مقالۀ 162 در جشن خیمهها
نسخۀ پیشنویس
کتاب یورنشیا
مقالۀ 162
در جشن خیمهها
هنگامی که عیسی حرکت به سوی اورشلیم را با ده حواری آغاز نمود، قصد داشت از سامره عبور کند، زیرا این مسیر کوتاهتر بود. از این رو، آنها از ساحل شرقی دریاچه عبور کردند، و از راه اسکیتوپولیس وارد مرزهای سامره شدند. نزدیک شب، عیسی فیلیپ و متی را به دهکدهای در دامنههای شرقی کوه جلبوع فرستاد تا محل اقامتی برای گروه فراهم کنند. بر حسب اتفاق این روستاییان به شدت نسبت به یهودیان تعصب داشتند، حتی بیش از سامریهای معمولی، و این احساسات در این زمان خاص تشدید شد، زیرا بسیاری از آنها در راه رفتن به جشن خیمهها بودند. این مردم اطلاعات بسیار کمی در مورد عیسی داشتند، و از جا دادن به او امتناع کردند، زیرا او و یارانش یهودی بودند. هنگامی که متی و فیلیپ خشم خود را نشان دادند و به این سامریان اطلاع دادند که آنها از پذیرایی از شخص مقدس اسرائیل خودداری میکنند، روستاییان خشمگین آنها را با ترکههای چوب و سنگ از آن شهر کوچک بیرون کردند.
پس از این که فیلیپ و متی نزد یاران خود بازگشتند و گزارش دادند که چگونه از دهکده بیرون رانده شدند، یعقوب و یوحنا نزد عیسی رفتند و گفتند: ”استاد، از تو میخواهیم که به ما اجازه دهی درخواست کنیم از آسمان آتش ببارد و این سامریان گستاخ و توبه ناپذیر را نابود سازد.“ اما وقتی عیسی این سخنان انتقام جویانه را شنید، به پسران زِبِدی رو کرد و به شدت آنها را بدین گونه نکوهش نمود: ”شما نمیدانید که چه رفتاری از خود نشان میدهید. انتقام گویای چشمانداز پادشاهی آسمان نیست. به جای نزاع، بگذارید به روستای کوچک در کنار رود اردن سفر کنیم.“ بدین ترتیب، به دلیل تعصب فرقهگرایانه، این سامریان افتخار نشان دادنِ مهمان نوازی از پسر آفرینندۀ یک جهان را از خود سلب کردند.
عیسی و آن ده تن در دهکدهای نزدیک به قسمت کم عمق رود اردن برای شب توقف کردند. آنها در سحرگاه روز بعد از رودخانه عبور کردند و از مسیر بزرگراه شرق رود اردن حرکت خود را به سمت اورشلیم ادامه دادند، و اواخر عصر چهارشنبه به بِیتعَنْیارسیدند. توما و نَتَنائیل روز جمعه رسیدند، زیرا به دلیل گفتگوهایشان با رودَن تأخیر داشتند.
عیسی و دوازده تن تا پایان ماه بعد (اکتبر)، حدود چهار و نیم هفته، در مجاورت اورشلیم ماندند. خود عیسی تنها چند بار به شهر رفت، و این دیدارهای کوتاه در طول روزهای جشن خیمهها انجام شد. او بخش قابل توجهی از ماه اکتبر را با اَبنیر و یارانش در بیتلحم گذراند.
1- مخاطرات سفر به اورشلیم
پیروان عیسی مدتها قبل از فرار از جلیل، از او درخواست کرده بودند که به اورشلیم برود تا پیام الهی پادشاهی را اعلام کند و پیام او بتواند این اعتبار را داشته باشد که در مرکز فرهنگ و دانش یهودی موعظه شود؛ اما اکنون که او در واقع برای تدریس به اورشلیم آمده بود، برای جان او میترسیدند. حواریون با آگاهی از این که شورای عالی یهود به دنبال آوردن عیسی به اورشلیم برای محاکمه بودند، و با به خاطر آوردنِ اظهارات اخیر استاد مبنی بر این که او باید در معرض مرگ قرار گیرد، عملاً از تصمیم ناگهانی او برای شرکت در جشن خیمهها متحیر شده بودند. او در جوابِ تمام التماسهای قبلیشان که به اورشلیم برود پاسخ داده بود: ”آن ساعت هنوز فرا نرسیده است.“ اکنون به اعتراضات ناشی از ترس آنها فقط پاسخ داد: ”اما ساعت فرا رسیده است.“
در طول جشن خیمهها، عیسی در چندین مناسبت با شجاعت به اورشلیم رفت و به طور علنی در معبد آموزش داد. او این کار را به رغم تلاشهای حواریونش برای منصرف کردن او انجام داد. اگر چه آنها مدتها از او خواسته بودند که پیام خود را در اورشلیم اعلام کند، اما اکنون میترسیدند ببینند که او در این زمان وارد شهر شود، زیرا به خوبی میدانستند که کاتبان و فریسیان مصمم هستند که موجب مرگ او شوند.
ظهور جسورانۀ عیسی در اورشلیم بیش از هر زمان دیگری پیروانش را سردرگم نمود. بسیاری از شاگردان او، و حتی یهودای اسخریوطیِ حواری، جرأت کرده بودند تصور کنند که عیسی به این دلیل با عجله به فینیقیه گریخته بود، که از رهبران یهود و هیرودیس آنتیپاس میترسید. آنها نتوانستند اهمیت حرکات استاد را درک کنند. حضور او در اورشلیم در جشن خیمهها، حتی در مخالفت با توصیۀ پیروانش، برای پایان دادن به همۀ زمزمههای ترس و بزدلی برای همیشه کافی بود.
در طول جشن خیمهها، هزاران ایماندار از تمام بخشهای امپراتوری روم، عیسی را دیدند، به آموزشهای او گوش دادند، و حتی بسیاری به بِیتعَنْیا سفر کردند تا با او در مورد پیشرفت پادشاهی در نواحی محل زندگی خود مشورت کنند.
دلایل زیادی وجود داشت که چرا در طول روزهای جشن عیسی توانست در صحنهای معبد به طور علنی موعظه کند، و مهمترین آنها مستولی شدن ترس بر مأموران شورای عالی یهود در نتیجۀ اختلاف نظرِ پنهانی در میان صفوف خودشان بود. این یک واقعیت بود که بسیاری از اعضای شورای عالی یهود یا مخفیانه به عیسی ایمان داشتند و یا به طور آشکار مخالف دستگیری او در طول جشن بودند. و این در شرایطی بود که تعداد زیادی از مردم در اورشلیم حضور داشتند، و بسیاری از آنها یا به او ایمان داشتند، و یا حداقل نسبت به جنبش معنوی که او برپا کرده بود رویکرد دوستانه داشتند.
