رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 149 دومین تور موعظه

نسخۀ پیشنویس

کتاب یورنشیا

مقالۀ 149

دومین تور موعظه

دومین تور موعظۀ عمومیِ جلیل از روز یکشنبه، 3 اکتبر سال 28 بعد از میلاد مسیح آغاز شد و تقریباً سه ماه ادامه یافت، و در 30 دسامبر به پایان رسید. عیسی و دوازده حواریونش در این تلاش شرکت کردند. آنها توسط گروه جدیداً به کار گرفته شده‌ای متشکل از 117 بشارتگر و توسط اشخاص بیشمار دیگر علاقمند یاری می‌شدند. آنها در این تور از جَدَرا، پتولامیس، یافیع، داباریتا، مَجِدُّو، یزرعیل، اسکیتوپولیس، تاریچیا، هیپوس، جمالا، بیت‌صیدا – جولیاس، و بسیاری شهرها و روستاهای دیگر دیدار کردند.

در این یکشنبه صبح، آندریاس و پطرس، پیش از عزیمت از عیسی خواستند که رهنمودهای نهایی را به بشارتگران جدید بدهد، اما استاد نپذیرفت، و گفت در قلمرو او نیست که آن کارهایی را که دیگران به گونه‌ای قابل قبول می‌توانند انجام دهند انجام دهد. بعد از بحث و بررسی لازم تصمیم گرفته شد که یعقوب زبدی وظایف را تعیین کند. در پایان سخنان یعقوب، عیسی به بشارتگران گفت: ”اکنون بروید و کارهایی را که به شما محول شده انجام دهید، و بعداً هنگامی که نشان دادید شایسته و وفادار هستید، شما را به کار موعظه پیرامون بشارت پادشاهی منصوب خواهم کرد.“

در این تور، فقط یعقوب و یوحنا با عیسی سفر کردند. پطرس و حواریون دیگر هر یک در حدود نیم دوجین از بشارتگران را با خود بردند و در حالی که به کار موعظه و آموزش خود ادامه می‌دادند تماس نزدیک با آنها داشتند. به محض این که ایمانداران برای ورود به پادشاهی آماده می‌شدند، حواریون تعمید را انجام می‌دادند. عیسی و دو همراهش در طول این سه ماه بسیار سفر کردند، و اغلب در یک روز از دو شهر دیدار می‌کردند تا کار بشارتگران را مشاهده کنند و آنها را در تلاشهایشان برای برقراری پادشاهی تشویق کنند. تمام این دومین تور موعظه اساساً تلاشی برای فراهم ساختن تجربۀ عملی برای این گروه 117 بشارتگر تازه آموزش یافته بود.

در طول این دوره و متعاقباً، تا زمان عزیمت نهایی عیسی و آن دوازده تن به اورشلیم، داوود زبدی یک مقر مرکزی دائم برای کار پادشاهی در منزل پدرش در بیت‌صیدا حفظ نمود. اینجا مکان کار پایانیِ عیسی در زمین و ایستگاه رِله برای یک خدمت پیام‌رسانی بود که داوود در مناطق مختلف فلسطین و نواحی مجاور بین کارگران به انجام می‌رسانید. او تمام این کارها را با ابتکار خودش اما با تأیید آندریاس انجام می‌داد. داوود چهل تا پنجاه پیام‌رسان را در این بخش اطلاعاتیِ کارِ سریعاً بسط یابنده و در حال گسترش پادشاهی به کار می‌گرفت. او در حالی که بدین طریق مشغول به کار بود، از طریق صرف قسمتی از وقتش به کار قدیمی ماهیگیریش بخشاً خود را تأمین می‌کرد.

1- شهرت گستردۀ عیسی

تا وقت از هم پاشیده شدنِ اردوگاه در بیت‌صیدا، شهرت عیسی به ویژه به عنوان یک شفا دهنده، به تمام مناطق فلسطین و در سرتاسر سوریه و کشورهای اطراف گسترش یافته بود. هفته‌ها بعد از این که آنها بیت‌صیدا را ترک کردند، بیماران همچنان به آنجا می‌آمدند، و وقتی که استاد را پیدا نمی‌کردند، با آگاهی یافتن از مکان او از طریق داوود، به جستجوی او می‌رفتند. در این تور، عیسی عمداً هیچ به اصطلاح معجزۀ شفاگرانه انجام نداد. با این وجود، بسیاری از مبتلایان در نتیجۀ قدرت بازسازی ایمان شدید که آنان را به جستجوی شفا وا می‌داشت سلامتی و شادی خود را باز یافتند.

در حدود زمان انجام این مأموریت، یک سری پدیده‌های خاص و غیرقابل توضیحِ شفاگرانه شروع به پدیداری نمود و در سرتاسر باقیماندۀ زندگی عیسی در زمین ادامه یافت. در طول این سفر سه ماهه بیش از یکصد مرد، زن، و کودک از یهودیه، اَدومیه، جلیل، سوریه، صور، و صیدون، و از آن سوی رود اردن از این شفای ناخودآگاه توسط عیسی بهره‌مند شدند و پس از بازگشت به خانه‌های خود، به گسترش شهرت عیسی افزودند. و آنها به رغم این که عیسی هر بار با مشاهدۀ یکی از این موارد شفای خود به خود، مستقیماً از فرد ذینفع می‌خواست که ”به هیچکس نگو“، این کار را انجام می‌دادند.

