مقالۀ 92 تکامل بعدی مذهب
نسخۀ پیشنویس
مقالۀ 92
تکامل بعدی مذهب
مدتها پیش از آن که هر گونه آشکارسازی سیستماتیک الهی در یورنشیا انجام شود انسان به عنوان بخشی از تجربۀ تکاملی خود از مذهبی با منشأ طبیعی برخوردار بود. اما این مذهبِ دارای منشأ طبیعی خود محصول عطایای فوق حیوانی انسان بود. مذهب تکاملی طی هزارههای دوران تجربیِ نوع بشر از طریق کارکرد تأثیرات زیرین که در درون انسان بدوی، بربری، و متمدن عمل میکردند و روی او نفوذ داشتند به کندی به وجود آمد:
1- یاور پرستش — ظهور پتانسیلهای فوق حیوانی در ضمیر آگاه حیوانی برای درک واقعیت. این میتواند غریزۀ نخستین بشری برای الوهیت نامیده شود.
2- یاور خرد — بروز تمایل در ذهن پرستشگرا به جهت دادن نیایشات آن در کانالهای بالاتر ابراز و به سوی برداشتهای پیوسته گسترش یابنده از واقعیت الوهیت.
3- روحالقدس — این اعطای آغازین فوق ذهن است، و به طور پیوسته در تمامی شخصیتهای با حسن نیت بشری پدیدار میشود. این خدمت روحی به یک ذهن مشتاق پرستش و طالب خرد ظرفیت درک اصل بقای بشری را، هم در مفهوم الهیات و هم به عنوان یک تجربۀ واقعی و عینی شخصیتی، ایجاد میکند.
کارکرد هماهنگ این سه خدمت الهی برای آغاز نمودن و تحقق بخشیدن رشد مذهب تکاملی کاملاً کافی است. این تأثیرات بعدها از طریق تنظیم کنندگان فکر، سرافیمها، و روح حقیقت، که تماماً میزان توسعۀ مذهبی را شتاب میبخشند تقویت میشوند. این نیروها مدتها در یورنشیا عمل کردهاند، و تا زمانی که این سیاره یک کرۀ مسکونی باقی بماند به کار خود در اینجا ادامه خواهند داد. بخش عمدۀ پتانسیل این نیروهای الهی هنوز هیچ فرصتی برای تجلی نداشتهاند. به تدریج که مذهب انسانی، سطح به سطح، به سوی بلندیهای آسمانی ارزش مورانشیا و حقیقت روحی فراز مییابد آنها عمدتاً در اعصار آینده آشکار خواهند شد.
1- طبیعت تکاملی مذهب
تکامل مذهب از ترس اولیه و اشباح تا بسیاری مراحل پی در پی تکاملی که در ابتدا شامل آن تلاشهای اولیه برای ناگزیرسازی و سپس استمالت از ارواح میشد ردیابی شده است. بتوارههای قبیلهای به توتمها و خدایان قبیلهای رشد نمودند. فرمولهای جادویی دعاهای امروزی شدند. ختنه که در ابتدا یک قربانی بود یک روش بهداشتی گردید.
مذهب در طی دوران بدوی کودکی نژادها از طبیعت پرستی تا پرستش شبح و تا بتواره گرایی پیش رفت. با آغاز تمدن نژاد بشر عقاید راز گونهتر و سمبلیکتر را پذیرا گردید، در حالی که اکنون، با نزدیک شدن دوران عقل و درایت، نوع بشر در حال رسیدن به قدردانی از مذهب واقعی، و حتی آغازی از آشکارسازی خود حقیقت است.
مذهب به صورت یک واکنش بیولوژیک ذهن نسبت به عقاید معنوی و محیط به وجود میآید؛ آن آخرین چیزی است که در یک نژاد نابود میشود یا تغییر مییابد. مذهب، در هر عصری، تنظیم جامعه نسبت به آن چیزی است که اسرارآمیز است. آن به عنوان یک نهاد اجتماعی در بر گیرندۀ رسوم، سمبلها، آیینها، متون مقدس، محرابها، زیارتگاهها، و معابد است. آب مقدس، آثار وابسته به مقدسان، بتوارهها، طلسمها، لباس رسمی کاهنان، زنگها، طبلها، و کهانتها در میان تمامی مذاهب مشترکند. و کاملاً غیرممکن است که مذهب صرفاً تکامل یافته را از سحر و جادو یا افسونگری جدا نمود.
چیزهای اسرارآمیز و قدرت همیشه موجب برانگیختن احساسات مذهبی و ترس شدهاند، در حالی که احساسات پیوسته به عنوان یک عامل نیرومند شرطی در توسعۀ آنها عمل کردهاند. ترس همیشه محرک بنیادین مذهبی بوده است. ترس خدایانِ مذهب تکاملی را میسازد و آیین مذهبی ایمانداران بدوی را بر میانگیزد. با پیشرفت تمدن، ترس به تکریم، تحسین، احترام، و همدلی تغییر شکل میدهد و سپس با پشیمانی و توبه بیشتر تعدیل مییابد.
یک مردم آسیا آموزش میدادند که ”خداوند یک ترس بزرگ است.“ این حاصل مذهب تکاملی محض است. عیسی، تبلور بالاترین نوع زندگانی مذهبی، اعلام نمود که ”خداوند محبت است.“
2- مذهب و آداب و رسوم
مذهب سختگیرترین و انعطاف ناپذیرترین نهاد بشری است، اما نسبت به جامعۀ در حال تغییر به کندی انطباق مییابد. مذهب تکاملی سرانجام منعکس کنندۀ آداب و رسوم در حال تغییر میشود، و آن به نوبه خود ممکن است از مذهب آشکار شدۀ الهی تأثیر پذیرفته باشد. مذهب (پرستش) به کندی، با اطمینان، اما با اکراه، در نتیجۀ خرد — دانشی که توسط استدلال تجربی هدایت میشود و از طریق آشکارسازی الهی روشنایی مییابد — به دنبال میآید.
