رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 188 هنگام بودن در مقبره

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 188

هنگام بودن در مقبره

یک روز و نیمی که بدن فانی عیسی در مقبرۀ یوسف قرار داشت، مدت زمان بین مرگ او روی صلیب و از مرگ برخاستن او، فصلی در دوران زندگانی زمینیِ میکائیل است که قدر اندکی برای ما شناخته شده است. ما می‌توانیم تدفین پسر انسان را نقل کنیم، و رخدادهایی را که به برخاستن او از مرگ مربوط است در این نگارش قرار دهیم، اما ما نمی‌توانیم دربارۀ این که در طول این مدت زمان تقریباً سی و شش ساعته، از ساعت 3 بعد از ظهر جمعه تا ساعت سه یکشنبه صبح، به راستی چه رخ داد اطلاعات زیادی را که از سندیت برخوردار باشد فراهم کنیم. این مدت زمان در دوران زندگانی استاد مدت کوتاهی پیش از آن که او توسط سربازان رومی از صلیب پایین آورده شود آغاز گشت. او حدوداً تا یک ساعت بعد از مرگش از صلیب آویخته ماند. اگر به دلیل تأخیر در کشتن دو دزد نبود، او زودتر پایین کشیده می‌شد.

فرمانروایان یهودیان نقشه کشیده بودند که بدن عیسی را به داخل گودالهای باز تدفینیِ جِهِنا در جنوب شهر پرتاب کنند. مرسوم بود که اجساد قربانیان مصلوب شده را بدین گونه دور اندازند. اگر این طرح دنبال می‌گشت، بدن استاد در معرض دید حیوانات وحشی قرار می‌گرفت.

در این اثنا، یوسف ارمته، که توسط نیقودیموس همراهی می‌گشت، نزد پیلاطُس رفته بود و تقاضا کرده بود که بدن عیسی به منظور تدفین صحیح به آنها داده شود. برای دوستانِ اشخاص مصلوب شده غیرعادی نبودکه برای امتیاز تصاحب چنین بدنهایی به مسئولان رومی پیشنهاد پرداخت رشوه کنند. یوسف با مبلغ زیادی پول به پیشگاه پیلاطُس رفت، که در صورت ضرورت برای اجازۀ انتقال بدن عیسی به یک مقبرۀ خصوصیِ دفن پول پرداخت کند. اما پیلاطُس حاضر نبود برای این کار پول دریافت کند. هنگامی که او درخواست را شنید، به سرعت فرمانی را امضا کرد، که یوسف را مجاز می‌داشت به جلجتا برود و بدن استاد را فوراً و به طور کامل در اختیار گیرد. در این اثنا، پس از این که طوفان شن به طور قابل ملاحظه کاهش یافت، گروهی از یهودیان که شورای عالی یهود را نمایندگی می‌کردند به جلجتا رفتند تا اطمینان حاصل کنند که بدن عیسی به همراه بدنهای دزدان به گودالهای رو باز عمومیِ تدفین فرستاده می‌شود.

1- تدفین عیسی

هنگامی که یوسف و نیقودیموس به جلجتا رسیدند، سربازان را در حال پایین آوردن عیسی از روی صلیب یافتند و نمایندگان شورای عالی یهود در کنار ایستاده بودند تا مطمئن شوند که هیچیک از پیروان عیسی مانع بردن بدن او به گودالهای تدفین مجرمان نمی‌شوند. هنگامی که یوسف فرمان پیلاطُس را در رابطه با بدن استاد به افسر رومی ارائه کرد، یهودیان هیاهو راه انداختند و برای تصاحب آن همهمه کردند. آنها در جوش و خروش خود در صدد برآمدند با خشنونت بدن او را تصاحب کنند، و هنگامی که آنها این کار را کردند، افسر رومی به چهار تن از سربازان خود فرمان داد در کنارش بایستند، و در حالی که بدن استاد در آنجا روی زمین نهاده شده بود با شمشیرهای از نیام کشیده شده در دو طرف آن ایستادند. افسر رومی به سربازان دیگر دستور داد که دو دزد را ترک کنند، ضمن این که این جمعیت خشمگین از یهودیان از کوره در رفته را به عقب راندند. هنگامی که نظم برقرار گشت، افسر رومی اجازه نامه را از سوی پیلاطُس برای یهودیان خواند، و در حالی که به کناری ایستاد، به یوسف گفت: ”این بدن متعلق به شماست، تا هر کاری را که صلاح می‌دانید با آن انجام دهید. من و سربازانم در اینجا خواهیم ایستاد تا مطمئن شویم که هیچ شخصی مداخله نمی‌کند.“