تلاشهای اَبنیر و یارانش در سرتاسر یهودیه نیز برای تحکیم احساسات مطلوب نسبت به پادشاهی بسیار مؤثر بود، به طوری که دشمنان عیسی جرأت نداشتند در مخالفت خود خیلی صریح باشند. این یکی از دلایلی بود که عیسی توانست به طور علنی از اورشلیم دیدن کند و زنده از آنجا خارج شود. یک یا دو ماه پیش از این قطعاً او را به قتل میرساندند.
اما بیپرواییِ جسورانۀ عیسی در ظاهر شدن علنی در اورشلیم، دشمنان او را به وحشت انداخت؛ آنها برای چنین چالش جسورانهای آماده نبودند. در طول این ماه، شورای عالی یهود چندین بار تلاشهای ضعیفی برای دستگیری استاد انجام داد، اما از این تلاشها نتیجهای حاصل نشد. دشمنان عیسی از حضور غیرمنتظرۀ علنی او در اورشلیم به قدری متحیر شدند که حدس زدند مقامات رومی باید به او قول محافظت داده باشند. اعضای شورای عالی یهود با دانستن این که فیلیپ (برادر هیرودیس آنتیپاس) تقریباً از پیروان عیسی بود، گمان کردند که فیلیپ برای عیسی قول محافظت در برابر دشمنانش را کسب کرده است. قبل از این که آنها به این واقعیت پی ببرند که در این باور که ظهور ناگهانی و جسورانۀ او در اورشلیم به دلیل توافق پنهانی با مقامات رومی بوده اشتباه کردهاند، عیسی از قلمرو اختیارات آنها خارج شده بود.
هنگامی که آنها از مجدل عزیمت کردند، فقط دوازده حواری میدانستند که عیسی قصد دارد در جشن خیمهها شرکت کند. هنگامی که استاد در صحنهای معبد ظاهر شد و به طور علنی شروع به تدریس نمود، سایر پیروان او بسیار حیرتزده شدند، و وقتی گزارش شد که او در حال تدریس در معبد است، مقامات یهود فراتر از توصیف شگفتزده شدند.
اگر چه شاگردان عیسی انتظار نداشتند که او در جشن شرکت کند، اکثریت عظیم زائران از راه دور که راجع به او شنیده بودند، امیدوار بودند بتوانند او را در اورشلیم ببینند. و آنها ناامید نشدند، زیرا او در چندین مورد در ایوان سلیمان و جاهای دیگر در صحنهای معبد تدریس کرد. این آموزشها در واقع اعلام رسمی یا جدی الوهیت عیسی به قوم یهود و به کل دنیا بود.
انبوه مردم که به آموزشهای استاد گوش میدادند، در دیدگاههای خود اختلاف نظر داشتند. برخی میگفتند که او مرد خوبی است؛ برخی میگفتند او یک پیامبر است؛ برخی میگفتند که او واقعاً مسیح است؛ دیگران میگفتند که او مداخلهگر شروری است که با دکترین عجیب خود مردم را گمراه میکند. دشمنان او به خاطر ترس از ایماندارانِ دوستانهاش از محکوم کردن او به طور علنی درنگ میکردند، در حالی که دوستانش به دلیل ترس از رهبران یهود میترسیدند که به طور آشکار او را به رسمیت بشناسند، زیرا میدانستند که شورای عالی یهود مصمم است او را به قتل برساند. اما حتی دشمنان او از آموزشهای او شگفتزده میشدند، زیرا میدانستند که او در مدارس آموزگاران شرعیات یهود آموزش ندیده است.
هر بار که عیسی به اورشلیم میرفت، حواریونش پر از وحشت میشدند. آنها هر چه روز به روز به اظهاراتِ به طور فزاینده جسورانۀ او در مورد ماهیت مأموریتش در زمین گوش میدادند، بیشتر میترسیدند. آنها عادت نداشتند که بشنوند عیسی چنین ادعاهای قطعی و چنین اظهارات شگفتانگیزی را حتی هنگامی که در میان دوستانش موعظه میکرد انجام دهد.
2- نخستین صحبت در معبد
اولین بعد از ظهری که عیسی در معبد آموزش داد، گروه قابل توجهی نشستند و به سخنان او گوش دادند. این سخنان، آزادیِ بشارت نوین و شادی کسانی را که به این مژده ایمان دارند به تصویر میکشید. در این هنگام یک شنوندۀ کنجکاو سخنان او را قطع کرد و پرسید: ”آموزگار، چگونه است که شما میتوانید از کتاب مقدس نقل قول کنید و به گونهای بسیار شیوا به مردم بیاموزید، در حالی که به من میگویند شما در دانشِ آموزگاران شرعیات یهود آموزش نیافتهاید؟“ عیسی پاسخ داد: ”هیچ کس حقایقی را که به شما اعلام میکنم به من نیاموخته است. و این آموزش متعلق به من نیست، بلکه به آن کسی تعلق دارد که مرا فرستاد. اگر کسی واقعاً بخواهد خواست پدر من را انجام دهد، قطعاً دربارۀ آموزش من آگاه خواهد شد، خواه این تعلیماتِ خدا باشد یا من از طرف خودم صحبت کنم. کسی که از جانب خود سخن میگوید، جلال خود را میجوید، اما وقتی من سخنان پدر را اعلام میکنم، از این طریق جلال او را که مرا فرستاد میجویم. اما پیش از این که تلاش کنید وارد نور جدید شوید، آیا نباید ترجیح دهید که از نوری که از پیش دارید پیروی کنید؟ موسی شریعت را به شما داد، اما چند نفر از شما صادقانه به دنبال انجام دادنِ مطالبات آن هستید؟ موسی در این شریعت به شما فرمان میدهد و میگوید: ’قتل نکنید؛‘ با وجود این فرمان، برخی از شما به دنبال کشتن پسر انسان هستید.“