مذهب به آداب و رسوم میچسبد؛ آن چیزی که بود، باستانی و به اصطلاح مقدس است. به این دلیل و نه دلیل دیگر، افزار سنگی مدتها طی عصر مفرغ و آهن باقی ماندند. این یک گفته از نگارشات تاریخی است: ”و اگر میخواهی برای من یک محراب سنگی بسازی، نباید آن را از سنگ بریده بسازی، زیرا اگر در ساختن آن از ابزارت استفاده کنی، آن را آلوده کردهای.“ حتی امروزه، هندوها آتش محراب خود را از طریق استفاده از یک متۀ بدویِ آتش روشن میکنند. در مسیر حرکت مذهب تکاملی نوظهوری همیشه توهین به مقدسات تلقی شده است. خوراک مذهبی میبایست نه خوراک جدید و ساخته شده بلکه شامل بدویترین خوراکها باشد: ”گوشت بریان شده روی آتش و نان فطیر که با گیاهان ادویهای تلخ سرو شود.“ انواع کاربرد اجتماعی و حتی روشهای قانونی تماماً به اشکال قدیمی وفادار میمانند.
هنگامی که انسان امروزی به خاطر ارائۀ چیزهای زیاد در متون مقدس مذاهب گوناگون که ممکن است زشت تلقی شوند شگفت زده میشود، باید درنگ کند و این را در نظر گیرد که نسلهای متمادی از حذف آنچه که نیاکانشان مقدس و درخور تکریم میپنداشتند بیم داشتهاند. مقدار زیادی از آنچه که یک نسل ممکن است زشت پندارد، نسلهای پیشین به عنوان بخشی از آداب و رسوم پذیرفته شدۀ خود، و حتی به عنوان آیینهای مورد تأیید مذهبی تلقی کردهاند. میزان قابل ملاحظهای از جر و بحثهای مذهبی با تلاشهای بیپایان آشتی دادن اعمال کهن ولی ناپسند با استدلالات پیشرفتۀ اخیر همراه بوده است، تا تئوریهای محتملی در توجیه تداوم عقیدتی سنتهای باستانی و کهنه پیدا شوند.
اما تلاش در شتاب دادن به رشد بسیار ناگهانی مذهبی فقط نابخردی است. یک نژاد یا ملت فقط آن چیزی از هر مذهب پیشرفته را میتواند جذب کند که با وضعیت تکاملی کنونی آن نسبتاً سازگار و همسان باشد، و علاوه بر آن برای تطبیق مستعد باشد. شرایط اجتماعی، آب و هوایی، سیاسی، و اقتصادی تماماً در تعیین مسیر و پیشرفت تکامل مذهبی تأثیرگذار هستند. اخلاقیات اجتماعی توسط مذهب، یعنی توسط مذهب تکاملی، تعیین نمیشوند؛ بلکه اَشکال مذهب توسط اخلاقیات نژادی دیکته میشوند.
نژادهای انسانها فقط به طور سطحی یک مذهب عجیب و جدید را میپذیرند. آنها در واقع آن را مطابق آداب و رسوم و شیوههای قدیمی باور خود تعدیل میکنند. این امر به خوبی به وسیلۀ نمونۀ قبیلۀ مشخصی از زلاند نو روشن میشود. کاهنان این قبیله بعد از پذیرش ظاهری مسیحیت ادعا نمودند که آشکارسازیهای مستقیمی از جبرئیل دریافت نمودهاند. بدین صورت که به واسطۀ آن عیناً همین قبیله مردم برگزیدۀ خدا شدهاند و این که بنا بر این رهنمود اجازه یافتهاند به طور آزادانه به روابط بیبند و بار و زیاده از حد جنسی و سایر رسوم بیشمار پیشین و ناپسند خود دست زنند. و بلافاصله تمامی اشخاص به تازگی مسیحی شده به این برداشت جدید و کمتر سختگیرانۀ مسیحیت رو آوردند.
مذهب در زمانهای گوناگون انواع و اقسام رفتارهای مغایر و ناسازگار را مجاز شمرده است، و زمانی عملاً تمامی آنچه را که اکنون غیراخلاقی یا گناهکارانه محسوب میشود مورد تأیید قرار داده است. ضمیر باطن، اگر از تجربه درس نگرفته باشد و از استدلال کمک نگرفته باشد، هرگز یک راهنمای امن و خطاناپذیر برای رفتار بشری نبوده و نمیتواند باشد. ضمیر باطن یک صدای الهی نیست که با روان انسان صحبت کند. آن صرفاً جمع کل محتوای اخلاقی و وجدانی آداب و رسوم هر مرحلۀ جاری وجود میباشد. آن فقط نمایانگر ایدهآلهای پندار شدۀ واکنشمند بشری در هر مجموعه شرایط است.
3- طبیعت مذهب تکاملی
مطالعۀ مذهب بشری بررسی لایههای اجتماعی حاوی فسیل اعصار گذشته است. آداب و رسومِ خدایانِ شبیه انسان انعکاس صادقانۀ اخلاقیات انسانهایی است که در ابتدا چنین الوهیتهایی را در فکر پروراندند. مذاهب باستانی و افسانۀ اساطیر به طور معتبر اعتقادات و سنن مردمانی را به تصویر در میآورند که از آن هنگام مدتهاست که در گمنامی محو گشتهاند. این رسوم فرقهای کهن در امتداد رسوم جدیدتر اقتصادی و تکاملهای اجتماعی ادامه مییابند، و البته به اندازۀ زیاد متناقض به نظر میرسند. بقایای فرقه تصویری حقیقی از مذاهب نژادی گذشته عرضه میدارند. همیشه به خاطر داشته باشید که فرقهها نه برای کشف حقیقت، بلکه برای ترویج عقایدشان شکل مییابند.
مذهب همیشه عمدتاً امری حول شعائر، آیینها، رسوم، مراسم، و تعصبات بوده است. آن معمولاً با آن خطای مداوماً فتنهانگیز، توهم مردم برگزیده، ملوث شده است. عقاید اساسی مذهبی پیرامون ورد، الهام، وحی، استمالت، توبه، کفاره، وساطت، قربانی، دعا، اعتراف، پرستش، بقای بعد از مرگ، نان عشای ربانی، آیین، فدیه، نجات، باز خرید، پیمان، ناپاکی، تطهیر، پیشگویی، گناه اولیه — همگی به ایام اولیۀ ترس از شبح باز میگردند.
