رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 93 ماکی‌ونتا ملک صادق

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 93

ماکی‌ونتا ملک صادق

ملک صادقها عموماً به پسران اضطراری معروفند، زیرا که در یک رشته از فعالیتهای شگفت‌انگیز در کرات یک جهان محلی درگیر می‌شوند. هر گاه که مشکل خارق‌العاده‌ای پیش می‌آید، یا وقتی که بناست به چیزی غیرعادی مبادرت شود، غالباً یک ملک صادق است که این مأموریت را به عهده می‌گیرد. توانایی پسران ملک صادق برای عمل در مواقع اضطراری و در سطوح بسیار متنوع جهان، حتی در سطح فیزیکی نمایان ساختن شخصیت، ویژۀ رستۀ آنها است. فقط حاملین حیات به درجاتی در این رشتۀ دگرگون پذیر از کارکرد شخصیتی سهیم هستند.

رستۀ ملک صادق فرزندی جهان به حد زیاد در یورنشیا فعال بوده است. یک هیئت دوازده نفرۀ آنان در رابطه با حاملین حیات خدمت کردند. یک گروه دوازده نفرۀ بعدی کمی بعد از جدا رَوی کلیگسشیا سرپرستان کرۀ شما شدند و تا زمان آدم و حوا در موضع قدرت باقی ماندند. این دوازده ملک صادق به دنبال خطای آدم و حوا به یورنشیا بازگشتند، و از آن پس تا روزی که عیسی ناصری به عنوان فرزند انسان صاحب عنوان پرنس سیاره‌ای یورنشیا گردید به عنوان سرپرستان سیاره‌ای ادامۀ مسئولیت دادند.

1- ظهور ماکی‌ونتا

در طول هزاره‌های بعد از عدم توفیق مأموریت آدم در یورنشیا، حقیقت آشکار شده در خطر نابودی قرار گرفت. اگر چه نژادهای بشری به لحاظ عقلانی داشتند پیشرفت می‌کردند، از نظر معنوی تدریجاً در حال افول بودند. در حدود 3000 سال پیش از میلاد مسیح مفهوم خداوند در اذهان انسانها بسیار مبهم شده بود.

دوازده سرپرست ملک صادق از اعطای قریب‌الوقوع میکائیل در سیاره‌شان اطلاع داشتند ولی نمی‌دانستند چه هنگام رخ می‌دهد. از این رو به صورت رسمی تشکیل جلسه داده و از والامرتبه‌های ایدنشیا درخواست نمودند که برای حفظ نور حقیقت در یورنشیا ترتیباتی داده شود. این درخواست با این حکم که ”هدایت امور در ششصد و ششِ سِتانیا کاملاً در دستان سرپرستان ملک صادق قرار دارد“ رد شد. سرپرستان سپس برای کمک به پدر ملک صادق متوسل شدند اما فقط این پیام را دریافت نمودند که باید ”تا زمان رسیدن یک پسر اعطایی که عناوین سیاره‌ای را از هدر یافتن و عدم اطمینان نجات خواهد داد“ به طریقۀ انتخابی خودشان به حفظ حقیقت ادامه دهند.

و در نتیجۀ افکنده شدن کامل به منابع خودشان بود که ماکی‌ونتا ملک صادق، یکی از دوازده سرپرست سیاره‌ای، داوطلب شد تا آنچه را که در تمامی تاریخ نبادان فقط شش بار انجام شده بود انجام دهد: در کرۀ زمین به صورت یک انسان موقت هستی ظهور یافته، و خود را به صورت یک پسر اضطراری برای خدمت معنوی در دنیا اعطا نماید. برای این ماجرا از طرف مسئولین سلوینگتون اجازه صادر شد، و ظهور واقعی ماکی‌ونتا ملک صادق نزدیک آنچه بنا بود شهر سالیم در فلسطین شود تحقق یافت. تمامی عمل پدیدارسازی این پسر ملک صادق توسط سرپرستان سیاره‌ای با همکاری حاملین حیات، برخی از کنترلگران استاد فیزیکی، و شخصیتهای آسمانی دیگر ساکن یورنشیا کامل گردید.

2- حکیم سالیم

1973 سال پیش از تولد عیسی بود که ماکی‌ونتا به نژادهای بشری یورنشیا اعطا گردید. آمدن او نمایشی نبود. پدیدار شدن او توسط چشمان انسان دیده نشد. او آنگاه که به چادر اَمدان، یک گله‌دار کلدانی با اصل و نسب سومری، داخل شد برای اولین بار توسط انسان فانی در آن روز پرحادثه مشاهده گردید. و اعلان مأموریت او در یک گفتۀ ساده که او به این چوپان اظهار داشت گنجیده بود: ”من ملک صادق هستم، کاهن اِل‌الیون، والامرتبه، تنها خدای یکتا و یگانه.“

وقتی که گله‌دار از شگفتی به خود آمد و پس از این که این فرد غریبه را با پرسشهای بسیار سؤال پیچ نمود از ملک صادق درخواست کرد تا شام را با او صرف کند. و در طول زندگانی طولانی جهانیش این اولین باری بود که ماکی‌ونتا غذای مادی می‌خورد، خوراکی که بنا بود او را در طی زندگی نود و چهار ساله‌اش به عنوان یک موجود مادی قوت دهد.

و آن شب، در حالی که در زیر ستارگان صحبت می‌کردند، ملک صادق مأموریت خود مبنی بر آشکارسازی حقیقت واقعیت خداوند را آغاز کرد، آنگاه که با حرکت بازویش به اَمدان رو کرده و گفت: ”ال‌الیون، والامرتبه، آفرینندۀ الهی ستارگان آسمان و حتی همین زمین که ما روی آن زندگی می‌کنیم می‌باشد، و همچنین او خدای متعالی بهشت است.“

ظرف چند سال ملک صادق یک گروه از شاگردان، حواریون، و ایماندارانی را که هستۀ اجتماع آیندۀ سالیم را شکل دادند به دور خود گرد آورد. او به زودی در سرتاسر فلسطین به عنوان کاهن ال‌الیون، والامرتبه، و حکیم سالیم شناخته شد. در میان برخی از قبایل اطراف او گاهی به عنوان شیخ یا پادشاه سالیم مورد اشاره قرار می‌گرفت. سالیم مکانی بود که بعد از ناپدید شدن ملک صادق شهر جبوس، و بعد از آن اورشلیم نامیده می‌شد.

در سیمای شخصی، ملک صادق به مردمان در آن هنگام آمیختۀ نودی و سومری شباهت داشت، با قد تقریباً شش فوتی و دارای یک جذبۀ فرمانده‌وار. او به زبان کلدانی و نیم دوجین زبانهای دیگر تکلم می‌کرد. او بیشتر همانند کاهنان کنعانی لباس می‌پوشید، به جز این که روی سینه‌اش یک نشانی از سه دایرۀ هم مرکز، نشان تثلیث بهشتیِ سِتانیا را نصب می‌کرد. در طول خدمت روحانیش این علامت سه دایرۀ هم مرکز توسط پیروان او آنقدر مقدس شمرده می‌شد که هرگز جرأت استفاده از آن را پیدا نکردند، و به زودی با سپری شدن چند نسل فراموش گردید.