یک شخص مصلوب شده نمی‌توانست در یک قبرستان یهودی دفن شود. قانون سختگیرانه‌ای بر علیه چنین طرز عملی وجود داشت. یوسف و نیقودیموس از این قانون اطلاع داشتند، و در مسیر رفتن به جلجتا تصمیم گرفته بودند که عیسی را در مقبرۀ جدید خانوادگی یوسف که از تخت سنگ یکپارچه تراشیده شده بود و در فاصلۀ کوتاهی در شمال جلجتا واقع شده و در مقابل جاده‌ای که به سامره راه می‌برد دفن کنند. هیچ کس تا آن هنگام در این مقبره دفن نشده بود، و آنها صلاح دیدند که استاد در آنجا قرار داده شود. یوسف به راستی باور داشت که عیسی از مرگ برمی‌خیزد، اما نیقودیموس بسیار تردید داشت. این اعضای پیشین شورای عالی یهود اعتقاد خود را به عیسی کمابیش مخفی نگاه داشته بودند، گر چه همکاران آنها در شورای عالی یهود مدتها بود که به آنها شک داشتند، حتی پیش از آن که آنها از شورا کناره‌گیری کنند. از حالا به بعد آنها بی‌پرده‌ترین پیروان عیسی در سرتاسر اورشلیم بودند.

در حدود ساعت چهار و نیم گروه تدفینِ عیسی ناصری از جلجتا به مقصد مقبرۀ یوسف در آن سوی راه آغاز به حرکت نمود. بدن در یک پارچۀ کتان پیچیده شده بود و چهار نفر آن را حمل می‌کردند، و آنها توسط زنان ایماندار مراقب از جلیل دنبال می‌شدند. انسانهایی که بدن مادی عیسی را به مقبره حمل می‌کردند اینها بودند: یوسف، نیقودیموس، یوحنا، و افسر رومی.

آنها بدن را به داخل مقبره، اتاقی در حدود ده فوت مربع، حمل کردند، و در آنجا با عجله آن را برای دفن آماده ساختند. یهودیان به راستی مردگان خود را دفن نمی‌کردند؛ آنان در واقع آنها را معطر می‌کردند. یوسف و نیقودیموس مقادیر زیادی مر و عود با خود آورده بودند، و آنها اکنون بدن را با نوارهایی که با این محلولها آغشته شده بود پیچیدند. هنگامی که معطر ساختن کامل شد، آنها یک دستمال به دور صورت بستند، بدن را در یک پارچۀ کتان پیچیدند، و با احترام آن را روی تاقچه‌ای در مقبره قرار دادند.

بعد از قرار دادن بدن در مقبره، افسر رومی به سربازان خود علامت داد که کمک کنند تا درِ سنگی را در مقابل ورودیۀ مقبره بغلتانند. سپس سربازان با بدنهای دزدان به مقصد جِهِنا خارج شدند، در حالی که دیگران با اندوه به اورشلیم بازگشتند تا جشن عید پِسَح را مطابق قوانین موسی برگزار کنند.

دربارۀ دفن عیسی شتاب و عجلۀ قابل ملاحظه‌ای وجود داشت، زیرا این روز آمادگی بود و سبت به سرعت نزدیک می‌گشت. مردان با عجله به شهر بازگشتند، اما زنان در نزدیکی مقبره ماندند تا این که هوا بسیار تاریک گشت.

در حالی که تمامی این اتفاقها رخ می‌داد، زنان در نزدیکی پنهان شده بودند، طوری که همه چیز را دیدند و جایی را که استاد در آن قرار داده شده بود مشاهده نمودند. آنها به این علت خود را بدین گونه پنهان کردند که در این هنگام برای زنان مجاز نبود که با مردان معاشرت نمایند. این زنان فکر نمی‌کردند که عیسی برای تدفین به گونه‌ای صحیح آماده شده است، و آنها در میان خود توافق کردند که به منزل یوسف بازگردند، در طول سبت استراحت کنند، ادویه و پماد آماده سازند، و در بامداد یکشنبه بازگردند تا بدن استاد را برای استراحت مرگ به گونه‌ای صحیح آماده سازند. زنانی که در این عصر جمعه بدین گونه در کنار مقبره ماندند اینها بودند: مریم مجدلیه، مریم همسر کلوپا، مارتا خواهر دیگر مادر عیسی، و ربکای سفوریس.

جدا از داوود زبدی و یوسف ارمته، تعداد اندکی از حواریون عیسی به راستی باور داشتند یا می‌فهمیدند که او بناست در روز سوم از مقبره برخیزد.