مذهب بدوی هیچ چیز بیشتر یا کمتر از تقلا برای وجود مادی نیست که برای در بر گرفتن وجود فراتر از گور امتداد یافته است. رسوم چنین اعتقادی نمایانگر تداوم تقلای حفظ خود به داخل قلمرو یک دنیای تخیلیِ شبحی - روحی است. اما هنگامی که وسوسه میشوید از مذهب تکاملی انتقاد کنید، مراقب باشید. به خاطر داشته باشید، این آن چیزی است که به وقوع پیوست؛ این یک واقعیت تاریخی است. و علاوه بر آن به یاد آورید که نیروی هر عقیدهای نه در حتمیت یا حقیقت آن، بلکه در روشنی جاذبۀ بشری آن نهفته است.
مذهب تکاملی هیچ تدارکی برای تغییر یا بازنگری نمیبیند. برعکسِ دانش، آن برای تصحیح تدریجی خود تدارک نمیبیند. مذهب تکامل یافته دستور احترام میدهد زیرا پیروان آن باور دارند که آن حقیقت است. ”اعتقاد هنگامی که به مقدسان تحویل داده میشود“، در تئوری باید هم نهایی و هم خطاناپذیر باشد. فرقه در برابر توسعه مقاومت میکند زیرا پیشرفت واقعی قطعاً خود فرقه را تغییر داده یا نابود خواهد ساخت؛ لذا همیشه باید تجدید نظر به آن تحمیل شود.
فقط دو تأثیر میتواند تعصبات مذهب طبیعی را تغییر داده و ارتقا بخشد: فشار آداب و رسومِ به کندی در حال پیشرفت و روشنگری متناوب آشکارسازی دورهای. و این عجیب نیست که پیشرفت کند بود. در روزگاران باستان پیشرو یا مبتکر بودن به معنی کشته شدن ساحر بود. فرقه در دورههای نسلها و سیکلهای طولانی مدت به کندی پیش میرود. اما قطعاً پیش میرود. اعتقاد تکاملی به اشباح بنیاد فلسفۀ مذهب آشکار شده را پی افکند، و این سرانجام منشأ خرافی آن را نابود خواهد ساخت.
مذهب به طرق بسیار مانع توسعۀ اجتماعی شده است، اما بدون مذهب هیچ اخلاقیات یا نیک کرداری پایدار و هیچ تمدن باارزشی وجود نمیداشت. مذهب مادر فرهنگهای غیرمذهبی زیادی بود: منشأ مجسمهسازی در بتسازی، معماری در معبدسازی، شعر در ورد خوانی، موسیقی در سرود خوانی پرستشی، نمایش در ایفای نقش برای هدایت روحی، و رقصیدن در جشنوارههای موسمی پرستشی بود.
اما ضمن جلب توجه به این واقعیت که مذهب برای توسعه و حفظ تمدن ضروری بود، باید نگاشته شود که مذهب طبیعی همچنین برای فلج کردن و دچار نارسایی کردن همان تمدنی که سوا از این آن را شکوفا و حفظ نمود کار زیادی انجام داده است. مذهب فعالیتهای صنعتی و توسعۀ اقتصادی را مختل کرده است؛ آن کار را به هرز داده و سرمایه را هدر داده است؛ آن همیشه برای خانواده سودمند نبوده است؛ آن به قدر مکفی موجب شکوفایی صلح و خیرخواهی نشده است؛ آن گاهی اوقات از آموزش و پرورش غفلت ورزیده و علم را به عقب انداخته است؛ آن بیجهت زندگی را برای غنی ساختن ظاهری مرگ تحلیل برده است. مذهب تکاملی، مذهب بشری، به راستی برای تمامی اینها و بسیاری خطاهای بیشتر، لغزشها، و اشتباهات بزرگ مقصر بوده است؛ با این حال اخلاقیات فرهنگی، نیک کرداری متمدن، و به هم پیوستگی اجتماعی را حفظ نمود، و این را میسر ساخت که مذهب آشکار شدۀ الهی دوران بعد جبران بسیاری از این کاستیهای تکاملی را بنماید.
مذهب تکاملی گرانترین اما به طور غیرقابل مقایسه مؤثرترین نهاد انسان بوده است. مذهب بشری فقط با در نظر گرفتن تمدن تکاملی میتواند قابل توجیه باشد. اگر انسان محصول فراز یابندۀ تکامل حیوان نبود، در آن صورت چنین مسیر توسعۀ مذهبی بدون توجیه میماند.
مذهب انباشت سرمایه را تسهیل نمود؛ برخی کارها را رواج داد؛ فراغت کاهنان صرف ترویج هنر و دانش شد. بشر در پایان در نتیجۀ تمامی این اشتباهات اولیه در تکنیک اخلاقی چیز زیادی به دست آورد. شمنها، صادق و ناصادق، بیاندازه گران بودند، اما ارزش تمامی بهای آن را داشتند. حرفههای آموخته شده و خود علم از کهانتهای انگلوار به وجود آمدند. مذهب تمدن را ترویج نمود و موجب انسجام اجتماعی گردید؛ آن نیروی اخلاقی پلیسی تمامی دوران بوده است. مذهب آن انضباط بشری و کنترل خودی را که خرد را ممکن ساخت فراهم نمود. مذهب تازیانۀ مؤثر تکامل است که بشریت سست و رنجبر را از وضعیت طبیعی سکون عقلانی آن به جلو و به بالا به سطوح بالاتر استدلال و خرد با بیرحمی میراند.
و این میراث مقدس صعود حیوانی، مذهب تکاملی، باید همواره از طریق سانسور مداوم مذهب آشکار شدۀ الهی و از طریق تنور آتشین دانش راستین به تهذیب و منزه شدن ادامه دهد.
