رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 167 دیدار از فیلادلفیه

نسخۀ پیشنویس

کتاب یورنشیا

مقالۀ 167

دیدار از فیلادلفیه

در طول این دوره از کار خدماتی در پریا، هنگامی که از دیدار عیسی و حواریون از مناطق مختلف یاد می‌شود، یعنی جایی که هفتاد تن مشغول به کار بودند، باید به خاطر آورد که به عنوان یک قاعده، تنها ده نفر با او بودند، زیرا روال کار بدین گونه بود که حداقل دو نفر از حواریون در پلا بمانند تا به تودۀ مردم آموزش دهند. در حالی که عیسی برای رفتن به فیلادلفیه آماده می‌شد، شمعون پطرس و برادرش آندریاس، به اردوگاه پلا بازگشتند تا به جمعیتی که آنجا گرد آمده بودند آموزش دهند. هنگامی که استاد اردوگاه پلا را برای دیدار از پریا ترک نمود، غیرمعمول نبود که از سیصد تا پانصد تن از اردونشینان او را دنبال کنند. هنگامی که او به فیلادلفیه رسید، بیش از ششصد پیرو او را همراهی می‌کردند.

هیچ معجزه‌ای با تور موعظۀ اخیر در دکاپولیس توأم نبود، و به جز پاکسازی ده جذامی، تا این هنگام هیچ معجزه‌ای در این کار بشارتی در پریا رخ نداد. این دوره‌ای بود که انجیل با قدرت، بدون معجزات، و بیشتر اوقات بدون حضور شخصی عیسی یا حتی حواریونش اعلام گردید.

عیسی و ده حواری در روز چهارشنبه، 22 فوریه به فیلادلفیه رسیدند، و پنجشنبه و جمعه را به استراحت از سفرها و کارهای اخیر خود سپری کردند. آن جمعه شب، یعقوب در کنیسه سخنرانی کرد، و یک جلسۀ مشورتیِ همگانی برای عصر روز بعد اعلام شد. آنها از پیشرفت انجیل در فیلادلفیه و در میان روستاهای مجاور بسیار شادمان بودند. پیام‌رسانان داوود همچنین از پیشرفت بیشتر پادشاهی در سراسر فلسطین، و نیز از خبرهای خوش از اسکندریه و دمشق خبر دادند.

1- صبحانه با فریسیان

فریسی بسیار ثروتمند و با نفوذی در فیلادلفیه زندگی می‌کرد که تعالیم اَبنیر را پذیرفته بود، و او عیسی را صبح روز سبت برای صبحانه به خانۀ خود دعوت کرد. آشکار شده بود که در این زمان در فیلادلفیه مردم چشم انتظار ورود عیسی هستند؛ از این رو تعداد زیادی از دیدارگران، و در میان آنها بسیاری از فریسیان، از اورشلیم و از جاهای دیگر آمده بودند. بر این اساس، حدود چهل نفر از این افراد برجسته و چند فقیه به این صبحانه که به افتخار استاد ترتیب داده شده بود، دعوت شده بودند.

در حالی که عیسی در کنار در ایستاده بود و با اَبنیر صحبت می‌کرد، و بعد از این که میزبان نشست، یکی از فریسیان برجستۀ اورشلیم که یکی از اعضای شورای عالی یهود بود، وارد اتاق شد و طبق عادتش مستقیماً به سمت جایگاه افتخاری در سمت چپ میزبان رفت. اما از آنجایی که این مکان برای استاد و سمت راست آن برای اَبنیر در نظر گرفته شده بود، میزبان به فریسی اورشلیم اشاره کرد که چهار صندلی آن طرف‌تر به سمت چپ بنشیند، و این شخص عالیرتبه بسیار آزرده خاطر شد زیرا صندلی افتخاری را دریافت نکرد.

به زودی همۀ آنها نشستند و در حال لذت بردن از دیدار در میان خود شدند، زیرا اکثریت حاضران شاگردان عیسی بودند و یا نسبت به انجیل رویۀ دوستانه داشتند. فقط دشمنانش متوجه این واقعیت شدند که او قبل از این که برای صرف غذا بنشیند، شستنِ آیینیِ دستانش را مراعات نکرد. اَبنیر در ابتدای صرف غذا دستانش را شست، اما نه در حین سرو غذا.

نزدیک پایان غذا، مردی از خیابان وارد شد که مدتها به یک بیماری مزمن مبتلا بود و اکنون در یک وضعیت تورم با آب بدن قرار داشت. این مرد یک ایماندار بود و اخیراً توسط یاران اَبنیر تعمید داده شده بود. او از عیسی هیچ درخواستی برای شفا نکرد، اما استاد کاملاً به خوبی می‌دانست که این مردِ رنجور با این امید به این سفرۀ صبحانه آمده که به این وسیله از جمعیتی که دور او جمع شده بودند بگریزد و بدین طریق بتواند بیشتر توجه او را جلب کند. این مرد می‌دانست که در آن هنگام معجزات اندکی انجام می‌شدند؛ با این حال، او در قلبش چنین استدلال کرده بود که ممکن است وضعیت اسف‌بار او موجب دلسوزی استاد شود. و او در اشتباه نبود، زیرا هنگامی که او وارد اتاق شد، عیسی و فریسیِ پارسانمای اورشلیمی هر دو متوجه او شدند. فریسی در ابراز خشم خود از این که چرا چنین شخصی باید اجازۀ ورود به اتاق را داشته باشد، تعلل نکرد. اما عیسی به مرد بیمار نگاه کرد و چنان با مهربانی لبخند زد که او نزدیک شد و روی زمین نشست. وقتی غذا در حال تمام شدن بود، استاد نگاهی به میهمانان دیگر انداخت و سپس، پس از نگاهی پرمعنی به مرد مبتلا به تورم گفت: ”دوستانِ من، آموزگارانِ اسرائیل و فقیهانِ دانش آموخته، می‌خواهم از شما سؤالی بپرسم: آیا شفای بیماران و رنجوران در روز سبت جایز است یا نه؟“ اما کسانی که در آنجا حضور داشتند، عیسی را به خوبی می‌شناختند؛ آنها خاموش ماندند؛ آنها به سؤال او پاسخ ندادند.