وقتی جمعیت این سخنان را شنیدند، در میان خود به مشاجره افتادند. برخی گفتند او دیوانه است؛ برخی گفتند که او شیطان دارد. دیگران گفتند که به راستی این پیامبر جلیل است که کاتبان و فریسیان مدتهاست در پی کشتن او هستند. برخی گفتند که مقامات مذهبی از آزار دادنِ او میترسند؛ دیگران فکر میکردند که دلیل این که آنها به او دست نزدند این بود که به او ایمان آورده بودند. پس از بحثهای فراوان، یکی از میان جمعیت جلو آمد و از عیسی پرسید: ”چرا حاکمان به دنبال کشتن تو هستند؟“ و او پاسخ داد: ”حاکمان به دنبال کشتن من هستند، زیرا از تعلیم من در مورد مژدۀ پادشاهی نفرت دارند، بشارتی که انسانها را از سنتهای گرانبارِ یک آیین رسمی تشریفاتی که این مدرسان به هر قیمتی مصمم به حفظ آن هستند رها میکند. آنها مطابق شریعت در روز سبت ختنه میکنند، اما میخواهند مرا بکشند، زیرا من یک بار در روز سبت مردی را که مبتلا به بیماری بود آزاد کردم. آنها در روز سبت مرا دنبال میکنند تا از من جاسوسی کنند، اما میخواهند مرا بکشند، زیرا در موقعیتی دیگر تصمیم گرفتم مردی را که به شدت بیمار بود، در روز سبت کاملاً سالم کنم. آنها به دنبال کشتن من هستند زیرا خوب میدانند که اگر شما صادقانه به آموزشهای من ایمان داشته باشید و جرأت کنید آنها را بپذیرید، سیستم مذهب سنتی آنها واژگون و برای همیشه نابود خواهد شد. بدین ترتیب، از آنها نسبت به آنچه که زندگی خود را وقف آن کردهاند، سلب قدرت خواهد شد، زیرا آنها از پذیرش این بشارت جدید و باشکوهترِ پادشاهی خداوند قاطعانه امتناع میکنند. و من اکنون از هر یک از شما این درخواست را دارم: بر اساس ظواهر ظاهری قضاوت نکنید، بلکه بر اساس روح راستینِ این آموزشها قضاوت کنید؛ عادلانه قضاوت کنید.“
سپس پرسشگر دیگری گفت: ”آری آموزگار، ما به دنبال مسیح میگردیم، اما وقتی او بیاید، میدانیم که ظاهر او اسرارآمیز خواهد بود. ما میدانیم شما از کجا هستید. شما از ابتدا در میان برادران خود بودهاید. نجات دهنده برای بازگرداندن تاج و تخت پادشاهی داوود با قدرت خواهد آمد. آیا واقعاً شما ادعا میکنید که مسیح هستید؟“ و عیسی پاسخ داد: ”شما ادعا میکنید که مرا میشناسید و میدانید از کجا هستم. ای کاش ادعاهای شما درست بود، زیرا در آن صورت با دانستن آن حیات وافری مییافتید. اما من اعلام میکنم که برای خودم نزد شما نیامدهام؛ من توسط پدر فرستاده شدهام، و او که مرا فرستاد حقیقی و وفادار است. شما با امتناع از شنیدن من، از پذیرفتن او که مرا میفرستد خودداری میکنید. اگر شما این انجیل را بپذیرید، او را که مرا فرستاده است خواهید شناخت. من پدر را میشناسم، زیرا از جانب پدر آمدهام تا او را به شما اعلام و آشکار سازم.“
مأمورانِ کاتبان میخواستند بر او دست دراز کنند، اما از جمعیت ترسیدند، زیرا بسیاری به او ایمان داشتند. کار عیسی از زمان تعمید او برای همۀ یهودیان کاملاً شناخته شده بود، و بسیاری از این مردم این مطالب را بازگو کردند. آنها در میان خود گفتند: ”اگر چه این آموزگار اهل جلیل است، و با وجود این که همۀ انتظارات ما را در رابطه با مسیح برآورده نمیکند، ما کنجکاویم بدانیم که آیا وقتی نجات دهنده بیاید، واقعاً کاری شگفتانگیزتر از آنچه این عیسی ناصری قبلاً انجام داده است، انجام خواهد داد.“
هنگامی که فریسیان و مأمورانِ آنها شنیدند که مردم این گونه صحبت میکنند، با رهبران خود مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که باید فوراً کاری انجام شود تا جلوی این ظاهر شدنهای علنی عیسی در صحنهای معبد گرفته شود. رهبران یهودیان، به طور کلی، تمایل داشتند از درگیری با عیسی اجتناب کنند، زیرا معتقد بودند که مقامات رومی به او وعدۀ مصونیت دادهاند. غیر از این، آنها نمیتوانستند دلیل جسارت او در آمدن به اورشلیم در این زمان را توجیه کنند؛ اما مأموران شورای عالی یهود این شایعه را کاملاً باور نکردند. آنها استدلال میکردند که حاکمان رومی چنین کاری را مخفیانه و بدون اطلاع بالاترین هیئت حاکم بر ملت یهود انجام نمیدهند.
از این رو، عابِر، مأمور مناسب شورای عالی یهود، با دو دستیار برای دستگیری عیسی اعزام شدند. هنگامی که عابِر به سمت عیسی میرفت، استاد گفت: ”از نزدیک شدن به من نترسید. در حالی که به آموزش من گوش میدهید نزدیک شوید. میدانم که برای دستگیری من فرستاده شدهاید، اما باید بدانید که هیچ چیز برای پسر انسان رخ نخواهد داد تا این که ساعت او فرا رسد. شما علیه من صفآرایی نکردهاید؛ شما فقط برای انجام دستور اربابان خود میآیید، و حتی این حاکمان یهود در حالی که مخفیانه به دنبال نابودی من هستند، به راستی فکر میکنند که در حال خدمت به خدا هستند.