4- هدیۀ آشکارسازی الهی
آشکارسازی الهی، تکاملی، اما همیشه تدریجی است. طی اعصار تاریخ یک کره، آشکارسازیهای مذهب پیوسته گسترش یابنده و به طور پی در پی روشنگرانهترند. مأموریت آشکارسازی الهی این است که مذاهب متوالی تکامل را دستهبندی و مهار نماید. اما اگر بناست آشکارسازی الهی مذاهب تکامل را بالا برده و ارتقا دهد، پس باید این دیدارهای الهی نمایانگر آموزشهایی باشند که از اندیشه و واکنشهای عصری که در آن ارائه میشوند زیاد دور نباشند. بدین ترتیب آشکارسازی الهی همیشه باید با تکامل همگام بوده و میباشد. مذهب مبتنی بر آشکارسازی الهی باید همیشه به واسطۀ ظرفیت پذیرش انسان محدود باشد.
اما مذاهب مبتنی بر آشکارسازی الهی صرف نظر از ارتباط آشکار یا اشتقاق همیشه از طریق اعتقاد به الوهیتی دارای ارزش نهایی و برداشتی از بقای هویت شخصیت بعد از مرگ تعیین ویژگی میشوند.
مذهب تکاملی احساساتی است، نه منطقی. آن واکنش انسان نسبت به اعتقاد به یک دنیای فرضی شبحی - روحی است، واکنش اعتقادی بشری که با درک و ترس از ناشناختهها برانگیخته میشود. مذهب آشکار شدۀ الهی از طریق دنیای واقعی روحی مطرح میشود؛ آن پاسخ کیهان فوق عقلانی به اشتیاق انسان به اعتقاد و وابستگی به الوهیتهای جهانی است. مذهب تکاملی نمایانگر جستجوی پر پیچ و خم بشریت برای حقیقت است. مذهب مبتنی بر آشکارسازی همان حقیقت است.
آشکارسازیهای الهی مذهبی بسیاری به وقوع پیوستهاند، اما فقط پنج تا از اهمیت تاریخی برخوردار بودند. اینها عبارت بودند از:
1- تعالیم دلمیشیا. برداشت حقیقی از اولین منبع و مرکز در ابتدا توسط یکصد عضو مادی پرسنل پرنس کلیگسشیا در یورنشیا ترویج شد. این آشکارسازیِ گسترش یابندۀ الوهیت برای بیش از سیصد هزار سال پیش رفت تا این که با جدایی طلبی سیارهای و مختل شدن نظام آموزشی به طور ناگهانی خاتمه یافت. به جز در مورد کار وَن، تأثیر آشکارسازی دلمیشیایی عملاً در تمامی دنیا از دست رفت. حتی نودیها تا زمان ورود آدم این حقیقت را فراموش کرده بودند. در میان تمامی کسانی که آموزشهای یکصد نفر را دریافت کردند، انسانهای سرخ برای طولانیترین مدت آنها را حفظ نمودند، اما ایدۀ روح بزرگ در مذهب سرخپوستان آمریکایی چیزی جز یک برداشت مبهم نبود، تا این که تماس با مسیحیت به قدر زیاد آن را روشن ساخته و قوت بخشید.
2- تعالیم باغ عدن. آدم و حوا بار دیگر مفهوم پدر همه را برای مردمان تکاملی توصیف نمودند. اختلال در باغ عدن اول مسیر آشکارسازی آدم را پیش از آن که به طور کامل آغاز شود متوقف نمود. اما آموزشهای متوقف شدۀ آدم توسط کاهنان شیثی ادامه یافتند، و برخی از این حقایق هرگز به طور کامل در دنیا از دست نرفتهاند. روند کامل تکامل مذهبی خاور نزدیک از طریق آموزشهای شیثیها اصلاح گردید. اما نوع بشر تا 2500 سال پیش از میلاد مسیح آشکارسازیهایی را که در روزگاران عدن ارائه شدند عمدتاً فراموش کرده بود.
3- ملک صادق سالیم. این پسر اضطراری نبادان سومین آشکارسازی حقیقت را در یورنشیا افتتاح نمود. احکام اصلی آموزشهای او اطمینان و ایمان بودند. او اطمینان به بخشش مطلق خداوند را آموزش داد و اعلام نمود که ایمان کارکردی است که انسانها لطف خداوند را به واسطۀ آن به دست میآورند. آموزشهای او به تدریج با عقاید و رسوم مذاهب گوناگون تکاملی درآمیختند و سرانجام به شکل آن سیستمهای خداشناسانه که در آغاز اولین هزارۀ بعد از مسیح در یورنشیا موجود بودند توسعه یافتند.
4- عیسی ناصری. میکائیل مسیح برای چهارمین بار مفهوم خداوند به عنوان پدر جهانی را به یورنشیا ارائه نمود، و آموزشهای او به طور کلی از آن هنگام باقی ماندهاند. جوهر آموزش او محبت و خدمت بود، پرستش عاشقانهای که یک فرزند مخلوق در شناسایی و پاسخ به خدمت مهرآمیز پدرش، خداوند، به طور داوطلبانه اهدا میکند، خدمت داوطلبانهای که چنین فرزندان مخلوقی به برادران خود، با این درک سرورآمیز که آنها نیز با این خدمت به خداوند پدر خدمت میکنند، ارزانی میدارند.
5- مقالات یورنشیا. مقالاتی که این یکی از آنهاست، در بر گیرندۀ تازهترین ارائۀ حقیقت به انسانهای یورنشیا است. این مقالات از تمامی آشکارسازیهای پیشین متفاوتند، زیرا آنها کار یک شخصیت واحد جهان نیستند، بلکه یک ارائۀ مرکب توسط موجودات بسیار میباشند. اما هیچ آشکارسازی که کمتر از دستیابی به پدر جهانی باشد هیچگاه نمیتواند کامل باشد. تمامی خدمات آسمانی دیگر چیزی بیش از جزئی و گذرا نیستند، و عملاً با شرایط محلی در زمان و مکان انطباق یافتهاند. در حالی که چنین اعترافاتی ممکن است احتمالاً از توان و مرجعیت بلافصل تمامی آشکارسازیها بکاهند، زمان آن در یورنشیا فرا رسیده است که بنا به مصلحت چنین اظهارات صریحی ابراز شوند، حتی با پذیرش ریسک تضعیف نمودن تأثیر آینده و مرجعیت این جدیدترین آشکارسازی حقیقت به نژادهای انسانی یورنشیا.
