مقالۀ 190 پدیداریهای عیسی در دوران مورانشیا

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

کتاب یورنشیا

مقالۀ 190

پدیداریهای عیسی در دوران مورانشیا

اکنون عیسیِ از مرگ برخاسته آماده می‌شود تا به منظور تجربه نمودن دوران زندگانی فراز یابندۀ مورانشیایی یک انسان عالم یک دورۀ کوتاه را در یورنشیا بگذراند. اگر چه این دوران زندگی مورانشیا باید در کرۀ پدیداری انسانی او سپری گردد، با این وجود آن از کلیۀ جهات قرینۀ تجربۀ انسانهای سِتانیا که از میان زندگی پیشروندۀ مورانشیای هفت کرات قصر جروسم عبور می‌کنند خواهد بود.

تمامی این نیرویی که در عیسی نهادین است — عطیۀ حیات — که او را قادر ساخت از مرگ برخیزد، همان هدیۀ زندگی جاودان است که او به باورمندان سلطنت خداوند اعطا می‌کند، و حتی اکنون از مرگ برخاستن آنها را از قید و بندهای مرگ طبیعی حتمی می‌سازد.

انسانهای عالم با همان نوع بدن گذرا یا مورانشیا در بامداد رستاخیز برخواهند خاست که عیسی پس از برخاستن از مقبره در این یکشنبه صبح داشت. این بدنها از خون در حال گردش برخوردار نیستند، و چنین موجوداتی از خوراک معمول مادی تغذیه نمی‌کنند؛ با این وجود این اشکال مورانشیا واقعی هستند. هنگامی که باورمندان گوناگون عیسی را پس از برخاستن او از مرگ دیدند، آنها به راستی او را دیدند؛ آنها قربانیان خود فریفتۀ رویاها یا توهمات نبودند.

اعتقاد پایدار به از مرگ برخاستن عیسی جنبۀ اساسی ایمان کلیۀ شاخه‌های آموزش بشارت آغازین بود. در اورشلیم، اسکندریه، انطاکیه، و فیلادلفیه کلیۀ آموزگاران بشارت در این اعتقاد محض به از مرگ برخاستن استاد متحد بودند.

در فهم نقش برجسته‌ای که مریم مجدلیه در اعلامِ از مرگ برخاستن استاد ایفا نمود، باید نگاشته شود که مریم سخنگوی اصلی برای گروه زنان بود، به همان گونه که پطرس برای حواریون بود. مریم رئیس زنان کارگر نبود، بلکه آموزگار اصلی و سخنگوی همگانی آنها بود. مریم زنی بسیار با احتیاط شده بود، طوری که شجاعت او در صبحت کردن با مردی که او تصور کرد مراقب باغ یوسف است فقط نشان می‌دهد که او چقدر از خالی یافتن مقبره وحشتزده بود. این ژرفا و درد جانکاه مهر او بود، تمامیت فداکاری او، که موجب شد برای یک لحظه محدودیتهای معمول یک زن یهودی را در نزدیک شدن به یک مرد غریبه فراموش کند.

1- پیش قراولان رستاخیز

حواریون نمی‌خواستند که عیسی آنها را ترک کند؛ از این رو آنها کلیۀ گفته‌های او را در رابطه با مردن، و نیز وعده‌های او را پیرامون برخاستنِ مجدد از مرگ نادیده انگاشتند. آنها برخاستن عیسی را از مرگ آنطور که رخ داد انتظار نداشتند، و از باور کردن آن امتناع می‌کردند، تا این که آنها با الزام نشانۀ تردیدناپذیر و گواه مطلق تجارب خودشان رو به رو شدند.

