مقالۀ 159 تور دکاپولیس
نسخۀ پیشنویس
کتاب یورنشیا
مقالۀ 159
تور دکاپولیس
هنگامی که عیسی و دوازده تن به پارک مجدل رسیدند، یک گروه تقریباً یکصد نفره از بشارتگران و شاگردان از جمله گروه زنان را یافتند که در انتظار آنان بودند، و آنها آماده بودند تا آموزش و تور موعظه از شهرهای دکاپولیس را فوراً آغاز کنند.
در این بامداد پنجشنبه، 18 اوت، استاد پیروانش را گرد هم فرا خواند و فرمان داد که هر یک از حواریون باید خود را با یکی از دوازده بشارتگر مرتبط سازد، و این که آنها باید با بشارتگران دیگر در دوازده گروه اعزام شوند تا در شهرها و دهکدههای دکاپولیس دست به تلاش بزنند. او به گروه زنان و سایر شاگردان فرمان داد که نزد او بمانند. عیسی چهار هفته را به این سفر اختصاص داد، و به پیروانش رهنمود داد که حداکثر تا جمعه، 16 سپتامبر، به مجدل بازگردند. او قول داد که طی این مدت گاهی از آنها دیدار کند. در طول این ماه، این دوازده گروه در جِراسا، جمالا، هیپوس، صافون، جَدَرا، اَبیلا، اِدرِعی، فیلادلفیه، حشبون، دیوم، اسکیتوپولیس، و بسیاری شهرهای دیگر دست به تلاش زدند. در سرتاسر این تور هیچ معجزۀ شفا بخش یا رخداد خارقالعادۀ دیگر به وقوع نپیوست.
1- موعظه پیرامون بخشش
یک شب در هیپوس، در پاسخ به پرسش یک شاگرد، عیسی پیرامون بخشش درس داد. استاد گفت:
”اگر یک انسان خوش قلب یکصد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها به بیراهه برود، آیا او نود و نه تای آنها را فوراً ترک نمیکند و به دنبال آن یکی که راه گم کرده نمیرود؟ و اگر او یک شبان خوب باشد، آیا او تا یافتن گوسفند گمشده به جستجوی خود ادامه نخواهد داد؟ و سپس هنگامی که شبان گوسفند گم شدۀ خود را پیدا نمود، او را روی شانۀ خود قرار میدهد، و در حالی که با خوشحالی به خانه میرود، دوستان و همسایگانش را بدین گونه خطاب قرار میدهد: ’با من شادی کنید، زیرا من گوسفند گم شدهام را پیدا کردهام.‘من اعلام میدارم که در بهشت به خاطر یک فرد گناهکار که توبه میکند بیش از نود و نه شخص درستکار که نیازی به توبه ندارند شادی میشود. همانا خواست پدر آسمانی من این نیست که حتی یک تن از این کودکان به گمراهی کشانده شوند، تا چه رسد به این که هلاک گردند. در مذهب شما ممکن است خداوند به گناهکاران نادم خوشامد گوید؛ در بشارتِ پادشاهی، پدر پیش میرود تا آنها را پیدا کند، حتی پیش از آن که آنها به گونهای جدی به توبه فکر کرده باشند.
”پدر آسمانی فرزندانش را دوست دارد، و از این رو شما باید بیاموزید که به یکدیگر مهر بورزید؛ پدر آسمانی گناهان شما را میبخشد؛ از این رو شما باید یاد بگیرید که یکدیگر را ببخشید. اگر برادر شما در حق شما بدی کرد، نزد او بروید و با ملاحظه و شکیبایی تقصیر او را به او نشان دهید. و تمامی این کار را میان شما و او به تنهایی انجام دهید. اگر او به شما گوش داد، دیگر دل برادر خود را به دست آوردهاید. اما اگر برادر شما گوش فرا ندهد، اگر به راه خطای خود اصرار بورزد، دوباره نزد او بروید، و یک یا دو دوست مشترک را با خود ببرید، تا بدین ترتیب بتوانید دو یا حتی سه شاهد داشته باشید که شهادت شما را تأیید کنند و این واقعیت را به ثبوت برسانند که شما به گونهای عادلانه و بخشنده با برادر خطاکار خود برخورد کردهاید. حال اگر او از شنیدن برادران شما امتناع بورزد، میتوانید تمامی داستان را به جمع بگویید، و سپس اگر او از شنیدن برادران شما امتناع کرد، بگذارید آنها دست به عملی که خردمندانه میپندارند بزنند؛ بگذارید چنین عضو سرکشی از پادشاهی طرد شود. در حالی که شما نمیتوانید در رابطه با روان همنوعان خود تظاهر به داوری کنید، و در حالی که نمیتوانید گناهان را ببخشید یا غیر از آن به خود اجازه دهید که امتیازات سرپرستان گروههای آسمانی را غصب کنید، در همان حال، این کار به دستان شما سپرده شده که در پادشاهی در زمین نظم موقت برقرار سازید. در حالی که شما نمیتوانید در رابطه با حیات جاودان در فرامین الهی مداخله کنید، باید مسائل رفتاری را، بدان گونه که به بهروزی گذرای برادری انسانها در زمین مربوط میشود، مشخص کنید. و بدین ترتیب در کلیۀ این اموری که به نظم و ترتیب برادری انسانها مربوط است، هر آنچه را که در زمین مقرر بدارید در بهشت مورد شناسایی واقع میشود. اگر چه شما نمیتوانید سرنوشت ابدی فرد را تعیین کنید، میتوانید در زمینۀ رفتار گروه قانونگذاری کنید، زیرا در جایی که دو یا سه نفر از شما پیرامون هر یک از این چیزها توافق کنید و از من بخواهید، اگر درخواست شما با خواست پدر آسمانی من ناسازگار نباشد برای شما انجام خواهد شد. و همۀ اینها پیوسته حقیقت دارد، زیرا جایی که دو یا سه ایماندار دور هم جمع شوند، من در میان آنها هستم.“
شمعون پطرس رسولی بود که مسئول کارگران در هیپوس بود، و هنگامی که شنید عیسی بدین گونه سخن میگوید، پرسید: ”سرورم، برادرم را که به من بدی میکند چند بار باید ببخشم؟ آیا تا هفت بار؟“ و عیسی به پطرس پاسخ داد: ”نه تنها هفت بار بلکه حتی تا هفتاد مرتبه هفت بار. از این رو پادشاهی آسمان را میتوان به پادشاهی تشبیه کرد که دستور داد یک حسابرسی مالی در رابطه با کارگزارانش انجام شود. و هنگامی که آنها شروع به این بررسی حسابها نمودند، یکی از بدهکاران عمدۀ او نزد او آورده شد و او اعتراف نمود که ده هزار تالِنت به پادشاه خود بدهکار است. حال این کارمندِ بارگاهِ پادشاه ملتمسانه گفت که روزگار بر او سخت شده است و او پولی ندارد که با آن این بدهی را پرداخت نماید. و لذا پادشاه فرمان داد که اموال او مصادره شود، و فرزندانش فروخته شوند تا بدهی او پرداخت شود. هنگامی که این کارگزار ارشد این حکم سخت را شنید در برابر پادشاه روی صورتش بر زمین افتاد و به او التماس نمود که به او رحم کند و وقت بیشتری به او بدهد. او گفت: ’سرورم، قدری بیشتر با من بردبار باش، و من تمام بدهی خود را پرداخت خواهم کرد.‘ و هنگامی که پادشاه به این خدمتکار اهمالگر و خانوادهاش نگریست، دلش به رحم آمد. او دستور داد که وی آزاد شود، و بدهی او تماماً بخشیده شود.