5- رهبران بزرگ مذهبی
در مذهب تکاملی، تصور میشود که خدایان شبیه انسان هستند؛ در مذهب آشکار شدۀ الهی، به انسانها آموزش داده میشود که آنها فرزندان خداوند هستند — حتی به شکل متناهی ربانیت ساخته شدهاند. در اعتقادات ترکیبی که از در هم آمیختن آموزشهای آشکارسازی الهی و محصولات تکامل به وجود آمدهاند، مفهوم خداوند ترکیبی است از:
1- عقاید از پیش موجود فرقههای تکاملی.
2- آرمانهای والای مذهب آشکار شدۀ الهی.
3- دیدگاههای شخصی رهبران بزرگ مذهبی، پیامبران و آموزگاران نوع بشر.
بیشتر ادوار بزرگ مذهبی توسط زندگی و آموزشهای شخصیتهای برجسته آغاز شدهاند. رهبران اکثریت جنبشهای ارزشمند اخلاقی تاریخ را آغاز کردهاند. و انسانها همیشه متمایل به تکریم و احترام رهبر بودهاند، حتی به بهای چشمپوشی از آموزشهای او. آنها شخصیت او را ستایش میکنند، حتی با از نظر دور نگاه داشتن حقایقی که وی اعلام نمود. و این بدون دلیل نیست؛ در قلب انسان تکاملی یک اشتیاق ذاتی برای دریافت کمک از بالا و ماورای آن وجود دارد. این اشتیاق برای پیشبینی ظهور پرنس سیارهای و فرزندان ماتریال دوران بعد در کرۀ زمین طراحی شده است. در یورنشیا انسان از این رهبران و فرمانروایان فوق بشری محروم بوده است، و از این رو او دائماً به دنبال این است که این فقدان را از طریق نسبت دادن افسانههای اسطورهای به رهبران بشری خود در رابطه با مبدأ فوق طبیعی و دوران زندگی معجزهآسای آنها جبران کند.
بسیاری از نژادها رهبرانشان را زائیده شده از دختران باکره تصور کردهاند. دوران زندگی آنها با بسیاری از رویدادهای معجزهآسا آمیخته است، و گروههای مربوط به آنان همیشه در انتظار بازگشت آنها هستند. در آسیای مرکزی قبیله نشینان هنوز در انتظار بازگشت چنگیزخان هستند؛ در تبت، چین، و هند وی بودا میباشد؛ در اسلام او محمد است؛ در میان سرخپوستان او حِسونانین اُنامونالانتون بود. در رابطه با عبرانیان، او به طور کلی بازگشت آدم به عنوان یک فرمانروای مادی بود. در بابل مردوکِ خدا یک تداوم اسطورۀ آدم بود، ایدۀ پسر خداوند، حلقۀ اتصال دهنده بین انسان و خداوند. به دنبال ظهور آدم در کرۀ زمین، به اصطلاح پسران خداوند در میان نژادهای دنیا رایج بودند.
اما صرف نظر از ترس آمیخته با احترامی خرافی که اغلب نسبت به آنان وجود داشت، این یک واقعیت باقی میماند که این آموزگاران شاهینهای موقت شخصیتی ترازوهایی بودند که اهرمهای حقیقت آشکار شده برای پیشرفت اخلاقیات، فلسفه، و مذهب نوع بشر به آنان وابسته بودند.
صدها و صدها رهبر مذهبی در یک میلیون سال تاریخ بشری یورنشیا از اُناگار تا مرشد هندی ناناک وجود داشتهاند. در طول این دوران جزر و مدهای بسیاری در امواج حقیقت مذهبی و ایمان معنوی وجود داشته است، و هر رنسانس مذهب یورنشیایی در گذشته با زندگی و آموزشهای یک رهبر مذهبی شناخته شده است. در بررسی آموزگاران ایام اخیر، ممکن است سودمند باشد که آنها به هفت دورۀ اصلی مذهبی عصر بعد از آدم در یورنشیا گروهبندی شوند:
1- دورۀ شیثیها. کاهنان شیثی، آنطور که تحت رهبری آموساد احیا شدند، آموزگاران بزرگ بعد از دوران آدم گشتند. آنها در سرتاسر سرزمینهای آندیها عمل میکردند، و تأثیر آنها در میان یونانیها، سومریها، و هندوها از همه بیشتر دوام آورد. در میان گروه آخر آنها به عنوان برهمنهای کیش هندو تا زمان حاضر تداوم داشتهاند. شیثیها و پیروان آنها مفهوم تثلیث را که توسط آدم آشکار شد هرگز به طور کامل از دست ندادند.
2- عصر میسیونرهای ملک صادق. مذهب یورنشیا به قدر زیاد از طریق تلاشهای آن آموزگارانی که توسط ماکیونتا ملک صادق به کار گمارده شدند، هنگامی که او تقریباً دو هزار سال پیش از مسیح در سالیم زندگی کرده و آموزش میداد، احیا گردید. این میسیونرها ایمان را به عنوان بهای لطف خداوند اعلام نمودند، و آموزشهایشان گرچه برای هر مذهبی که فوراً ظاهر شد بیحاصل بود، با این حال بنیادهایی را شکل داد که آموزگاران آتی حقیقت روی آنها مذاهب یورنشیا را ساختند.
3- عصر بعد از ملک صادق. اگر چه آمنموپ و ایخناتون هر دو در این دوره آموزش میدادند، نابغۀ برجستۀ مذهبی عصر بعد از ملک صادق رهبر یک گروه از بیابان نشینان خاور نزدیک و بنیانگذار مذهب عبرانی، موسی، بود. موسی یکتاپرستی را آموزش داد. او گفت: ”ای اسرائیل بشنو، خداوند خدای ما خدای واحد است.“ ”خداوند، او خداست. هیچکس غیر از او وجود ندارد.“ او با سرسختی در صدد ریشهکن ساختن بقایای آیین نیایشی شبح در میان مردم خود برآمد، و حتی برای کسانی که به آن عمل میکردند مجازات مرگ تعیین نمود. یکتاپرستی موسی توسط جانشینان او مورد دستکاری قرار گرفت، اما در ایام بعد آنها به بسیاری از آموزشهای او بازگشت نمودند. بزرگی موسی در خرد و ذکاوت او نهفته است. انسانهای دیگر برداشتهای بزرگتری از خداوند داشتهاند، اما هیچ انسانی هیچگاه در وا داشتن تعداد زیادی از مردم برای پذیرش چنین اعتقادات پیشرفتهای آنطور موفق نبود.