اگر چه ماکی‌ونتا مطابق رسوم انسانهای آن دوران زندگی می‌کرد، نه تنها هرگز ازدواج نکرد بلکه نمی‌توانست از خود اولادی در زمین به جا بگذارد. بدن فیزیکی او در حالی که به بدن انسان مذکر شباهت داشت در واقع از نوع آن بدنهای ساخته شدۀ مخصوصی بود که توسط اعضای پرسنل یکصد نفرۀ پدیدار شدۀ پرنس کلیگسشیا استفاده می‌شد، به جز این که پلاسمای حیاتِ هیچیک از نژادهای بشری را به همراه نداشت. درخت حیات هم در یورنشیا موجود نبود. اگر ماکی‌ونتا برای هر دورۀ طولانی در زمین باقی می‌ماند، مکانیسم فیزیکی او به تدریج رو به زوال می‌گذارد. در آن شرایط موجود، او مأموریت اعطایی خود را مدت طویلی پیش از این که بدن مادی او شروع به تلاشی نماید در نود و چهار سال به پایان رسانید.

این ملک صادق ظهور یافته یک تنظیم کنندۀ فکر دریافت نمود، که به عنوان ناظر زمان و ناصح جسم در شخصیت فوق بشریش اقامت می‌گزید، تا آن تجربه و ورود عملی به مشکلات یورنشیایی و تکنیک اقامت گزیدن در یک پسر ظهور یافته را به دست آورد، و این کار این روحِ پدر را قادر می‌ساخت که با شجاعت بسیار در ذهن بشری پسر آتی خداوند، میکائیل، آنگاه که همانند جسم فانی در زمین پدیدار گردید عمل کند. و این تنها تنظیم کنندۀ فکر است که تا آن هنگام در دو ذهن در یورنشیا عمل نمود، اما هر دو ذهن هم الهی و هم بشری بودند.

در طول اقامت در جسم، ماکی‌ونتا با گروه یازده نفرۀ سرپرستان سیاره‌ای همیار خود در تماس کامل بود، اما او با رسته‌های دیگر شخصیتهای آسمانی نمی‌توانست ارتباط برقرار کند. به جز سرپرستان ملک صادق، او نظیر یک موجود بشری با موجودات هوشمند فوق بشری هیچ تماسی نداشت.

3- تعالیم ملک صادق

با گذشت یک دهه، ملک صادق مدارس خود را در سالیم سازمان داد و آنها را از روی سیستم پیشین که توسط کاهنان اولیۀ شیثیِ عدن دوم به وجود آورده شده بود الگوبرداری نمود. حتی ایدۀ سیستم ده - یک دادن که توسط تغییر کیش دادۀ آتی او، ابراهیم، مرسوم گردید نیز از سنتهای با تأخیر متداول شدۀ روشهای شیثی‌های دوران باستان مشتق شده بود.

ملک صادق مفهوم خدای یکتا، یک الوهیت جهانی را آموزش داد، اما گذاشت که مردم این آموزش را با پدر کوکبۀ نرلاشیادک که او ال‌الیون — والامرتبه — می‌نامید مرتبط سازند. ملک صادق در مورد وضعیت لوسیفر و اوضاع امور در جروسم کاملاً سکوت اختیار کرد. لانافورج، فرمانروای سیستم تا بعد از اتمام اعطای میکائیل قدر اندکی با یورنشیا سر و کار داشت. برای اکثریت دانشجویان سالیم، ایدنشیا بهشت بود و والامرتبه خدا بود.

اکثریت مردم، سمبل سه دایرۀ هم مرکز را که ملک صادق به عنوان نشان اعطای خود پذیرفته بود به سه پادشاهی انسانها، فرشتگان، و خداوند تفسیر می‌کردند. و گذاشته شد که آنان به این اعتقاد ادامه دهند. تعداد بسیار اندکی از پیروان او می‌دانستند که این سه دایره نشانی از بیکرانی، جاودانگی، و جهانی بودن تثلیث بهشتیِ بقای الهی و هدایت هستند. حتی ابراهیم این سمبل را به مثابه سه والامرتبۀ ایدنشیا می‌پنداشت، چنان که به او آموزش داده شده بود که سه والامرتبه به صورت یکی عمل می‌کنند. تا حدی که ملک صادق مفهوم تثلیث را که در نشانش سمبلیزه می‌شد آموزش می‌داد، معمولاً آن را به سه فرمانروای وُراندادکِ کوکبۀ نرلاشیادک ربط می‌داد.

او سعی نکرد به پیروان عامه‌اش آموزشی فراتر از واقعیت حاکمیت والامرتبه‌های ایدنشیا — خدایان یورنشیا — را عرضه کند. اما ملک صادق به برخی حقیقت پیشرفته را آموخت، که شامل کارکرد و سازمان جهان محلی می‌شد، در حالی که به مرید نابغه‌اش نوردان کنعانی و گروه دانشجویان مشتاقش حقایق ابرجهان و حتی هاوُنا را آموخت.

اعضای خانوادۀ کاترو که ملک صادق با آنان بیش از سی سال زندگی کرد بسیاری از این حقایق بالاتر را می‌دانستند و برای مدتهای مدید آنها را در خانوادۀ خود تداوم بخشیدند، حتی تا روزگاران نوادۀ نامی‌شان موسی، که روایتی بلامنازع از روزگاران ملک صادق پیرامون این امر از سمت پدری او و همچنین از طریق منابع دیگر از سمت مادری او بدین سان به دستش رسیده بود.

ملک صادق به پیروانش تا جایی که ظرفیت دریافت و پذیرش داشتند آموزش می‌داد. حتی بسیاری از ایده‌های مذهبی مدرن دربارۀ بهشت و زمین، انسان، خدا، و فرشتگان، از این تعلیمات ملک صادق چندان دور نیستند. اما این آموزگار بزرگ همه چیز را تابع دکترین خدای یکتا، یک الوهیت جهانی، یک آفریدگار آسمانی، و یک پدر الهی درآورد. روی این آموزش به این منظور تأکید شد که برای نیایش انسان جذاب باشد و راه را برای ظهور متعاقب میکائیل به عنوان پسر همان پدر جهانی آماده سازد.

ملک صادق می‌آموخت که زمانی در آینده یک پسر دیگر خداوند آنطور که او آمده بود، در جسم خواهد آمد. اما این که او از یک زن به دنیا خواهد آمد؛ و به این خاطر است که بسیاری از آموزگاران آتی بر این عقیده بودند که عیسی یک کاهن یا خادم روحانی ”برای همیشه هم رتبۀ ملک صادق“ است.