هنگامی که حواریون از باور کردن گزارش پنج زنی که اظهار نمودند عیسی را دیده‌اند و با او صحبت کرده‌اند امتناع کردند، مریم مجدلیه به مقبره بازگشت، و دیگران به منزل یوسف بازگشتند، و در آنجا تجاربشان را برای دختر او و زنان دیگر بازگو نمودند. و زنان گزارش آنها را باور کردند. مدت کوتاهی پس از ساعت شش دختر یوسف اهل رامه و چهار زنی که عیسی را دیده بودند به منزل نیقودیموس رفتند، و در آنجا کلیۀ این رخدادها را برای یوسف، نیقودیموس، داوود زبدی، و مردان دیگری که در آنجا گرد آمده بودند بازگو نمودند. نیقودیموس و دیگران داستان آنها را باور نکردند، و تردید داشتند که عیسی از مرگ برخاسته است؛ آنها گمان بردند که یهودیان بدن را خارج کرده‌اند. یوسف و داوود به باور کردن گزارش تمایل داشتند، آنقدر که شتابان راه افتادند تا مقبره را بازدید کنند، و آنها همه چیز را درست آنطور که زنان توصیف کرده بودند یافتند. و آنها آخرینهایی بودند که مقبره را به آن گونه دیدند، زیرا کاهن اعظم در ساعت هفت و نیم سرگروه نگهبانان معبد را به مقبره اعزام نمود تا لباسهای قبر را خارج سازد. سرگروه تمامی آنها را در پارچۀ کتان پیچید و آنها را به آن سوی یک صخرۀ نزدیک پرتاب نمود.

داوود و یوسف فوراً از مقبره به منزل ایلیا مرقس رفتند، و در آنجا در اتاق بالا با ده حواری به گفتگو پرداختند. فقط داوود زبدی حتی به میزان اندک به این باور تمایل داشت که عیسی از مرگ برخاسته است. پطرس در ابتدا باور کرده بود، اما هنگامی که نتوانست استاد را پیدا کند شدیداً به شک افتاد. آنها همگی به این باور تمایل داشتند که یهودیان بدن را خارج کرده‌اند. داوود با آنها جر و بحث نکرد، اما هنگامی که آنجا را ترک کرد گفت: ”شما حواریون هستید، و شما باید این چیزها را بفهمید. من با شما جر و بحث نخواهم کرد؛ با این وجود، من اکنون به منزل نیقودیموس بازمی‌گردم. من با پیام‌آوران قرار گذاشته‌ام که امروز صبح با آنها در آنجا تشکیل جلسه دهم، و هنگامی که آنها در آنجا گرد آمدند، آنها را به عنوان پیش قراولان رستاخیز استاد به آخرین مأموریتشان خواهم فرستاد. من شنیدم که استاد گفت پس از مردن در روز سوم از مرگ برخواهد خاست، و من او را باور می‌کنم.“ و بدین ترتیب این رئیس خود – منصوب شدۀ ارتباطات و اطلاعات، پس از صحبت کردن با سفیران محزون و نومید سلطنت خداوند حواریون را ترک نمود. او در مسیر رفتنش از اتاق بالا کیسۀ یهودا را که حاوی تمامی وجوه رسولان بود روی دامان متی لاوی انداخت.

در حدود ساعت نه و نیم بود که آخرین فرد از میان بیست و شش پیام‌آورِ داوود به منزل نیقودیموس وارد شد. داوود فوراً آنها را در حیاط بزرگ گرد آورد و بدین گونه مخاطب قرار داد:

”ای مردان و برادران، شما در تمامی این مدت مطابق سوگندتان به من و به یکدیگر به من خدمت کرده‌اید، و من شما را گواه می‌گیرم که من هرگز اطلاعات نادرست به شما نداده‌ام. من در آستانۀ فرستادن شما در آخرین مأموریت شما به عنوان پیام‌آوران داوطلب سلطنت خداوند هستم، و در انجام این کار من شما را از سوگندتان رها می‌سازم و بدین طریق گروه پیام‌آور را منحل می‌کنم. ای مردان، من به شما اعلام می‌کنم که ما کارمان را به اتمام رسانیده‌ایم. استاد دیگر به پیام‌آوران انسانی نیازی ندارد؛ او از مرگ برخاسته است. او پیش از آن که وی را دستگیر کنند به ما گفت که خواهد مرد و در روز سوم دوباره از مرگ برخواهد خاست. من قبر را دیده‌ام — آن خالی است. من با مریم مجدلیه و چهار زن دیگر که با عیسی صحبت کرده‌اند حرف زده‌ام. من اکنون شما را منحل می‌کنم، به شما بدرود می‌گویم، و شما را به مأموریت مربوطۀ خویش می‌فرستم، و پیامی که شما به ایمانداران خواهید برد این است: ’عیسی از مرگ برخاسته است؛ قبر خالی است.‘“