”من هیچ خواست بدی برای هیچیک از شما ندارم. پدر شما را دوست دارد، و از این رو من آرزوی رهایی شما از اسارت تعصب و تاریکی سنت را دارم. من به شما آزادی زندگی و شادی نجات را ارزانی میدارم. من راه جدید و زنده، رهایی از شرارت و شکستنِ اسارت گناه را اعلام میکنم. من آمدهام تا شما بتوانید از حیات برخوردار شوید، و آن را برای ابد داشته باشید. شما به دنبال این هستید که از دست من و آموزشهای ناآرام کنندهام خلاص شوید. ای کاش فقط میتوانستید درک کنید که من فقط برای مدت کوتاهی با شما خواهم بود! درست در مدتی کوتاه من نزد کسی میروم که مرا به این دنیا فرستاد. و آنگاه بسیاری از شما با جدیت به دنبال من خواهید گشت، اما حضور مرا نخواهید یافت، زیرا شما نمیتوانید به جایی که در آستانۀ رفتن به آن هستم بیایید. اما همۀ کسانی که واقعاً به دنبال یافتن من هستند، زمانی به حیاتی دست خواهند یافت که به حضور پدر من منتهی میشود.“
برخی از استهزا کنندگان در میان خود گفتند: ”این مرد کجا خواهد رفت که ما نمیتوانیم او را بیابیم؟ آیا او برای زندگی به میان یونانیان خواهد رفت؟ آیا خودش را نابود خواهد کرد؟ وقتی اعلام میکند که به زودی از میان ما خواهد رفت و این که ما نمیتوانیم جایی که او میرود برویم، منظورش چه میتواند باشد؟“
عابر و دستیارانش از دستگیری عیسی امتناع کردند؛ آنها بدون او به محل ملاقات خود بازگشتند. در نتیجه هنگامی که سران کاهنان و فریسیان عابر و دستیارانش را به این دلیل که عیسی را با خود نیاورده بودند سرزنش کردند، عابر تنها پاسخ داد: ”ما از دستگیری او در میان جمعیت میترسیدیم زیرا بسیاری به او ایمان دارند. علاوه بر این، ما هرگز نشنیدهایم که مردی مانند این مرد صحبت کند. چیزی غیرعادی در مورد این آموزگار وجود دارد. بهتر است همۀ شما برای شنیدن او به آنجا بروید.“ و هنگامی که حکمرانان ارشد این سخنان را شنیدند، متحیر شدند و با تمسخر به عابر گفتند: ”آیا تو نیز گمراه شدهای؟ آیا داری به این فریبکار ایمان میآوری؟ آیا شنیدهای که یکی از علمای ما یا یکی از حاکمان به او ایمان آورده باشد؟ آیا هیچیک از کاتبان یا فریسیان فریب آموزشهای زیرکانۀ او را خوردهاند؟ چگونه است که تحت تأثیر رفتار این جمعیت نادان که نه شریعت و نه انبیا را میشناسند، قرار میگیری؟ آیا نمیدانی که چنین افراد تعلیم نیافتهای نفرین شده هستند؟“ و سپس عابر پاسخ داد: ”با این حال، سروران من، این مرد با کلمات رحمت و امید با تودهها صحبت میکند. او دل شکستگان را شاد میکند و سخنان او حتی برای روان ما آرامش بخش بود. چه اشکالی میتواند در این آموزشها وجود داشته باشد، حتی اگر او مسیحِ کتاب مقدس نباشد؟ و حتی در این صورت آیا شریعت ما مستلزم انصاف نیست؟ آیا پیش از این که سخنان مردی را بشنویم او را محکوم میکنیم؟“ و رئیس شورای عالی یهود بر عابر خشمگین شد و رو به او کرد و گفت: ”آیا دیوانه شدهای؟ آیا تو نیز بر حسب اتفاق اهل جلیل هستی؟ کتاب مقدس را جستجو کن، و خواهی دید که از جلیل هیچ پیامبری برنمیخیزد، تا چه رسد به مسیح.“
شورای عالی یهود با سردرگمی متفرق شد، و عیسی برای شب به بِیتعَنْیا رفت.
3- زنی که به جرم زنا دستگیر شد
در طول این دیدار از اورشلیم بود که عیسی با زن بدنام خاصی برخورد کرد که توسط متهم کنندگانش و دشمنان عیسی به حضور او آورده شد. نگارش تحریف شدهای که شما از این رخداد دارید نشان میدهد که این زن توسط کاتبان و فریسیان به حضور عیسی آورده شده بود، و این که عیسی به گونهای با آنها برخورد کرد که نشان دهد این رهبران مذهبی یهودیان ممکن است خود مرتکب لغزش اخلاقی شده باشند. عیسی به خوبی میدانست که در حالی که این کاتبان و فریسیان به دلیل وفاداری خود به سنت از نظر معنوی تاریک اندیش بودند و از نظر فکری تعصب داشتند، باید در زمرۀ مردان کاملاً اخلاقی آن روزگار و نسل به شمار میآمدند.
آنچه که واقعاً اتفاق افتاد این بود: در سحرگاه سومین روز جشن، در حالی که عیسی به معبد نزدیک میشد، با گروهی از مأموران اجیر شدۀ شورای عالی یهود روبرو شد که زنی را با خود میکشیدند. هنگامی که آنها نزدیک شدند، سخنگوی آنها گفت: ”استاد، این زن عیناً در حال عمل زنا دستگیر شد. حال، شریعت موسی فرمان میدهد که چنین زنی را باید سنگسار کنیم. شما میگویید با او چه باید کرد؟“
نقشۀ دشمنان عیسی این بود: اگر او از این شریعت موسی حمایت میکرد که سنگسار کردنِ متخلّفی را که به جرم خود اعتراف کرده بود ملزوم میداشت، او را با حاکمان رومی که حق اِعمالِ مجازات اعدام بدون تأیید یک دادگاه روم را از یهودیان سلب کرده بود دچار مشکل میکرد. اگر او سنگسار کردن زن را ممنوع میکرد، در پیشگاه شورای عالی یهود او را متهم میکردند که خود را بالاتر از موسی و شریعت یهود قرار داده است. اگر او سکوت میکرد، او را به بزدلی متهم میکردند. اما استاد به گونهای اوضاع را مدیریت کرد که کل توطئه روی بار مزورانۀ خود واژگون و متلاشی شد.
این زن، که زمانی زیبا بود، همسر یک شهروند دون پایۀ ناصره بود، مردی که در تمام روزهای جوانیِ عیسی برای او مسئله آفرین بود. این مرد که با این زن ازدواج کرده بود، با شرمآورترین شکل، او را مجبور کرد تا از طریق خودفروشی، زندگی آنها را تأمین کند. او به جشن اورشلیم آمده بود تا بدین ترتیب همسرش جذابیتهای جسمانی خود را برای منافع مالی در فحشا به کار گیرد. او با مزدوران حاکمان یهود وارد یک معامله شده بود تا به همسر خودش در شرارتِ تجاری شدۀ او خیانت کند. و به این ترتیب آنها به قصد به دام انداختن عیسی از طریق بیان اظهاراتی که در صورت دستگیریِ او می توانست علیه او استفاده شود، با زن و همراهش با تخطی آمدند.