هرگز برای ما آشکار نشد که در این موارد شفای خود به خود یا ناخودآگاه درست چه رخ داد. استاد هرگز به حواریونش توضیح نداد که این شفاگریها چگونه صورت گرفت، به جز این که در چندین رویداد صرفاً گفت: ”می‌بینم که نیرویی از من خارج شده است.“ در یک رخداد هنگامی که او توسط یک کودک بیمار لمس شد گفت: ”می‌بینم که حیات از من خارج شده است.“

در شرایط فقدان سخن مستقیم از استاد در رابطه با ماهیت این موارد شفای خود به خود، تلاش ما برای توضیح این که این کارها چگونه انجام شدند، یک کار گمان‌پردازانه است، اما ثبت دیدگاه ما پیرامون تمام این پدیده‌های شفاگری مجاز خواهد بود. ما باور داریم که بسیاری از این معجزات ظاهریِ شفا، بدان گونه که در طول خدمت زمینیِ عیسی رخ دادند، نتیجۀ وجود همزمانِ سه تأثیر قدرتمند، محکم، و مرتبط به همِ زیر بودند:

1- وجود ایمان قوی، مسلط، و زنده در قلب موجود بشری که مداوماً به دنبال شفا است، به همراه این واقعیت که چنین شفابخشی، بیش از ترمیم صرفاً جسمی، برای فواید معنوی آن مطلوب است.

2- همراه با چنین ایمان بشری، وجود دلسوزی و شفقت زیاد پسر آفرینندۀ در جسم ظهور یافته و سرشار از بخششِ خدا که در واقع در شخص خود قدرتها و امتیازات تقریباً نامحدود و بی‌پایانِ خلاقِ شفا دهنده را دارد.

3- همراه با ایمان مخلوق و حیات آفریننده، همچنین باید ملاحظه نمود که این خدا – انسان، ابراز تجسم یافتۀ خواست پدر بود. اگر در تماس نیاز بشری و قدرت الهی برای برآورده ساختن آن، خواست پدر غیر از این نبود، هر دو یکی شدند، و بدون آگاهی عیسیِ بشر شفابخشی به وقوع پیوست اما فوراً توسط سرشت الهی او مورد تأیید واقع شد. از این رو، توضیح بسیاری از این موارد شفابخشی را باید در قانونی بزرگ یافت که مدتهاست برای ما شناخته شده است، بدین معنی که آنچه را که پسر آفریننده آرزو می‌کند و پدر جاودان می‌خواهد تحقق می‌یابد.

از این رو، نظر ما این است که در حضور شخصیِ عیسی، برخی از اشکال ایمان عمیق بشری، از طریق برخی نیروها و شخصیتهای خلاقِ جهان که در آن هنگام به گونه ‌ ای بسیار نزدیک با پسر انسان در ارتباط بودند، در پدیدار شدن شفا واقعاً و به راستی الزام‌آور بود. بدین ترتیب این یک واقعیت ثبت شده می‌شود که عیسی مکرراً اجازه می‌داد که انسانها از طریق ایمان قدرتمند و شخصی خود، خودشان را در حضور او شفا دهند.

بسیاری دیگر به مقاصد کاملاً خودخواهانه به دنبال شفا بودند. یک بیوۀ ثروتمند از صور با همراهانش آمد تا از ناتوانیهای خود که زیاد بودند شفا یابد؛ و همینطور که او عیسی را در این سو و آن سوی جلیل دنبال می‌کرد، به تقدیم پولِ بیشتر و بیشتر ادامه داد، گویا که قدرت خداوند چیزی است که می‌توان با بالاترین مبلغ پیشنهادی خرید. اما او هرگز به بشارت پادشاهی علاقمند نشد؛ او فقط به دنبال درمان بیماریهای جسمانی خود بود.

2- رویکرد مردم

عیسی ذهن انسانها را درک می‌کرد. او می‌دانست در قلب انسان چه می‌گذرد، و اگر آموزشهای او بدان گونه که او آنها را ارائه کرد باقی مانده بود، و تنها تفسیر، برداشت الهام‌بخشی بود که توسط زندگی زمینی او ارائه شده بود، تمام ملتها و تمام مذاهب دنیا به سرعت بشارت پادشاهی را پذیرا می‌شدند. تلاشهای با حسن نیت پیروان اولیۀ عیسی برای بازگوییِ آموزشهای او، به گونه‌ای که آنها را برای برخی ملتها، نژادها، و مذاهب بیشتر قابل پذیرش سازند، فقط موجب شد این آموزشها برای تمام ملتها، نژادها، و مذاهب دیگر کمتر قابل قبول شوند.

پولس رسول، در تلاشهایش برای این که آموزشهای عیسی را تحت توجه مطلوبِ برخی از گروههای روزگار خود قرار دهد، نامه‌های رهنمود و اندرز بسیاری نوشت. سایر آموزگارانِ بشارت عیسی نیز به همین ترتیب عمل کردند، اما هیچیک از آنها متوجه نشدند که برخی از این نوشته‌ها متعاقباً توسط کسانی جمع می‌شدند که آنها را به عنوان تجسم آموزشهای عیسی نشان می‌دادند. و بدین ترتیب، در حالی که به اصطلاح مسیحیت بیشترِ آموزشهای استاد را نسبت به هر مذهب دیگر در بر دارد، همچنین حاوی موارد زیادی است که عیسی آموزش نداد. گذشته از ادغام بسیاری از آموزشهای فرقه‌های سرّی پارسی و بخش عمده‌ای از فلسفۀ یونانی در مسیحیت اولیه، دو اشتباه بزرگ انجام شد:

1- تلاش برای وصل مستقیم آموزش عیسی به الهیات یهودی، بدان گونه که در دکترین مسیحیِ کفاره نشان داده شده است، یعنی این آموزش که عیسی پسر قربانی شده‌ای بود که عدالت سختگیرانۀ پدر را برآورده می‌ساخت و خشم الهی را فرو می‌نشاند. این آموزشها منشأ در یک تلاش ستودنی داشت که بشارت پادشاهی را برای ناباوران یهودی قابل قبول‌تر سازد. اگر چه این تلاشها، تا آنجا که به متقاعد ساختن یهودیان مربوط می‌شد، ناکام ماند، اما در ایجاد سردرگمی و گریزان نمودن بسیاری روانهای صادق در کلیۀ نسلهای متعاقب ناکام نبود.