اکثر آنهایی که حضور داشتند تلاش کردند داوود را متقاعد کنند که این کار را انجام ندهد، اما نتوانستند روی او اعمال نفوذ کنند. آنها سپس درصدد برآمدند که پیام‌آوران را منصرف کنند، اما آنها به سخنان تردیدآمیز اعتنایی نمی‌کردند. و بدین ترتیب مدت کوتاهی پیش از ساعت ده، در این یکشنبه صبح، این بیست و شش دونده به عنوان نخستین پیش قراولان واقعیتِ راستین و قدرتمندِ عیسیِ از مرگ برخاسته عازم شدند. و آنها در انجام سوگندشان به داوود زبدی و به یکدیگر عازم این مأموریت، همچون بسیاری از مأموریتهای دیگر که در گذشته انجام داده بودند، شدند. این مردان اعتماد زیادی به داوود داشتند. آنها حتی بدون ماندن برای گفتگو با آنهایی که عیسی را دیده بودند عازم این مأموریت شدند؛ آنها حرف داوود را باور کردند. اکثر آنان آنچه را که داوود به آنها گفته بود باور کردند، و حتی آنهایی که تا اندازه‌ای شک داشتند، درست با همان قطعیت و درست با همان سرعت پیام را رساندند.

رسولان، گروه معنوی سلطنت خداوند، در این روز در اتاق بالا گرد آمده‌اند. آنها در آنجا از خود ترس نشان می‌دهند و اظهار تردید می‌کنند، در حالی که این افراد غیرروحانی، که نمایانگر اولین تلاش در اجتماعی نمودن بشارت استاد در زمینۀ برادری انسان بودند، تحت فرامین رهبر بی‌باک و کارآمدشان، اعزام می‌شوند تا نجات دهندۀ از مرگ برخاستۀ یک کره و یک جهان را اعلام کنند. و پیش از آن که نمایندگان برگزیدۀ او مایل باشند سخن او را باور کنند یا گواهی شاهدان عینی را بپذیرند، آنها درگیر این خدمت پرماجرا می‌شوند.

این بیست و شش تن به منزل ایلعازر در بتانی و به تمامی مراکز ایمانداران فرستاده شدند، از بئرشبع در جنوب تا دمشق و صیدون در شمال؛ و از فیلادلفیه در شرق تا اسکندریه در غرب.

هنگامی که داوود برادران خود را ترک نمود، برای مادرش به منزل یوسف رفت، و سپس آنان به بتانی رفتند تا به خانوادۀ در حال انتظار عیسی بپیوندند. داوود تا بعد از تعیین تکلیف داراییهای دنیوی مارتا و مریم در آنجا در بتانی ماند، و سپس آنها را در سفرشان همراهی نمود تا به برادرشان ایلعازر در فیلادلفیه بپیوندند.

در حدود یک هفته از این هنگام یوحنای زبدی مریم مادر عیسی را به منزلش در بیت صیدا برد. یعقوب، بزرگترین برادر عیسی، با خانواده‌اش در اورشلیم ماند. روت با خواهران ایلعازر در بتانی ماند. باقیماندۀ خانوادۀ عیسی به جلیل بازگشتند. داوود زبدی روز بعد از ازدواجش با روت، جوانترین خواهر عیسی، به همراه مارتا و مریم در اوایل ژوئن بتانی را به مقصد فیلادلفیه ترک کرد.

2- ظهور عیسی در بتانی

عیسی از زمان رستاخیز مورانشیا تا ساعت معراج روحش به عالم بالا نوزده بار به طور جداگانه در شکل مرئی به باورمندانش در زمین ظاهر گشت. او به دشمنانش و یا به آنهایی که نمی‌توانستند از پدیداری او در شکل مرئی بهرۀ معنوی ببرند ظاهر نگشت. نخستین ظهور او به پنج زن در مقبره بود؛ دومین ظهور او، به مریم مجدلیه، همچنین در مقبره بود.