”و این کارگزار ارشد، که بدین گونه رحم و بخشش را به دستان پادشاه دریافت کرده بود، به دنبال کار خود رفت، و پس از یافتن یکی از کارگزاران زیردست که فقط یکصد دینار به او بدهکار بود، او را محکم گرفت، و گلوی او را فشرد، و گفت: ’تمامی آنچه را که به من بدهکاری به من پرداخت کن.‘ و سپس این آدم کارگزار در برابر کارگزار ارشد به زمین افتاد، و عاجزانه التماس کرد و گفت: ’فقط با من شکیبا باش، و من به زودی قادر خواهم شد بدهی خود را به تو بپردازم.‘ اما کارگزار ارشد به کارگزار همتای خود رحم نکرد، بلکه گفت او را به زندان اندازند تا این که وی بدهی خود را بپردازد. هنگامی که خدمتکاران همتای او دیدند چه رخ داده است، آنقدر پریشان شدند که رفتند و به سرور و اربابشان، پادشاه، گزارش دادند. هنگامی که پادشاه از کارهای کارگزار ارشد خود مطلع شد، این آدم ناسپاس و بیگذشت را به پیشگاه خود فرا خواند و گفت: ’تو یک کارگزار شرور و ناشایسته هستی. هنگامی که تقاضای بخشش کردی، من تمامی بدهی تو را به رایگان بخشیدم. چرا تو نیز به کارگزار همتای خود بخشش نشان ندادی، حتی بدان گونه که من به تو بخشش نشان دادم؟‘ و پادشاه چنان خشمگین بود که کارگزار ارشد ناسپاس خود را به زندانبانان تحویل داد، تا او را آنقدر نگاه دارند که او تمامی بدهی خود را به طور کامل بپردازد. و حتی پدر آسمانی من به کسانی که به همنوعان خود به رایگان بخشش نشان میدهند به همین ترتیب بخشش فراوانتری نشان خواهد داد. شما چگونه میتوانید به پیشگاه خداوند آیید و برای کاستیهای خود تقاضای ملاحظه نمایید، در حالی که برادرانتان را که به همین سستیهای بشری گناهکارند بر حسب عادت سرزنش میکنید؟ من به همگی شما میگویم: شما تمامی چیزهای نیک پادشاهی را به رایگان دریافت کردهاید؛ پس به همنوعانتان در زمین به رایگان اهدا کنید.“
عیسی بدین گونه مخاطرات غیرمنصفانه بودنِ داوری شخصی نسبت به همنوعان را آموزش و توضیح داد. باید نظم و ترتیب حفظ شود، باید عدالت اجرا شود، اما در تمامی این امور خرد برادرانه باید حاکم باشد. عیسی اتوریتۀ قانونی و قضایی را به گروه اعطا کرد، نه به فرد. حتی این اعطای اختیار به گروه نباید به صورت اختیار شخصی اعمال شود. همیشه این خطر وجود دارد که داوری یک فرد به واسطۀ تعصب به انحراف کشانده شود و یا با احساسات شدید تحریف گردد. بیشتر محتمل است که داوری گروهی خطرات عدم انصاف تعصب شخصی را بزداید و حذف کند. عیسی همیشه در صدد این بر میآمد که عناصر بیانصافی، تلافیجویی، و انتقام را به حداقل برساند.