عیسیدر حالی که به جمعیت نگاه میکرد، شوهر زن را دید که پشت سر دیگران ایستاده است. او میدانست که وی چه نوع آدمی است و آگاه بود که او طرفِ این معاملۀ ناپسند است. عیسی ابتدا به نزدیکی جایی که این شوهر فاسد ایستاده بود رفت و چند کلمه بر روی ماسه نوشت، و این باعث شد که او با عجله از آنجا خارج شود. سپس به حضور زن بازگشت و برای استفادۀ متهم کنندگان احتمالی او دوباره بر روی زمین نوشت؛ و هنگامی که آنان سخنان او را خواندند، آنها نیز یک به یک رفتند. و هنگامی که استاد برای بار سوم بر روی ماسه نوشت، همراه شرور زن آنجا را ترک کرد، به طوری که وقتی استاد پس از نوشتن از جا برخاست، زن را دید که به تنهایی در برابر او ایستاده است. عیسی گفت: ”ای زن، متهم کنندگان تو کجا هستند؟ مردی باقی نمانده که تو را سنگسار کند؟“ و زن به بالا نگاه کرد و پاسخ داد: ”هیچکس، سرورم.“ و سپس عیسی گفت: ”من دربارۀ تو میدانم؛ من نیز تو را محکوم نمیکنم. با آرامش به راهت برو.“ و این زن، هیلدانا، شوهر شریر خود را ترک کرد و خود را به شاگردان پادشاهی ملحق کرد.
4- جشن خیمهها
حضور مردم از سرتاسر دنیای شناخته شده، از اسپانیا تا هند، جشن خیمهها را به مناسبتی ایدهآل برای عیسی تبدیل کرد، تا برای اولین بار به طور علنی بشارت کامل خود را در اورشلیم اعلام کند. مردم در این جشن بیشتر در هوای آزاد، در اتاقکهای سرسبز زندگی میکردند. این جشن جمعآوری محصول بود، و بدان گونه که در هوای خنکِ ماههای پاییز رخ میداد، یهودیانِ دنیا عموماً بیش از عید فصح در پایان زمستان یا پنطیکاست در آغاز تابستان در آن شرکت میکردند. حواریون سرانجام استاد خود را دیدند که به طور جسورانه مأموریت خود را در زمین بدان گونه که بود در برابر تمام دنیا اعلام میکرد.
این جشنِ جشنها بود، زیرا هر گونه قربانی که در جشنهای دیگر انجام نمیشد در این زمان میتوانست انجام شود. این مناسبتِ دریافتِ هدایای معبد بود؛ این ترکیبی از لذتهای تعطیلات با مراسم رسمی عبادت مذهبی بود. در اینجا زمان شادی مردم، آمیخته با قربانیها، سرودهای لاویانی، و دمیدنِ رسمی شیپورهای نقرهای کاهنان بود. در شب، منظرۀ چشمگیر معبد و انبوه زائران آن با شمعدانهای بزرگ با تابندگی میدرخشیدند، و آنها در صحن زنان و نیز با تابش خیره کنندۀ انبوه مشعلهایی که در اطراف صحنهای معبد قرار گرفته بودند به روشنی میسوختند. تمام شهر به زیبایی تزئین شده بود، به جز قلعۀ رومی آنتونیا که در تضادی وحشتناک با این صحنۀ جشن و سرور و پرستش به پایین مینگریست. و چقدر یهودیان از این یادآوری همیشگی یوغ روم متنفّر بودند!
در طول جشن هفتاد گاو نر، نماد هفتاد ملت بت پرست، قربانی شدند. مراسم فوران آب نماد ریختنِ روح الهی بود. این مراسم آب به دنبال راهپیمایی طلوع خورشیدِ کاهنان و لاویان انجام میشد. در حالی که به طور پی در پی بر شیپورهای نقرهای دمیده میشد، پرستشگران از پلههایی که از صحن اسرائیل به صحن زنان راه میبرد پایین میآمدند. و سپس ایمانداران به سمت دروازۀ زیبا حرکت میکردند، که به سوی صحن غیریهودیان باز میشد. در اینجا آنها رو به غرب میچرخیدند تا شعارهای خود را تکرار کنند، و به راهپیمایی خود برای آب نمادین ادامه میدادند.
در آخرین روز جشن تقریباً چهارصد و پنجاه کاهن با تعداد مشابهی از لاویان خدمت کردند. در سپیده دم، زائران از تمام نقاط شهر گرد آمدند، و هر یک در دست راست یک شاخه میرتِل، بید، و شاخههای نخل داشتند، در حالی که هر کدام در دست چپ شاخهای از سیب بهشتی — بالنگ یا ”میوۀ ممنوعه“ — را حمل میکردند. این زائران برای این مراسمِ صبح زود به سه گروه تقسیم شدند. یک گروه در معبد باقی ماندند تا در مراسم قربانیهای صبحگاهی شرکت کنند؛ گروهی دیگر به پایینِ اورشلیم نزدیک مازا رفتند تا شاخههای بید را برای زینتِ قربانگاه برش دهند، در حالی که گروه سوم دستهای را تشکیل دادند تا از معبد، پشت سر کاهنِ آب راهپیمایی کنند. کاهنِ آب با صدای شیپورهای نقرهای، پارچ طلایی را که قرار بود حاوی آب نمادین باشد، از طریق عوفِل به نزدیکی سیلوآم، جایی که دروازه فواره قرار داشت، حمل میکرد. پس از پر شدن پارچ طلایی در حوض سیلوآم، صف مردم به معبد بازگشتند. آنها از راه دروازه آب وارد شدند و مستقیماً به صحن کاهنان رفتند. در آنجا کاهنی که برای پیشکش نوشیدنی، شراب حمل میکرد به کاهنی که پارچ آب را حمل میکرد ملحق شد. سپس این دو کاهن به قیفهای نقرهای که به پایۀ قربانگاه منتهی میشدند رفتند و محتویات پارچها را در آنها ریختند. اجرای این آیینِ ریختن شراب و آب، علامتی برای زائران گرد هم آمده بود تا به طور نوبتی با لاویان، خواندنِ مزامیر شامل 113 تا 118 را آغاز کنند. و همینطور که آنها این سطرها را تکرار میکردند، دستههای گیاهان خود را در قربانگاه نوسان میدادند. سپس قربانیهای آن روز به دنبال آمد که با تکرار مزمور برای آن روز، مزمور برای آخرین روزِ جشن که مزمور هشتاد و دوم بود و با آیۀ پنجم آغاز میشد همراه بود.