سپس عیسی به جایی که مرد بیمار نشسته بود رفت، و دست او را گرفت و گفت: ”برخیز و به راهت برو. تو درخواست شفا نکرده‌ای، اما من آرزوی قلبت و ایمان روانت را می‌دانم. “قبل از این که آن مرد از اتاق خارج شود، عیسی به جای خود بازگشت و خطاب به کسانی که پشت میز بودند، گفت: ”پدر من به این علت چنین کارهایی را انجام نمی‌دهد که شما را برای ورود به پادشاهی وسوسه کند، بلکه خود را به کسانی که از پیش در پادشاهی هستند آشکار سازد. شما می‌توانید درک کنید که این مانند رویۀ پدر است که درست چنین کارهایی را انجام دهد، زیرا کدام یک از شما با داشتن حیوان مورد علاقه‌ای که در روز سبت در چاه افتاده است، بیرون نمی‌رود و او را بالا نمی‌کشد؟“ و از آنجا که هیچ کس جواب او را نداد، و چون میزبانش ظاهراً آنچه را که رخ داد تأیید نمود، عیسی برخاست و به همۀ حاضران گفت: ”برادران من، هنگامی که شما را به یک جشن عروسی دعوت می‌کنند، در جایگاه اصلی ننشینید. مبادا بر حسب اتفاق مردی ارجمندتر از شما دعوت شده باشد و میزبان باید نزد شما بیاید و درخواست کند که جای خود را به این میهمان ارجمند دیگر بدهید. در این رویداد، شما با شرمساری ملزم خواهید شد که در یک مکان پایین‌تر پشت میز بنشینید. هنگامی که به ضیافتی دعوت می‌شوید، پس از رسیدن به میز ضیافت، حکمت در این است که به دنبال پایین‌ترین مکان بگردید و در آنجا بنشینید، تا وقتی میزبان به میهمانان نگاه کرد، ممکن است به شما بگوید: ’دوست من، چرا در پایین‌ترین جایگاه می‌نشینی؟ بالاتر بیا‘؛ و به این ترتیب چنین کسی در حضور میهمانان دیگر سرافراز خواهد شد. فراموش نکنید، هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، در حالی که کسی که واقعاً خود را فروتن سازد، سرافراز خواهد شد. پس وقتی میهمانی شام برگزار می‌کنید یا شام می‌دهید، همیشه دوستان، برادران، خویشاوندان، یا همسایه‌های ثروتمند خویش را دعوت نکنید تا در عوض شما را به میهمانیهای خود دعوت کنند و بدین سان پاداش یابید. وقتی میهمانی می‌دهید، گاهی اوقات فقیران، معلولان، و نابینایان را دعوت کنید. بدین ترتیب در دل خود برکت خواهید یافت، زیرا به خوبی می‌دانید که لنگان و معلولان نمی‌توانند خدمت محبت‌آمیز شما را جبران کنند. “

2- تمثیل شام بزرگ

هنگامی که عیسی صحبت خود را بر سر میز صبحانۀ فریسی تمام کرد، یکی از فقیهانِ حاضر که می‌خواست سکوت را فرو نشاند، بدون فکر کردن گفت: ”خوشا به حال کسی که در پادشاهی خدا نان خواهد خورد. “این یک گفتۀ رایج آن روزها بود. و سپس عیسی مَثَلی را بیان کرد که حتی میزبان صمیمی او نیز مجبور شد آن را به دل بگیرد. او گفت:

”فرمانروایی ضیافتی بزرگ برگزار کرد، و پس از این که میهمانان بسیاری را دعوت کرد، خادمان خود را در وقت شام فرستاد تا به دعوت شدگان بگوید: ’بیایید، زیرا اکنون همه چیز آماده است. ‘و آنها جملگی شروع به بهانه تراشی کردند. اولی گفت: ’من تازه مزرعه‌ای خریده‌ام و مجبورم بروم تا آن را ارزیابی کنم؛ تمنا دارم مرا معذور بداری. ‘دیگری گفت: ’من پنج جفت گاو خریده‌ام، و باید برای دریافت آنها بروم؛ استدعا می‌کنم مرا معذور بداری. ‘و دیگری گفت: ’من به تازگی با همسری ازدواج کرده‌ام و از این رو نمی‌توانم بیایم. ‘پس خادمان برگشتند و این را به سرور خود گزارش دادند. وقتی سرور خانه این را شنید، بسیار خشمگین شد و به خادمان خود رو کرد و گفت: ’من این جشن عروسی را آماده کرده‌ام؛ پروارها ذبح شده‌اند، و همه چیز برای مهیمانان من آماده است، اما آنها دعوت مرا رد کرده‌اند؛ آنها هر یک به دنبال زمین و تجارت خود رفته‌اند و حتی به خادمان من که از آنها خواستند به میهمانی من بیایند بی‌احترامی می‌کنند. پس به سرعت به خیابانها و کوچه‌های شهر بروید، به بزرگراهها و معابر بروید و فقیران و طرد شدگان، نابینایان و لنگان را به اینجا بیاورید تا جشن عروسی میهمان داشته باشد. ‘و خادمان همانطور که اربابشان دستور داده بود عمل کردند، و حتی در آن زمان نیز جا برای میهمانان بیشتری وجود داشت. آنگاه ارباب به خادمان خود گفت: ’اکنون به جاده‌ها و حومۀ شهر بروید و کسانی را که در آنجا هستند ملزم کنید که داخل شوند تا خانۀ من پر شود. من اعلام می‌کنم که هیچیک از کسانی که ابتدا دعوت شدند، شام مرا نخواهند چشید. ‘و خادمان همانطور که اربابشان دستور داده بود، عمل کردند و خانه پر شد. “

و وقتی آنها این سخنان را شنیدند، رفتند؛ هر کس به خانۀ خودش رفت. حداقل یکی از فریسیانِ تمسخر کننده که در آن بامداد حضور داشت معنی این مَثَل را درک کرد، زیرا در آن روز تعمید یافت و علناً به ایمان خود به انجیل پادشاهی اعتراف کرد. اَبنیر در آن شب در مجمع عمومی ایمانداران پیرامون این مَثَل موعظه کرد.

روز بعد، همۀ حواریون درگیر کنشِ فلسفیِ تلاش برای تفسیر معنی این مَثَلِ شام بزرگ شدند. اگر چه عیسی به همۀ این تفاسیر متفاوت با علاقه گوش داد، اما از ارائۀ کمک بیشتر به آنها برای فهم مَثَل با قاطعیت امتناع کرد. او فقط می‌گفت: ”بگذارید هر کس معنی آن را برای خودش و در روان خودش دریابد. “

3- زنی با روحیۀ رنجور

اَبنیر ترتیبی داده بود که استاد در این روز سبت در کنیسه تدریس کند. این اولین باری بود که عیسی در یک کنیسه ظاهر شده بود، زیرا همۀ کنیسه‌ها به دستور شورای عالی یهود به روی تعالیم او بسته شده بودند. در پایان سرویس، عیسی در حضور خود به پیرزنی رو به پایین نظر افکند که چهره‌ای محزون داشت و شکلش بسیار خمیده بود. مدتها بود که این زن وحشت‌زده بود، و هر گونه شادی از زندگیش خارج شده بود. هنگامی که عیسی از منبر پایین آمد، به سوی او رفت، و در حالی که شانه‌های شکل خمیدۀ او را لمس می‌کرد، گفت: ”ای زن، اگر فقط باور کنی، می‌توانی از روحیۀ رنجوری خود به کلی رها شوی. “و این زن که بیش از هجده سال به دلیل افسردگیهای ناشی از ترس سر خم کرده و در بند آن بود، سخنان استاد را باور کرد و از طریق ایمان بی‌درنگ قامت خود را راست کرد. وقتی این زن دید که راست شده است، صدای خود را بلند کرد و خدا را ستایش کرد.

با وجود این که ابتلای این زن کاملاً ذهنی بود، و حالت خمیدۀ او نتیجۀ ذهن افسردۀ او بود، مردم فکر می‌کردند که عیسی یک اختلال واقعیِ فیزیکی را شفا داده است. اگر چه جماعت کنیسه در فیلادلفیه نسبت به تعالیم عیسی برخورد دوستانه داشتند، اما رئیس ارشد کنیسه یک فریسی نامهربان بود. و چون نظر او مثل جماعت این بود که عیسی یک اختلال فیزیکی را شفا داده است، و نیز از این که عیسی به خود جرأت داده بود که چنین کاری را در روز سبت انجام دهد، خشمگین بود. لذا او در برابر جماعت برخاست و گفت: ”آیا آدمها برای انجام دادن تمام کارهایشان شش روز ندارند؟ پس در این روزهای کاری بیایید و شفا یابید، اما نه در روز سبت. “

هنگامی که رئیس نامهربان کنیسه چنین صحبت کرد، عیسی به جایگاه سخنران بازگشت و گفت: ”چرا نقش ریاکاران را بازی می‌کنید؟ آیا هر یک از شما در روز سبت گاو خود را از طویله باز نمی‌کند و او را برای آب دادن بیرون نمی‌برد؟ اگر چنین خدمتی در روز سبت مجاز است، آیا نباید این زن که یک دختر ابراهیم است و در این هجده سال در اسارت شیطان بوده است، از این بند رها شود و به سوی سهم بردن از آبهای آزادی و زندگی هدایت شود، حتی در این روز سبت؟“ و همینطور که زن به ستایش خدا ادامه می‌داد، منتقد او شرمسار شد و از این که او شفا یافته است جمعیت با او شادمان شدند.