2- نگهبانی از مقبره

اگر پیروان عیسی نسبت به وعدۀ او به برخاستن از گور در روز سوم بی‌توجه بودند، دشمنانش به این امر بی‌توجه نبودند. کاهنان ارشد، فریسیها، و صدوقیها به یاد آوردند که گزارشاتی از گفتار او دریافت کرده بودند که او از مرگ برمی‌خیزد.

در این جمعه شب، بعد از شام عید پِسَح، در حدود نیمه شب یک گروه از رهبران یهودی در منزل قیافا جمع شدند، و در آنجا در رابطه با ترسشان از اعلام موکد استاد که او در روز سوم از مرگ برخواهد خواست بحث کردند. این دیدار با انتصاب یک کمیته از اعضای شورای عالی یهود که بنا بود در پگاه روز بعد به دیدار پیلاطُس بروند پایان یافت. آنها تقاضای رسمی شورای عالی یهود را با خود حمل می‌کردند که به موجب آن می‌بایست یک سرباز رومی در برابر مقبرۀ عیسی مستقر می‌گشت تا مانع دستکاری دوستان او در آن شود. سخنگوی این کمیته به پیلاطُس گفت: ”آقا ما به یاد داریم که این فریبکار، عیسی ناصری، هنگامی که هنوز زنده بود گفت، ’من سه روز بعد از مرگ دوباره برخواهم خواست.‘ از این رو ما نزد شما آمده‌ایم تا تقاضا کنیم چنان فرامینی صادر کنی که مقبره را در برابر پیروان او، حداقل تا بعد از روز سوم محفوظ بدارد. ما بسیار بیم داریم که مبادا پیروان او شبانه بیایند و او را بربایند و سپس نزد مردم ادعا کنند که او از مرگ برخاسته است. اگر ما اجازه دهیم که این کار صورت گیرد، این اشتباه به مراتب بدتر از این می‌باشد که اجازه می‌دادیم او زنده بماند.“

هنگامی که پیلاطُس این درخواست اعضای شورای عالی یهود را شنید، گفت: ”من به شما یک گروه نگهبان از ده سرباز خواهم داد. به راه خود بروید و از مقبره حفاظت کنید.“ آنها به معبد بازگشتند، ده تن از نگهبانان خودشان را فراهم کردند، و سپس با این ده نگهبان یهودی و ده سرباز رومی، حتی در این بامداد سبت، به سوی مقبرۀ یوسف راه افتادند تا آنها را به عنوان دیده‌بان در مقابل مقبره مستقر کنند. این مردان حتی سنگ دیگری را در مقابل مقبره غلطاندند و مهر پیلاطُس را روی این سنگها و به دور آنها نصب کردند، تا مبادا آنها بدون اطلاع آنان از جای خود تکان داده شوند. و این بیست مرد تا ساعت رستاخیز عیسی مراقب باقی ماندند، و یهودیان برای آنها غذا و نوشیدنی می‌بردند.

3- در طول روز سَبَت

در سرتاسر این روز سبت حواریون و رسولان در اختفا باقی ماندند، در حالی که تمامی مردم اورشلیم پیرامون مرگ عیسی روی صلیب بحث می‌کردند. در این هنگام تقریباً یک و نیم میلیون یهودی در اورشلیم وجود داشت، که از تمامی بخشهای امپراتوری روم و از بین‌النهرین می‌آمدند. این آغاز هفتۀ عید پِسَح بود، و کلیۀ این زائران در شهر بودند تا از زنده شدن عیسی اطلاع حاصل کنند و گزارش آن را به خانه‌های خود ببرند.

دیر هنگام شنبه شب، یوحنا مرقس یازده رسول را مخفیانه فراخواند تا به منزل پدرش بیایند، یعنی جایی که درست پیش از نیمه شب آنها همگی در همان اتاق بالایی که دو شب قبل شام آخر را با استادشان صرف کردند تجمع کرده بودند.

مریم مادر عیسی، با روت و یهودا به بتانی بازگشت تا در این شنبه عصر درست پیش از غروب آفتاب به خانوادۀ آنها بپیوندد. داوود زبدی در منزل نیقودیموس باقی ماند، و ترتیب آن را داد که پیام‌آورانش صبح زود یکشنبه در آنجا گرد آیند. زنان جلیل که برای معطر ساختن بیشتر بدن عیسی ادویه آماده کرده بودند در منزل یوسف اَرمَته ماندند.