سومین ظهور در حدود ظهر این یکشنبه در بتانی رخ داد. مدت کوتاهی بعد از هنگام ظهر، بزرگترین برادر عیسی، یعقوب، در باغ ایلعازر در برابر مقبرۀ خالیِ برادرِ زنده شدۀ مارتا و مریم ایستاده بود، و داشت به اخباری که حدوداً یک ساعت پیش از آن توسط پیام رسانِ داوود به آنها رسیده بود فکر می‌کرد. یعقوب همیشه به این متمایل بود که مأموریت بزرگترین برادرش در زمین را باور کند، اما مدتها بود که تماسش را با کار عیسی از دست داده بود و پیرامون ادعاهای بعدی حواریون که عیسی همان مسیح است شدیداً به شک افتاده بود. تمامی خانواده به واسطۀ اخباری که پیام‌رسان آورده بود یکه خورده بود و تقریباً مبهوت بود. حتی هنگامی که یعقوب در برابر مقبرۀ خالی ایلعازر ایستاد، مریم مجدلیه به صحنه وارد شد و تجاربش را در ساعات آغازین بامداد در مقبرۀ یوسف با هیجان به خانواده بازگو نمود. پیش از آن که او سخنانش را تمام کند، داوود زبدی و مادرش از راه رسیدند. البته روت گزارش را باور کرد، و یهودا نیز بعد از گفتگو با داوود و سالومه گزارش را باور نمود.

در این اثنا، همینطور که آنها به دنبال یعقوب می‌گشتند و پیش از آن که او را پیدا کنند، در حالی که او آنجا در باغ نزدیک مقبره ایستاده بود، متوجه حضور فردی در آن نزدیکی گشت، گویا که کسی شانۀ او را لمس کرده است؛ و هنگامی که او چرخش نمود تا نگاه کند، پدیداری تدریجیِ یک شکل عجیب را در کنارش مشاهده کرد. او به مراتب شگفت‌زده‌تر از آن بود که سخن بگوید و بسیار وحشت زده‌تر از آن بود که بگریزد. و سپس شکل عجیب سخن گفت، او گفت: ”یعقوب، من آمده‌ام تا تو را برای خدمت به سلطنت خداوند فراخوانم. صمیمانه دست به دست برادرانت ده و مرا دنبال کن.“ هنگامی که یعقوب خواندنِ نامش را شنید، دانست که او بزرگترین برادرش عیسی است که او را مخاطب قرار داده است. شناخت شکل مورانشیاییِ استاد برای همگی آنان کمابیش دشوار بود، اما آنگاه که او به یکباره شروع به گفتگو با آنها نمود، تعداد اندکی از آنان در شناخت صدای او یا حتی تشخیص شخصیت پرجاذبۀ او هیچ مشکلی نداشتند.

هنگامی که یعقوب فهمید که عیسی او را خطاب قرار می‌دهد، زانو زد، و فریاد کشید: ”پدر من، و برادر من“، اما عیسی از او خواست که در حالی که با وی صحبت می‌کند بایستد. و آنها در باغ قدم زدند و برای تقریباً سه دقیقه حرف زدند. آنها در رابطه با تجارب روزهای گذشته صحبت کردند و رخدادهای آیندۀ نزدیک را پیش‌بینی کردند. همینطور که آنها به منزل نزدیک می‌شدند، عیسی گفت: ”بدرود یعقوب، تا روزی که من به همگی شما با هم خوشامد گویم.“

یعقوب شتابان به منزل رفت، حتی در حالی که آنها در بیت فاجی به دنبال او می‌گشتند. او فریاد زد: ”من هم اکنون عیسی را دیدم و با او صحبت کردم، با او دیدار داشتم. او نمرده است؛ او از مرگ برخاسته است! او از برابر من ناپدید گشت، و گفت: ’بدرود، تا روزی که من به همگی شما با هم خوشامد گویم.‘“ او تازه سخنانش را به پایان رسانده بود که یهودا بازگشت، و او تجربۀ دیدن عیسی در باغ را برای بهره‌مندی یهودا بازگویی نمود. و آنها همگی شروع به باور کردن زنده شدن عیسی نمودند. یعقوب اکنون اعلام کرد که به جلیل باز نمی‌گردد، و داوود ندا درداد: ”او نه تنها توسط زنان هیجان زده دیده شده است، بلکه حتی مردان سخت دل شروع به دیدن او کرده‌اند. من خود انتظار دارم که او را ببینم.“

و داوود مدت زیادی در انتظار به سر نبرد، زیرا چهارمین ظهور عیسی برای شناخت بشری در همین منزل مارتا و مریم مدت کوتاهی پیش از ساعت دو به وقوع پیوست، آنگاه که او در برابر خانوادۀ زمینی خود و دوستانشان، در مجموع بیست تن، به گونه‌ای مرئی ظاهر گشت. استاد در برابر درِ گشودۀ عقب پدیدار گشت و گفت: ”درود بر شما. درود بر آنهایی که روزی در جسم نزدیک من بودند و همیاری روحانی برای برادران و خواهران من در ملکوت آسمانی. چطور توانستید شک کنید؟ چرا پیش از انتخاب دنبال نمودن نور حقیقت با تمامی وجود آنقدر زیاد تعلل ورزیده‌اید؟ پس همگی شما، به همیاری روحانی با روح حقیقت در سلطنت پدر وارد شوید.“ همینطور که آنها شروع کردند از اولین شوک شگفتی خود بیرون آیند و هنگامی که به سوی او حرکت کردند، طوری که او را در آغوش گیرند، او از دید آنان ناپدید گشت.