در نتیجۀ انتقاد علنیِ رئیس کنیسه از عیسی در این روز سبت، او از کار برکنار شد، و یکی از پیروان عیسی به جای او منصوب شد.

عیسی بارها این قربانیان ترس را از روحیۀ رنجوری، از افسردگی ذهنی، و از اسارت ترسشان رهایی بخشید. اما مردم فکر می‌کردند که همۀ این ابتلاعات یا اختلالات فیزیکی هستند و یا تسخیر شدگی توسط ارواح اهریمنی.

عیسی دوباره در روز یکشنبه در کنیسه تعلیم داد، و بسیاری در ظهر آن روز در رودخانه‌ای که در جنوب شهر جاری بود توسط اَبنیر تعمید گرفتند. فردای آن روز، عیسی و ده حواری می‌خواستند به اردوگاه پلا بازگردند، اما به دلیل رسیدن یکی از پیام‌رسانانِ داوود، که پیامی فوری برای عیسی از جانب دوستانش در بِیت‌عَنْیا، نزدیک اورشلیم آورد عزیمت آنها دچار وقفه شد.

4- پیامی از بتانی

بسیار دیر هنگام، یکشنبه شب، 26 فوریه، دونده‌ای از بتانی به فیلادلفیه رسید و پیامی از مارتا و مریم آورد که گفت: ”سرورم، کسی که دوستش داری بسیار بیمار است. “این پیام در پایان گفتگوی عصرانه و درست زمانی که عیسی در آن شب در حال ترک حواریون بود به او رسید. ابتدا عیسی هیچ پاسخی نداد. در این اثنا یکی از آن میان پرده‌های عجیب رخ داد، زمانی که به نظر می‌رسید او با چیزی خارج و در ماورای خودش در ارتباط است. و سپس در حالی که به بالا نگاه می‌کرد، در شنود حواریون خطاب به پیام‌رسان گفت: ”در واقع این بیماری به مرگ راه نمی‌برد. شک نکنید که ممکن است از آن برای جلال دادن خدا و ستایش پسر استفاده شود. “

عیسی به مارتا، مریم، و برادرشان ایلعازر بسیار علاقه داشت؛ او آنها را با عاطفه‌ای گرم دوست داشت. اولین فکر انسانی او این بود که فوراً به کمک آنها برود، اما ایدۀ دیگری به ذهنِ ترکیبیِ او خطور کرد. او تقریباً امیدش را از دست داده بود که رهبران یهودی در اورشلیم پادشاهی را بپذیرند، اما او هنوز به مردم خود عشق می‌ورزید، و اکنون نقشه‌ای به ذهنش خطور کرد که به موجب آن کاتبان و فریسیان اورشلیم بتوانند یک فرصت دیگر برای پذیرش تعالیم او داشته باشند؛ و او تصمیم گرفت که اگر پدرش مایل باشد، این آخرین درخواست از اورشلیم را به عمیق‌ترین و شگفت‌انگیزترین کار آشکار در تمام دوران زندگیش در زمین تبدیل سازد. یهودیان به ایدۀ یک نجات دهندۀ شگفتی‌آفرین باور داشتند. و گر چه او از سر فرود آوردن در برابر اجرای کارهای شگفت‌انگیز مادی یا اجرای نمایشهای موقتِ قدرت سیاسی امتناع می‌ورزید، اکنون برای آشکار ساختنِ قدرتش بر زندگی و مرگ که تا آن زمان به نمایش گذاشته نشده بود از پدر اجازه خواست.

یهودیان عادت داشتند مردگان خود را در روز مرگشان دفن کنند؛ این یک شیوۀ ضروری در چنین آب و هوایی گرم بود. اغلب اتفاق می‌افتاد که شخصی را که فقط در اغما بود در قبر می‌گذاشتند، به طوری که در روز دوم یا حتی سوم، چنین شخصی از قبر بیرون می‌آمد. اما یهودیان بر این باور بودند که در حالی که ممکن بود روح یا روان برای دو یا سه روز در نزدیکی جسد بماند، هرگز پس از روز سوم در آنجا نمی‌ماند، و این که تا روز چهارم، متلاشی شدنِ جسد به خوبی پیش رفته بود، و هیچ کس پس از گذشت چنین مدتی هرگز از مقبره برنگشت. و به همین دلایل بود که عیسی دو روز کامل در فیلادلفیه ماند تا این که برای عزیمت به بِیت‌عَنْیا آماده شود.

از این رو، او در سحرگاه صبح چهارشنبه به حواریونش گفت: ”بیایید فوراً آماده شویم تا دوباره به یهودیه برویم. “و وقتی حواریون شنیدند که استادشان این را گفت، برای مدتی به تنهایی کنار رفتند تا با یکدیگر مشورت کنند. یعقوب هدایت گفتگو را برعهده گرفت، و همۀ آنها توافق کردند که این بسیار نابخردانه است که اجازه داده شود عیسی دوباره به یهودیه برود، و آنها همچون یک تن بازگشتند و بدین سان به او اطلاع دادند. یعقوب گفت: ”استاد، شما چند هفته پیش در اورشلیم بودید و رهبران به دنبال مرگ شما بودند، در حالی که مردم قصد داشتند شما را سنگسار کنند. در آن زمان به این مردان فرصت دادید که از حقیقت مطلع شوند، و ما به شما اجازه نخواهیم داد که دوباره به یهودیه بروید. “