4- قرن ششم پیش از مسیح. انسانهای بسیاری برخاستند تا حقیقت را در این قرن، که تا آن هنگام یکی از بزرگترین قرون بیداری مذهبی مورد مشاهده در یورنشیا بود، اعلام دارند. در میان اینها گوتاما، کنفوسیوس، لائوتسه، زرتشت، و آموزگاران جینگرا باید نگاشته شوند. آموزشهای گوتاما در آسیا رایج شدهاند، و او توسط میلیونها تن به عنوان بودا مورد احترام است. برای اخلاقیات چینی کنفوسیوس چیزی بود که افلاطون برای فلسفۀ یونانی بود، و در حالی که برای آموزشهای هر دو پیامدهای مذهبی وجود داشت، با گویش دقیق، هیچکدام یک آموزگار مذهبی نبودند. لائوتسه در مقایسه با کنفوسیوس که خداوند را در انسانیت، و افلاطون که خداوند را در ایدهآلیسم تصور میکرد، بیشتر خداوند را در تائو مجسم مینمود. زرتشت ضمن این که بسیار تحت تأثیر برداشت رایج روحگرایی دوگانه، نیک و بد بود، در همان حال به طور یقین ایدۀ یک الوهیت جاودان و پیروزی غایی نور بر تاریکی را ستایش نمود.
5- قرن اول بعد از مسیح. عیسی ناصری به عنوان یک آموزگار مذهبی با فرقهای که توسط یحیی تعمید دهنده برقرار شده بود شروع نمود، و با فاصله گرفتن از روزه و اَشکال تا جایی که توانست پیش رفت. جدا از عیسی، پولس طرسوس و فیلون اسکندرانی بزرگترین آموزگاران این عصر بودند. برداشتهای آنها از مذهب نقش بارزی در تکامل آن کیشی که نام مسیح را با خود حمل میکند بازی کرده است.
6- قرن ششم بعد از مسیح. محمد مذهبی را بنیان نهاد که از بسیاری اعتقادات زمانش برتر بود. مذهب او اعتراضی بر علیه مطالبات اجتماعیِ اعتقادات بیگانگان و بر علیه عدم انسجام زندگی مذهبی مردم خودش بود.
7- قرن پانزدهم بعد از مسیح. این دوره شاهد دو جنبش مذهبی بود: اختلال در وحدت مسیحیت در باختر و پیدایش یک مذهب جدید در خاور. در اروپا مسیحیت نهادینه شده و به آن درجه از انعطاف ناپذیری دست یافته بود که رشد بیشتر آن را با وحدت ناسازگار ساخته بود. در خاور مجموع آموزشهای اسلام، هندوایسم، و بودائیسم توسط ناناک و پیروان او به آیین سیک، یکی از پیشرفتهترین مذاهب آسیا، تبدیل شدند.
آیندۀ یورنشیا بدون شک با ظهور آموزگاران حقیقت مذهبی — پدر بودن خداوند و برادری تمامی مخلوقات — تعیین ویژگی خواهد شد. اما امید بر این است که تلاشهای مستمر و صادقانۀ این پیامبران آینده کمتر به تقویت موانع بین مذاهب و بیشتر به افزایش برادری مذهبیِ حاوی پرستش معنوی در میان بسیاری از پیروان الهیات گوناگون عقلانی که یورنشیای سِتانیا را چنان تعیین ویژگی میکند معطوف شوند.
6- مذاهب ترکیبی
مذاهب قرن بیستمی یورنشیا مطالعۀ جالبی از تکامل اجتماعیِ محرک پرستشی انسان را ارائه میدهند. بسیاری از ادیان از روزگاران آیین نیایشی شبح پیشرفت بسیار اندکی کردهاند. نژادهای کوتاه قامت آفریقا به عنوان یک طبقه هیچ واکنش مذهبی ندارند، گر چه برخی از آنان به یک محیط روحی اندکی باور دارند. آنها امروزه درست در جایی هستند که انسان بدوی در هنگام آغاز تکامل مذهب قرار داشت. اعتقاد بنیادین مذهب بدوی نجات بعد از مرگ بود. ایدۀ پرستش یک خدای شخصی نشان دهندۀ توسعۀ پیشرفتۀ تکاملی، حتی اولین مرحلۀ آشکارسازی الهی است. دایَکها فقط بدویترین رسوم مذهبی را تکامل دادهاند. اسکیموها و سرخپوستانِ دوران نسبتاً اخیر برداشتهای بسیار ناچیزی از خداوند داشتند. آنها به اشباح اعتقاد داشتند و یک ایدۀ نامشخص از نوعی بقای بعد از مرگ داشتند. استرالیاییهای بومی امروزی فقط یک ترس از شبح، وحشت از تاریکی، و یک احترام ستایشآمیز ابتدایی نسبت به نیاکان دارند. زولوها تازه در حال به وجود آوردن یک مذهب ترس از شبح و قربانی هستند. بسیاری از قبایل آفریقایی، به جز از طریق کار بشارتی مسیحیان و مسلمانان، هنوز از مرحلۀ بتوارهای تکامل مذهبی فراتر نرفتهاند. اما برخی از گروهها مدتها به عقیدۀ یکتاپرستی وفادار ماندهاند، مثل تراسیهای روزگار قدیم که همچنین به نامیرایی اعتقاد داشتند.