آنها همگی می‌خواستند شتابان به شهر بروند و در رابطه با آنچه که رخ داده بود به حواریون مردد بگویند، اما یعقوب مانع آنها شد. فقط مریم مجدلیه اجازه یافت به منزل یوسف بازگردد. یعقوب به دلیل برخی چیزها که عیسی در هنگام گفتگوی آنها در باغ به او گفته بود انتشار خبر واقعیت این دیدار مورانشیا را در بیرون قدغن نمود. اما یعقوب چیز بیشتری از دیدارش با استاد از مرگ برخاسته را در این روز در منزل ایلعازر در بتانی هرگز آشکار نساخت.

3- در منزل یوسف

پنجمین تجلی مورانشیایی عیسی برای شناخت چشمان انسانی در حضور تقریباً بیست و پنج زن ایماندار که در منزل یوسف اهل رامه گرد آمده بودند، در حدود پانزده دقیقه بعد از ساعت چهار در همین یکشنبه بعد از ظهر به وقوع پیوست. مریم مجدلیه فقط چند دقیقه پیش از این ظهور به منزل یوسف بازگشته بود. یعقوب، برادر عیسی، درخواست کرده بود که در رابطه با ظهور استاد در بتانی هیچ چیز به حواریون گفته نشود. او از مریم نخواسته بود که از گزارش دادن این رخداد به خواهران ایماندارش خودداری کند. از این رو، بعد از این که مریم از همگی زنان قول رازداری گرفت، به شرح آنچه که به تازگی در هنگام بودن او با خانوادۀ عیسی در بتانی رخ داده بود پرداخت. و او دقیقاً در وسط این بازگویی هیجان‌انگیز بود که یک سکوت ناگهانی و سنگین بر آنها مستولی گشت. آنها شکل کاملاً مرئی عیسیِ از مرگ برخاسته را عیناً در میان خود دیدند. او به آنان خوش آمد گفت، و گفت: ”درود بر شما. در مشارکت روحانی سلطنت خداوند نه یهودی خواهد بود و غیریهودی، نه غنی و نه فقیر، نه آزاد و نه برده، نه مرد و نه زن. شما همچنین فرا خوانده شده‌اید تا مژدۀ رهایی نوع بشر را از طریق بشارت فرزندی با خداوند در پادشاهی آسمانی به اطلاع عموم برسانید. به سرتاسر دنیا بروید و این بشارت را اعلام دارید و ایمانداران را در ایمان به آن استوارتر سازید. و در حالی که این کار را انجام می‌دهید، فراموش نکنید که به بیماران خدمت کنید و آنهایی را که سست دل و وحشت زده هستند قوت بخشید. و من همیشه با شما خواهم بود، حتی تا کرانه‌های پایانی زمین.“ و پس از این که او این سخنان را گفت، از نظر آنها محو گردید. آنگاه زنان روی صورتشان بر زمین افتادند و در سکوت پرستش کردند.

از میان پنج ظهور مورانشیاییِ عیسی که تا این لحظه رخ داده بود، مریم مجدلیه شاهد چهار عدد بود.

در نتیجۀ اعزام قاصدان در طول اواسط پیش از ظهر و به سبب بر ملا ساختن غیرعمدی گفته‌ها در رابطه با این ظهور عیسی در منزل یوسف، در طول اوایل عصر به حکمرانان یهودیان خبر رسید که در حول و حوش شهر گزارش می‌شود که عیسی از مرگ برخاسته است، و این که اشخاص بسیاری ادعا می‌کنند که او را دیده‌اند. اعضای شورای عالی یهود به واسطۀ این شایعات کاملاً شورانده شدند. قیافا بعد از یک مشورت شتاب زده با حنا نشستی با شورای عالی یهود برگزار نمود تا در ساعت هشت عصر آن روز گرد هم آیند. در این جلسه بود که تصمیم گرفته شد هر شخصی را که راجع به از مرگ برخاستن عیسی صحبت کند از کنیسه‌ها اخراج کنند. حتی پیشنهاد شد که هر کس ادعا کند او را دیده است باید کشته شود. با این وجود این پیشنهاد مورد پذیرش قرار نگرفت زیرا نشست در سردرگمی که به سراسیمگی واقعی نزدیک بود به هم خورد. آنها جرأت کرده بودند چنین فکر کنند که کارشان با عیسی پایان یافته است. آنها در آستانۀ این اکتشاف بودند که دشواری واقعی‌شان با مرد ناصره تازه آغاز شده است.