سپس عیسی گفت: ”اما آیا نمی‌فهمید که دوازده ساعت از روز هست که می‌توان با خیال راحت کار را انجام داد؟ اگر کسی در روز راه برود از آنجا که نور دارد لغزش نمی‌کند. اگر کسی در شب راه برود، ممکن است لغزش کند، زیرا فاقد نور است. تا زمانی که روز من دوام دارد، بیم دارم وارد یهودیه نشوم. من یک کار بزرگ دیگر برای این یهودیان انجام خواهم داد؛ من به آنها یک فرصت دیگر می‌دهم تا ایمان بیاورند، حتی با شرایط خودشان — شرایط جلالِ نمایان و تجلیِ آشکار قدرت پدر و مهر پسر. علاوه بر این، آیا متوجه نشدی که دوست ما ایلعازر به خواب رفته است، و من می روم تا او را از این خواب بیدار کنم! “

سپس یکی از حواریون گفت: ”استاد، اگر ایلعازر به خواب رفته باشد، مطمئناً بهبود خواهد یافت. “در آن زمان رسم یهودیان این بود که از مرگ به عنوان نوعی خواب صحبت می‌کردند، اما از آنجا که حواریون نمی‌فهمیدند که منظور عیسی این است که ایلعازر از این دنیا رفته است، اکنون او به صراحت گفت: ”ایلعازر مرده است. و من برای شما خوشحالم که آنجا نبودم، زیرا حتی اگر دیگران از این طریق نجات نیابند، اکنون دلیل تازه‌ای برای ایمان آوردن به من خواهید داشت؛ و از طریق آنچه شاهد آن خواهید بود، در آمادگی برای آن روزی که شما را ترک خواهم کرد و نزد پدر خواهم رفت، همگی قوی خواهید شد. “

وقتی آنها نتوانستند او را متقاعد کنند که از رفتن به یهودیه خودداری کند، و هنگامی که برخی از حواریون حتی نسبت به همراهی با او بی‌میل بودند، توما خطاب به همیاران خود گفت: ”ما ترس خود را به استاد گفته‌ایم، اما او مصمم است به بِیت‌عَنْیا برود. من قانع شده‌ام که این به معنی پایان است؛ قطعاً او را خواهند کشت، اما اگر این انتخاب استاد است، پس بگذارید مانند مردان شجاع رفتار کنیم. بگذارید ما نیز برویم تا با او بمیریم. “و همیشه بدین گونه بود؛ در مسائلی که نیاز به شجاعت ژرفنگرانه و مستمر داشت، توما همیشه تکیه‌گاه دوازده حواری بود.

5- در راه بتانی

در راه یهودیه، عیسی توسط گروهی متشکل از تقریباً پنجاه تن از دوستان و دشمنانش تعقیب شد. در ظهر روز چهارشنبه وقت ناهارِ آنها، او با حواریونش و این گروه از پیروانش دربارۀ ”شرایط نجات“ صحبت کرد و در پایان این درس، مَثَل فریسی و خراجگیر (یک مالیات جمع‌کن) را گفت. عیسی گفت: ”پس می‌بینید که پدر به فرزندان انسانها نجات ارزانی می‌دارد، و این نجات هدیه‌ای رایگان برای همۀ کسانی است که ایمان دارند فرزندی در خانوادۀ الهی را دریافت می‌کنند. هیچ کاری نیست که انسان بتواند برای به دست آوردن این نجات انجام دهد. کارهای پارسانمایانه نمی‌توانند موجب به دست آوردن لطف خداوند شوند، و دعای زیاد در ملاء عام کفارۀ فقدان ایمان زنده در قلب را نخواهد داد. شما ممکن است بتوانید با خدمت ظاهریِ خود انسانها را فریب دهید، اما خدا به طینت شما نگاه می‌کند. آنچه من به شما می‌گویم از طریق دو مردی که برای دعا کردن به معبد رفتند، به خوبی نشان داده می‌شود، یکی یک فریسی و دیگری یک خراجگیر. فریسی ایستاد و با خود دعا کرد: ’خدایا، تو را شکر می‌کنم که مانند بقیۀ مردم، باجگیر، ناآموخته، ظالم، زناکار، یا حتی مانند این خراجگیر نیستم. هفته‌ای دو بار روزه می‌گیرم؛ از هر چه کسب می‌کنم ده یک می‌دهم. ‘اما خراجگیر که دور ایستاده بود، حتی نمی‌خواست چشمانش را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینه‌اش می‌کوبید و می‌گفت: ’خدایا به منِ گناهکار رحم کن. ‘به شما می‌گویم که خراجگیر به جای فریسی، با تأیید خدا به خانه رفت، زیرا هر که خود را برافرازد، پست خواهد شد، اما هر که خود را فروتن سازد، سرافراز خواهد شد. “