و بدین ترتیب ملک صادق راه را مهیا ساخت و عرصۀ یکتاپرستانۀ گرایش دنیا را برای اعطای یک پسر واقعی بهشتی خداوند یگانه فراهم ساخت، خداوندی که او به عنوان پدر همه به وضوح تصویر نمود و به عنوان خدایی که انسان را به شرط سادۀ ایمان شخصی می‌پذیرد به ابراهیم عرضه داشت. و هنگامی که میکائیل در زمین ظاهر گردید، تمامی آنچه را که ملک صادق در رابطه با پدر بهشتی آموزش داده بود تأیید کرد.

4- مذهب سالیم

آیین پرستشی سالیم بسیار ساده بودند. هر کس که طومارهای لوحۀ سفالی کلیسای ملک صادق را امضا یا علامت‌گذاری می‌کرد، این اعتقاد را به خاطر می‌سپرد و بر آن صحه می‌گذارد:

1- من به ال‌الیون، خدای والامرتبه، یگانه پدر جهانی و آفرینندۀ همۀ چیزها ایمان دارم.

2- من پیمان ملک صادق را با والامرتبه که لطف خداوند را به سبب ایمانم عطا می‌دارد، نه به سبب قربانیها و هدایای سوختنی، می‌پذیرم.

3- من عهد می‌کنم که از هفت فرمان ملک صادق اطاعت کنم و مژدۀ این پیمان با والامرتبه را به همۀ انسانها بدهم.

و این تمامی کیش نوآباد سالیم بود. اما حتی چنین ابراز کوتاه و سادۀ ایمان برای انسانهای آن روزگاران مجموعاً زیاده از حد و بسیار پیشرفته بود. به عبارت ساده آنان ایدۀ دریافت لطف الهی در ازای هیچ چیز — فقط ایمان — را نمی‌توانستند درک کنند. آنان عمیقاً به این دیدگاه اعتقاد داشتند که انسان تحت پرداخت تاوان به خدایان به دنیا آمده است. برای مدتهای طولانی و با اشتیاق زیاد آنقدر به کار قربانی کردن و تقدیم هدایا به کاهنان مشغول بودند که از درک این بشارت که نجات، لطف الهی، یک هدیۀ رایگان به تمامی کسانی بود که به پیمان ملک صادق ایمان می‌آوردند ناتوان بودند. اما ابراهیم با دودلی ایمان آورد، و حتی این ”به عنوان دینداری او محسوب گردید.“

هفت فرمانی که توسط ملک صادق اعلام گردید در امتداد خطوط قانون عالی باستانی دلمیشیایی الگوبرداری شده بود و بسیار زیاد شبیه هفت فرمانی بود که در عدن اول و دوم آموزش داده می‌شد. این هفت فرمان مذهب سالیم از این قرار بودند:

1- هیچ خدایی را به غیر از آفرینندۀ والامرتبۀ بهشت و زمین خدمت نکنید.

2- تردید نداشته باشید که ایمان تنها شرط برای نجات ابدی می‌باشد.

3- شهادت دروغ ندهید.

4- قتل نکنید.

5- دزدی نکنید.

6- زنا نکنید.

7- به والدین و بزرگترانتان بی‌احترامی نکنید.

در حالی که در داخل نوآباد قربانی کردن مجاز نبود، ملک صادق به خوبی می‌دانست که منسوخ کردن ناگهانی سنتهای دیرین چقدر مشکل می‌باشد و از این رو به گونه‌ای عاقلانه جانشینی آیین دینی نان و شراب را به جای قربانی کردن قدیمی‌تر جسم و خون عرضه نمود. در نگارشات آمده است که ”ملک صادق پادشاه سالیم نان و شراب آورد.“ اما حتی این نوآوری محتاطانه مجموعاً موفقیت‌آمیز نبود؛ قبایل گوناگون همگی مراکز معینی را در حومۀ سالیم که در آن قربانی و هدایای سوختنی تقدیم می‌کردند حفظ نمودند. حتی ابراهیم بعد از پیروزیش بر کِدُرلاعمر به این رسم بربری روی آورد. به عبارت ساده او تا وقتی که یک قربانی مرسوم را تقدیم نکرده بود کاملاً آسوده خاطر نبود. و ملک صادق در ریشه‌کن کردن کامل این تمایل نادرست به قربانی کردن از رسوم مذهبی پیروانش، حتی ابراهیم، هرگز به موفقیت دست نیافت.

ملک صادق همانند عیسی اکیداً به انجام رسانیدن مأموریت اعطایی خود را مورد توجه قرار داد. او به ایجاد رفرم در آداب و رسوم، تغییر در عادات دنیا، و حتی ترویج روشهای پیشرفتۀ بهداشتی یا حقایق علمی مبادرت نورزید. او آمد تا دو وظیفه را به انجام رساند: حقیقت خدای یکتا را روی زمین زنده نگاه دارد و راه را برای اعطای متعاقب انسانی یک پسر بهشتی همان پدر جهانی هموار سازد.

ملک صادق حقیقت آشکار شدۀ ابتدایی را در سالیم برای نود و چهار سال تدریس نمود و طی این مدت ابراهیم سه بار مختلف در مدرسۀ سالیم حضور یافت. او سرانجام به تعالیم سالیم تغییر کیش داده و یکی از برجسته‌ترین شاگردان و حامیان اصلی ملک صادق گردید.

5- گزینش ابراهیم

اگر چه ممکن است صحبت از ”مردم برگزیده“ نادرست باشد، اشتباه نیست که ابراهیم به عنوان یک فرد برگزیده مورد اشاره قرار گیرد. ملک صادق مسئولیت زنده نگاه داشتن حقیقت خدای یکتا را آنطور که از اعتقاد رایج به خدایان جمعی تمیز داده می‌شد به عهدۀ ابراهیم گذارد.

انتخاب فلسطین به عنوان مکان فعالیتهای ماکی‌ونتا بخشاً مبتنی به تمایل به برقراری رابطه با خانواده‌ای بشری بود که از پتانسیلهای رهبری برخوردار باشد. در زمان ظهور ملک صادق خانواده‌های بسیاری در زمین بودند که درست به اندازۀ خانوادۀ ابراهیم برای دریافت اصول عقاید سالیم آماده بودند. به همان تعداد خانواده‌های مستعد بین انسانهای سرخ، انسانهای زرد، و نسلهای آتی آندیها به سوی غرب و شمال موجود بودند. اما مجدداً هیچیک از این مناطق همچون ساحل شرقی دریای مدیترانه برای ظهور متعاقب میکائیل در زمین به گونه‌ای چنان مطلوب واقع نشده بودند. مأموریت ملک صادق در فلسطین و ظهور متعاقب میکائیل در میان مردم عبرانی به هیچ وجه توسط جغرافیا تعیین نشده بود، بلکه مبتنی بر این واقعیت بود که فلسطین در رابطه با بازرگانی ، سفر، و تمدن موجود آن روز جهان به صورتی مرکزی واقع شده بود.