ما قادر نیستند به طور کامل توضیح دهیم که برای عیسی ناصری در طول این مدت زمان یک روز و نیمه که بنا بود در مقبرۀ جدید یوسف بیارمد درست چه رخ داد. ظاهراً او به همان طریقۀ طبیعی که هر انسان دیگر در همان وضعیت می‌میرد روی صلیب مرد. ما شنیدیم که او گفت: ”پدر من روحم را به دستان تو می‌سپارم.“ ما معنی چنین گفته‌ای را به طور کامل نمی‌فهمیم، چرا که تنظیم کنندۀ فکری او مدتها بود که شخصیت یافته بود و وجودی جدا از وجود انسانی عیسی حفظ کرده بود. تنظیم کنندۀ شخصیت یافتۀ استاد به هیچ وجه نمی‌توانست به واسطۀ مرگ فیزیکی او روی صلیب تحت تأثیر قرار گیرد. برای زمان حال آنچه که عیسی در دستان پدر قرار داد، باید همتای روحیِ کار آغازینِ تنظیم کننده در روحی ساختن ذهن انسانی می‌بود، طوری که انتقال نسخۀ وجود بشری به کرات قصر را تأمین سازد. در تجربۀ عیسی باید یک واقعیت روحی وجود می‌داشت که با طبیعت روحی، یا روانِ انسانهای ایماندار در حال رشد کرات قابل مقایسه بود. اما این صرفاً عقیدۀ ما است. ما به راستی نمی‌دانیم عیسی به پدرش چه سپرد.

ما می‌دانیم که شکل فیزیکی استاد حدوداً تا ساعت سه یکشنبه صبح آنجا در مقبرۀ یوسف قرار داشت، اما ما در رابطه با وضعیت شخصیت عیسی در طول آن مدت سی و شش ساعته کاملاً مطمئن نیستیم. ما گاهی اوقات جرأت کرده‌ایم که این چیزها را تا اندازه‌ای به صورت زیرین برای خود توضیح دهیم:

1- هشیاری آفرینندگی میکائیل باید رها و از ذهن مربوطۀ انسانیش که در تعلق ظهور جسم فیزیکی بود کاملاً آزاد می‌بوده است.

2- ما می‌دانیم که تنظیم کنندۀ فکری پیشین عیسی در طول این مدت در زمین حاضر بود و فرماندهی گروههای گردآوری شدۀ آسمانی را شخصاً به عهده داشت.

3- هویت روحیِ به دست آمدۀ مرد ناصره که طی این طول عمر در جسم، در ابتدا توسط تلاشهای مستقیم تنظیم کنندۀ فکریش، و سپس توسط تنظیم کامل خودش میان ضروریات فیزیکی و الزامات روحیِ وجود ایده‌آل انسانی ساخته شده بود، و آنطور که توسط انتخاب توقف ناپذیر خودش پیرامون خواست پدر ایجاد شده بود، قطعاً به نگهداری پدر بهشتی سپرده شده بود. این که آیا این واقعیت روحی بازگشت نمود تا بخشی از شخصیت زنده شده شود یا نه، ما نمی‌دانیم، اما ما باور داریم که چنین شد. لیکن کسانی در جهان هستند که بر این نظرند که این هویت روان عیسی اکنون در ”آغوش پدر“ قرار دارد، تا برای رهبری سپاه نهایت در نبادان در فرجام آشکار ناشدۀ آنان در ارتباط با جهانهای آفریده نشدۀ قلمروهای سازمان نیافتۀ فضای بیرونی متعاقباً رها شود.

4- ما تصور می‌کنیم که هشیاری بشری یا انسانی عیسی در طول این سی و شش ساعت در خواب فرو رفت. ما دلیل داریم باور کنیم که عیسیِ بشر از آنچه که در طول این دوره در جهان رخ داد آگاهی نیافت. برای هشیاری انسانی هیچ زمانی سپری نشد؛ رستاخیز حیات به دنبال آرمیدن مرگ به صورت آنی آمد.

و این تقریباً تمامی مطلبی است که ما می‌توانیم در رابطه با وضعیت عیسی در طول این مدت بودن در مقبره ثبت کنیم. تعدادی وقایع مرتبط وجود دارند که ما می‌توانیم به آنها اشاره کنیم، گر چه ما از صلاحیت تفسیر آنها برخوردار نیستیم.

در محوطۀ عظیم تالارهای تجدید حیات اولین کرۀ قصر سِتانیا اکنون یک ساختمان باشکوه مادی – مورانشیایی را می‌توان مشاهده نمود که به عنوان ”یادبود میکائیل“ شناخته شده است و اکنون مهر جبرئیل بر آن حک شده است. این یادبود مدت کوتاهی بعد از عزیمت میکائیل از این دنیا ساخته شد، و اکنون این نوشته روی آن حک شده است: ”در گرامیداشت عزیمت انسانی عیسی ناصری در یورنشیا.“

مدارکی وجود دارند که نشان می‌دهند در طول این مدت شورای عالی سلوینگتون، که تعداد اعضای آن یکصد نفر است، یک جلسۀ اجرایی تحت ریاست جبرئیل در یورنشیا برقرار نمود. همچنین مدارکی وجود دارند که نشان می‌دهند قدمای ایامهای یوورسا طی این مدت در مورد وضعیت جهان نبادان با میکائیل گفت و شنود نمود.