آن شب، در اِریحا، فریسیانِ نامهربان سعی کردند با واداشتنِ استاد به بحث در مورد ازدواج و طلاق، بدان گونه که یکبار هم‌کیشانشان در جلیل چنین کردند، او را به دام بیاندازند، اما عیسی از تلاشهای آنها برای وارد کردن او به داخل درگیری با قوانینشان در رابطه با طلاق به گونه‌ای ماهرانه اجتناب کرد. آنطور که خراجگیر و فریسی مذهب خوب و بد را تفسیر می‌کردند، رسوم طلاق آنها تفاوت قوانین بهترِ ازدواج در قوانین یهودی را با بی‌بند و باریِ شرم‌آورِ تفاسیرِ فریسیایی از این قوانین طلاق موسی نشان می‌داد. فریسی خود را با پایین‌ترین شاخص قضاوت کرد؛ خراجگیر خود را با بالاترین آرمان ارزیابی نمود. برای فریسی، پارسامنشی وسیله‌ای بود برای ایجاد بی‌تحرکیِ پارسانمایانه و تضمین امنیت معنوی کاذب؛ برای خراجگیر، پارسامنشی وسیله‌ای بود برای برانگیختن روانش برای درک نیاز به توبه، اعتراف به گناه، و از طریق ایمان، پذیرش بخشش مهرآمیز. فریسی به دنبال عدالت بود؛ خراجگیر به دنبال بخشش بود. قانون جهان این است: درخواست کنید و دریافت خواهید کرد؛ بجویید و خواهید یافت.

اگرچه عیسی از کشیده شدن به جر و بحث با فریسیان در مورد طلاق خودداری می‌کرد، او قطعاً آموزشِ مثبتِ والاترین آرمانها در مورد ازدواج را اعلام کرد. او ازدواج را به عنوان ایده‌آل‌ترین و والاترین روابط انسانی ستایش نمود. به همین ترتیب، او با شیوه‌های آسان‌گیرانه و غیرعادلانۀ طلاقِ یهودیانِ اورشلیم به شدت مخالفت نمود، زیرا در آن زمان به مرد اجازه می‌داد که همسرش را به خاطر ناچیزین دلایل طلاق دهد، مانند یک آشپز بد و یک خانه‌دار عیب‌دار بودن، یا نداشتن دلیلی بهتر از این که او دلباختۀ زنی زیباتر شده بود.

فریسیان حتی تا آنجا پیش رفته بودند که تعلیم می‌دادند که طلاق از این نوعِ آسان، یک حکم ویژۀ الهی است که به قوم یهود، به ویژه فریسیان اعطا شده است. و به این ترتیب، در حالی که عیسی از اظهار نظر در مورد ازدواج و طلاق امتناع می‌کرد، این نادیده گرفتنِ شرم آورِ رابطۀ زناشویی را به شدیدترین نحو محکوم کرد و به ناعادلانه بودنِ آنها نسبت به زنان و کودکان اشاره نمود. او هرگز هر رسم طلاق را که به مرد هر گونه مزیتی بر زن می‌داد، تایید نکرد؛ استاد فقط آن آموزشهایی را تأیید می‌کرد که زنان را با مردان برابر می‌دانست.

اگر چه عیسی فرامین جدیدی در مورد ازدواج و طلاق ارائه نکرد، ولی با اصرار از یهودیان خواست که مطابق قوانین و آموزشهای بالاتر خودشان زندگی کنند. او در تلاش خود برای بهبود رسوم آنها در راستای این خطوط اجتماعی، پیوسته به کتاب مقدس متوسل می‌شد. در حالی که عیسی بدین ترتیب از مفاهیم والا و ایده‌آل ازدواج حمایت می‌کرد، از درگیری با پرسشگرانش دربارۀ رسوم اجتماعی که در قوانینِ نگاشته شدۀ آنها یا امتیازات بسیار گرامی داشته شدۀ طلاق آنها تجسم یافته بود به طرز ماهرانه‌ای اجتناب کرد.

برای حواریون بسیار دشوار بود که عدم تمایل استاد به انجام اظهارات قطعی در رابطه با مشکلات علمی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی را بفهمند. آنها به طور کامل درک نمی‌کردند که مأموریت زمینی او منحصراً به آشکار ساختنِ حقایق معنوی و مذهبی مربوط بود.

پس از این که عیسی دربارۀ ازدواج و طلاق صحبت کرد، در اواخر عصر آن روز حواریونش سؤالات بسیار بیشتری به طور خصوصی پرسیدند، و پاسخهای او به این پرسشها ذهن آنها را از بسیاری تصورات نادرست رها ساخت. در خاتمۀ این گفتگو، عیسی گفت: ”ازدواج شرافتمندانه است و باید آرزوی همۀ انسانها باشد. این واقعیت که پسر انسان رسالت خود را در زمین به تنهایی دنبال می‌کند به هیچ وجه خرده‌گیری از مطلوب بودنِ ازدواج نیست. این خواست پدر است که من باید بدین گونه کار کنم، اما همین پدر، آفرینش مرد و زن را هدایت کرده است، و این خواست الهی است که مردان و زنان بالاترین خدمتشان و شادی ناشی از آن را در ایجاد خانه‌هایی برای پذیرش و آموزش فرزندانی بیابند که این والدین در آفرینش آنها با سازندگان آسمان و زمین شریک می‌شوند. و به همین دلیل، یک مرد پدر و مادرش را ترک خواهد کرد و به همسرش خواهد پیوست، و هر دو یگانه خواهند شد. “

و عیسی بدین گونه ذهن حواریون را از بسیاری نگرانیها در مورد ازدواج رهایی بخشید و بسیاری سوء تفاهمات در رابطه با طلاق را برطرف کرد؛ در عین حال، او برای تعالی دادنِ آرمانهای آنان در زمینۀ پیوند اجتماعی و برای افزایش احترام آنها نسبت به زنان و کودکان و نسبت به خانواده بسیار تلاش کرد.