برای مدتی سرپرستان ملک صادق اجداد ابراهیم را نظاره کرده بودند، و با خاطر جمعی انتظار داشتند که اولاد آنان در نسل معینی با صفات ویژۀ هوش، ابتکار، فراست، و خلوص مشخص شوند. فرزندان تارح، پدر ابراهیم، در تمامی زمینه‌ها با این انتظارات تطابق داشتند. علت عمدۀ ظهور ماکی‌ونتا در سالیم به جای مصر، چین، هند، یا در میان قبایل شمالی، به خاطر این احتمال تماس با این فرزندان مستعد تارح بود.

تارح و تمامی خانوادۀ او ایمان آورندگان دو دلی به مذهب سالیم بودند که در کلده موعظه شده بود. آنان از طریق موعظۀ اُوید، یک آموزگار فینیقی که اصول عقاید سالیم را در اور ندا می‌داد دربارۀ ملک صادق مطلع شدند. آنان اور را ترک کردند و قصد داشتند از آنجا مستقیماً به سالیم بروند، اما ناحور برادر ابراهیم، که ملک صادق را ندیده بود، کم علاقه بود و آنان را قانع کرد تا موقتاً در حَران بمانند. و مدتی طولانی بعد از ورود به فلسطین بود که آنان میل به نابود کردن تمامی خدایان خانگی را که با خود آورده بودند نشان دادند. آنان در ترک بسیاری از خدایان بین‌النهرین به خاطر یگانه خدای سالیم تعلل می‌ورزیدند.

چند هفته بعد از مرگ پدر ابراهیم، تارح، ملک صادق یکی از شاگردانش، جَرام حَیَتی را فرستاد تا این دعوت را از ابراهیم و ناحور هر دو به عمل آورد: ”به سالیم بیایید، جایی که تعلیمات ما دربارۀ حقیقت آفرینندۀ جاودان را خواهید شنید و از طریق اولاد آگاه شما دو برادر تمامی دنیا برکت خواهد یافت.“ حال ناحور کاملاً بشارت ملک صادق را نپذیرفته بود، او عقب باقی ماند و یک شهر - مایملک استوار که به نام خودش نامگذاری شده بود ساخت؛ اما لوط، برادرزادۀ ابراهیم، تصمیم گرفت با عموی خود به سالیم برود.

به محض رسیدن به سالیم، ابراهیم و لوط یک قلعۀ کوهستانی را در نزدیکی شهر که بتوانند از آنجا در مقابل بسیاری از حملات غافلگیر کنندۀ مهاجمان شمالی از خود دفاع کنند انتخاب کردند. در این زمان حَیَتی‌ها، آشوریها، فلسطینی‌ها، و گروههای دیگر دائماً به قبایل مرکزی و جنوبی فلسطین حمله می‌کردند. ابراهیم و لوط از سنگرشان در تپه‌ها سفرهای زیارتی مکرری به سالیم انجام دادند.

مدتی نه چندان زیاد پس از این که ابراهیم و لوط خود را نزدیک سالیم مستقر کردند، چون در فلسطین خشکسالی بود برای تهیۀ مواد غذایی به درۀ رود نیل سفر کردند. ابراهیم در طول اقامت کوتاهش در مصر یک خویشاوند دور را در دستگاه سلطنتی مصر پیدا نمود و به عنوان فرماندۀ دو تا از لشکریان اعزامی بسیار موفق به این پادشاه خدمت کرد. طی اواخر دوران اقامت موقتش در کنار رود نیل، او و همسرش سارا در کاخ سلطنتی زندگی می‌کردند، و هنگام ترک مصر سهمی از غنایم جنگی عملیات نظامیش به او داده شد.

به عزمی راسخ نیاز بود تا ابراهیم به جاه و مقام دربار سلطنت مصر پشت کرده و به کار روحانی‌تری که توسط ماکی‌ونتا برپا شده بود باز گردد. اما ملک صادق حتی در مصر مورد احترام بود، و هنگامی که داستان کامل برای فرعون مطرح گردید، او به ابراهیم قویاً اصرار نمود که به انجام عهد و پیمان خود برای اهداف سالیم بازگردد.

ابراهیم بلندپروازیهای شاهانه داشت و در راه بازگشت از مصر طرح خود برای استیلا بر تمامی کنعان و آوردن مردمش تحت فرمانروایی سالیم را برای لوط مطرح ساخت. لوط بیشتر به تجارت تمایل داشت؛ لذا به دنبال یک اختلاف بعدی به سدوم رفت تا به داد و ستد و دامپروری بپردازد. لوط نه از یک زندگی نظامی خوشش می‌آمد و نه چوپانی.

ابراهیم به محض بازگشت به همراه خانواده‌اش به سالیم، شروع به تکمیل پروژه‌های نظامیش نمود. او به زودی به عنوان حکمران مدنی سرزمین سالیم به رسمیت شناخته شد و هفت قبیلۀ مجاور را تحت رهبری خود متحد ساخت. در واقع با دشواری بسیار بود که ملک صادق جلوی ابراهیم را که از شور پیشروی و گردآوری قبایل همسایه به ضرب شمشیر افروخته شده بود — تا بلکه آنان سریع‌تر از حقایق سالیم مطلع شوند — گرفت.

ملک صادق روابط مسالمت‌آمیزی با تمامی قبایل اطراف حفظ نمود. او جنگجو نبود و توسط هیچیک از ارتشها هنگامی که تهاجم و عقب‌نشینی می‌کردند هرگز مورد حمله واقع نشد. او کاملاً خواهان این بود که ابراهیم برای سالیم یک سیاست تدافعی تدوین کند، آن چنان که متعاقباً این طور به اجرا درآمد، اما او طرحهای بلند پروازانۀ شاگردش را برای کشورگشایی تأیید نمی‌کرد؛ لذا یک اختلاف دوستانه در رابطۀ آنان پدید آمده و ابراهیم برای برقراری پایتخت نظامیش به حبرون رفت.

ابراهیم به خاطر رابطۀ نزدیکش با ملک صادق نامی از مزیت زیادی نسبت به شاهان کم قدرت اطراف برخوردار بود. آنها همگی به ملک صادق احترام می‌گذاشتند و از ابراهیم بیش از حد می‌ترسیدند. ابراهیم از این ترس مطلع بود و فقط منتظر فرصت مناسبی بود تا به همسایگان خود حمله کند، و این بهانه زمانی به دست آمد که برخی از این حکام به خود جرأت دادند به مِلک برادرزاده‌اش لوط که در سَدوم اقامت داشت تهاجم کنند. به محض شنیدن این موضوع ابراهیم در رأس هفت قبیلۀ متفقش به دشمن یورش برد. محافظان 318 نفری او فرماندهی ارتشی را که تعدادشان بیش از 4000 نفر بود به عهده گرفته و در این هنگام حمله کردند.