4- ظهور به یونانیان

در حدود نیم ساعت پس از ساعت چهار، در منزل فردی به نام فلاویوس، استاد ششمین ظهور مورانشیایی خود را به حدود چهل ایماندار یونانی که در آنجا گرد آمده بودند انجام داد. در حالی که آنها درگیر بحث پیرامون گزارشات از مرگ برخاستن استاد بودند، به رغم این که درها محکم بسته شده بودند، او خود را در میان آنها پدیدار ساخت، و به آنها رو کرد و گفت: ”درود بر شما. طی مدتی که فرزند انسان در میان یهودیان در زمین پدیدار گشت، آمد تا به همگی انسانها خدمت کند. در سلطنت پدر من نه یهودی خواهد بود و نه غیریهودی؛ شما همگی برادر خواهید بود — فرزندان خداوند. از این رو همگی به سرتاسر دنیا بروید، و این بشارت نجات را، همان گونه که از سفیران سلطنت خداوند دریافت کرده‌اید، اعلام دارید، و من در برادری فرزندان ایماندار و حقیقت جوی پدر با شما همدمی خواهم نمود.“ و هنگامی که او بدین گونه آنها را قوت بخشید، آنجا را ترک نمود، و آنها دیگر او را ندیدند. آنها تمامی عصر در منزل باقی ماندند؛ آنها آنقدر دچار ترس و حیرت شده بودند که یارای بیرون رفتن را نداشتند. هیچیک از این یونانیان نیز آن شب نخوابید. آنها بیدار ماندند و پیرامون این چیزها بحث کردند و امیدوار بودند که استاد بار دیگر از آنها دیدار کند. در میان این گروه یونانیان بسیاری بودند که هنگامی که سربازان عیسی را دستگیر کردند و یهودا با یک بوسه به او خیانت کرد در باغ جتسیمانی بودند.

شایعات از مرگ برخاستن عیسی و گزارشات ظهورهای متعدد او به پیروانش به سرعت پخش می‌شود، و تمامی شهر به حد بالایی از هیجان می‌رسد. استاد تا این هنگام به خانواده‌اش، به زنان، و به یونانیها ظاهر شده است، و به زودی او خود را در میان حواریون پدیدار می‌سازد. شورای عالی یهود فوراً شروع به بررسی این مشکلات جدید که به طور ناگهانی به حکمرانان یهودی تحمیل شده است می‌کند. عیسی به حواریونش بسیار می‌اندیشد اما مایل است که پیش از آن که از آنها دیدار کند آنها برای چند ساعت بیشتر برای تفکر جدی و تعمق اندیشمندانه تنها بمانند.

5- راه رفتن با دو برادر

در عمواس، در حدود هفت مایل غرب اورشلیم، دو برادر چوپان زندگی می‌کردند که هفتۀ عید پسح را به منظور انجام قربانیها، برگزاری مراسم، و جشنها در اورشلیم گذرانده بودند. کلوپاس که فردی پیش کسوت بود، یک ایماندار جزئی به عیسی بود. حداقل او از کنیسه بیرون رانده شده بود. برادر او یعقوب یک ایماندار نبود، گر چه به واسطۀ آنچه که دربارۀ آموزشها و کارهای استاد شنیده بود بسیار کنجکاو و خواهان بود.