2- دومین اشتباه بزرگ پیروان اولیۀ استاد، و اشتباهی که کلیۀ نسلهای بعد در تداوم آن پافشاری نموده‌اند، سازمان دادن آموزش مسیحی به طور کامل حول شخص عیسی است. این تأکید بیش از حد روی شخصیت عیسی در الهیات مسیحی موجب مبهم ساختن آموزشهای او بوده است، و این امر تماماً این را برای یهودیان، محمدی‌ها، هندوها، و سایر مذهب‌گرایان شرقی به طور فزاینده دشوار ساخته است که آموزشهای عیسی را بپذیرند. ما جایگاه شخص عیسی را در مذهبی که ممکن است نام او را بر خود داشته باشد کوچک نمی‌شماریم، اما ما اجازه نمی‌دهیم چنین عاملی زندگی الهام‌بخش او را تحت‌الشعاع قرار دهد یا جای این پیام نجات‌بخش او را بگیرد: پدر بودن خداوند و برادری انسانها.

آموزگاران مذهب عیسی باید با شناخت حقایقی که مشترک هستند (و بسیاری از آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم از پیام عیسی می‌آیند) به سایر مذاهب نزدیک شوند، ضمن آن که از تأکید زیاد روی تفاوتها خودداری ورزند.

در حالی که در آن زمان خاص، آوازۀ عیسی عمدتاً به دلیل شهرت او به عنوان یک شفا دهنده بود، اما بدین گونه ادامه نیافت. با گذشت زمان، بیشتر و بیشتر به دنبال کمک معنوی او بودند. اما این درمانهای جسمانی بود که بیشترین جاذبۀ مستقیم و فوری را برای مردم عادی داشت. قربانیان بردگی اخلاقی و آزار و اذیتهای ذهنی به طور فزاینده به دنبال عیسی بودند، و او همیشه راه رهایی را به آنها می‌آموخت. پدران در رابطه با مدیریت پسرانشان جویای اندرز او بودند، و مادران برای راهنمایی دخترانشان نزد او می‌آمدند تا کمک بگیرند. آنهایی که در تاریکی به سر می‌بردند نزد او می‌آمدند، و او نور حیات را برای آنها آشکار می‌ساخت. گوش او همیشه برای غم و اندوه نوع بشر باز بود، و او همیشه به آنهایی که جویای خدمت او بودند کمک می‌کرد.

هنگامی که خود آفریننده در زمین بود، و در شکل جسم انسانی پدیدار شده بود، وقوع برخی رخدادهای خارق‌العاده اجتناب‌ناپذیر بود. اما شما هرگز نباید از طریق این رویدادهای به اصطلاح معجزه‌آسا به عیسی نزدیک شوید. بیاموزید که از طریق عیسی به معجزه نزدیک شوید، اما اشتباه نزدیک شدن به عیسی از طریق معجزه را مرتکب نشوید. و به رغم این که عیسی ناصری تنها بنیانگذار مذهبی است که اعمال فوق مادی در زمین انجام داد، این اندرز موجه است.

حیرت‌انگیزترین و انقلابی‌ترین ویژگیِ مأموریت میکائیل در زمین، رویکرد او نسبت به زنان بود. در روزگار و نسلی که بنا نبود یک مرد حتی به همسر خود در یک مکان عمومی سلام کند، عیسی جرأت می‌کرد که در ارتباط با سومین سفر خود به جلیل زنان را به عنوان آموزگاران بشارت الهی همراه خود ببرد. و او در برابر آموزشهای آموزگاران یهود که اعلام می‌کردند ”سوزاندن کلمات شریعت بهتر از ارائه دادنِ آنها به زنان است“ برای انجام این کار شهامت کامل داشت.

در طول یک نسل، عیسی زنان را از فراموشی بی‌احترامانه و رنج‌بریِ برده‌وارِ اعصار خارج ساخت. و این یک چیز شرم‌آور در مورد مذهبی است که به خود اجازه داده نام عیسی را بر خود بنهد، و این که آن مذهب فاقد شهامت اخلاقی برای پیروی از این الگوی متعالی در نگرشهای متعاقبش نسبت به زنان بود.

همینطور که عیسی با مردم درمی‌آمیخت، آنها او را کاملاً فارغ از خرافات آن روزگار می‌یافتند. او عاری از تعصبات مذهبی بود؛ او هرگز ناشکیبا نبود. او در قلبش هیچ چیز که شبیه تضاد اجتماعی باشد نداشت. در حالی که او از جنبه‌های نیک مذهب پدرانش پیروی می‌کرد، از نادیده گرفتن سنتهای انسان ساختۀ خرافات و بردگی درنگ نمی‌کرد. او جرأت می‌کرد آموزش دهد که فجایع طبیعی، حوادث زمان، و سایر رخدادهای فلاکت‌بار، بلایای آسمانیِ ناشی از داوریهای الهی یا تقدیر اسرارآمیز الهی نیستند. او وقف برده‌وار به آیین بی‌معنی را محکوم می‌کرد، و خطای پرستش مادی‌گرایانه را افشا می‌نمود. او آزادی معنوی انسان را با شجاعت اعلام نمود و جرأت کرد آموزش دهد که انسانهای حاوی جسم، در واقع و در حقیقت فرزندان خدای زنده هستند.