وقتی که ملک صادق خبر اعلان جنگ ابراهیم را شنید روانه گشت تا او را منصرف سازد اما فقط وقتی به شاگرد اسبق خود رسید که او پیروزمندانه از نبرد باز می‌گشت. ابراهیم اصرار داشت که خدای سالیم به او در برابر دشمنانش پیروزی داده است و در دادن یک دهم غنایم جنگیش به خزانۀ سالیم پافشاری نمود. او نود درصد بقیه را به پایتخت خود در حَبرون انتقال داد.

بعد از این نبرد سدّیم، ابراهیم رهبر یک ائتلاف دومی از یازده قبیله شد و نه فقط ده - یک به ملک صادق پرداخت کرد بلکه ترتیبی داد تا کلیۀ کسان دیگر در آن حومه نیز همان کار را انجام دهند. برخوردهای دیپلماتیک او با پادشاه سَدوم به همراه ترسی که نسبت به او کلاً موجود بود موجب شد که پادشاه سَدوم و دیگران به ائتلاف نظامی حَبرون ملحق شوند. ابراهیم کاملاً در راه تأسیس یک کشور نیرومند در فلسطین قرار داشت.

6- پیمان ملک صادق با ابراهیم

ابراهیم فتح تمامی کنعان را در نظر داشت. عزم او فقط به خاطر این واقعیت تضعیف گردید که ملک صادق این کار را تأیید نمی‌کرد. اما ابراهیم تقریباً تصمیم به مبادرت به این امر خطیر گرفته بود که این فکر شروع به نگران ساختن او نمود که او پسری ندارد که به عنوان فرمانروای این پادشاهی مورد نظر جانشین او گردد. او گفتگوی دیگری را با ملک صادق ترتیب داد؛ و در طول این مصاحبه بود که کاهن سالیم، پسر مرئی خداوند، ابراهیم را متقاعد ساخت که طرحش برای فتح مادی و فرمانروایی گذرا را به نفع مفهوم روحانی پادشاهی آسمانی رها سازد.

ملک صادق بی‌فایدگی ستیزه با ائتلاف اموری‌ها را برای ابراهیم توضیح داد. اما به همان اندازه روشن ساخت که این قبایل عقب مانده با اعمال احمقانۀ خود قطعاً دست به خودکشی می‌زنند، به طوری که به فاصلۀ چند نسل آن قدر تضعیف شده که نواده‌های ابراهیم که در این اثنا بسیار بر تعدادشان افزوده شده بود به آسانی می‌توانند بر آنان غلبه نمایند.

و ملک صادق یک پیمان رسمی با ابراهیم در سالیم منعقد نمود. او به ابراهیم گفت: ”اکنون به آسمان بنگر و اگر می‌توانی ستارگان را بشمار؛ اولاد تو نیز چنین بیشمار خواهند بود.“ و ابراهیم ملک صادق را باور نمود، ”و این به عنوان دینداری او محسوب گردید.“ و سپس ملک صادق داستان اشغال آیندۀ کنعان توسط اولاد او بعد از اقامت موقتشان در مصر را به ابراهیم گفت.

این پیمان ملک صادق با ابراهیم نمایانگر توافق بزرگ یورنشیایی میان ربانیت و بشریت می‌باشد که خداوند به انجام هر چیز موافقت می‌کند، و انسان فقط موافقت می‌کند که به وعده‌های خداوند ایمان آورد و از دستورات او پیروی نماید. پیش از این اعتقاد بر این بود که نجات فقط توسط اعمال — قربانیها و هدایا — تأمین می‌شود؛ اکنون ملک صادق دوباره این بشارت را به یورنشیا آورد که نجات، لطف خداوند، از طریق ایمان به دست می‌آید. اما این بشارت ایمان ساده به خداوند بسیار پیشرفته بود. قبیله نشینان سامی متعاقباً ترجیح دادند به قربانیهای پیشین و دادن کفاره برای گناه از طریق ریختن خون بازگشت کنند.

مدتی نه چندان زیاد پس از برقراری این پیمان بود که مطابق وعدۀ ملک صادق، اسحاق پسر ابراهیم به دنیا آمد. بعد از تولد اسحاق، ابراهیم در رابطه با پیمانش با ملک صادق رویه‌ای بسیار جدی اتخاذ نمود، و به سالیم رفته و آن را به صورت نوشته بیان کرد. در این پذیرش علنی و رسمی پیمان بود که او نامش را از ابرام به ابراهیم تغییر داد.

بیشتر ایمانداران سالیم ختنه را انجام داده بودند، گر چه این کار هرگز توسط ملک صادق اجباری نشده بود. حال همیشه ابراهیم آنقدر با ختنه مخالفت ورزیده بود که در این فرصت تصمیم گرفت از طریق پذیرش رسمی این آیین به نشان انعقاد پیمان سالیم به این رویداد رسمیت بخشد.

به دنبال این صرف نظر واقعی و علنی بلندپروازیهای شخصیش به خاطر طرحهای بزرگتر ملک صادق بود که سه موجود آسمانی در دشتهای مَمری در برابر او ظاهر شدند. به رغم مربوط ساختن این واقعه با حکایات ساختگی آتی در رابطه با خرابی طبیعی سَدوم و عَموره، این یک ظهور واقعی بود. و این افسانه‌های رخدادهای آن روزگاران نشان دهندۀ این است که اصول اخلاقی و کردارگان حتی چنین دوران اخیری چقدر عقب افتاده بوده است.

به محض تکمیل پیمان رسمی، آشتی بین ابراهیم و ملک صادق کامل گردید. ابراهیم مجدداً رهبری مدنی و نظامی نوآباد سالیم را که در نقطۀ اوجش حاوی بیش از یکصد هزار ده - یک دهندۀ منظم در طومارهای برادری ملک صادق بود به عهده گرفت. ابراهیم معبد سالیم را بسیار بهبود داد و برای تمامی مدرسه چادرهای نو فراهم نمود. او نه تنها سیستم ده - یک دادن را توسعه داد بلکه همچنین بسیاری از روشهای پیشرفتۀ ادارۀ امور مدرسه را بنا نهاد، و علاوه بر آن به ادارۀ بهتر دپارتمان تبلیغات بشارت دهندگان کمک شایانی نمود. او همچنین برای بهبودی گله‌ها و از نو سازمان دادن پروژه‌های لبنیات سازی سالیم کار زیادی انجام داد. ابراهیم یک بازرگان باهوش و کارآمد، و برای روزگار خودش یک مرد ثروتمند بود. او زیاده از حد زاهد نبود، اما کاملاً صادق بود، و به راستی به ماکی‌ونتا ملک صادق ایمان داشت.

7- میسیونرهای ملک صادق

ملک صادق برای چند سال تعلیم شاگردانش و آموزش میسیونرهای سالیم را که به تمامی قبایل اطراف خصوصاً به مصر، بین‌النهرین، و آسیای صغیر رخنه کرده بودند ادامه داد. و با گذشت دهها سال این آموزگاران به دورتر و دورتر از سالیم سفر کرده و بشارت ماکی‌ونتا مبنی بر اعتقاد و ایمان به خداوند را با خود حمل کردند.