5- موعظه دربارۀ نور جهان
در غروبِ روز بعد از آخرین روزِ جشن، هنگامی که صحنه با انوار شمعدانها و مشعلها به طرز درخشانی روشن شد، عیسی در میان جمعیتِ گرد آمده برخاست و گفت:
”من نور جهان هستم. هر که از من پیروی کند در تاریکی راه نخواهد رفت، بلکه از نور حیات برخوردار خواهد بود. با فرض محاکمۀ من و فرض این که به عنوان قضات من بر مسند قضاوت بنشینید، شما اعلام میکنید که اگر من بر خویشتن شهادت بدهم، شهادت من نمیتواند درست باشد. اما مخلوق هرگز نمیتواند به داوری خالق بنشیند. حتی اگر من در مورد خودم شهادت بدهم، شهادت من برای ابد درست است، زیرا میدانم از کجا آمدم، که هستم و به کجا میروم. شما که میخواهید پسر انسان را بکشید، نمیدانید من از کجا آمدم، که هستم و به کجا میروم. شما فقط بر اساس ظواهر جسم داوری میکنید؛ شما واقعیتهای روح را درک نمیکنید. من هیچ کس را داوری نمیکنم، حتی دشمن اصلی خود را. اما اگر تصمیم بگیرم که داوری کنم، داوری من درست و عادلانه خواهد بود، زیرا من نه به تنهایی، بلکه در همراهی با پدرم که مرا به جهان فرستاد و منشأ همۀ داوریهای حقیقی است، داوری خواهم کرد. شما حتی اجازه میدهید که شهادت دو شخص قابل اعتماد پذیرفته شود — خوب، پس من به این حقایق شهادت میدهم؛ همینطور پدر من که در آسمان است. و وقتی دیروز این را به شما گفتم، در تاریکیِ خود از من پرسیدید: ’پدرت کجاست؟‘ به راستی که نه مرا میشناسید و نه پدرم را، زیرا اگر مرا میشناختید، پدر را نیز میشناختید.
”من از قبل به شما گفتهام که دارم میروم، و این که شما به دنبال من خواهید گشت و مرا نخواهید یافت، زیرا جایی که من میروم، نمیتوانید بیایید. شما که این نور را رد میکنید از پایین هستید؛ من از بالا هستم. شما که ترجیح میدهید در تاریکی بنشینید از این دنیا هستید؛ من از این دنیا نیستم، و در نورِ ابدیِ پدرِ نورها زندگی میکنم. همۀ شما فرصت فراوانی داشتهاید تا بدانید من کیستم، اما شواهد دیگری نیز خواهید داشت که هویت پسر انسان را تأیید میکند. من نور حیات هستم، و هر کس عمداً و از روی فهم، این نور نجات دهنده را رد کند در گناهان خود خواهد مرد. چیزهای زیادی باید به شما بگویم، اما شما نمیتوانید سخنان مرا بپذیرید. با این حال، کسی که مرا فرستاد حقیقی و وفادار است؛ پدر من حتی فرزندان خطاکار خود را دوست دارد. و هر چه پدرم گفته است من نیز به دنیا اعلام میکنم.
”هنگامی که پسر انسان فراز مییابد، آنگاه همه خواهید دانست که من او هستم، و هیچ کاری از خود انجام ندادهام مگر آن گونه که پدر به من تعلیم داده است. من این سخنان را به شما و فرزندانتان میگویم. و کسی که مرا فرستاده است حتی اکنون با من است؛ او مرا تنها نگذاشته است، زیرا من همیشه کاری را انجام میدهم که در نظر او پسندیده است.“
همینطور که عیسی بدین ترتیب در صحنهای معبد به زائران آموزش میداد، بسیاری ایمان آوردند. و هیچ کس جرأت نکرد به او دست بزند.
6- بحث در مورد آب حیات
در آخرین روز، روزِ بزرگِ جشن، هنگامی که جمعیت دسته دسته از حوض سیلوآم از میان صحنهای معبد عبور میکردند، و درست پس از ریختن آب و شراب بر قربانگاه توسط کاهنان، عیسی که در میان زائران ایستاده بود، گفت: ”اگر کسی تشنه است، نزد من بیاید و بنوشد. من آب حیات را از سوی پدر در عالم بالا به این دنیا میآورم. هر که به من ایمان آورد از روحی که این آب نمایانگر آن است پر خواهد شد، زیرا حتی کتاب مقدس گفته است: ’از او نهرهایی از آبهای زنده جاری خواهد شد.‘ هنگامی که پسر انسان کار خود را در زمین به پایان رساند، روح حقیقت زنده بر هر جسمی ریخته خواهد شد. کسانی که این روح را دریافت میکنند، هرگز تشنگی معنوی را نخواهند دید.“
عیسی برای گفتن این سخنان، مراسم را قطع نکرد. او بلافاصله پس از خواندن سرود نیایشی، خواندنِ پاسخ دهندۀ مزامیر که با تکان دادن شاخهها در مقابل قربانگاه همراه بود، پرستشگران را مورد مخاطب قرار داد. در حالی که قربانیها آماده میشدند، درست اینجا یک مکث وجود داشت، و در این زمان بود که زائران صدای سحرانگیز استاد را شنیدند که اعلام کرد او به هر روان تشنۀ روح، آب زنده میدهد.
در پایان این مراسم صبحگاهی، عیسی به تعلیم تودههای مردم ادامه داد. او گفت: ”آیا این را در کتاب مقدس نخواندهاید؟ ’اینک، همانطور که آبها بر زمینِ خشک ریخته میشوند و بر زمینِ تشنه جاری میشوند، روح قدوسیت را به شما اهدا خواهم کرد تا به عنوان برکتی بر روی فرزندان شما و حتی فرزندانِ فرزندانتان ریخته شود.‘ چرا تشنۀ خدمت روحی هستید در حالی که میخواهید روان خود را با سنتهای انسانها که از پارچهای شکستۀ خدمت آیینی ریخته شده سیراب کنید؟ آنچه در مورد این معبد در حال وقوع میبینید راهی است که به واسطۀ آن پدران شما در صدد برآمدند اعطای روح الهی به فرزندانِ ایمان را نمادین سازند، و شما در تداوم بخشیدن به این نمادها حتی تا به امروز به خوبی عمل کردهاید. اما اکنون مکاشفۀ پدرِ ارواح از طریق اعطای پسرش به این نسل فرا رسیده است، و همۀ اینها با اعطای روح پدر و پسر به فرزندان انسانها قطعاً دنبال خواهد شد. برای هر کسی که ایمان داشته باشد، این اعطای روح، آموزگار راستینِ راهی خواهد شد که به حیات جاودان، به آبهای واقعی زندگی در پادشاهی آسمان روی زمین و در بهشتِ پدر در آنجا منتهی میشود.“
و عیسی به پاسخ دادن به پرسشهای تودههای مردم و فریسیان هر دو ادامه داد. برخی گمان کردند که او یک پیامبر است؛ برخی معتقد بودند که او مسیح است؛ دیگران گفتند که او نمیتواند مسیح باشد، زیرا میدیدند که او از جلیل آمده است، و این که مسیح باید تاج و تخت داوود را بازگرداند. با این حال آنها جرأت دستگیری او را نداشتند.