[استفاده از عبارت هفتاد مرتبه هفت بار به عنوان تصویری از بخشش و گذشت از کتاب مقدس گرفته شده بود و به شور و شعف لَمِک به دلیل سلاحهای فلزی پسرش توبال – قائن اشاره داشت، که با مقایسه نمودنِ این ابزار برتر با ابزار دشمنانش، فریاد برآورد: ”اگر مجازات قائن بدون این که سلاحی در دستش باشد هفت برابر بود، پس مجازات کسی که بخواهد مرا بکشد هفتاد مرتبه هفت بار خواهد بود.“]
2- واعظ عجیب
عیسی به جمالا رفت تا یوحنا و کسانی را که در آن مکان با او کار میکردند ملاقات کند. عصر آن روز، بعد از جلسۀ پرسش و پاسخ، یوحنا به عیسی گفت: ”استاد، دیروز من به عشتاروت رفتم تا مردی را ببینم که به نام تو درس میداد و حتی ادعا میکرد قادر است دیوها را بیرون براند. حال این شخص هرگز با ما نبوده است، و از مانیز پیروی نمیکند؛ از این رو من انجام این گونه کارها را برای او ممنوع کردم.“ سپس عیسی گفت: ”برای او ممنوع نکن. آیا درک نمیکنی که این بشارت پادشاهی در تمامی دنیا فوراً اعلام خواهد شد؟ چطور میتوانی انتظار داشته باشی که همۀ کسانی که به انجیل باور خواهند کرد تابع فرمان تو باشند؟ شادمان باش که آموزش ما در فراسوی مرزهای نفوذ شخصی ما از پیش شروع به تجلی نموده است. یوحنا، آیا نمیبینی کسانی که اذعان میکنند به نام من کارهای بزرگ انجام میدهند سرانجام باید از آرمان ما حمایت کنند؟ آنها قطعاً در بدگویی از من شتاب نخواهند کرد. فرزندم، در مواردی از این گونه بهتر است بدانی که آن که بر ضد ما نیست طرفدار ماست. در نسلهای آینده بسیاری از کسانی که کاملاً شایسته نیستند کارهای عجیب زیادی به نام من انجام خواهند داد، اما من آنها را باز نخواهم داشت. من به تو میگویم که حتی هنگامی که یک فنجان آب سرد به یک روان تشنه داده میشود، پیامآوران پدر چنین خدمت مهرآمیزی را پیوسته ثبت خواهند کرد.“
این آموزش یوحنا را بسیار مبهوت ساخت. آیا او نشنیده بود که استاد میگفت: ”کسی که با من نیست بر ضد من است؟“ و او درک نکرد که در این مورد عیسی به رابطۀ شخصی انسان با آموزشهای معنوی پادشاهی اشاره میکرد، در حالی که در مورد دیگر به روابط بیرونی و گستردۀ اجتماعیِ ایمانداران در رابطه با موضوعات کنترل اداری و قلمرو اختیارات یک گروه از ایمانداران بر کار گروههای دیگری که سرانجام برادری قریبالوقوع جهانی را تشکیل میدهند اشاره میشد.
اما یوحنا اغلب اوقات این تجربه را در رابطه با تلاشهای بعدی خود به نمایندگی از پادشاهی بازگو مینمود. با این وجود، حواریون بارها از کسانی که به نام استاد با شجاعت آموزش میدادند آزرده شدند. برای آنها این همیشه نامناسب به نظر میرسید که کسانی که هرگز پای صحبت عیسی ننشسته بودند جرأت به خرج دهند که به نام او درس بدهند.
این مردی که یوحنا آموزش دادن و کار کردن به نام عیسی را برای او ممنوع کرد به ممنوعیت این حواری اعتنا نکرد. او به تلاشهای خود همچنان ادامه داد و پیش از رفتن به بینالنهرین، گروه قابل توجهی از ایمانداران را در کاناتا ایجاد نمود. این مرد، آدِن، از طریق شهادت مرد دیوانهای که عیسی وی را در نزدیکی جِراسا شفا داد به عیسی ایمان آورده بود، و او با اطمینان زیاد باور داشت که این به اصطلاح ارواح اهریمنی که استاد از او بیرون افکند وارد گلهای از خوکها شدند و آنها آنان را از سراشیبی صخره شتابان به کام مرگ فرستادند.
3- آموزش برای آموزگاران و ایمانداران
در اِدرِعی، جایی که توما و همکارانش کار میکردند، عیسی یک روز و یک شب را سپری کرد، و در جریان بحث آن عصر اصولی را بیان نمود که باید آنهایی را که حقیقت را موعظه میکنند هدایت کند، و تمامی آنهایی را که بشارت پادشاهی را آموزش میدهند فعال سازد. به طور خلاصه و با بازگویی به صورت نگارش امروزی، عیسی چنین آموزش داد:
همیشه به شخصیت انسان احترام بگذارید. یک آرمان نیک هیچگاه نباید از طریق زور ترویج شود؛ پیروزیهای معنوی فقط از طریق نیروی معنوی میتوانند به دست آیند. این ممنوعیت بر ضد به کار گرفتن تأثیرات مادی به نیروی روانی و نیز نیروی فیزیکی اشاره دارد. نباید از جر و بحثهای مغلوب کننده و برتری ذهنی برای مجبور ساختن مردان و زنان به پذیرش پادشاهی استفاده کرد. ذهن انسان نباید با بارِ صرفِ منطق خرد شود و یا با خوش بیانی زیرکانه مرعوب گردد. در حالی که احساس به عنوان عاملی در تصمیمات بشری نمیتواند به طور کامل حذف گردد، نباید در آموزشهای کسانی که آرمان پادشاهی را پیش میبرند به طور مستقیم از آن استفاده کرد. درخواستهای خود را مستقیماً از روح الهی که در اذهان انسانها ساکن است انجام دهید. به ترس، ترحم، یا احساسِ صِرف متوسل نشوید. در جلب توجه انسانها منصف باشید؛ کنترل خود را به کار بندید و خویشتنداری از خود نشان دهید؛ برای شخصیت شاگردان خود احترام مناسبی نشان دهید. به خاطر داشته باشید که من گفتهام: ”اینک، من در مقابل در ایستادهام و در را میکوبم، و اگر کسی در را باز کند، داخل خواهم شد.“
در آوردن انسانها به داخل پادشاهی، حرمت نفس آنها را کاهش ندهید یا از بین نبرید. در حالی که حرمتِ نفسِ بیش از حد ممکن است فروتنی مناسب را از بین ببرد و به غرور، تکبر، و خود بینی منتهی شود، از دست دادن حرمت نفس اغلب به فلج شدن اراده میانجامد. مقصود این بشارت بازگرداندن حرمت نفس به کسانی است که آن را از دست دادهاند و حفظ آن در آنهایی است که آن را دارا میباشند. این اشتباه را مرتکب نشوید که فقط خطاها را در زندگی شاگردان خود محکوم کنید؛ همچنین به یاد داشته باشید که به خاطر تحسین برانگیزترین چیزها در زندگی آنها به گونهای سخاوتمندانه قدردانی کنید. فراموش نکنید که من برای باز گرداندن حرمت نفس به آنهایی که آن را از دست دادهاند، و آنهایی که به راستی خواهان باز یافتن آن هستند لحظهای درنگ نخواهم کرد.