ما می‌دانیم که ضمن این که بدن استاد در مقبره قرار داشت حداقل یک پیام میان میکائیل و عمانوئیل در سلوینگتون رد و بدل شد.

دلیل خوبی برای این باور وجود دارد که ضمن این که بدن عیسی در مقبره قرار داشت یک شخصیت در مسند کلیگسشیا در گردهمایی شورای سیستمِ پرنسهای سیاره‌ای در جروسم نشسته بود.

اسناد ایدنشیا نشان می‌دهند که پدر کوکبۀ نُرلاشیادِک در یورنشیا بود، و این که او در طول بودن میکائیل در مقبره از او رهنمودهایی دریافت نمود.

و شواهد بسیار دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد در طول این زمان ظاهراً مرگ فیزیکی تمامی شخصیت عیسی خواب و ناهشیار نبود.

4- معنی مرگ روی صلیب

اگر چه عیسی برای پرداخت کفارۀ گناه نژادی انسان فانی این مرگ روی صلیب را تجربه نکرد، و نوعی نزدیکی مؤثر به یک خدای جدا از آن ناخشنود و نابخشنده را فراهم نکرد؛ اگر چه پسر انسان برای فرو نشاندن خشم خداوند و گشودن راه برای دریافت نجات برای انسان گناهکار خود را به عنوان یک قربانی عرضه نکرد؛ به رغم این که این ایده‌های کفاره و دلجویی خطا هستند، با این وجود، به این مرگ عیسی روی صلیب مفاهیمی وصل هستند که نباید از آنها چشم پوشی نمود. این یک واقعیت است که یورنشیا در میان سایر سیارات مسکونی همسایه به عنوان ”کرۀ صلیب“ شناخته شده است.

عیسی مایل بود که یک حیات کامل انسانی را در جسم در یورنشیا زندگی کند. معمولاً مرگ بخشی از زندگی است. مرگ آخرین پرده در نمایش انسانی است. در تلاشهای صادقانۀ شما برای گریز از خطاهای خرافیِ تفسیر غلط از معنی مرگ روی صلیب، شما باید مواظب باشید که اشتباهِ بزرگِ ندیدنِ اهمیت راستین و مفهوم حقیقی مرگ استاد را مرتکب نشوید.

انسان فانی هرگز داراییِ فریبکاران بزرگ نبود. عیسی نمرد تا بهای نجات انسان را از چنگال حکمرانان مرتد و پرنسهای گمراه کرات بپردازد. پدر آسمانی هرگز تصور چنین بی‌عدالتی نابخردانه را نیز ننمود که یک روان انسانی را به دلیل کارهای شرارت آمیز نیاکانش گناهکار بشناسد. مرگ استاد روی صلیب نیز یک عمل قربانی نبود که شامل تلاش برای پرداخت یک بدهی به خداوند که نژاد نوع بشر به او بدهکار بود باشد.

پیش از آن که عیسی در زمین زندگی کند، چه بسا که شما حق داشتید به چنین خدایی باور داشته باشید، اما نه از هنگامی که استاد در میان انسانهای همنوع شما زندگی کرد و مرد. موسی حرمت و عدالت یک خدای آفریننده را آموزش داد؛ اما عیسی مهر و بخشش یک پدر آسمانی را به نمایش گذارد.

طبیعت حیوانی — تمایل به سمت انجام کار شرارت آمیز — ممکن است ارثی باشد، اما گناه از پدر و مادر به کودک انتقال نمی‌یابد. گناه عمل شورش آگاهانه و عمدی بر علیه خواست پدر و قوانین پسران توسط یک مخلوق صاحب ارادۀ تنها است.

عیسی برای تمامی یک جهان زندگی کرد و مرد، نه فقط برای نژادهای این دنیای واحد. در حالی که انسانهای قلمروها حتی پیش از آن که عیسی در یورنشیا زندگی کند و بمیرد از نجات برخوردار بودند، با این وجود این یک واقعیت است که اعطای او در این دنیا راه نجات را به اندازۀ زیاد روشن نمود؛ مرگ او برای روشن ساختن ابدیِ قطعیت بقای انسانی بعد از مرگ در جسم کار زیادی انجام داد.