در این یکشنبه بعد از ظهر، در حدود سه مایل خارج از اورشلیم و چند دقیقه پیش از ساعت پنج، همینطور که این دو برادر در امتداد مسیر رفتن به عمواس کشان کشان راه می‌رفتند، در رابطه با عیسی، آموزشها و کارهای او، و به ویژه در رابطه با شایعات خالی بودن مقبرۀ او، و این که برخی زنان با او حرف زده بودند، با اشتیاق زیاد صحبت می‌کردند. کلوپاس به گونه‌ای مردد تمایل به باور کردن این گزارشات داشت، اما یعقوب اصرار داشت که تمامی ماجرا احتمالاً یک فریبکاری است. در حالی که آنها در حال رفتن به سوی منزل بدین گونه بحث و مناظره می‌کردند، حین رفتن آنها، تجلی مورانشیاییِ عیسی، هفتمین ظهور او، در کنار آنها صورت یافت. کلوپاس اغلب آموزشهای عیسی را شنیده بود و در چندین موقعیت در منزل ایمانداران اورشلیم با او غذا خورده بود. اما او استاد را نشناخت، حتی هنگامی که او آزادانه با آنها صحبت نمود.

عیسی پس از طی یک مسیر کوتاه با آنان گفت: ”هنگامی که من نزد شما می‌آمدم چه گفتاری را مشتاقانه رد و بدل می‌کردید؟“ و آنگاه که حرف عیسی تمام شد، آنها ساکن ایستادند و با شگفت زدگی غمزده او را نظاره کردند. کلوپاس گفت: ”آیا می‌شود تو در اورشلیم اقامت داشته باشی و چیزهایی را که به تازگی رخ داده ندانی؟“ سپس استاد پرسید: ”چه چیزهایی؟“ کلوپاس پاسخ داد: ”اگر تو در رابطه با این قضایا نمی‌دانی، تنها فرد در اورشلیم هستی که این شایعات در رابطه با عیسی ناصری را نشنیده‌ای. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و همۀ مردم در کلام و در عمل قدرتمند بود. کاهنان ارشد و حکمرانان ما او را به رومیها تحویل دادند و خواستار مصلوب کردن او شدند. حال بسیاری از ما امید داشتیم که او است که اسرائیل را از یوغ غیریهودیان نجات می‌دهد. اما چنین نیست. اکنون سه روز از مصلوب شدن او می‌گذرد، و برخی از زنان امروز با اعلان این که در سحرگاه امروز به مقبره‌اش رفتند و آن را خالی یافتند موجب شگفتی ما شدند. و همین زنان اصرار دارند که با این مرد حرف زدند؛ آنها بر این باور اصرار می‌ورزند که او از مرگ برخاسته است. و هنگامی که زنان این را به مردان گزارش دادند، دو تن از حواریون او به مقبره دویدند و به همین گونه آن را خالی یافتند“ — و در اینجا یعقوب حرف برادرش را قطع کرد که بگوید: ”اما آنها عیسی را ندیدند.“