عیسی هنگامی که با شجاعت قلوب پاک را به نشان مذهب راستین جایگزین دستان پاک نمود، از تمام آموزشهای پیشینیان خود فراتر رفت. او واقعیت را به جای سنت قرار داد و تمام ادعاهای تکبرآمیز و ریاکارانه را کنار زد. و با این وجود، این مرد بی‌پروای خدا به انتقاد غیرسازنده دست نزد، و نسبت به سنتهای مذهبی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی روزگارش چشم‌پوشی کامل نشان نداد. او یک انقلاب‌طلب ستیزه‌جو نبود؛ او یک تکامل‌گرای گام به گام بود. او فقط زمانی درگیر نابودی چیزی که بود می‌شد، که چیزی برتر از آن را که باید باشد به طور همزمان به همنوعانش پیشنهاد می‌داد.

عیسی اطاعت پیروانش را بدون تحمیل آن دریافت می‌کرد. فقط سه مرد که ندای شخصی او را دریافت کردند از پذیرش دعوت به شاگردی خودداری کردند. او یک قدرت جاذبۀ ویژه روی انسانها اعمال می‌کرد، اما او دیکتاتورمنش نبود. او فرمان به اعتماد به نفس می‌داد، و هرگز کسی از فرمان دادن او رنجیده نشد. او اتوریتۀ مطلق روی شاگردانش داشت، اما هیچگاه کسی اعتراض نکرد. او به پیروانش اجازه داد او را استاد خطاب کنند.

استاد توسط کلیۀ کسانی که او را ملاقات می‌کردند مورد ستایش بود، به جز کسانی که تعصبات عمیق مذهبی داشتند یا کسانی که تصور می‌کردند در آموزشهای او مخاطرات سیاسی را تشخیص می‌دهند. انسانها از اصالت و اقتدار آموزشهای او شگفت‌زده می‌شدند. آنها از شکیبایی او در برخورد با پرس و جو کنندگان عقب مانده و دردسرآفرین حیرت می‌کردند. او در قلب کلیۀ کسانی که تحت خدمت او قرار می‌گرفتند امید و اعتماد برمی‌انگیخت. فقط کسانی که او را ملاقات نکرده بودند از او می‌ترسیدند، و او فقط توسط کسانی مورد نفرت بود که او را قهرمان حقیقت می‌پنداشتند، حقیقتی که موجب واژگونیِ شرارت و خطایی بود که آنها به هر قیمت به طور مصمم در قلبشان نگه می‌داشتند.

او روی دوستان و دشمنان، هر دو، یک تأثیر قوی و ویژۀ مجذوب کننده اعمال می‌کرد. تودۀ مردم هفته‌ها او را دنبال می‌کردند، فقط به این دلیل که سخنان زیبندۀ او را بشنوند و زندگی سادۀ او را نظاره کنند. مردان و زنان فداکار با یک عاطفۀ تقریباً فوق بشری به عیسی عشق می‌ورزیدند. و آنها هر چه بیشتر او را می‌شناختند، بیشتر عاشق او می‌شدند. و این هنوز تماماً حقیقت دارد؛ حتی امروز و در تمام اعصار آینده، هر چه بیشتر انسان این خدا – انسان را بشناسد، بیشتر عاشق او خواهد شد و او را دنبال خواهد نمود.

3- خصومت رهبران مذهبی

به رغم استقبال مطلوب مردم عادی از عیسی و آموزشهایش، رهبران مذهبی در اورشلیم به طور فزاینده هراسان و خصمانه شدند. فریسیان یک الهیات سازمان یافته و جزمی را تدوین کرده بودند. عیسی آموزگاری بود که با به کار گرفتن رخدادها آموزش می‌داد؛ او یک آموزگار سیستماتیک نبود. عیسی نه زیاد از روی شریعت، بلکه از روی زندگی و با تمثیل آموزش می‌داد. (و هنگامی که برای روشن ساختن پیامش تمثیلی را به کار می‌برد، مطابق طرح، فقط یک ویژگیِ داستان را برای آن منظور به کار می‌گرفت. ممکن است از طریق تلاش برای بیرون آوردن تشبیهاتی از تمثیلهای عیسی بسیاری ایده‌های خطا در رابطه با آموزشهای او به دست آید.)

رهبران مذهبی در اورشلیم در نتیجۀ تغییر کیش اخیر ابراهیمِ جوان و به دلیل فرار سه جاسوسی که توسط پطرس تعمید یافته بودند، و در این دومین تور موعظۀ جلیل، اکنون با بشارتگران بیرون بودند، تقریباً داشتند سراسیمه می‌شدند. رهبران یهودی از طریق ترس و تعصب به طور فزاینده داشتند کور می‌شدند، ضمن آن که قلب آنها از طریق رد مداوم حقایق جذاب بشارت پادشاهی سخت شده بود. هنگامی که انسانها توسل نمودن به روحی را که در درون آنها زندگی می‌کند می‌بندند، کار اندکی می‌توان کرد تا رویکرد آنها اصلاح شود.

هنگامی که عیسی برای اولین بار در اردوگاه بیت‌صیدا با بشارتگران دیدار کرد، در پایان سخنرانی خود گفت: ”باید به خاطر داشته باشید که انسانها در جسم و ذهن — از نظر احساسی — به طور انفرادی واکنش نشان می‌دهند. تنها چیز یکنواخت دربارۀ انسانها روح ساکن در آنهاست. اگر چه ممکن است ارواح الهی در سرشت و گسترۀ تجربۀ خود تا اندازه‌ای متفاوت باشند، نسبت به تمام درخواستهای معنوی واکنش یکسان نشان می‌دهند. نوع بشر تنها از طریقِ و با توسل به این روح همواره می‌تواند به یگانگی و برادری دست یابد.“ اما بسیاری از رهبران یهودیان درِ قلب خود را به روی جاذبۀ معنویِ بشارت الهی بسته بودند. آنها از این روز به بعد نداشتنِ برنامه و انجام ندادنِ توطئه برای نابودی استاد را متوقف کردند. آنها متقاعد شدند که عیسی باید به عنوان یک مجرم مذهبی، و یک نقض کنندۀ آموزشهای عمدۀ شریعت مقدس یهود دستگیر، محکوم، و اعدام شود.