7- گفتمان در مورد آزادی معنوی
در بعد از ظهر آخرین روز جشن و پس از این که حواریون در تلاشهای خود برای متقاعد کردن او برای فرار از اورشلیم شکست خوردند، عیسی دوباره برای آموزش دادن به معبد رفت. او با یافتن گروه بزرگی از ایمانداران که در ایوان سلیمان جمع شده بودند، با آنها صحبت کرد. او گفت:
”اگر سخنان من در شما ماندگار بماند و در نظر داشته باشید که خواست پدر من را انجام دهید، پس به راستی شاگردان من هستید. شما حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد. من میدانم که چگونه به من پاسخ خواهید داد: ما فرزندان ابراهیم هستیم و غلام هیچ کس نیستیم؛ پس چگونه آزاد شویم؟ با این حال، من از تبعیت ظاهری از دستور دیگری صحبت نمیکنم؛ من به آزادیهای روان اشاره میکنم. هر آینه، به درستی به شما میگویم، هر کس مرتکب گناه شود، غلام گناه است. و شما میدانید که بعید است که غلام برای همیشه در خانۀ ارباب بماند. شما همچنین میدانید که پسر در خانۀ پدرش باقی میماند. از این رو، اگر پسر شما را آزاد کند، شما را پسران خواهد ساخت، و شما به راستی آزاد خواهید بود.
”من میدانم که شما از نسل ابراهیم هستید، با این حال رهبران شما به دنبال کشتن من هستند، زیرا کلام من اجازه نیافته است که تأثیر دگرگون کنندۀ خود را در قلب آنها بگذارد. روان آنها توسط تعصب مُهر شده و با غرورِ انتقام کور شده است. من حقیقتی را که پدر جاودان به من نشان میدهد، به شما اعلام میکنم، در حالی که این آموزگارانِ فریب خورده به دنبال انجام کارهایی هستند که فقط از پدران دنیوی خود آموختهاند. و هنگامی که پاسخ میدهید که ابراهیم پدر شماست، پس به شما میگویم که اگر فرزندان ابراهیم بودید، کارهای ابراهیم را انجام میدادید. برخی از شما به آموزشهای من ایمان دارید، اما برخی دیگر به دنبال نابودی من هستید، زیرا من حقیقتی را که از خدا دریافت کردم به شما گفتهام. اما ابراهیم با حقیقتِ خدا بدین گونه رفتار نکرد. میبینم که برخی در میان شما عزم خود را جزم کردهاید که کارهای شیطان را انجام دهید. اگر خدا پدر شما بود، مرا میشناختید و حقیقتی را که آشکار میکنم دوست میداشتید. آیا نمیبینید که من از سوی پدر آمدهام، که از جانب خدا فرستاده شدهام، که این کار را از خود انجام نمیدهم؟ چرا سخنان مرا نمیفهمید؟ آیا به این دلیل است که انتخاب کردهاید که فرزندان شیطان شوید؟ اگر فرزندان تاریکی هستید، به سختی در نور حقیقتی که من آشکار میکنم، گام خواهید گذاشت. فرزندان شیطان تنها از راههای پدرشان پیروی میکنند، پدری که فریبکار بود و طرفدار حقیقت نبود، زیرا حقیقتی در او وجود نداشت. اما اکنون پسر انسان میآید که حقیقت را میگوید و مطابق آن زندگی میکند، و بسیاری از شما از ایمان آوردن امتناع میکنید.
”کدام یک از شما مرا به گناه محکوم میکند؟ پس اگر من حقیقتی را که پدر به من نشان داده اعلام میکنم و مطابق آن زندگی میکنم، چرا باور نمیکنید؟ کسی که از خداست سخنان خدا را با خوشحالی میشنود؛ به همین دلیل بسیاری از شما سخنان مرا نمیشنوید، زیرا از خدا نیستید. آموزگاران شما حتی به خود اجازه میدادند بگویند که من کارهایم را از طریق قدرت شاهزادۀ شیاطین انجام میدهم. یکی در همین نزدیکی اخیراً گفته است که من یک دیو دارم، و این که من یک فرزند شیطان هستم. اما همۀ شما که با روان خود صادقانه برخورد میکنید کاملاً به خوبی میدانید که من یک دیو نیستم. شما میدانید که من پدر را گرامی میدارم، حتی در حالی که به من بیحرمتی میکنید. من به دنبال جلال خودم نیستم، فقط به دنبال جلال پدر بهشتیام هستم. و من شما را قضاوت نمیکنم، زیرا یکی است که به جای من قضاوت میکند.
”هر آینه، به درستی، به شما که به انجیل ایمان دارید میگویم که اگر انسانی این کلمۀ حقیقت را در قلب خود زنده نگاه دارد، هرگز طعم مرگ را نخواهد چشید. و اکنون درست در کنار من کاتبی میگوید این گفته ثابت میکند که من یک دیو دارم، زیرا دیدیم که ابراهیم مرد، و پیامبران نیز مردند. و او میپرسد: ’آیا تو آنقدر از ابراهیم و پیامبران بزرگتری که جرأت میکنی اینجا بایستی و بگوئی که اگر کسی کلام تو را نگاه دارد طعم مرگ را نخواهد چشید؟ تو ادعا میکنی که هستی که جرأت میکنی چنین سخنان کفرآمیزی را به زبان بیاوری؟‘ و من به همه میگویم که اگر من خود را جلال دهم، جلال من ارزشی ندارد. اما این پدر است که مرا جلال خواهد داد، حتی همان پدری که شما او را خدا میخوانید. اما شما نتوانستهاید که او را خدای خود و پدر من بدانید، و من آمدهام تا شما را گرد هم بیاورم، و به شما نشان دهم چگونه به راستی فرزندان خدا شوید. اگر چه شما پدر را نمیشناسید، من به راستی او را میشناسم. حتی ابراهیم از دیدنِ روزِ من شادی کرد، و از طریق ایمان آن را دید و شادمان شد.“
وقتی یهودیان بیایمان و مأموران شورای عالی یهود که تا این زمان در اطراف جمع شده بودند، این سخنان را شنیدند، غوغایی به پا کردند و فریاد زدند: ”تو پنجاه ساله هم نیستی، و با این حال از دیدن ابراهیم صحبت میکنی؛ تو یک فرزند شیطان هستی!“ عیسی قادر به ادامۀ گفتمان نبود. او در حال خروج فقط گفت: ”هر آینه، به درستی به شما میگویم پیش از آن که ابراهیم باشد، من هستم.“ بسیاری از افراد بیایمان به سوی سنگها شتافتند تا او را سنگسار کنند، و مأموران شورای عالی یهود درصدد برآمدند او را دستگیر کنند، اما استاد به سرعت از راهروهای معبد عبور کرد و به یک مکان مخفی ملاقات در نزدیکی بِیتعَنْیا، جایی که مارتا، مریم، و ایلعازر منتظر او بودند، گریخت.