مراقب باشید که حرمتِ نفسِ روانهای کم رو و ترسو را جریحهدار نکنید. برادران ساده ذهن مرا ریشخند نکنید. با فرزندانِ وحشت زدۀ من به گونهای طعنهآمیز رفتار نکنید. عاطل و باطل بودن حرمت نفس را نابود میسازد؛ از این رو به برادران خود اندرز دهید که همواره با کارهای انتخابیشان خود را مشغول نگاه دارند، و هر تلاشی را به خرج دهند که برای کسانی که بیکار هستند کار فراهم کنند.
هیچگاه مقصر به استفاده از این گونه تاکتیکهای ناشایسته نباشید که از طریق مرعوب ساختن مردان و زنان، آنها را به پذیرش پادشاهی مجبور سازید. یک پدر با محبت از راه ترساندن، فرزندانش را وادار به اطاعت از خواستههای عادلانهاش نمیسازد.
روزی فرزندان پادشاهی پی خواهند برد که احساسات قوی عاطفی با راهبریهای روح الهی برابر نیستند. به شدت و به گونهای عجیب تحت تأثیر چیزی قرار گرفتن، تا حدی که میل به انجام یک کار و یا رفتن به مکانی خاص به وجود آید، لزوماً بدین معنی نیست که چنین انگیزههایی راهبریهای روحِ ساکن هستند.
به تمامی ایمانداران در رابطه با قلمرو تضاد هشدار دهید. کلیۀ کسانی که از زندگی در جسم به زندگی بالاتر روحی گذار میکنند باید این تضاد را تجربه کنند. برای آنهایی که صرفاً در حیطۀ یکی از دو قلمرو زندگی میکنند تضاد یا سردرگمی اندکی وجود دارد، اما همگی در طول روزگاران گذار بین دو سطح زندگی محکوم به تجربه نمودنِ عدم قطعیتِ بیشتر یا کمتری هستند. در وارد شدن به پادشاهی، شما نمیتوانید از مسئولیتهای آن بگریزید یا از الزامات آن اجتناب کنید، اما به خاطر داشته باشید: یوغ انجیل آسان است و بار حقیقت سبک است.
دنیا مملو از روانهای گرسنهای است که در عین حضور نان حیات سخت گرسنهاند؛ انسانها برای خودِ خدایی که در درونشان زندگی میکند سخت در جستجو هستند. انسانها با قلوب آرزومند و پاهای خسته در جستجوی گنجینههای پادشاهی هستند، حال آن که همگی در دسترس بلافصل ایمان زنده میباشند. ایمان برای مذهب همان چیزی است که بادبانها برای یک کشتی هستند؛ این یک افزایش قدرت است، نه یک بار اضافۀ زندگی. برای آنهایی که به پادشاهی وارد میشوند فقط یک مبارزه وجود دارد، و آن این است که با ایمانی سترگ تقلا کنند. ایماندار فقط یک نبرد دارد، و آن بر علیه شک — ناباوری — است.
در موعظۀ پیام الهیِ پادشاهی، شما صرفاً دوستی با خداوند را آموزش میدهید. و این همیاری روحانی به گونهای همانند برای مردان و زنان گیرایی خواهد داشت، زیرا هر دو آن چیزی را خواهند یافت که آرزوها و آرمانهای ویژۀ آنها را از همه بیشتر واقعاً ارضا خواهد کرد. به فرزندان من بگویید که من نه تنها نسبت به احساسات آنها پرمهر و نسبت به سستیهای آنها شکیبا هستم، بلکه همچنین نسبت به گناه بیرحم و نسبت به شرارت نابردبار میباشم. من به راستی در حضور پدرم ملایم و فروتن هستم، اما در جایی که شرارتکاری عمدی و شورش گناهکارانه بر ضد خواست پدر آسمانی من وجود دارد، به همان اندازه با سرسختی بیگذشت هستم.
شما نباید آموزگار خود را مردی غمگین توصیف کنید. نسلهای آینده همچنین از درخشش شادی ما، زندهدلیِ نیک خواهانۀ ما، و انگیزش شوخ طبعی نیک ما آگاهی خواهند یافت. ما پیامی حاوی خبر خوب که در قدرتِ دگرگون کنندهاش همهگیر است را اعلام میداریم. مذهب ما با زندگی نوین و معانی جدید میتپد. کسانی که این آموزش را میپذیرند سرشار از شادی هستند و در قلبشان ناگزیر از شادی جاودانه میباشند. شادمانی فزاینده همیشه تجربۀ همۀ کسانی است که به خداوند یقین دارند.
به همۀ ایمانداران آموزش دهید که از تکیه دادن به عصاهای ناامن دلسوزی دروغین اجتناب کنند. شما نمیتوانید با زیادهرَوی در دلسوزی نسبت به خود کاراکتری قوی به وجود آورید؛ صادقانه تلاش کنید که از تأثیر فریبکارانۀ همنواییِ صِرف در مصیبت اجتناب کنید. نسبت به آدمهای دلیر و شجاع دلسوزی داشته باشید، ضمن این که از دلسوزی بیش از حد نسبت به آن روانهای بزدلی که فقط به گونهای مردد در مقابل آزمونهای زندگی میایستند امتناع کنید. به کسانی که در برابر دشواریهایشان بدون تقلا تسلیم میشوند دلداری ندهید. به همنوعان خود صرفاً به واسطۀ دلسوزی متقابل آنها نسبت به شما دلسوزی نشان ندهید.