اگر چه این صحیح نیست که در رابطه با عیسی به عنوان یک قربانی، یک فدیه‌پرداز، یا یک بازخرید کننده صحبت نمود، این کاملاً صحیح است که به او به عنوان یک نجات دهنده اشاره نمود. او برای همیشه راه نجات (بقا) را روشنتر و قطعی‌تر نمود؛ او برای کلیۀ انسانهای کلیۀ کرات جهان نبادان راه نجات را به گونه‌ای بهتر و اطمینان بخش‌تر نشان داد.

آنگاه که شما به یکباره ایدۀ خداوند به عنوان یک پدر راستین و با محبت را درک کنید، یعنی تنها مفهومی را که عیسی به طور پیوسته آموزش داد، باید فوراً با انسجام تمام، کلیۀ آن برداشتهای بدوی در رابطه با خداوند به عنوان یک پادشاه رنجیده شده، یک حکمران سختگیر و تماماً قدرتمند را به کلی رها سازید، حکمرانی که مایۀ دلخوشی عمده‌اش این است که کسان تحت امر خود را در خلافکاری بیابد و ببیند که آنها به قدر مکفی تنبیه شده‌اند، مگر این که موجودی تقریباً برابر با خود او داوطلب شود که به جای آنها مجازات شود، و به عنوان یک جانشین و به جای آنها بمیرد. تمامی ایدۀ پرداخت فدیه و کفاره با برداشت از خداوند که عیسی ناصری آموزش داد و به نمایش گذاشت ناسازگار است. طبیعت الهیِ مهر بیکران خداوند نسبت به هیچ چیز از ارزش کمتری برخوردار نیست.

تمامی این مفهوم کفاره و نجات توسط عمل قربانی در خودخواهی ریشه دارد و مبتنی بر آن است. عیسی آموزش داد که خدمت به همنوعان یک فرد بالاترین برداشت از برادری باورمندان روحی است. نجات باید توسط آنهایی که به پدر بودن خداوند باور دارند مسلم پنداشته شود. علاقمندی اصلی یک باورمند نباید میل خودخواهانه برای نجات شخصی باشد بلکه اشتیاق غیرخودخواهانه به مهرورزی، و از این رو خدمت به همنوع حتی آنطور که عیسی به انسانهای فانی مهر ورزید و به آنها خدمت نمود.

باورمندان راستین نیز آنقدر خود را در رابطه با تنبیه آینده برای گناه نگران نمی‌کنند. ایماندار واقعی تنها نگران جدایی کنونی از خداوند است. این حقیقت دارد، پدران خردمند ممکن است فرزندان خود را تنبیه کنند، اما آنها تمامی این کار را در مهر و به مقاصد اصلاحی انجام می‌دهند. آنها در خشم تنبیه نمی‌کنند، و در انتقام نیز تنبیه نمی‌کنند.

حتی اگر خداوند پادشاه سختگیر و قانونیِ جهانی بود که عدالت بر آن حاکم بود، او قطعاً با طرح کودکانۀ جانشین ساختن یک رنجبر بی‌گناه با یک متخلف گناهکار راضی نبود.

کار بزرگ در رابطه با مرگ عیسی، آنطور که به غنی ساختن تجربۀ بشری و گسترش راه نجات مربوط است، واقعیت مرگ او نیست، بلکه شیوۀ پرعظمت و روح بی‌نظیری است که بدان طریق او به پیشواز مرگ رفت.

تمامی این ایدۀ فدیۀ کفاره نجات را در یک سطح غیرواقعی قرار می‌دهد؛ چنین مفهومی کاملاً فلسفی است. نجات بشری واقعی است؛ آن بر مبنای دو واقعیت است که می‌شود توسط ایمان مخلوق درک شود و بدین طریق در تجربۀ منحصر به فرد بشری درآمیخته شود: واقعیت پدر بودن خداوند و حقیقت مربوط به آن، برادری انسان. روی هم رفته این حقیقت دارد، که ”بدهیهای شما بخشیده می‌شود، حتی آنطور که شما بدهکاران خود را می‌بخشید.“

5- درسهایی از صلیب

صلیب عیسی میزان کامل وقف عالی چوپان راستین را برای حتی اعضای بی‌ارزش گله‌اش به نمایش می‌گذارد. این تمامی روابط میان خداوند و انسان را روی بنیان خانواده قرار می‌دهد. خداوند پدر است؛ انسان فرزند او است. مهر، مهر یک پدر برای فرزندش، حقیقت مرکزی در روابط جهانی آفریدگار و آفریده می‌شود — نه عدالت یک پادشاه که به دنبال خشنودی در رنجها و تنبیه فرد شرارتکار است.