نوادگان آدمسان که دور تا دور سواحل دریاچۀ وَن حلقه زده بودند شنوندگان خواهانی برای آموزگاران حَیَتی کیش سالیم بودند. از این نقطه که روزگاری مرکز آندیها بود آموزگارانی به مناطق دوردست اروپا و آسیا هر دو اعزام شدند. میسیونرهای سالیم به تمامی اروپا حتی به جزایر انگلستان رخنه کردند. یک گروه از طریق جزیرۀ فارو نزد اندانیهای ایسلند رفت، در حالی که دیگری با عبور از چین به ژاپنی‌های جزایر شرقی رسید. زندگی و تجارب مردان و زنانی که به منظور آگاهی دادن به قبایل نیم کرۀ شرقی اقدام به سفری مخاطره‌آمیز از سالیم، بین‌النهرین، و دریاچۀ وَن نمودند فصلی قهرمانانه را در تاریخچۀ نژاد بشر عرضه می‌دارد.

ولی کار آنقدر زیاد و قبایل آنقدر عقب افتاده بودند که نتایج مبهم و نامعلوم بودند. از یک نسل تا دیگری بشارت سالیم اینجا و آنجا منزلگاهی می‌یافت، اما به جز در فلسطین، هرگز ایدۀ خدای یکتا نتوانست تبعیت مداوم یک قبیله یا نژاد کامل را به دست آورد. مدتها پیش از آمدن عیسی، تعلیمات میسیونرهای اولیۀ سالیم عموماً در عقاید و خرافات قدیمی‌تر و کلی‌تر پنهان شده بودند. بشارت اولیۀ ملک صادق تقریباً به طور کامل در اعتقاد به مادر کبیر، خورشید، و آیین نیایشی باستانی دیگر جذب شده بود.

شما که امروزه از فواید هنر چاپ برخوردار هستید کمی می‌فهمید که ترویج حقیقت طی این ایام پیشین چقدر مشکل بود؛ و فراموش کردن یک دکترین جدید از یک نسل تا دیگری چه آسان بود. همیشه این تمایل وجود داشت که دکترین جدید به داخل مجموعه تعلیمات مذهبی قدیمی‌تر و کاربرد سحر و جادو جذب شود. یک آشکارسازی جدید همیشه توسط اعتقادات تکاملی قدیمی‌تر آلوده می‌گردد.

8- عزیمت ملک صادق

مدت کوتاهی بعد از خرابی سدوم و عموره بود که ماکی‌ونتا تصمیم گرفت اعطای اضطراری خویش را به یورنشیا پایان دهد. تصمیم ماکی‌ونتا برای پایان دادن سفر موقتش در جسم متأثر از شرایط متعددی بود که مهمترین آن تمایل در حال رشد قبایل اطراف و حتی دستیاران نزدیک خودش به نگریستن به او به عنوان موجودی نیمه خدا - نیمه انسان، نگاه کردن به او به صورت موجودی مافوق طبیعی، که در واقع بود می‌بود؛ ولی آنان شروع کردند بی‌جهت او را تکریم کنند و آن هم با ترسی بسیار خرافی. علاوه بر این دلایل، ملک صادق می‌خواست مدت زمانی کافی پیش از مرگ ابراهیم صحنۀ فعالیتهای زمینی خود را ترک کند تا از تثبیت مؤثر حقیقت خدای یکتا و یگانه در اذهان پیروانش اطمینان حاصل کند. از این رو ماکی‌ونتا یک شب پس از خداحافظی از یاران انسانیش در چادر خود در سالیم کناره گرفت، و آنگاه که در هنگام بامداد آنان برای صدا زدن او رفتند، او آنجا نبود، چرا که همیارانش او را برده بودند.

9- بعد از عزیمت ملک صادق

وقتی که ملک صادق به طور بسیار ناگهانی ناپدید شد آزمون بزرگی برای ابراهیم به وجود آمد. اگر چه او پیروانش را کاملاً آگاه ساخته بود که همانطور که آمده باید زمانی برود، آنان از فقدان رهبر شگفت‌انگیز خود راضی نبودند. سازمان بزرگی که در سالیم ساخته شده بود تقریباً ناپدید گردید، گر چه سنن این روزگاران بود که موسی روی آن بنا نهاد و بردگان عبرانی را به خارج از مصر هدایت کرد.

فقدان ملک صادق در قلب ابراهیم غمی ایجاد کرد که هرگز بر آن کاملاً غلبه نیافت. او آنگاه که بلندپروازیهای ساختن یک پادشاهی مادی را رها نمود حَبرون را ترک کرده بود؛ و اکنون به دنبال از دست دادن شریک خود در ساختن پادشاهی معنوی، از سالیم عزیمت نموده، برای زندگی در جای مورد علاقه‌اش به جنوب در جِرار رفت.

ابراهیم بلافاصله بعد از ناپدیدی ملک صادق ترسان و بیمناک گردید. او به دنبال رسیدن به جِرار از برملا ساختن هویتش خودداری ورزید، طوری که ابیمِلِک همسر او را برای خود برداشت. (مدت کوتاهی بعد از ازدواجش با سارا، یک شب ابراهیم توطئۀ کشتن خود و گرفتن همسر برجسته‌اش را شنیده بود. این بیم به ترس زیادی برای رهبر سوا از آن دلیر و با شهامت تبدیل شد. او در تمامی زندگیش از این بیم داشت که کسی برای دستیابی به سارا او را به طور مخفیانه به قتل رساند. و این روشن می‌سازد که چرا در سه موقعیت جداگانه این مرد دلیر از خود بزدلی واقعی نشان داد.)

اما ابراهیم در مأموریتش به عنوان جانشین ملک صادق مدت زیادی باز نایستاد. او به زودی در میان فلسطینی‌ها و مردم ابیمِلِک تازه ایماندارانی به وجود آورد، با آنان قرارداد انعقاد کرد، و به نوبۀ خود به بسیاری از خرافات آنان به ویژه رسم آنان مبنی بر قربانی کردن اولین فرزندان پسر آلوده گردید. بدین ترتیب ابراهیم مجدداً به رهبری بزرگ در فلسطین تبدیل شد. او توسط تمامی گروهها مورد حرمت بود و توسط تمامی پادشاهان محترم شمرده می‌شد. او رهبر روحانی تمامی قبایل اطراف بود، و نفوذ او تا مدتی بعد از مرگش ادامه یافت. در طول سالهای پایانی عمرش او بار دیگر به حَبرون، صحنۀ فعالیتهای پیشینش و مکانی که در ارتباط با ملک صادق کار کرده بود مراجعت نمود. آخرین کار ابراهیم فرستادن خادمان مورد اعتماد به شهر برادرش ناحور، در مرز بین‌النهرین، به منظور گرفتن زنی به عنوان همسر از بین مردم خود برای پسرش اسحاق بود. مدتها بین مردم ابراهیم رسم بود که با عموزاده‌های خود ازدواج کنند. و ابراهیم با اطمینان از آن ایمان به خداوند که او در مدارس ناپدید شدۀ سالیم از ملک صادق آموخته بود درگذشت.