هنگامی که فرزندان من به یکباره از اطمینان نسبت به حضور الهی خود - آگاه میشوند، چنین ایمانی ذهن را توسعه خواهد داد، روان را والا خواهد ساخت، شخصیت را تقویت خواهد نمود، بر شادی خواهد افزود، درک روحی را ژرفا خواهد بخشید، و نیروی محبت کردن و مورد محبت واقع شدن را افزایش خواهد داد.
به کلیۀ ایمانداران آموزش دهید که کسانی که وارد پادشاهی میشوند به واسطۀ آن در برابر حوادث زمان یا فجایع عادی طبیعت مصون نمیمانند. ایمان آوردن به انجیل از دچار مشکل شدن پیشگیری نخواهد کرد، اما تضمین خواهد کرد که هنگامی که دشواری بر شما چیره میشود نخواهید ترسید. اگر شما جرأت کنید که به من ایمان آورید و با جان و دل از من پیروی کنید، با انجام این کار به طور قطع به مسیر حتمیِ مخمصه وارد خواهید شد. من به شما وعده نمیدهم که شما را از ناملایمات زندگی رها سازم، اما به شما قول میدهم که به همراه شما از میان تمامی آنها عبور کنم.
و عیسی به این گروه از ایمانداران، پیش از این که آنها آمادۀ خواب شبانه شوند، آموزشهای بسیار بیشتری داد. و کسانی که این سخنان را شنیدند آنها را در قلب خود گرامی داشتند و اغلب آنها را برای تزکیۀ حواریون و شاگردانی که در هنگام گفته شدن آنها حضور نداشتند بازگویی نمودند.
4- گفتگو با نَتَنائیل
و سپس عیسی به اَبیلا رفت، جایی که نَتَنائیل و همکارانش کار میکردند. نَتَنائیل به واسطۀ برخی از سخنان عیسی که به نظر میرسید از اعتبار متون شناخته شدۀ مقدس عبرانی میکاهد بسیار نگران شد. از این رو در این شب، بعد از دورۀ معمول پرسش و پاسخ، نَتَنائیل عیسی را از دیگران جدا ساخت و پرسید: ”استاد، آیا میتوانی به من اعتماد کنی تا من حقیقت را در رابطه با کتاب مقدس بدانم؟ من متوجه شدم که تو فقط بخشی از نوشتههای مقدس را به ما میآموزی، آنطور که میبینم بخشی را که از همه بهتر است، و من اینطور استنباط میکنم که تو این آموزشهای کاهنان عبرانی را که گفتار شریعت موسی همان سخنان خداوند است رد میکنی، تو که حتی پیش از روزگاران ابراهیم و موسی با خدا در بهشت بودهای. حقیقت دربارۀ کتاب مقدس چیست؟“ هنگامی که عیسی پرسش حواری سردرگم خود را شنید، پاسخ داد:
”نَتَنائیل، تو به درستی قضاوت نمودهای؛ من بدان گونه که کاهنان عبرانی به متون مقدس مینگرند به آن نگاه نمیکنم. من به این شرط در رابطه با این موضوع با تو صحبت خواهم کرد که این چیزها را به برادران خود نگویی، زیرا آنها در مجموع برای پذیرش این آموزش آمادگی ندارند. گفتار شریعت موسی و آموزشهای کتاب مقدس پیش از زمان ابراهیم موجود نبودند. متون مقدس فقط در روزگاران اخیر به شکلی که امروزه ما آنها را داریم گردآوری شدهاند. در حالی که اینها در بر گیرندۀ بهترین اندیشهها و آرمانهای والاتر قوم یهود هستند، همچنین حاوی مطالب زیادی هستند که به هیچ وجه نمایانگر سرشت و آموزشهای پدر آسمانی نیست؛ از این رو از میان آموزشهای بهتر، من باید آن حقایقی را انتخاب کنم که باید برای بشارت پادشاهی گردآوری شوند.
”این نوشتهها کار انسانها هستند، برخی از آنها انسانهای مقدس، و برخی دیگر نه چندان مقدس. آموزشهای این کتابها نمایانگر نگرشها و میزان فهم روزگارانی هستند که آنها در آن منشأ داشتند. به عنوان یک آشکارسازی حقیقت، آخرینها نسبت به اولینها قابل اطمینانترند. متون مقدس خطاآمیز هستند و در مجموع منشأ انسانی دارند، اما اشتباه نکن، آنها در بر گیرندۀ بهترین مجموعۀ خرد مذهبی و حقیقت معنوی میباشند که در این هنگام در تمام دنیا یافت میشود.
”بسیاری از این کتابها توسط اشخاصی که نام آنها را بر خود دارند نوشته نشدهاند، اما این امر به هیچ وجه از ارزش حقایقی که در آنها نهفته شده کم نمیکند. اگر داستان یونس یک واقعیت نباشد، حتی اگر یونس هرگز زندگی نکرده بود، باز حقیقت ژرفی که در این داستان نهفته است، یعنی مهر خداوند برای نینوا و به اصطلاح غیریهودیان، در چشمان همۀ کسانی که همنوعان خود را دوست دارند، به هر حال ارزشمند است. کتاب مقدس، مقدس است زیرا نمایانگر اندیشهها و اعمال انسانهایی است که در جستجوی خدا بودند، و در این نوشتهها بالاترین برداشتهای خود را از درستکاری، حقیقت، و تقدس به یادگار گذاشتند. کتاب مقدس حاوی مطالب زیادی است که حقیقت است، بسیار زیاد، اما در پرتو آموزشهای کنونیِ شما، تو میدانی که این نوشتهها همچنین در بر گیرندۀ مطالب زیادی هستند که جلوهگر خطاآمیز پدر آسمانی میباشند، خدای با محبتی که من آمدهام به همۀ جهانیان آشکار سازم.