6- برکت دادن به بچه‌های کوچک

عصر آن روز پیام عیسی در مورد ازدواج و برکتِ فرزندان در سراسر اِریحا پخش شد، به طوری که صبح روز بعد، مدتها قبل از این که عیسی و حواریون آمادۀ رفتن شوند، حتی قبل از وقت صبحانه، تعداد زیادی از مادران به جایی که عیسی اقامت داشت آمدند، و فرزندانشان را که بغل کرده بودند نزد او آوردند و دستانشان را گرفته و آنها را به سوی او هدایت کردند و از او خواستند که کودکان را برکت دهد. هنگامی که حواریون برای دیدن این دسته از مادران و فرزندان آنها بیرون رفتند، سعی کردند آنها را بیرون کنند، اما این زنان از رفتن امتناع کردند تا این که استاد دستانش را بر فرزندان آنها گذاشت و آنها را برکت داد. و هنگامی که حواریون با صدای بلند این مادران را سرزنش کردند، عیسی با شنیدن صدای هیاهو بیرون آمد و با خشم آنها را نکوهش کرد و گفت: ”بگذارید که بچه‌های کوچک نزد من آیند؛ آنان را باز مدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن اینها است. هر آینه، به راستی، به شما می‌گویم، هر کس پادشاهی خداوند را همچون کودکی نپذیرد، هیچگاه به آن راه نخواهد یافت تا در حد رتبۀ کاملِ معنوی انسانی رشد کند. “

و پس از این که استاد با حواریونش صحبت کرد، همۀ کودکان را پذیرفت و دستانش را بر روی آنها گذاشت، ضمن آن که سخنان شجاعانه و امیدبخش به مادرانشان گفت.

عیسی اغلب در مورد قصرهای آسمانی با حواریونش صحبت می‌کرد و تعلیم می‌داد که فرزندانِ در حال پیشرفتِ خداوند باید در آنجا از نظر معنوی رشد کنند، همانطور که کودکان به طور فیزیکی در این دنیا رشد می‌کنند. و بدین ترتیب اغلب اوقات به نظر می‌رسد که فرد مقدس یک فرد معمولی است، همانطور که در این روز این کودکان و مادرانشان متوجه نشدند که موجوداتِ هوشمندِ نظاره‌گرِ نبادان کودکان اِریحا را در حال بازی با آفرینندۀ یک جهان مشاهده می‌کردند.

منزلت زن در فلسطین از طریق آموزش عیسی بسیار بهبود یافت؛ و اگر پیروان او از آنچه که او با تلاش زیاد به آنها آموزش داد آنقدر دور نمی‌شدند، در سراسر دنیا چنین می‌شد.

همچنین در اِریحا، در رابطه با بحث پیرامون آموزش آغازین مذهبی کودکان در عادات پرستش الهی بود که عیسی ارزش عظیم زیبایی را به عنوان تأثیری که منجر به اشتیاق به پرستش می‌شود، به خصوص در رابطه با کودکان، به حواریونش القا کرد. استاد از طریق پند و مثال ارزش پرستش آفریننده را در میان محیط طبیعی آفرینش آموزش داد. او ترجیح می‌داد که در میان درختان و در بین موجودات دون پایۀ دنیای طبیعی با پدر آسمانی راز و نیاز کند. او از تعمق پیرامون پدر از طریق منظرۀ الهام بخش قلمروهای پرستارۀ پسران آفرینشگر شادی می‌کرد.

هنگامی که پرستش خداوند در پرستشگاههای طبیعت امکان‌پذیر نیست، انسانها باید تمام تلاش خود را به کار گیرند تا منزلگاههایی از زیبایی، پناهگاههایی با سادگی جذاب و تزیینات هنرمندانه فراهم کنند، تا بالاترین عواطف انسانی در ارتباط با رویکرد عقلانی نسبت به همدمی معنوی با خداوند برانگیخته شود. حقیقت، زیبایی، و تقدس کمکهای قدرتمند و مؤثری برای پرستش راستین هستند. اما همدمی روحی از طریق تزیینات عظیم محض و زینت دادن بیش از حد با هنر پر نقش و نگار و خودنمایانۀ انسان رواج نمی‌یابد. زیبایی هنگامی بسیار مذهبی است که بسیار ساده و طبیعی باشد. چقدر مایۀ تاسف است که بچه‌های کوچک باید اولین آشنایی خود را با مفاهیم پرستش همگانی در اتاقهای سرد و خالی داشته باشند، بسیار خالی از جذابیتِ زیبایی و بسیار تهی از هر نشانۀ شادی نیکو و تقدس الهام‌بخش! کودک باید در فضای باز طبیعت با پرستش آشنا شود و بعداً در ساختمانهای عمومیِ گردهماییهای مذهبی والدین خود را همراهی کند. این ساختمانها حداقل باید به اندازۀ خانه‌ای که او به طور روزانه در آن زندگی می‌کند، از نظر مادی جذابیت داشته باشند و از نظر هنری زیبا باشند.