برای نسل بعد درک داستان ملک صادق مشکل بود. ظرف پانصد سال بسیاری تمامی روایت را یک افسانه پنداشتند. اسحاق در تعلیمات پدرش نسبتاً خوب پایدار ماند و بشارت نوآباد سالیم را تقویت نمود، اما برای یعقوب درک اهمیت این روایات مشکل‌تر بود. یوسف به ملک صادق ایمان راسخ داشت و بیشتر به این خاطر بود که توسط برادرانش به عنوان یک خواب بین پنداشته می‌شد. عزت یوسف در مصر عمدتاً به دلیل خاطرۀ پدرجدش ابراهیم بود. به یوسف فرماندهی نظامی ارتشهای مصر پیشنهاد شد، اما او به خاطر ایمان راسخش به روایات ملک صادق و تعلیمات بعدی ابراهیم و اسحاق، بر مبنای این اعتقاد که برای پیشرفت پادشاهی آسمانی بدین نحو بهتر می‌تواند تلاش کند، خدمت به عنوان یک سرپرست مدنی را برگزید.

آموزش ملک صادق کامل و سرشار بود، اما رخدادهای نگاشته شدۀ این روزگاران برای کاهنان آتی عبرانی به نظر غیرممکن و خیالی می‌رسیدند، گر چه بسیاری اقلاً تا دوران تحریف کلی نگارشات عهد عتیق در بابل، قدری این رخدادها را درک می‌کردند.

آنچه که نگارشات عهد عتیق به عنوان محاورات بین ابراهیم و خداوند توصیف می‌کنند در واقع گفتگوهای میان ابراهیم و ملک صادق بودند. نگارندگان آتی نسخه‌های خطی تورات عبارت ملک صادق را مترادف با خداوند به حساب آوردند. ثبت بسیاری از ملاقاتهای ابراهیم و سارا با ”فرشتۀ خداوند“ به دیدارهای فراوان آنان با ملک صادق اشاره دارد.

حکایات عبرانی اسحاق، یعقوب، و یوسف بسیار معتبرتر از آن حکایات دربارۀ ابراهیم می‌باشند، گر چه آنان نیز بسیاری از تحریفات حقایق، تغییراتی که در زمان تألیف این نگارشات توسط کاهنان عبرانی در طول اسارت در بابل به طور عمدی و غیرعمدی صورت گرفته را نیز شامل می‌شوند. قطوره یک همسر ابراهیم نبود؛ او نیز همانند هاجر صرفاً یک زن صیغه‌ای بود. تمامی دارایی ابراهیم به اسحاق، پسر سارا، همسر رسمی تعلق یافت. ابراهیم آنطور که نگارش وقایع نشان می‌دهد زیاد کهنسال نبود، و همسرش بسیار جوان‌تر بود. این سنین تعمداً تغییر داده شدند تا تولد به ظاهر معجزه‌آسای متعاقب اسحاق را نشان دهند.

ضمیر ملی یهودیان با اسارت در بابل به شدت پریشان گردید. آنان در عکس‌العملشان در مقابل حقارت ملی به افراط دیگر خودستایی ملی و نژادی چرخش کردند که در آن روایاتشان را با دیدگاه برتر پنداشتن خودشان نسبت به تمامی نژادها به عنوان مردم برگزیدۀ خداوند تحریف نموده و واژگونه جلوه دادند؛ و از این رو آنان به منظور بالا بردن ابراهیم و سایر رهبران ملی‌شان فراتر از تمامی کسان دیگر بدون مستثنی ساختن خود ملک صادق تمامی تاریخچه‌شان را به دقت تغییر دادند. بدین ترتیب نگارندگان عبرانی هر شرح وقایع این ایام با اهمیت را که توانستند بیابند نابود کردند، و فقط روایت دیدار ابراهیم و ملک صادق بعد از نبرد سدّیم را که پنداشتند افتخاری بزرگ را برای ابراهیم منعکس می‌سازد حفظ نمودند.

و بدینسان آنان با فراموشی ملک صادق، آموزش این پسر اضطراری پیرامون مأموریت معنویِ پسر موعود اعطایی را نیز فراموش کردند، و از طبیعت این مأموریت آنقدر تماماً و کاملاً چشم برگرفتند که تعداد بسیار اندکی از اولادشان قادر بودند یا مایل بودند که میکائیل را هنگامی که مطابق پیشگویی ماکی‌ونتا در زمین و در جسم ظاهر گردید شناخته و بپذیرند.

اما یکی از نویسندگان کتاب عبرانیان مأموریت ملک صادق را درک کرد، چرا که چنین نوشته شده است: ”این ملک صادق، کاهن والامرتبه، همچنین پادشاهی صلح‌جو بود؛ بدون پدر، بدون مادر، بدون دودمان، که زمانی برای شروع روزها یا پایان زندگیش وجود نداشت بلکه شبیه یک پسر خداوند آفریده شد، و کاهنی همیشگی باقی می‌ماند.“ این نویسنده ملک صادق را به مثابه نوعی از اعطای آتی میکائیل معین نموده و تصریح می‌کند که عیسی ”کاهنی همیشگی همپایۀ ملک صادق“ بود. در حالی که این مقایسه مجموعاً خوب نبود، دقیقاً حقیقت داشت که مسیح ”مطابق دستورات دوازده سرپرست ملک صادق“ که در زمان اعطای جهانیش مسئول بودند عنوان موقت در یورنشیا را دریافت نمود.

10- وضعیت کنونی ماکی‌ونتا ملک صادق

در طول سالهای ظهور ماکی‌ونتا، سرپرستان ملک صادق یورنشیا به صورت یازده نفره عمل می‌کردند. هنگامی که ماکی‌ونتا پنداشت که مأموریتش به عنوان یک پسر اضطراری پایان یافته، این واقعیت را به یازده همکارش علامت داد، و آنان بلافاصله تکنیکی را که از طریق آن او باید از جسم رها شده و به موقعیت ملک صادق آغازینش به سلامت بازگردانده شود فراهم ساختند. و او در روز سوم پس از ناپدید شدنش از سالیم، در میان یازده همیارش که به مأموریت یورنشیا گمارده شده بودند ظاهر گشت و سیر وقفه یافتۀ کارش را به عنوان یکی از سرپرستان سیاره‌ای ششصد و ششِ سِتانیا از سر گرفت.