”نَتَنائیل، حتی برای یک لحظه هرگز به خود اجازه نده که این نوشتههای کتاب مقدس را باور کنی که به تو میگوید خدای با محبت به نیاکان تو فرمان داد که به جنگ بروند و همۀ دشمنانشان — مردان، زنان، و کودکان — را به قتل برسانند. این نوشتهها حرفهای انسانها هستند، انسانهایی که آنچنان مقدس نبودند، و اینها کلام خداوند نیستند. این متون مقدس همیشه وضعیت عقلانی، اخلاقی، و معنوی کسانی که این نوشتهها را ساختند منعکس نموده و همیشه منعکس خواهند نمود. آیا توجه نکردهای که همینطور که پیامبران از ساموئیل تا اشعیا نگاشتههای خود را عرضه میکنند زیبایی و شکوه مفاهیم یهوه افزایش مییابد؟ و تو باید به خاطر داشته باشی که این متون مقدس به منظور آموزش مذهبی و هدایت معنوی نوشته شدهاند. اینها آثار تاریخ نگاران یا فیلسوفان نیستند.
”رقتبارترین چیز صرفاً این برداشت اشتباه از کمال مطلقِ کتاب مقدس و خطاناپذیر بودن آموزشهای آن نیست، بلکه تفسیرِ خطاآمیزِ گیج کنندۀ این نوشتههای مقدس توسط کاتبان و فریسیان در اورشلیم است که در اسارت سنت هستند. و اکنون آنها دکترینِ الهام بخش بودنِ کتاب مقدس و نیز تفاسیر غلط خود از آن را به کار خواهند گرفت تا با جدیت تمام در برابر این آموزشهای جدیدتر بشارت پادشاهی ایستادگی کنند. نَتَنائیل، هرگز فراموش نکن که پدر آشکارسازی حقیقت را فقط به یک نسل و یا یک قوم محدود نمیسازد. بسیاری از جویندگان مشتاق که به دنبال حقیقت هستند به واسطۀ این دکترینِ کامل بودن کتاب مقدس سردرگم و نومید بوده و مداوماً خواهند بود.
”مرجعیت حقیقت، همان روحی است که در تجلیهای زندۀ آن ساکن است، و نه عبارات مردۀ انسانهای کمتر آگاه و به ظاهر الهام یافتۀ یک نسل دیگر. و حتی اگر این انسانهای مقدسِ دوران باستان از زندگیِ الهام بخش و سرشار از روح بهرهمند بودند، این امر بدین معنی نیست که سخنان آنها به گونهای مشابه از نظر معنوی الهام یافته بوده است. امروزه ما آموزشهای این بشارت پادشاهی را ثبت نمیکنیم، تا مبادا، وقتی که من از این دنیا رفتم، شما در نتیجۀ تنوع تفسیر خود از آموزشهای من به سرعت به گروههای متعدد ستیزهجویِ حقیقت تقسیم شوید. برای این نسل از همه بهتر این است که ما این حقایق را در زندگیخود نشان دهیم، ضمن این که از نگارش آنها اجتناب میورزیم.
”نَتَنائیل، به سخنان من خوب توجه کن. چیزی را که سرشت بشری لمس کرده باشد نمیتوان خطاناپذیر پنداشت. حقیقت الهی از طریق ذهن انسان به راستی میتواند بدرخشد، اما همیشه با خلوص نسبی و ربانیت جزئی. مخلوق ممکن است مشتاق مصونیت از خطا باشد، اما فقط آفرینندگان آن را دارا میباشند.
”اما بزرگترین خطای آموزش دربارۀ کتاب مقدس این دکترین است که اینها کتابهای مهر و موم شدۀ اسرار و حکمت هستند که تنها اذهان خردمند مردم جرأت تفسیر آنها را دارند. آشکارسازیهای حقیقتِ الهی چیزهای مهر و موم شده نیستند، مگر به واسطۀ نادانی، تعصب، و عدم بردباریِ کوته فکرانۀ بشری. نور کتاب مقدس فقط به واسطۀ تعصب کم سو میشود و به واسطۀ خرافات تاریک میگردد. ترس نادرست از تقدس مانع از این شده است که مذهب توسط عقل و درایت پاسداری شود. ترس از مرجعیتِ نوشتههای مقدسِ گذشته به گونهای مؤثر روانهای صادقِ امروز را از پذیرش نور جدید انجیل باز میدارد، نوری که همین انسانهای خداشناسِ نسل دیگر شدیداً مشتاق دیدن آن بودند.
”اما غم انگیزترین جنبۀ همۀ اینها این واقعیت است که برخی از آموزگارانِ تقدسِ این سنتگرایی دقیقاً این حقیقت را میدانند. آنها کم و بیش این محدودیتهای کتاب مقدس را به طور کامل میفهمند، اما آنها از نظر اخلاقی بزدل و از نظر عقلانی ناصادق هستند. آنها حقیقت را در رابطه با نوشتههای مقدس میدانند، اما ترجیح میدهند این واقعیاتِ پریشان کننده را از مردم پنهان نگاه دارند. و به این ترتیب آنها کتاب مقدس را تحریف نموده و واژگونه جلوه میدهند، و به جای این که به نوشتههای مقدس به عنوان گنجینۀ خرد اخلاقی، الهام مذهبی، و آموزش معنویِ انسانهای خداشناسِ سایر نسلها رجوع کنند، آنها را راهنمایی برای جزئیات بردهوار زندگی روزمره و مرجعی در امور غیرمعنوی میکنند.“
نَتَنائیل به واسطۀ گفتههای استاد روشن و شوکه شد. او مدتها در اعماق روانش به این گفتگو فکر کرد، اما او تا بعد از معراج عیسی در رابطه با این گفتگو به هیچ کس چیزی نگفت؛ و حتی در آن هنگام نیز از بازگوییِ کامل آموزش استاد بیم داشت.