در یورنشیا، مذهب تکاملی و مذهب آشکار شدۀ الهی پهلو به پهلو پیش میروند، ضمن این که به شکل سیستمهای گوناگون خداشناسانۀ موجود در دنیا، در هنگام تحریر این مقالات، در هم آمیخته و ادغام میشوند.این مذاهب، مذاهب قرن بیستم یورنشیا را، میتوان به صورت زیرین برشمرد:
1- هندوئیسم — باستانیترین.
2- مذهب عبرانی.
3- بودائیسم.
4- تعالیم کنفوسیوس.
5- عقاید تائوئیسم.
6- دین زرتشت.
7- شینتو.
8- جینگرایی.
9- مسیحیت.
10- اسلام.
11- آیین سیک — جدیدترین.
پیشرفتهترین مذاهب دوران باستان یهودیت و هندوئیسم بودند، و هر یک به ترتیب روی روند توسعۀ مذهبی در خاور و باختر به اندازۀ زیاد تأثیر گذاشتهاند. هندوها و عبرانیان هر دو باور داشتند که مذاهب آنها الهام یافته و به طور الهی آشکار شدهاند، و نیز باور داشتند که سایرین همگی اشکال رو به انحطاط یگانه دین حقیقی هستند.
هندوستان در میان هندوها، سیکها، مسلمانان، و جینیها تقسیم شده است، و هر یک خداوند، انسان، و جهان را آنطور که اینها به اشکال گوناگون درک میشوند ترسیم مینماید. چین از تعالیم تائوئیست و کنفوسیوس پیروی میکند. شینتو در ژاپن مورد احترام و ستایش است.
ادیان بزرگِ بینالمللی و بین نژادی عبرانی، بودایی، مسیحی، و اسلامی هستند. بودائیسم از سیلان و برمه تا تبت و چین و تا ژاپن امتداد مییابد. آن نسبت به آداب و رسوم بسیاری مردمان انطباقی نشان داده است که فقط مسیحیت با آن برابری کرده است.
مذهب عبرانی گذار فلسفی از چند خدایی تا یکتاپرستی را در بر میگیرد. آن یک حلقۀ تکاملی بین مذاهب تکامل و مذاهب آشکار شدۀ الهی است. عبرانیان تنها مردم غربی بودند که خدایان اولیۀ تکاملی خود را مستقیماً تا خدای آشکار شدۀ الهی دنبال نمودند. اما این حقیقت تا روزگاران اشعیا هرگز به طور گسترده پذیرفته نشد. اشعیا بار دیگر ایدۀ در هم آمیختۀ یک الوهیت نژادی را با یک آفرینندۀ جهانی ترکیب نمود. ”ای خدای مردمان، خدای اسرائیل، تو خداوندی، حتی تو به تنهایی. تو آسمان و زمین را آفریدهای.“ روزگاری امید بقای تمدن باختر در مفاهیم متعالی عبرانی نیکی و مفاهیم پیشرفتۀ یونانی پیرامون زیبایی نهفته بود.
مذهب مسیحی مذهبی دربارۀ زندگی و آموزشهای مسیح است که روی الهیات یهودیت پایهریزی شده، از طریق جذب برخی آموزشهای زرتشتی و فلسفۀ یونان بیشتر تغییر یافته، و اساساً توسط سه تن، فیلون، پطرس، و پولس فرمولبندی شده است. آن از زمان پولس از میان مراحل تکاملی بسیاری عبور نموده است و آنقدر به طور کامل غربی شده است که بسیاری از مردمان غیر اروپایی به طور بسیار طبیعی به مسیحیت به عنوان یک آشکارسازی عجیب از یک خدای عجیب و برای مردمی عجیب مینگرند.
اسلام رابط مذهبی - فرهنگی شمال آفریقا، خاور نزدیک، و جنوب شرقی آسیا است. الهیات یهودی در ارتباط با آموزشهای بعدی مسیحی بود که اسلام را یکتاپرستانه ساخت. پیروان محمد در برابر آموزشهای پیشرفتۀ تثلیث هاج و واج میماندند. آنها نمیتوانستند دکترین سه شخصیت الهی و یک الوهیت را درک کنند. همیشه مشکل است اذهان تکاملی را وا داشت که به طور ناگهانی حقیقت پیشرفتۀ آشکار شدۀ الهی را بپذیرند. انسان یک مخلوق تکاملی است و اساساً باید مذهب خود را از طریق تکنیکهای تکاملی به دست آورد.
روزگاری پرستش نیاکان در بر گیرندۀ یک پیشرفت قطعی در تکامل مذهبی بود، اما این هم حیرتانگیز و هم تأسفآور است که این مفهوم بدوی در چین، ژاپن، و هند در میان بسیاری از مذاهب همچون بودائیسم و هندوئیسم که نسبتاً پیشرفتهترند تداوم دارد. در باختر، پرستش نیاکان به شکل ستایش خدایان ملی و احترام برای قهرمانان نژادی درآمد. در قرن بیستم این مذهب ملیِ ستایش قهرمان در سکولاریسمهای گوناگون نژادی و ملی که بسیاری از نژادها و ملتهای باختر را تعیین ویژگی مینماید پدیدار میشود. همین طرز برخورد همچنین به طور زیاد در دانشگاههای بزرگ و اجتماعات بزرگتر صنعتی مردمان انگلیسی زبان یافت میشود. ایدهای نه خیلی متفاوتتر از این مفاهیم این است که مذهب فقط ”یک جستجوی اشتراکی برای زندگی نیک“ میباشد. ”مذاهب ملی“ چیزی بیشتر از یک بازگشت به پرستش اولیۀ امپراتور روم و به شینتو — پرستش کشور که در خانوادۀ سلطنتی تجسم مییابد — نیستند.
7- تکامل بیشتر مذهب
مذهب هرگز نمیتواند یک واقعیت علمی شود. فلسفه به راستی ممکن است روی یک پایۀ علمی قرار گرفته باشد، اما مذهب برای همیشه تکاملی یا به طور الهی آشکار شده، یا ترکیب محتملی از هر دو باقی خواهد ماند، آنطور که امروزه در دنیا چنین است.