4- پیشرفت تور موعظه

عیسی کار عمومی بسیار اندکی در این تور موعظه انجام داد، اما در بیشتر شهرها و روستاهایی که به همراه یعقوب و یوحنا بر حسب اتفاق موقتاً در آنها اقامت می‌کرد کلاسهای عصرانۀ بسیاری با ایمانداران برگزار کرد. در یکی از این جلسات عصرانه یکی از بشارتگران جوانتر از عیسی سؤالی دربارۀ خشم پرسید، و استاد در زمرۀ چیزهای دیگر در پاسخ گفت:

”خشم یک تجلی مادی است که به طور کلی، میزان عدم موفقیت سرشت معنوی را در به دست آوردنِ کنترلِ ترکیب سرشت عقلانی و جسمانی نشان می‌دهد. خشم فقدان مهر بردبارانۀ برادرانۀ شما به علاوۀ فقدان حرمت نفس و کنترل خودِ شما را نشان می‌دهد. خشم سلامتی را تحلیل می‌برد، ذهن را خوار می‌سازد، و آموزگار روحی روان انسان را دچار نارسایی می‌کند. آیا در کتاب مقدس نخوانده‌ای که ’خشم انسان نادان را می‌کشد‘، و انسان ’در غضب خود خویشتن را پاره می‌کند‘؟ که ’شخص دیرخشم از درک بسیار برخوردار است‘، در حالی که ’شخص تندخو حماقت را به نمایش می‌گذارد‘؟ همۀ شما می‌دانید که ’یک پاسخ ملایم خشم را برمی‌گرداند‘ و چگونه ’سخنان تند خشم را برمی‌انگیزانند.‘’احتیاط خشم را به تعویق می‌اندازد‘، در حالی که ’شخصی که بر نفس خود مسلط نباشد مثل یک شهر بی‌دفاعِ بی‌حصار است.‘’خشم بی‌رحمانه است و غضب وحشتناک است.‘’مردان تندخو نزاع برمی‌انگیزانند، در حالی که اشخاص کج‌خلق بر گناهان خود می‌افزایند.‘’در دل‌ خویش‌ زود‌ خشمگین‌ مشو، زیرا خشم‌ در سینۀ‌ احمقان‌ منزل می‌گزیند.‘“ پیش از آن که عیسی سخنانش را قطع کند، بیشتر گفت: ”بگذارید قلبتان چنان تحت سلطۀ عشق باشد که راهنمای روحی شما در نجات شما از تمایل به تخلیۀ آن فورانهای خشم حیوانی که با مرتبت فرزندی الهی ناسازگار هستند دشواری اندکی داشته باشد.“

در همین موقع استاد دربارۀ مطلوبیتِ داشتنِ شخصیتهای کاملاً متعادل با گروه صحبت کرد. او تشخیص می‌داد که برای بیشتر انسانها لازم است خود را وقف استاد شدن در یک حرفه کنند، اما او همه گونه تمایل به سوی تخصص بیش از حد، و به سوی تنگ نظری و محدودیت در فعالیتهای زندگی را تأیید نکرد. او توجه را به این واقعیت جلب کرد که هر فضیلتی، اگر به افراط کشیده شود، ممکن است به یک عمل نادرست تبدیل شود. عیسی همیشه اعتدال را موعظه می‌کرد و سازگاری — تنظیم متناسب نسبت به مشکلات زندگی — را آموزش می‌داد. او به این امر اشاره داشت که ممکن است دلسوزی و ترحم بیش از حد به بی‌ثباتی جدی احساسی تنزل یابد؛ و این که ممکن است شور و اشتیاق به فناتیسم راه ببرد. او در مورد یکی از همکاران سابق آنها بحث کرد که تخیلاتش او را به سمت کارهای خیالی و غیرعملی سوق داده بود. در همان حال، او در مورد مخاطرات کسل کننده بودنِ میان مایگیِ بیش از حد محافظه‌کارانه به آنها هشدار داد.

و سپس عیسی در مورد مخاطرات شهامت و ایمان بحث کرد، این که چگونه آنها گاهی اوقات روانهای بی‌فکر را به بی‌احتیاطی و گمان‌پردازی هدایت می‌کنند. او همچنین نشان داد چگونه ملاحظه و احتیاط، هنگامی که به افراط کشیده شود به بزدلی و شکست راه می‌برد. او شنوندگان خود را تشویق می‌کرد، که ضمن احتراز از هر گونه تمایل به برون‌گرایی، تلاش کنند اصالت داشته باشند. او خواستار همدردی بدون گرایش به سوی احساسات، و پارسایی بدون مقدس‌نمایی بود. او تقدیس بدون ترس و خرافات را آموزش می‌داد.

آنقدر آنچه که عیسی دربارۀ شخصیتِ متوازن آموزش می‌داد نبود که همیارانش را تحت تأثیر قرار می‌داد، بلکه این واقعیت که زندگیِ خودش یک نمونۀ چنان گویا از آموزش او بود. او در میان تنش و طوفان زندگی می‌کرد، اما هرگز متزلزل نشد. دشمنان او مداوماً برای او دام پهن می‌کردند، اما هرگز او را به دام نیانداختند. خردمندان و دانش آموختگان تلاش می‌کردند موجب لغزش او شوند، اما او دچار لغزش نشد. آنها سعی کردند در مباحثه او را گرفتار سازند، اما پاسخهای او همیشه روشنگرانه، متین، و نهایی بود. هنگامی که سخنان او در بحثهایش با پرسشهای فراوان قطع می‌شد، پاسخهای او همیشه بااهمیت و قاطع بودند. او در مواجهه با فشار مداوم دشمنانش، که در به کارگیریِ انواع شیوه‌های نابکارانه، ناعادلانه، و نادرستِ حمله به او درنگ نمی‌کردند، هرگز به تاکتیکهای پست متوسل نشد.