5- طبیعت مثبت مذهب عیسی
در فیلادلفیه، جایی که یعقوب کار میکرد، عیسی در رابطه با سرشت مثبت بشارت پادشاهی به شاگردان آموزش داد. هنگامی که او در جریان اظهارات خود اعلام داشت که برخی از قسمتهای کتاب مقدس نسبت به بخشهای دیگر بیشتر حاوی حقیقت هستند، و به شنوندگان خود اندرز داد که با بهترین قسمتهای خوراک معنوی، روان خود را تغذیه کنند، یعقوب سخنان استاد را قطع کرد و پرسید: ”استاد ممکن است لطف کنی و به ما بگویی چگونه میتوانیم قطعات بهترِ کتاب مقدس را برای تزکیۀ شخصی خود انتخاب کنیم؟“ و عیسی پاسخ داد: ”آری یعقوب، هنگامی که کتاب مقدس را میخوانید به دنبال آن آموزشهایی بروید که از حقیقت جاودان و زیبایی الهی برخوردارند، مثل:
”خداوندا، قلبی پاک در من به وجود آور.
”خداوند شبان من است؛ من محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
”همسایۀ خود را همچون خودتان دوست بدارید.
”چرا که من، یزدان، خدای شما، دست راست شما را در دست خواهم گرفت، و خواهم گفت: نترس؛ به تو کمک خواهم کرد.
”ملتها نیز دیگر جنگ را نخواهند آموخت.“
و این توصیف کنندۀ روشی است که عیسی، روز به روز، بهترین متون مقدس عبرانی را برای آموزش پیروانش و برای گنجاندن در آموزشهای بشارت نوین پادشاهی به کار میگرفت. سایر مذاهب اندیشۀ نزدیکی خداوند به انسان را مطرح کرده بودند، اما عیسی توجه خداوند را برای انسان همچون نگرانی یک پدر با محبت برای بهروزی فرزندان تحت تکفلش جلوه داد و سپس این آموزش را اساس مذهبش ساخت. و بدین ترتیب دکترینِ پدر بودن خداوند انجام برادری انسان را ضروری ساخت. پرستش خداوند و خدمت انسان مجموعه و جوهر مذهب او گردید. عیسی بهترینهای مذهب یهودی را برداشت و آن را به یک زمینۀ ارزشمند در آموزشهای نوین بشارت پادشاهی تبدیل نمود.
عیسی روح عمل مثبت را به دکترینهای منفعل مذهب یهودی وارد نمود. عیسی به جای اطاعت منفی از الزامات آیینی، به انجام کارهای مثبتی حکم میکرد که مذهب جدیدش برای آنهایی که آن را میپذیرفتند ملزوم میداشت. مذهب عیسی نه فقط شاملِ ایمان آوردن، بلکه عملاً انجام دادنِ آن کارهایی بود که انجیل ملزوم میداشت. او آموزش نداد که جوهر مذهبش شامل خدمت اجتماعی است، بلکه این که خدمت اجتماعی یکی از تأثیراتِ مشخصِ دارا بودنِ روح مذهب راستین است.
عیسی در به کار گرفتن نیمۀ بهتر یک متن مقدس درنگ نکرد، در حالی که بخش ناچیزتر را رد نمود. او اندرز بزرگش، ”همسایۀ خود را همچون خودتان دوست بدارید“ را از کتاب مقدس گرفت، که میگوید: ”از فرزندان مردم خود انتقام نگیرید، بلکه همسایۀ خود را همچون خودتان دوست بدارید.“ عیسی بخش مثبت این متن مقدس را به کار گرفت، در حالی که بخش منفی آن را رد نمود. او حتی با عدم مقاومت منفی یا صرفاً منفعل مخالفت کرد. او گفت: ”هنگامی که یک دشمن به یک گونۀ شما سیلی میزند، خاموش و منفعل آنجا نایستید، بلکه با رویکردی مثبت گونۀ دیگر خود را بچرخانید؛ بدین معنی که به گونهای فعال بهترین کار ممکن را انجام دهید تا برادر خطاکارتان را از مسیرهای شرارتآمیز دور سازید و به راههای بهتر زندگی درستکارانه هدایت کنید.“ عیسی پیروانش را ملزم ساخت که نسبت به هر وضعیت زندگی به گونهای مثبت و بیباک واکنش نشان دهند. چرخاندن گونۀ دیگر یا هر کنشی که نماد آن باشد، نیاز به ابتکار دارد، و ابراز قاطع، فعال، و شجاعانۀ شخصیت ایماندار را ایجاب میکند.
عیسی از انجام تسلیم منفی به بیحرمتیهای کسانی که ممکن است عمداً در صدد تحمیل نگرش خود به عمل کنندگانِ عدم مقاومت در برابر شرارت برآیند جانبداری نکرد، اما در عوض از این دیدگاه طرفداری کرد که پیروانش باید در واکنش سریع و مثبتِ نیک نسبت به شرور خردمند و هشیار باشند، تا آن حد که بتوانند به گونهای مؤثر با نیکی بر شرارت چیره شوند. فراموش نکنید که نیکی راستین به گونهای تغییرناپذیر قدرتمندتر از بدنهادترین شرارت است. استاد یک شاخص مثبت از درستکاری را آموزش داد: ”بگذارید هر که میخواهد شاگرد من باشد، خود را نادیده انگارد و تمام مسئولیتهای خویش را در پیروی از من به طور روزانه به عهده گیرد.“ و بدین ترتیب او چنان زندگی کرد که ”پیوسته دست به انجام کارهای نیک میزد.“ و این جنبه از انجیل از طریق تمثیلهای بسیاری که بعدها برای پیروانش میگفت به خوبی نشان داده شد. او هرگز پیروانش را تشویق و ترغیب نکرد که با شکیبایی وظایفشان را به عهده گیرند، بلکه به جای انجام این کار، با انرژی و اشتیاق به انجام کاملِ مسئولیتهای بشری و امتیازات الهیشان در پادشاهیِ خداوند عمل کنند.