8- دیدار با مارتا و مریم
چنین ترتیب داده شده بودکه عیسی با ایلعازر و خواهرانش در خانۀ یک دوست اقامت کند، در حالی که حواریون در گروههای کوچک اینجا و آنجا پراکنده شده بودند. این اقدامات احتیاطی به این دلیل انجام میشد که مقامات یهودی در طرحهای خود برای دستگیری او دوباره داشتند جسور میشدند.
سالها این سه تن عادت داشتند که هر گاه عیسی بر حسب اتفاق از آنها دیدار میکرد همه چیز را رها کنند و به آموزشهای او گوش دهند. با از دست رفتن والدین آنها، مارتا مسئولیتهای زندگی خانگی را بر عهده گرفته بود، و از این رو در این مناسبت، در حالی که ایلعازر و مریم در کنار پای عیسی نشسته بودند و به آموزشهای طراوت بخش او با اشتیاق گوش میدادند، مارتا آماده شد تا غذای عصرانه را سرو کند. باید توضیح داده شود که حواس مارتا به خاطر کارهای غیرلازمِ بیشمار به طور غیرضروری پرت میشد و بسیاری از نگرانیهای کم اهمیت او را درگیر میکردند؛ این طرز رفتار او بود.
همینطور که مارتا خود را با تمام این وظایف فرضی مشغول میکرد، آشفته بود زیرا مریم هیچ کمکی نمیکرد. پس او نزد عیسی رفت و گفت: ”استاد، آیا اهمیت نمیدهی که خواهرم مرا تنها گذاشته تا همۀ کارها را انجام دهم؟ آیا از او نخواهی خواست که بیاید و به من کمک کند؟“ عیسی پاسخ داد: ”مارتا، مارتا، چرا همیشه نگران چیزهای بسیار هستی و از این همه چیزهای بیاهمیت ناراحتی؟ فقط یک چیز واقعاً ارزشمند است، و چون مریم این بخش خوب و ضروری را انتخاب کرده است، من آن را از او نخواهم گرفت. اما چه وقت هر دوی شما یاد خواهید گرفت که بدین گونه که من به شما آموختهام زندگی کنید: هر دو با همکاری هم خدمت کنید، و هر دو به طور هماهنگ روان خود را شاداب سازید. آیا نمیتوانی یاد بگیری که برای هر کاری وقتی وجود دارد — این که امور کوچکتر زندگی باید در برابر چیزهای بزرگترِ پادشاهی آسمانی کنار گذاشته شوند؟“
9- در بیتلحم با ابنیر
در سرتاسر هفتهای که به دنبال جشن خیمهها آمد، تعداد زیادی از ایمانداران در بِیتعَنْیا گرد آمدند و از دوازده حواری آموزش دریافت کردند. از آنجایی که عیسی در این اجتماعات حضور نداشت، شورای عالی یهود هیچ تلاشی برای آزار آنها به عمل نیاورد؛ عیسی در تمام این مدت در حال کار کردن با ابنیر و یارانش در بیتلحم بود. روز بعد از پایان جشن، عیسی عازم بِیتعَنْیا شده بود، و در طول این دیدار از اورشلیم، دیگر در معبد تدریس نکرد.
در این زمان، ابنیر در حال برقراریِ مقر مرکزی خود در بیتلحم بود، و از آن مرکز بسیاری از کارگران به شهرهای یهودیه و سامرۀ جنوبی و حتی به اسکندریه فرستاده شده بودند. در عرض چند روز پس از ورود او، عیسی و ابنیر مقدمات ادغام کار دو گروه از حواریون را تکمیل کردند.
عیسی در طول بازدید خود از جشن خیمهها، وقتش را تقریباً به طور مساوی میان بِیتعَنْیا و بیتلحم تقسیم کرده بود. او در بِیتعَنْیا زمان زیادی را با حواریونش سپری کرد؛ او در بیت لحم به اَبنیر و دیگر حواریون پیشینِ یحیی آموزشهای زیادی داد. و همین ارتباط صمیمانه بود که سرانجام موجب شد آنها به او ایمان بیاورند. این حواریون پیشینِ یحیی تعمید دهنده تحت تأثیر شجاعتی که او در آموزش علنی خود در اورشلیم نشان داد و نیز درک دلسوزانهای که آنها در آموزش خصوصی او در بیتلحم تجربه کردند، قرار داشتند. این تأثیرات سرانجام و به طور کامل هر یک از یاران ابنیر را به پذیرش قلبیِ پادشاهی و همۀ آنچه که چنین گامی مستلزم آن بود، جلب نمود.
قبل از این که استاد برای آخرین بار بیتلحم را ترک کند، مقدماتی را فراهم کرد تا همۀ آنها در تلاشی متحد به او بپیوندند، و این کار پیش از پایان دادن به دوران کار زمینی او در جسم بود. توافق شد که ابنیر و یارانش در آیندۀ نزدیک در پارک مجدل به عیسی و دوازده تن بپیوندند.
مطابق این توافق، در اوایل ماه نوامبر، ابنیر و یازده همکارش به عیسی و دوازده تن پیوستند و درست تا نقطۀ مصلوب شدن عیسی به صورت سازمانی واحد با آنها کار کردند.
در قسمت پایانیِ ماه اکتبر، عیسی و دوازده تن از مجاورتِ نزدیک اورشلیم خارج شدند. روز یکشنبه، 30 اکتبر، عیسی و یارانش شهر افرایم را که او چند روزی را اینجا در انزوا استراحت کرده بود ترک کردند. و آنها از طریق بزرگراه غرب رود اردن مستقیماً به سوی پارک مجدل رفتند و اواخر بعد از ظهر چهارشنبه، 2 نوامبر، به آنجا رسیدند.
حواریون از این که استاد را به خاک دوستانه بازگرداندند، بسیار تسکین یافتند؛ آنها دیگر به او اصرار نکردند که به اورشلیم برود تا بشارت پادشاهی را اعلام کند.