اگر چه درست است که بسیاری از مردان و زنان باید با پشتکار خود را وقف نوعی حرفۀ مشخص، به عنوان یک شغل معیشتی کنند، با این وجود کاملاً مطلوب است که موجودات بشری طیف گسترده‌ای از آشنایی فرهنگی با زندگی بدان گونه که در زمین زیست می‌شود را کسب کنند. اشخاص به راستی تحصیل کرده راضی به ماندن در ناآگاهی نسبت به زندگی و عملکرد همنوعانشان نیستند.

5- درسی در رابطه با خرسندی

هنگامی که عیسی در حال دیدار از گروه بشارتگرانی که تحت سرپرستی شمعون غیور کار می‌کردند بود، در طول گفتگوی عصرانۀ آنها، شمعون از استاد پرسید: ”چرا برخی از اشخاص بسیار خوشحال‌تر و خرسندتر از دیگران هستند؟ آیا خرسندی یک امر تجربۀ مذهبی است؟“ عیسی در پاسخ به سؤال شمعون، در زمرۀ سایر چیزها گفت:

”شمعون، برخی از اشخاص به طور طبیعی خوشحال‌تر از دیگرانند. قدر زیاد، بسیار زیاد به تمایل انسان به رهبری و هدایت شدن توسط روح پدر که در او زندگی می‌کند بستگی دارد. آیا سخنان این مرد خردمند را در کتاب مقدس نخوانده‌ای: ’روح انسان چراغ خداوند است که تمامی اعماق درون او را می‌کاود؟‘ و نیز این که چنین انسانهای با روح هدایت شده می‌گویند: ’حدود من به جاهای دلپذیر افتاده است؛ آری، من میراثی عالی دارم.‘ ’دارایی اندک یک انسان پارسا بهتر از ثروت شریرانِ کثیر است،‘ زیرا ’یک انسان نیکو از درون خود خشنود خواهد شد.‘ ’یک دل شادمان چهره را شاداب می‌سازد و یک نعمتِ همیشگی است. اموال اندک با تقدیس خدا بهتر است از گنج عظیم با اضطراب همراه آن. یک شام با گیاهان معطر در جایی که عشق هست بهتر است از یک گاو فربه و نفرت همراه با آن. دارایی اندک با پارسایی بهتر است از درآمدِ فراوان بدون درستکاری.‘ ’یک دل شادمان داروی شفابخش است.‘ ’یک مشت با آرامش بهتر است از وفور زیاد با اندوه و آزردگی روح.‘

”بیشترِ اندوه انسان ناشی از ناامیدی از جاه‌طلبی‌های او و زخمی شدن غرور او است. اگر چه انسانها خود را موظف می‌دانند که از زندگی خود در زمین بهترین استفاده را ببرند، پس از این که به طور صادقانه تمام تلاش خود را به خرج دادند، باید با خوشرویی سرنوشت خویش را بپذیرند و در استفادۀ حداکثر از آنچه که به دستشان رسیده نبوغ به کار بندند. بسیاری از مشکلات انسان در خاکِ ترسِ قلب طبیعی خودش سرچشمه می‌یابد. ’آنگاه که تعقیب کننده‌ای نیست شریران می‌گریزند.‘’شریران مثل دریای متلاطمند که نمی‌تواند آرام بگیرد، اما آبهایش گل و لای می‌پاشد؛ خداوند می‌فرماید برای شریران آرامش وجود ندارد.‘

”پس به دنبال آرامش کاذب و شادی گذرا نباشید بلکه به دنبال دلگرمیِ ایمان و تضمینِ فرزندی الهی باشید که موجب آرامش، خشنودی، و شادی کامل در روح می‌شود.“

عیسی به سختی این کره را به عنوان یک ”دنیای اشکها“ می‌پنداشت. در عوض او به آن به صورت کرۀ زادگاه ارواح جاودان و فناناپذیرِ صعود بهشت، ”دنیای ساختن روان“ نگاه می‌کرد.

6- ”ترس از خداوند“

در جمالا در طول گفتگوی عصرانه بود که فیلیپ به عیسی گفت: ”استاد، چگونه است که کتاب مقدس به ما آموزش می‌دهد که ’از خدا بترسیم‘، در حالی که تو می‌خواهی که ما به پدر آسمانی بدون ترس بنگریم؟ چگونه باید ما این آموزشها را هماهنگ کنیم؟“ و عیسی به فیلیپ پاسخ داد. او گفت:

”فرزندانم، من شگفت‌زده نیستم که شما چنین سؤالاتی را می‌پرسید. در آغاز فقط از طریق ترس بود که انسان می‌توانست تقدیس و احترام را بیاموزد، اما من آمده‌ام که مهر پدر را آشکار سازم، تا شما از طریق برانگیختنِ شناخت پرعاطفۀ یک فرزند و عمل متقابل مهر عمیق و کامل پدر به پرستش جاودان جذب شوید. من شما را از اسارتِ راندن خود از طریق ترس برده‌وار به خدمت رنج‌آورِ یک پادشاه - خدای حسود و خشمگین نجات می‌دهم. من به شما پیرامون رابطۀ پدری – فرزندیِ خدا و انسان آموزش می‌دهم، طوری که بتوانید به آن پرستش آزادانۀ والا و متعالیِ یک پدر – خدای بامحبت، عادل، و بخشنده با شادمانی هدایت شوید.