هنگامی که عیسی به حواریون خود آموزش داد که وقتی فردی به گونهای غیرعادلانه کت آنها را برد، آنها باید لباس دیگر را هم تقدیم کنند، او به معنی واقعیِ کلمه آنقدر به کت دوم اشاره نداشت، بلکه به ایدۀ انجام کاری مثبت، تا خطاکار را از پیروی از اندرز قدیمیِ انتقامجویی — ”چشم در برابر چشم“ — و غیره باز دارد. عیسی از ایدۀ انتقامجویی یا فقط یک رنجبر منفعل یا قربانی بیعدالتی شدن منزجر بود. او در این فرصت سه راه مقابله کردن و مقاومت در برابر شرارت را به آنها آموزش داد:
1- جواب شرارت را با شرارت دادن — روش مثبت اما نادرست.
2- رنج بردن از شرارتکاری بدون شِکوِه و بدون مقاومت — روش کاملاً منفی.
3- پاسخ شرارت را با نیکی دادن، ابراز اراده به گونهای که اوضاع تحت تسلط در آید، طوری که با نیکی بر شرارت چیرگی حاصل شود — روش مثبت و درست.
یکی از حواریون یک بار پرسید: ”استاد، اگر غریبهای مرا مجبور ساخت که کوله بارش را یک مایل حمل کنم چه باید بکنم؟“ عیسی پاسخ داد: ”در حالی که غریبه را زیر لب سرزنش میکنی، ننشین و برای رهایی آه بکش. از چنین رویکردهای منفعلی درستکاری حاصل نمیشود. اگر نمیتوانی به انجام کاری که به گونهای مؤثرتر مثبت است فکر کنی، حداقل میتوانی کوله بار را برای یک مایلِ دوم حمل کنی. این عزم راسخ، غریبۀ غیرمنصف و خدانشناس را به چالش میکشاند.“
یهودیان دربارۀ خدایی که گناهکاران نادم را میبخشد و سعی در فراموش کردن کارهای ناشایست آنها میکند شنیده بودند، اما تا پیش از آمدن عیسی، انسانها دربارۀ خدایی که به دنبال یافتن برۀ گمشده برود نشنیده بودند؛ خدایی که برای یافتن گناهکاران پیشقدم میشد، و وقتی که آنها را مایل به بازگشت به منزل پدری مییافت شادمانی مینمود. عیسی این نشان مثبت در مذهب را حتی به دعاهای خود تعمیم داد. و او قاعدۀ منفی طلایی را به اندرزی مثبت از انصاف بشری تبدیل ساخت.
عیسی در تمام آموزشهایش از جزئیات حواس پرت کننده به گونهای استوار اجتناب میکرد. او از زبان پرآذین احتراز میکرد و از استعارۀ شاعرانۀ صرفِ بازی با کلمات اجتناب میورزید. او به طور عادتوار معانی بزرگ را در بیانات کوچک ادا مینمود. عیسی به منظور روشنگری، معانیِ جاریِ بسیاری از واژهها همچون نمک، خمیرمایه، ماهیگیری، و بچههای کوچک را وارونه میکرد. او به مؤثرترین وجه مقایسه را به کار میگرفت، و دقیقه را با بینهایت و غیره مقایسه میکرد. تصاویر او چشمگیر بودند، مثل ”کوری که کور را هدایت میکند.“ اما بزرگترین نقطۀ قوتی که در آموزشهای روشنگرایانۀ او یافت میشود طبیعی بودن آن بود. عیسی فلسفۀ مذهب را از آسمان به زمین آورد. او نیازهای بنیادین روان را با یک بینش نوین و یک عطیۀ نوین عاطفی به تصویر کشید.
6- بازگشت به مَجدل
کار بشارتگرانۀ چهار هفتهای در دکاپولیس تا حدی موفقیتآمیز بود. صدها روان به پادشاهی پذیرفته شدند، و حواریون و بشارتگران در ادامه دادن کارهایشان بدون انگیزشِ حضور فوریِ شخصیِ عیسی تجربۀ ارزشمندی داشتند.
روز جمعه، 16 سپتامبر، تمام گروه کارگران از طریق قرار قبلی در پارک مجدل جمع شدند. در روز سبت، شورایی متشکل از بیش از یکصد ایماندار تشکیل جلسه داد، و طی آن طرحهای آینده برای گسترش کار پادشاهی به طور کامل مورد بررسی قرار گرفت. پیامرسانان داوود در آنجا حضور داشتند و در رابطه با رفاه ایمانداران در سرتاسر یهودیه، سامره، جلیل، و مناطق مجاور گزارش تهیه کردند.
تعداد اندکی از پیروان عیسی در این هنگام از ارزش بزرگ خدمات گروهِ پیامرسان به طور کامل قدردانی کردند. پیامرسانان نه تنها ایمانداران را در سرتاسر فلسطین با یکدیگر و با عیسی و حواریون در ارتباط قرار دادند، بلکه در طول این روزهای تاریک همچنین به عنوان جمعآوری کنندگان وجوهات خدمت کردند، نه تنها برای امرار معاش عیسی و یارانش، بلکه همچنین برای حمایت از خانوادههای دوازده حواری و دوازده بشارتگر.
حدوداً در این هنگام اَبنیر پایگاه عملیاتی خود را از حبرون به بیتلحم انتقال داد، و این مکان دوم همچنین ستاد مرکزی پیامرسانان داوود در یهودیه بود. داوود یک سرویس خبررسانی شبانه میان اورشلیم و بیتصیدا ایجاد کرد. این دوندگان هر روز عصر اورشلیم را ترک میکردند، و در سوخار و اسکیتوپولیس خبررسانی میکردند، و تا هنگام صبحانه در بامداد روز بعد به بیتصیدا میرسیدند.
اکنون عیسی و یارانش آماده شدند تا پیش از این که آماده شوند آخرین دورۀ کارشان را برای پادشاهی آغاز کنند، یک هفته استراحت کنند. این آخرین استراحت آنها بود، زیرا کار بشارتی در پریا به یک کارزار موعظه و آموزش تبدیل شد که تا هنگام ورود آنها به اورشلیم و انجام آخرین رخدادهای دوران زندگیِ زمینیِ عیسی ادامه یافت.