ماکی‌ونتا اعطایش را به عنوان یک مخلوق جسم و خون درست با همان فوریت و فقدان تشریفات که آغاز کرده بود خاتمه داد. ظهور و عزیمت او هیچکدام با اعلام یا نمایشی غیرعادی همراه نبود. نه فراخوان رستاخیزی و نه پایان دادن اعطای سیاره‌ای ظهور او را در یورنشیا نشان نکرد؛ اعطای او یک اعطای اضطراری بود. اما ماکی‌ونتا سفر موقت خود را در جسم موجودات بشری پایان نداد تا این که چنان که باید و شاید توسط پدر ملک صادق مرخص گردید و اطلاع یافت که اعطای اضطراری او موافقت جبرئیل سلوینگتون، رئیس اجرایی نبادان را دریافت کرده است.

ماکی‌ونتا ملک صادق با علاقۀ بسیاری امور اولاد آن انسانهایی را که به تعلیماتش در هنگام در جسم بودن او ایمان آورده بودند دنبال نمود. اما اولاد ابراهیم از طریق اسحاق آنطور که با قینی‌ها ازدواج کرده بودند تنها تیره‌ای بودند که مدتها به تقویت هر مفهوم روشنی از تعلیمات سالیم ادامه دادند.

همین ملک صادق در سراسر نوزده قرن بعد به تشریک مساعی با بسیاری از پیامبران و پیشگویان ادامه داد و بدین ترتیب در زنده نگاه داشتن حقایق سالیم تا تکمیل موعد ظهور میکائیل در زمین تلاش نمود.

ماکی‌ونتا تا ایام پیروزی میکائیل در یورنشیا به عنوان یک سرپرست سیاره‌ای ادامه داد. متعاقباً او به عنوان یکی از مدیران بیست و چهار نفره به خدمت یورنشیا در جروسم ملحق گردید. لیکن او صرفاً به تازگی به مقام سفیر شخصی پسر آفریننده در جروسم تحت عنوان قائم مقام پرنس سیاره‌ای یورنشیا ارتقا یافته است. اعتقاد ما بر این است که تا زمانی که یورنشیا سیاره‌ای مسکونی باقی بماند، ماکی‌ونتا ملک صادق کاملاً به وظایف رستۀ فرزندی خود باز نخواهد گشت بلکه به عبارت زمانی برای همیشه یک خادم سیاره‌ای و نمایندۀ میکائیل مسیح باقی خواهد ماند.

آنطور که این یک اعطای اضطراری در یورنشیا بود، از روی تاریخچۀ امر مشخص نیست که آیندۀ ماکی‌ونتا چه باشد. شاید چنین پیش آید که هیئت ملک صادق نبادان از دست دادن دائمی یکی از نفرات خود را متحمل گردد. احکام اخیری که از طرف والامرتبه‌های ایدنشیا صادر گردیده و بعداً توسط قدمای ایامهای یوورسا تأیید شده، قویاً بر این اشاره دارد که سرنوشت این ملک صادق اعطایی این است که جای پرنس سیاره‌ای ساقط شده، کلیگسشیا، را بگیرد. اگر حدسیات ما در این رابطه درست باشند، روی هم رفته ممکن است که ماکی‌ونتا ملک صادق دوباره در یورنشیا به صورت شخص ظاهر شود و به طریقۀ تعدیل یافته‌ای نقش پرنس سیاره‌ای معزول را به عهده گیرد، یا این که روی زمین ظاهر شود تا به عنوان قائم مقام پرنس سیاره‌ای به نمایندگی میکائیل مسیح که اکنون در واقع عنوان پرنس سیاره‌ای یورنشیا را دارا می‌باشد عمل کند. در حالی که برای ما به هیچ وجه مشخص نیست که سرنوشت ماکی‌ونتا چه خواهد بود، با این وجود، وقایعی که اخیراً رخ داده قویاً بر این دلالت دارد که حدسیات پیش گفته احتمالاً دور از حقیقت نیستند.

ما به خوبی درک می‌کنیم که چطور میکائیل با پیروزیش در یورنشیا جانشین کلیگسشیا و آدم هر دو گردید؛ چطور پرنس سیاره‌ای صلح و آدم دوم شد. و اکنون ما واگذاری عنوان قائم مقام پرنس سیاره‌ای یورنشیا را به این ملک صادق نظاره می‌کنیم. آیا او به قائم مقامی پسر ماتریال یورنشیا نیز منصوب خواهد گردید؟ یا این که احتمال دارد رخدادی غیرمنتظره و بی‌سابقه، بازگشت به سیارۀ آدم و حوا یا اولاد خاصی از آنان به عنوان نمایندگان میکائیل با عناوین قائم مقامان آدم دوم یورنشیا در آینده، به وقوع پیوندد؟

و تمامی این فرضیات مربوط به قطعیت ظهور آیندۀ پسران مجیستریال و آموزگار تثلیث در ارتباط با وعدۀ روشن پسر آفریننده که زمانی باز خواهد گشت یورنشیا را سیاره‌ای با آینده‌ای نامعلوم و یکی از جالب‌ترین و شگفت‌آورترین کرات در تمامی جهان نبادان می‌سازد. روی هم رفته ممکن است که در یک عصر آینده آنگاه که یورنشیا به عصر نور و حیات نزدیک می‌شود، بعد از این که حکم نهایی در رابطه با امور مربوط به شورش لوسیفر و تجزیه طلبی کلیگسشیا صادر گردید ما شاهد حضور همزمان ماکی‌ونتا، آدم، حوا، و میکائیل مسیح، و نیز یک پسر مجیستریال، و یا حتی پسران آموزگار تثلیث در یورنشیا باشیم.

مدتها عقیدۀ رستۀ ما این بوده است که حضور ماکی‌ونتا در هیئت مدیران یورنشیا در جروسم، بیست و چهار مشاور، گواه کافی برای صحه گذاردن بر این اعتقاد است که تقدیر وی دنبال نمودن انسانهای فانی یورنشیا از طریق طرح جهانی پیشرفت و صعود حتی به سپاه نهایت بهشت است. ما می‌دانیم که آدم و حوا از این رو سرنوشتشان همراهی یاران زمینی خود در ماجرای بهشت، آنگاه که یورنشیا در نور و حیات استقرار یافته است می‌باشد.

کمتر از یکهزار سال پیش همین ماکی‌ونتا ملک صادق، که زمانی حکیم سالیم بود، برای مدت یکصد سال به طور نامرئی در یورنشیا حضور داشت و به عنوان فرماندار کل مقیم سیاره عمل می‌کرد؛ و اگر سیستم کنونی پیشبرد امور سیاره‌ای ادامه یابد، او در همان مقام کمی بیش از یکهزار سال دیگر باز خواهد گشت.

این روایت ماکی‌ونتا ملک صادق است، یکی از بی‌نظیرترین شخصیتها که تاکنون به تاریخ یورنشیا وصل شده و شخصیتی که ممکن است تقدیرش ایفای نقشی مهم در تجربۀ آیندۀ دنیای بی‌قاعده و غیرمعمول شما باشد.

[عرضه شده توسط یک ملک صادق نبادان.]