7- صحبت در مورد فرشتگان

هنگامی که آنها از اِریحا به بِیت‌عَنْیا به سوی بالای تپه‌ها حرکت می‌کردند، نتنائیل بیشتر راه را در کنار عیسی راه رفت، و بحث آنها در مورد کودکان در رابطه با پادشاهی آسمان به طور غیرمستقیم به در نظر گرفتنِ خدمت روحانیِ فرشتگان منجر شد. نتنائیل سرانجام این سؤال را از استاد پرسید: ”از آنجا که کاهن اعظم یک صدوقی است و چون صدوقیان به فرشتگان اعتقاد ندارند، در مورد خادمین آسمانی به مردم چه بیاموزیم؟“ سپس عیسی در میان سخنان دیگر گفت:

”گروههای فرشتگان یک رستۀ جداگانه از موجودات آفریده شده هستند؛ آنها از رستۀ مادی مخلوقات انسانی کاملاً متفاوتند، و به عنوان گروهی متمایز از موجودات هوشمند جهان عمل می‌کنند. فرشتگان از آن گروه از مخلوقات نیستند که در کتاب مقدس ’پسران خدا‘ نامیده می‌شود؛ آنها ارواح جلال یافتۀ انسانهای فانی نیز نیستند که در قصرهای عالم بالا پیشروی کرده باشند. فرشتگان یک آفرینش مستقیم هستند، و خود را بازتولید نمی‌کنند. گروههای فرشتگان فقط یک رابطۀ معنوی با نسل بشر دارند. همینطور که انسان در سفر به سوی پدر در بهشت پیشرفت می‌کند، در یک زمان از یک حالت وجود، شبیه به حالت فرشتگان عبور می‌کند، اما انسان فانی هرگز فرشته نمی‌شود.

”فرشتگان هرگز مانند انسان نمی‌میرند. فرشتگان فناناپذیرند، مگر این که بر حسب اتفاق، بدان گونه که برای برخی از آنها در رابطه با فریبهای لوسیفر رخ داد، درگیر گناه شوند. فرشتگان خادمان روحی در بهشت هستند، و تماماً خردمند یا تماماً توانا نیز نیستند. اما همۀ فرشتگانِ وفادار واقعاً پاک و مقدس هستند.

”و آیا به خاطر نمی‌آوری که قبلاً یک بار به تو گفتم، که اگر چشمان معنویِ خود را مسح می‌کردی، آنگاه می‌دیدی که آسمانها گشوده شده و فرشتگان خدا را در حال صعود و فرود نظاره می‌کردی؟ به واسطۀ خدمت فرشتگان است که یک دنیا می‌تواند با دنیاهای دیگر در ارتباط قرار گیرد، زیرا آیا بارها به شما نگفته‌ام که گوسفندان دیگری دارم که متعلق به این آغل نیستند؟ و این فرشتگان جاسوسان دنیای ارواح نیستند که مراقب شما باشند و سپس بیرون بروند تا اندیشه‌های قلب شما را به پدر بگویند و از اعمال جسم گزارش دهند. پدر هیچ نیازی به چنین خدماتی ندارد، زیرا روح خود او در درون شما زندگی می‌کند. اما این ارواحِ فرشته قطعاً عمل می‌کنند تا یک بخش از آفرینش آسمانی را از اعمال سایر بخشهای دوردست جهان آگاه نگه دارند. و بسیاری از فرشتگان، در حالی که در حکومت پدر و جهانهای پسران فعالیت می‌کنند، به خدمتِ نژادهای بشری گمارده می‌شوند. وقتی به شما آموزش دادم که بسیاری از این سرافیمها ارواح خدمتگزار هستند، نه به زبان تمثیلی صحبت کردم و نه به سبک شاعرانه. و همۀ اینها صرف نظر از دشواری شما در درک چنین موضوعاتی حقیقت دارند.

”بسیاری از این فرشتگان مشغول به کار نجات انسانها هستند، زیرا آیا از شادی فرشتگان سراف به شما نگفته‌ام، آنگاه که یک انسان تصمیم می‌گیرد گناه را ترک کند و جستجو برای خدا را آغاز کند؟ من حتی از شادی در حضور فرشتگان آسمان برای یک گناهکار که توبه می‌کند به شما گفتم، و بدین ترتیب وجود رسته‌های دیگر و بالاتر موجودات آسمانی را خاطر نشان کردم که به همین ترتیب درگیر بهروزی معنوی و پیشرفت الهی انسان فانی هستند.

”همچنین این فرشتگان بسیار درگیر شیوه‌هایی هستند که به موجب آن روح انسان از منزلگاههای جسمانی رها می‌شود و روان او به قصرهای بهشتی بدرقه می‌شود. فرشتگان راهنمایان مطمئن و آسمانیِ روان انسان در طول آن دورۀ ناشناخته و نامشخص زمان هستند که در فواصل بین مرگ جسمانی و زندگی نوین در اقامتگاههای روحی واقع شده است. “

و او می‌خواست در مورد خدمت فرشتگان بیشتر با نتنائیل صحبت کند، اما با نزدیک شدن مارتا سخنانش مختل شد، زیرا مارتا از طریق دوستانش که استاد را در حال صعود از تپه‌ها به سوی شرق مشاهده کرده بودند مطلع شده بود که او در حال نزدیک شدن به بِیت‌عَنْیا است. و اکنون با عجله به استقبال او رفت.