صلیب برای ابد نشان می‌دهد که رویکرد عیسی نسبت به گناهکاران نه محکومیت و نه چشم پوشی، بلکه نجات جاودانه و مهرآمیز بود. عیسی به راستی یک نجات دهنده است، بدین لحاظ که زندگی و مرگ او انسانها را به نیکی و نجات خیراندیشانه رهنمون می‌شود. عیسی آنقدر انسانها را دوست دارد که مهر او واکنش محبت‌آمیز را در قلب بشر بیدار می‌سازد. عشق به راستی واگیردار است و برای ابد خلاق است. مرگ عیسی روی صلیب نمایانگر مهری است که آنقدر قدرتمند و الهی است که گناه را می‌بخشد و کلیۀ کارهای شرارتکارانه را محو می‌سازد. عیسی یک کیفیت والاتری از درستکاری را نسبت به عدالت برای این دنیا آشکار ساخت — درستی و خطای صرفاً تکنیکی. مهر الهی صرفاً خطاها را نمی‌بخشد، بلکه آنها را جذب می‌کند و در واقع نابود می‌سازد. بخشش مهرآمیز به کلی فراتر از بخشش ترحم‌آمیز است. ترحم گناه شرارتکاری را به یک سو می‌افکند؛ اما عشق گناه و تمامی ضعفی را که از آن حاصل می‌شود برای همیشه نابود می‌سازد. عیسی یک روش جدیدی از زندگی را به یورنشیا آورد. او به ما آموزش داد که در برابر شرارت مقاومت نکنیم، بلکه از طریق او یک نیکی را بیابیم که به گونه‌ای مؤثر شرارت را نابود می‌سازد. بخشش عیسی چشم پوشی نیست، بلکه نجات از چشم پوشی است. نجات خطاها را ناچیز نمی‌شمرد، بلکه آنها را درست می‌کند. عشق راستین با نفرت سازش نمی‌کند و از نفرت چشم پوشی هم نمی‌کند، بلکه آن را نابود می‌سازد. مهر عیسی هرگز با بخشش صرف راضی نمی‌شود. مهر استاد دلالت بر ترمیم، نجات جاودان دارد. در مجموع صحیح است که در رابطه با نجات به عنوان بازخرید سخن گفته شود، به شرطی که منظورتان این ترمیم جاودان باشد.

عیسی، از طریق نیروی مهر شخصیش برای انسانها، می‌توانست استیلای گناه و شرارت را بشکند. او انسانها را بدین طریق آزاد ساخت تا راههای بهتر زندگی را انتخاب نمایند. عیسی یک رهایی را از گذشته به نمایش گذارد که به واسطۀ خود یک پیروزی برای آینده را وعده می‌داد. بخشش بدین طریق نجات را فراهم ساخت. زیباییِ مهر الهی، آنگاه که به طور کامل در قلب بشری پذیرفته شود، برای ابد افسون گناه و قدرت شرارت را نابود می‌سازد.

درد و رنج عیسی به مصلوب شدن او محدود نمی‌شد. در واقع، عیسی ناصری بیش از بیست و پنج سال را در یک وجود واقعی و شدید انسانی روی صلیب گذراند. ارزش واقعی صلیب در این واقعیت نهفته است که آن تجلی متعالی و نهایی مهر او و آشکارسازی کامل شدۀ ترحم او بود.

در میلیونها کرۀ مسکونی، دهها تریلیون مخلوق در حال تکامل که ممکن است وسوسه شده باشند که در برابر تقلای انسانی تسلیم شوند و از مبارزۀ نیکوی ایمان دست کشند، یک نگاه دیگر به عیسی روی صلیب انداخته‌اند و سپس با الهام یافتگی از این منظره که خدا با وقف به خدمت فداکارانه به انسان، زندگی در جسم ظهور یافتۀ خود را بر زمین نهاد، به جلو پیشروی نموده‌اند.

پیروزیِ مرگ روی صلیب تماماً در جوهر رویکرد عیسی نسبت به آنهایی که او را مورد ضرب و شتم قرار دادند خلاصه می‌شود. او صلیب را یک سمبل جاودانۀ پیروزی عشق بر تنفر و پیروزی حقیقت بر شرارت ساخت، آنگاه که چنین دعا کرد: ”پدر، آنها را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.“ آن وقف مهرآمیز در سرتاسر یک جهان پهناور مسری بود؛ حواریون عیسی آن را از استادشان گرفتند. دقیقاً اولین آموزگار بشارت او که فرا خوانده شد تا جان خود را در راه این خدمت فدا سازد، هنگامی که تا سرحد مرگ او را سنگ باران کردند، گفت: ”این گناه را به حساب آنها نگذار.“

صلیب یک جاذبۀ عالی برای بهترینها در انسان ایجاد می‌کند زیرا کسی را نشان می‌دهد که مایل بود جانش را در راه خدمت به همنوعانش فدا کند. هیچ انسانی نمی‌تواند عشقی بزرگتر از این داشته باشد که مایل باشد جانش را فدای دوستانش کند — و عیسی چنان مهری داشت که مایل بود جانش را فدای دشمنانش کند، مهری بزرگتر از هر آنچه تا آن هنگام در زمین شناخته شده بود.