همینطور که آنها راه می‌رفتند، عیسی به آنها گفت: ”چقدر شما در فهم حقیقت کند هستید! وقتی شما به من می‌گویید که بحثهای شما در رابطه با آموزشها و کار این مرد است، پس از آنجا که من با این آموزشها آشناترم، بگذارید به شما آگاهی دهم. آیا به یاد نمی‌آورید که این عیسی همیشه آموزش می‌داد که پادشاهی او از این دنیا نیست، و این که چون تمامی انسانها فرزندان خداوند هستند، باید در شادیِ معنویِ مشارکتِ برادری خدمت مهرآمیز در این پادشاهیِ نوینِ حقیقتِ مهر پدر آسمانی رهایی و آزادی یابند؟ آیا به یاد نمی‌آورید که چگونه این فرزند انسان نجات خداوند را برای تمامی انسانها اعلام نمود، به بیماران و رنجبران خدمت نمود، و آنهایی را که اسیر ترس و بردۀ شرارت بودند آزاد ساخت؟ آیا نمی‌دانید که این مرد ناصره به حواریون خود گفت که باید به اورشلیم برود، به دشمنانش تحویل داده شود، و آنها او را می‌کشند، و این که او در روز سوم از مرگ برخواهد خواست؟ آیا تمامی این حرفها به شما گفته نشده است؟ و آیا در رابطه با این روز نجات یهودیان و غیریهودیان هرگز در کتاب مقدس نخوانده‌اید، در جایی که می‌گوید تمامی خانواده‌های زمین در او برکت خواهند یافت؛ این که او گریۀ نیازمندان را خواهد شنید و روانهای فقرایی را که در جستجوی او هستند نجات خواهد داد؛ این که تمامی ملتها او را برکت یافته خواهند نامید؟ این که چنین نجات دهنده‌ای همچون سایۀ یک صخرۀ بزرگ در یک سرزمین خسته خواهد بود. این که او همانند یک چوپان راستین به گله خوراک خواهد داد، گوسفندان را در بازوانش گرد خواهد آورد و با ملاطفت آنها را در آغوش خود حمل خواهد کرد. این که او چشمان کوران معنوی را خواهد گشود و زندانیان ناامید را به رهایی و نور کامل خواهد آورد؛ این که تمامی آنهایی که در تاریکی می‌نشینند نور بزرگ نجات جاودانه را خواهند دید. این که او شکسته دلان را مرهم خواهد نهاد، برای اسیرانِ گناه رهایی اعلام خواهد کرد، و برای آنهایی که در اسارت ترس هستند و اسیر شرارتند درهای زندان را خواهد گشود. این که آنهایی را که سوگوارند تسلی خواهد داد و به جای اندوه و افسردگی شادی نجات را به آنها عطا خواهد نمود. این که او آرزوی تمامی ملتها و شادی جاودانۀ آنهایی که در پی درستکاری هستند خواهد بود. این که این فرزند حقیقت و درستکاری با نور شفاگر و قدرت نجات دهنده برفراز دنیا برخواهد خواست؛ حتی این که او مردمش را از گناهانشان نجات خواهد داد؛ این که او به راستی در جستجوی آنهایی خواهد بود که گمراه هستند و آنها را نجات خواهد داد. این که ضعیفان را نابود نخواهد کرد، بلکه به تمامی آنهایی که گرسنه و تشنۀ درستکاری هستند نجات ارزانی خواهد داشت. این که آنهایی که به او باور دارند زندگی جاودان خواهند داشت. این که روحش را روی تمامی انسانها خواهد ریخت، و این که این روح حقیقت در هر ایمانداری یک چاه آب خواهد بود که به حیات ابدی فوران خواهد کرد. آیا نفهمیدی که بشارت سلطنت خداوند که این مرد به شما داد چقدر بزرگ است؟ آیا درک نمی‌کنی که چه نجات بزرگی به شما روی آورده است؟“

تا این هنگام آنها به نزدیکی دهکده‌ای رسیده بودند که این برادران در آن اقامت داشتند. از هنگامی که عیسی شروع به آموزش این دو مرد کرد همینطور که آنها در حال پیمایش مسیر بودند حتی یک کلام نیز سخن نگفتند. آنها به زودی به مقابل منزلگاه محقر خود رسیدند، و عیسی در آستانۀ ترک آنها و حرکت در امتداد جاده بود، اما آنها او را ملزم ساختند که به داخل منزل بیاید و نزد آنها بماند. آنها اصرار کردند که شب نزدیک است، و این که او باید پیش آنها بماند. سرانجام عیسی رضایت داد، و به زودی بعد از این که آنها به داخل منزل رفتند، نشستند تا غذا بخورند. آنها به او نان دادند تا آن را برکت دهد، و همینطور که او شروع به تکه کردن نان و دادن آن به آنها نمود، چشمان آنها گشوده شد، و کلوپاس متوجه شد که میهمان آنها خود استاد است. و هنگامی که او گفت: ”او استاد است“، عیسیِ مورانشیا از نظر آنان محو گردید.

و سپس یکی از آنها به دیگری گفت، ”شگفت‌آور نیست که ضمن حرکت ما در امتداد جاده و همینطور که او در حال سخن گفتن با ما بود و در حالی که آموزشهای کتاب مقدس را برای فهم ما باز می‌نمود قلب ما از درون شعله‌ور بود!“

آنها برای خوردن متوقف نشدند. آنها استاد مورانشیا را دیده بودند، و آنها شتابان از منزل خارج شدند، و با عجله عازم اورشلیم شدند تا خبر خوش نجات دهندۀ از مرگ برخاسته را پخش کنند.

در حدود ساعت نه عصر آن روز و درست پیش از این که استاد برای ده نفر ظاهر شود، این دو برادرِ هیجان زده سر زده وارد اتاق بالا که حواریون در آن بودند شدند، و اعلام نمودند که عیسی را دیده‌اند و با او صحبت کرده‌اند. و آنها تمامی آنچه را که عیسی به آنها گفته بود، و این که چگونه تا وقت تکه کردن نان او را نشناختند، به آنها گفتند.

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©