”’ترس از خداوند‘ در اعصار پیاپی معانی مختلفی داشته است، و از ترس، به اضطراب و دلهره، و به حیرت و تقدیس پیش رفته است. و اکنون من شما را از تقدیس، با عبور از شناخت، درک، و قدردانی، به عشق هدایت می‌کنم. هنگامی که انسان فقط کارهای خداوند را تشخیص می‌دهد، به ترس از متعال هدایت می‌شود؛ اما هنگامی که انسان شروع به فهم و تجربه نمودنِ شخصیت و کاراکتر خدای زنده می‌کند، به طور فزاینده به عشق ورزیدنِ به چنین پدر نیک و کامل، جهانی و جاودان هدایت می‌شود. و فقط همین تغییر رابطۀ انسان با خدا است که در بر گیرندۀ مأموریت پسر انسان در زمین است.

”فرزندان باهوش از پدر خود نمی‌ترسند تا بتوانند هدایای خوبی از دست او دریافت کنند؛ اما این فرزندانِ بسیار مورد مهر واقع شده، پس از این که چیزهای خوبی را که با فرامین مهرآمیز پدر به پسران و دخترانش عطا شده از پیش به وفور دریافت کردند، در شناخت و قدردانی واکنشمندانه از چنین بخشش سخاوتمندانه به مهر ورزیدن به پدرشان هدایت می‌شوند. نیکی خداوند به توبه راه می‌برد؛ بخشش خداوند به خدمت راه می‌برد؛ رحمت خداوند به نجات راه می‌برد؛ در حالی که مهر خداوند به پرستش هوشمندانه و آزادانه راه می‌برد.

”نیاکان شما به این دلیل از خداوند می‌ترسیدند که او قدرتمند و اسرارآمیز بود. شما باید او را بپرستید زیرا او در عشق شکوهمند، در بخشش فراوان، و در حقیقت پرجلال است. قدرت خداوند در قلب انسان ترس ایجاد می‌کند، اما بزرگ‌منشی و درستیِ شخصیت او موجب احترام و تقدیس، عشق، و پرستش مشتاقانه می‌شود. یک فرزند فرمانبردار و باعاطفه حتی از یک پدر قدرتمند و والامنش نمی‌ترسد یا نسبت به او دلهره ندارد. من به دنیا آمده‌ام تا عشق را به جای ترس، شادی را به جای اندوه، اطمینان را به جای دلهره، خدمت مهرآمیز و پرستش قدرشناسانه را به جای اسارت برده‌وار و آیین بی‌معنی بگذارم. اما در رابطه با آنهایی که در تاریکی به سر می‌برند، این هنوز حقیقت دارد که ’ترس از خداوند آغاز خرد است.‘ اما هنگامی که نور به طور کاملتری می‌آید، فرزندان خداوند به جای ترس از او به دلیل آنچه که او انجام می‌دهد، به ستایش بیکران به دلیل آنچه که او هست هدایت می‌شوند.

”هنگامی که کودکان جوان و بی‌فکر هستند، باید لزوماً به آنها اندرز داده شود که به والدین خود احترام بگذارند؛ اما هنگامی که بزرگتر می‌شوند و نسبت به مزایای خدمت و حمایت والدین تا اندازه‌ای قدرشناس‌تر می‌شوند، از طریق احترام فهیمانه و عطوفت فزاینده به آن سطح از تجربه می‌رسند که در واقع به والدین خود به دلیل آنچه که هستند، بیش از به دلیل آنچه که انجام داده‌اند، مهر می‌ورزند. پدر طبعاً فرزندش را دوست دارد، اما فرزند باید مهر خود را به پدر از ترسِ آنچه که پدر می‌تواند انجام دهد، با عبور از هراس، ترس، وابستگی، و احترام، به احترام قدرشناسانه و پرعاطفۀ مهرآمیز توسعه دهد.

”به شما آموخته‌اند که باید ’از خدا بترسید و از فرامین او پیروی کنید، زیرا این تمام وظیفۀ انسان است.‘ اما من آمده‌ام به شما یک فرمان جدید و بالاتر بدهم. من به شما آموزش می‌دهم که ’خداوند را دوست داشته باشید و یاد بگیرید خواست او را انجام دهید، زیرا این بالاترین امتیاز فرزندان رهایی یافتۀ خداوند است.‘ به پدران شما آموخته شد که از خدا — پادشاهِ قدرتمند — ترس داشته باشند.‘ من به شما آموزش می‌دهم که ’خدا — پدر تماماً بخشنده را دوست داشته باشید.‘

”در پادشاهی آسمان، که من آمده‌ام تا اعلام کنم، هیچ پادشاه والامرتبه و قدرتمندی وجود ندارد؛ این پادشاهی یک خانوادۀ الهی است. مرکز و سرپرستِ کاملاً شناخته شده و بدون قید و شرط مورد پرستشِ این برادریِ گستردۀ موجودات هوشمند، پدر من و پدر شماست. من فرزند او هستم، و شما نیز فرزندان او هستید. از این رو این برای ابد حقیقت دارد که شما و من در قلمرو آسمانی برادر هستیم، و از هنگامی که در جسمِ زندگی زمینی برادر شده‌ایم بیشتر چنین هستیم. پس ترس از خدا به عنوان یک پادشاه و خدمت به او را به عنوان یک ارباب متوقف کنید؛ بیاموزید که به او به عنوان آفریننده احترام بگذارید؛ به او به عنوان پدرِ روحِ جوانِ خود احترام بگذارید؛ او را به عنوان یک مدافع بخشنده دوست داشته باشید؛ و در نهایت او را به عنوان پدر مهربان و تماماً خردمندِ درک و قدردانیِ معنویِ کاملتر خود پرستش کنید.