مذاهب جدید نمیتوانند اختراع شوند. آنها یا تکامل مییابند، و یا ناگهان به طور الهی آشکار میشوند. تمامی مذاهب جدید تکاملی صرفاً بیانات در حال پیشرفت عقاید کهنه، انطباقات، و تعدیلات جدید هستند. کهنه از بین نمیرود. آن صرفاً با جدید ادغام میشود، حتی آنطور که آیین سیک از خاک و اشکال هندوئیسم، بودائیسم، اسلام، و سایر کیشهای معاصر جوانه زده و شکوفه کرد. مذهب بدوی بسیار دمکراتیک بود. انسان بدوی در قرض گرفتن یا قرض دادن سریع بود. خودبینی مستبدانه و متعصب وابسته به خداشناسی فقط با مذهب آشکار شدۀ الهی پدیدار گشت.
مذاهب متعدد یورنشیا همگی تا آن حد خوب هستند که انسان را به سوی خدا سوق داده و درک پدر را به انسان ارائه دهند. برای هر گروه از مذهبگرایان این اشتباه است که دین خود را حقیقت محض بداند. چنین طرز برخوردهایی بیشتر حاکی از خودبینی در الهیات است تا یقین در دین. در یورنشیا هیچ مذهبی وجود ندارد که نتواند بهترینهای حقایقی را که در هر دین دیگری شامل است به طور سودمند مطالعه و جذب نماید، زیرا آنها همگی در بر گیرندۀ حقیقت هستند. مذهبگرایان اگر به جای محکوم کردن بدترینهای موجود در خرافات به جا مانده و آیینهای کهنۀ همسایگانشان بهترینهای موجود در کیش زندۀ معنوی آنها را قرض نمایند بهتر عمل خواهند کرد.
تمامی این مذاهب در نتیجۀ پاسخ متغیر عقلانی انسان به راهنمای معنوی یکسان او به وجود آمدهاند. آنها هرگز نمیتوانند امید داشته باشند که در اعتقادات، تعصبات، و آیینها به یک یگانگی دست یابند — اینها عقلانی هستند؛ اما آنها میتوانند و روزی خواهند توانست در پرستش حقیقی پدر همگی به یگانگی برسند، زیرا این معنوی است، و این تا ابد حقیقت دارد که تمامی انسانها در روح برابرند.
مذهب بدوی عمدتاً یک خودآگاهی از ارزش مادی بود، اما تمدن ارزشهای مذهبی را ارتقا میدهد، چرا که مذهب راستین فرد را وقف کار ارزشهای پرمعنی و متعالی میکند. با تکامل مذهب، اخلاقیات به فلسفۀ نیک کرداری تبدیل میشود، و نیک کرداری از طریق شاخصهای والاترین معانی و ارزشهای متعالی — ایدهآلهای الهی و معنوی — به دستورالعمل فرد تبدیل میشود. و بدین ترتیب مذهب یک وقف خود انگیخته و بدیع، تجربۀ زندۀ وفاداری محبت، میشود.
کیفیت یک مذهب به طرق زیر نمایان میشود:
1- سطح ارزشها — وفاداریها.
2- عمق معانی — حساس ساختن فرد به قدردانی ایدهآل از این والاترین ارزشها.
3- شدت وقف — درجۀ وقف به این ارزشهای الهی.
4- پیشرفتِ بدون محدودیتِ شخصیت در این مسیر کیهانیِ زندگی آرمانی معنوی، درک فرزندی نسبت به خداوند و شهروندی تدریجی بیپایان در جهان.
هنگامی که کودک ایدههای خود را پیرامون قدرت مطلق از والدین خود به خداوند انتقال میدهد معانی مذهبی در خودآگاهی پیشرفت میکنند. و تمامی تجربۀ مذهبی چنین کودکی به اندازۀ زیاد به این بستگی دارد که آیا ترس یا محبت بر رابطۀ والده – فرزندی حکمفرما شده است. بردگان همیشه در جایگزینی ترسشان از ارباب با مفاهیم محبت خداوند دشواری بزرگی را تجربه کردهاند. تمدن، دانش، و مذاهب پیشرفته باید نوع بشر را از آن ترسهایی که ناشی از وحشت از پدیدههای طبیعی هستند رهایی بخشند. و به همین ترتیب روشنگریِ بیشتر باید انسانهای آموزش یافته را از تمامی وابستگیها به واسطهها در ارتباط معنوی با الوهیت رها سازد.
این مراحل بینابینی درنگ بتپرستانه در انتقال ستایش از بشر و موجود دیدنی به موجود الهی و نادیدنی اجتناب ناپذیر هستند، اما از طریق آگاهی نسبت به خدمت معنوی تسهیل کنندۀ روح الهی ساکن در انسان باید کوتاه شوند. با این وجود، انسان نه فقط به واسطۀ برداشتهایش از الوهیت به گونهای ژرف تحت تأثیر قرار گرفته است، بلکه همچنین توسط سیرت قهرمانانی که برای محترم شمردنشان برگزیده است. بسیار تأسفآور است که آنهایی که مسیح الهی و برخاسته از مرگ را ستایش میکنند از مرد دلاور و قهرمان شجاع — یوشع فرزند یوسف — چشمپوشی کردهاند.
انسان امروزی به طور مکفی نسبت به مذهب خودآگاه است، اما رسوم پرستشی او مغشوش هستند و از طریق دگرگونی شتاب زدۀ اجتماعی و پیشرفتهای بیسابقۀ علمی او بیاعتبار شدهاند. مردان و زنان اندیشمند خواهان تعریف دوبارۀ مذهب هستند، و این درخواست مذهب را مجبور خواهد ساخت که خود را از نو ارزیابی کند.
انسان امروزی در یک نسل با وظیفۀ انجام تعدیلات بیشتر در ارزشهای بشری نسبت به آنچه در دو هزار سال انجام شده مواجه است. و این تماماً روی نحوۀ برخورد اجتماعی نسبت به مذهب تأثیر میگذارد، زیرا مذهب یک طریقۀ زندگی کردن و نیز یک تکنیک فکر کردن است.
مذهب راستین باید همواره، در هر زمان، بنیان ابدی و ستارۀ راهنمای تمامی تمدنهای پایدار باشد.
[عرضه شده توسط یک ملک صادق نبادان.]