در کرات دیگر، و نیز در یورنشیا، این منظرۀ تحسین برانگیز مرگ عیسیِ بشر روی صلیبِ جلجتا احساسات انسانها را برانگیخته است، در حالی که موجب برانگیختن بالاترین مهرورزی فرشتگان شده است.

صلیب آن سمبل والای خدمت مقدس و وقف زندگی یک فرد به سعادت و نجات همنوعانش است. صلیب سمبل قربانی پسر بی‌گناه خدا به جای گناهکاران مجرم و به منظور فرو نشاندن خشم یک خدای آزرده شده نیست، اما برای همیشه در زمین و در سرتاسر یک جهان پهناور، به عنوان یک سمبل مقدس نیکانی باقی می‌ماند که خود را به شرارتکاران ارزانی می‌دارند و بدین وسیله آنها را با همین جانفشانی مهرآمیز نجات می‌دهند. صلیب به عنوان نشان بالاترین شکل خدمت عاری از خودخواهی، وقف عالی اعطای کامل یک زندگی پارسامنشانه در خدمت معاضدت آمیز با تمامی وجود، حتی در مرگ، مرگ روی صلیب، پابرجا باقی می‌ماند. و خود منظرۀ این سمبل بزرگ حیات وقف شدۀ عیسی به راستی تمامی ما را چنان الهام می‌بخشد که می‌خواهیم برویم و همین کار را انجام دهیم.

هنگامی که مردان و زنان اندیشمند به عیسی می‌نگرند، همینطور که او زندگی خود را روی صلیب تقدیم می‌دارد، به سختی مجدداً به خود اجازه خواهند داد که حتی از شدیدترین تنگناهای زندگی شکوه کنند، تا چه رسد به اذیت و آزارهای ناچیز و نارضایتیهای صرفاً خیالی متعدد آنها. زندگی او چنان باشکوه و مرگ او چنان پیروزمندانه بود که ما همگی به یک تمایلِ سهیم شدن در هر دو کشانده می‌شویم. در تمامی اعطای میکائیل یک قدرت گیرای راستین وجود دارد، از دوران جوانی او تا این منظرۀ متأثر کنندۀ مرگ او روی صلیب.

پس هنگامی که صلیب را به صورت یک آشکارسازی خداوند می‌بینید، اطمینان حاصل کنید که با چشمان انسان بدوی و یا با دیدگاه انسان بربری دوران بعد نگاه نمی‌کنید، چرا که آنها هر دو خداوند را به صورت یک حاکم سنگدلی که عدالت انعطاف ناپذیر دارد و اجرای قوانینش شدید است می‌نگریستند. در عوض، سعی کنید که در صلیب تجلی نهایی عشق و جانفشانی عیسی را که مأموریت حیاتش اعطا به نژادهای انسانی جهان پهناورش بود ببینید. در مرگ فرزند انسان اوج آشکار شدن مهر الهی پدر را برای فرزندانش در کرات انسانی ببینید. از این رو صلیب وقف عاطفۀ مشتاقانه و اعطای نجات داوطلبانه به آنهایی که خواهان دریافت چنین هدایا و فداکاری هستند را به نمایش در می‌آورد. در صلیب هیچ چیز که برای پدر الزام‌آور بود وجود نداشت، بلکه فقط آن چیزی بود که عیسی با اشتیاق کامل داد، و از احتراز نمودن از آن امتناع کرد.

اگر انسان نتواند غیر از آن از عیسی قدردانی کند و معنی اعطای او را به زمین بفهمد، حداقل می‌تواند همیاری روحانی او را که با درد و رنج انسانی توأم بود درک کند. هیچ انسانی هیچگاه نمی‌تواند از این ترس داشته باشد که آفریدگار طبیعت یا میزان درد و رنج گذرای او را نمی‌داند.

ما می‌دانیم که مرگ روی صلیب به منظور ایجاد آشتی با خداوند نبود، بلکه به این منظور بود که درک انسان را از مهر جاودانۀ پدر و بخشش پایان ناپذیر پسرش برانگیزد، و این حقایق جهانی را به یک جهان کامل اعلام دارد.