”ایده‌های غلط شما دربارۀ فروتنی ناشی از مفاهیم نادرست شما پیرامون پدر آسمانی است، و بخش عمدۀ ریاکاری شما از آن سرچشمه می‌یابد. ممکن است انسان به واسطۀ سرشت و منشأ، یک کرم غبار باشد، اما هنگامی که روح پدرم در او سکنی می‌گزیند، آن انسان در سرنوشت خود الهی می‌شود. روح اعطاییِ پدرم قطعاً به منبع الهی و سطح جهانیِ منشأ باز خواهد گشت، و روان بشریِ انسان فانی که فرزند از نو تولد یافتۀ این روح سکنی‌گزین خواهد شد قطعاً با روح الهی عیناً به حضور پدر جاودان فراز خواهد یافت.

”فروتنی، در واقع انسان فانی می‌شود که تمام این هدایا را از پدر آسمانی دریافت می‌کند، گر چه به تمامی چنین کاندیداهای ایماندار برای صعود جاودان از پادشاهی آسمانی یک حرمت الهی وصل است. کنشهای بی‌معنی و دون‌مایۀ یک فروتنیِ متظاهرانه و کاذب با قدردانی از منبع نجات شما و شناخت سرنوشت روانهای از روح زاده شدۀ شما ناسازگار هستند. فروتنی در پیشگاه خداوند در مجموع در اعماق قلب شما پسندیده است؛ فروتنی در برابر انسانها ستودنی است؛ اما ریاکاریِ فروتنیِ خود آگاه و مشتاقِ توجه کودکانه است و برای فرزندان روشن ضمیرِ پادشاهی ناشایسته است.

”شما کار خوبی می‌کنید که در پیشگاه خداوند فروتن و در برابر انسانها خود-کنترل شده باشید، اما اجازه دهید که فروتنی شما دارای منشأ معنوی باشد و نه نمایش خود فریبانۀ یک حس خود آگاهِ برتریِ خود-پارسامنشانه. آن پیامبر با تعمق سخن گفت، هنگامی که گفت: ’با خدا با فروتنی رفتار کن‘، زیرا گر چه پدر آسمانی بیکران و جاودان است، او همچنین ’با کسی سکنی می‌گزیند که از یک ذهن توبه‌کار و یک روح فروتن برخوردار است.‘ پدر من از غرور نفرت دارد، از ریاکاری بیزار است، و از تبهکاری منزجر است. و به دلیل تأکید بر ارزش صداقت و اعتماد کامل به حمایت مهرآمیز و هدایت مؤمنانۀ پدر آسمانی بود که من اغلب به فرزند کوچک به عنوان نمایانگر رویکرد ذهن و پاسخ روح اشاره کرده‌ام که برای ورود انسان فانی به واقعیات روحی پادشاهی آسمان بسیار ضروری است.

”ارمیای نبی بسیاری از انسانها را به خوبی توصیف کرد، هنگامی که گفت: ’شما در دهان به خدا نزدیک اما در قلب از او دور هستید.‘ و آیا همچنین آن هشدار سهمگین آن پیامبر را نخوانده‌اید که گفت: ’کاهنانشان برای مزد آموزش می‌دهند، و پیامبرانشان برای پول پیشگویی می‌کنند. در همان حال آنها تظاهر به پارسامنشی می‌کنند و اعلام می‌کنند که خدا با آنهاست.‘ آیا در برابر ’آنهایی که با همسایگانِ خود سخن صلح‌آمیز می‌گویند، در حالی که در قلبشان شرارت است‘، به خوبی به شما هشدار داده نشده، و ’آنهایی که با لبهایشان چرب‌زبانی می‌کنند، در حالی که در قلبشان رفتار دوگانه است؟‘ از میان تمام غمهای یک انسان مورد اعتماد، هیچیک مثل ’زخمی شدن در خانۀ یک دوستِ مورد اعتماد چنان وحشتناک نیست.‘“

7- بازگشت به بیت‌صیدا

آندریاس، در مشورت با شمعون پطرس و با تأیید عیسی در بیت‌صیدا به داوود رهنمود داده بود که پیام‌آورانی با این دستور‌العمل به گروههای گوناگون موعظه‌گر اعزام کند که تور را خاتمه دهند و در طول پنجشنبه، 30 دسامبر به بیت‌صیدا بازگردند. تا وقت شام، در آن روز بارانی تمام گروه حواریون و بشارتگران آموزشگر به منزل زبدی وارد شده بودند.

گروه در طول روز سبت با هم ماندند، و در خانه‌های بیت‌صیدا و کفرناحوم که در نزدیکی آنجا بود اسکان داده شدند، و بعد از آن به تمام گروه موقتاً دو هفته تعطیلی داده شد تا نزد خانواده‌هایشان به خانه بروند، از دوستانشان دیدار کنند، یا به ماهیگیری بروند. دو یا سه روزی که آنها در بیت‌صیدا با هم بودند، به راستی نشاط‌آور و الهام‌بخش بود؛ حتی آموزگاران قدیمی‌تر به واسطۀ موعظه‌گران جوان که تجارب خود را نقل می‌کردند تزکیه شدند.

از میان 117 بشارتگری که در این تور دوم موعظه در جلیل شرکت کردند، فقط در حدود هفتاد و پنج تن از آزمون تجربۀ واقعی دوام آوردند، و آماده بودند تا در پایان تعطیلات موقت دو هفته‌ای به خدمت گمارده شوند. عیسی به همراه آندریاس، پطرس، یعقوب، و یوحنا در خانۀ زبدی ماندند و وقت زیادی را در رابطه با بهروزی و گسترش پادشاهی به گفتگو گذراندند.