مقالۀ 89 گناه، قربانی، و کفاره

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 89

گناه، قربانی، و کفاره

انسان بدوی خود را مدیون ارواح تلقی می‌کرد، طوری که گویا محتاج بازخرید است. آنطور که انسانهای بدوی به آن می‌نگریستند، ممکن بود ارواح با اجرای عدالت بداقبالی بسیار بیشتری به آنان عارض نمایند. با گذشت زمان این برداشت به دکترین گناه و نجات تکامل یافت. تصور می‌شد که روان تحت تاوان — گناه اولیه — به دنیا وارد می‌شود. باید روان بهای نجات را بپردازد؛ باید یک سپر بلا فراهم شود. شکارچی سر علاوه بر اجرای رسوم آیین جمجمه پرستی، قادر بود جانشینی برای جان خود، یک سپر بلای انسانی، فراهم سازد.

انسان بدوی در اوایل به این پندار باور داشت که ارواح از دیدن فلاکت، رنج، و تحقیر انسان بسیار خشنود می‌شوند. در ابتدا انسان فقط نگران گناهان ارتکابی بود، اما بعدها نگران گناه قصور ورزی گردید. و سیستم متعاقب قربانی کردن تماماً حول و حوش این دو پنداشت رشد نمود. این آیین جدید به برگزاری مراسم استمالتی قربانی مربوط بود. انسان بدوی باور داشت چیزی ویژه باید انجام یابد تا نظر لطف خدایان جلب شود. فقط تمدن پیشرفته خدایی با خلق و خوی پیوسته متعادل و نیکخواه را می‌پذیرد. دلجویی بیمه‌ای در مقابل بداقبالی فوری به جای سرمایه‌گذاری در سعادت آینده بود. و آیینهای پرهیز، جن‌گیری، ناگزیرسازی، و دلجویی همگی در یکدیگر آمیخته می‌شوند.

1- تابو

دلیل مراعات یک تابو تلاش انسان برای احتراز از بداقبالی بود، پرهیز از ناخشنود ساختن اشباح روحی از طریق دوری از چیزی بود. تابوها در ابتدا غیرمذهبی بودند، اما به زودی تأیید شبحی یا روحی به دست آوردند، و هنگامی که بدین گونه تقویت شدند، قانون ساز و نهاد ساز شدند. تابو منبع شاخصهای آیینی و تبار کنترل خودِ بدوی است. آن قدیمی‌ترین شکل نظم دهی اجتماعی و برای مدتهای طولانی تنها شکل آن بود؛ آن هنوز یک واحد بنیادین ساختار تنظیم کنندۀ اجتماعی است.

احترامی که این ممنوعیتها در ذهن انسان بدوی به آن فرمان می‌دادند با ترس او از نیروهایی که بنا بود آنها را اجرا کنند دقیقاً برابر بود. تابوها در ابتدا به دلیل تجربۀ تصادفی بداقبالی به وجود آمدند. آنها بعدها توسط رئیسان و شمن‌ها — انسانهای بت‌واره‌ای که به آنان القا می‌شد به وسیلۀ یک شبح روحی، حتی توسط یک خدا هدایت می‌شوند — پیشنهاد شدند. ترس از انتقام روح آنقدر در ذهن یک انسان بدوی زیاد است که او پس از نقض یک تابو گاهی اوقات از شدت ترس می‌میرد، و این رخداد دراماتیک تداوم تابو را در اذهان بازماندگان به طور فوق‌العاده تقویت می‌کند.

محدودیت روی تصاحب زنان و سایر داراییها در زمرۀ آغازین‌ترین ممنوعیتها بود. به تدریج که مذهب شروع به ایفای نقش بزرگتری در تکامل تابو نمود، چیز ممنوع ناپاک و متعاقباً نامقدس محسوب گردید. نوشته‌های عبرانیان مملو از اشاره به چیزهای پاک و ناپاک، مقدس و نامقدس است، اما اعتقادات آنان در امتداد این خطوط از دشواری و تفصیل بسیار کمتری نسبت به اعتقادات بسیاری مردمان دیگر برخوردار بود.

هفت فرمان دلمیشیا و عدن، و نیز ده فرمان عبرانیان، تابوهایی قطعی بودند، و همگی به همان شکل منفیِ بیشتر ممنوعیتهای دوران باستان بیان شده بودند. اما این مجموعۀ جدید قوانین به راستی رهایی بخش بودند، بدین لحاظ که جای هزاران تابوی از پیش موجود را گرفتند. و بیشتر از این، این فرامین بعد در ازای فرمان برداری به طور حتم به چیزی وعده می‌دادند.

خوراکیهای منع شدۀ اولیه منشأ در بت‌واره گرایی و توتم گرایی داشتند. خوک برای فینیقی‌ها مقدس بود، و گاو برای هندوها. تابوی مصری در رابطه با گوشت خوک به وسیلۀ اعتقادات عبرانی و اسلامی تداوم یافته است. شکلی از تابوی خوراکی این باور بود که یک زن حامله می‌توانست آنقدر به یک غذای مشخص فکر کند که بچه، هنگامی که به دنیا می‌آمد، انعکاس آن غذا بود. چنین غذاهایی برای بچه تابو بودند.

روشهای خوردن به زودی تابو شدند، و بدین ترتیب مبادی آداب باستانی و امروزی خوردن روی میز به وجود آمد. سیستمهای کاست و سطوح اجتماعی، آثار باقیمانده از ممنوعیتهای دوران باستان هستند. تابوها در سازمان دادن جامعه بسیار مؤثر بودند، اما به طور وحشتناک مزاحم بودند. سیستم منفی ممنوعیت نه فقط مقرراتی مفید و سازنده را حفظ نمود بلکه همچنین تابوهای منسوخ، فرسوده، و بی‌فایده را.

با این وجود هیچ جامعۀ متمدنی وجود ندارد که به انسان بدوی انتقاد کند، به جز به سبب این تابوهای پراکنده و متنوع، و تابو هیچگاه تداوم نمی‌یافت مگر به سبب تأییدهای مداوم مذهب بدوی. بسیاری از عوامل بنیادین در تکامل انسان بسیار گران بوده‌اند، و در تلاش، جانفشانی، و از خود گذشتگی بهای گزافی را موجب شده‌اند. اما این دستاوردهای از خود گذشتگی پله‌هایی واقعی بودند که انسان از طریق آنها از نردبان فرازگرایانۀ تمدن بالا رفته است.

2- مفهوم گناه

ترس از شانس و هراس از بداقبالی به راستی انسان را به سوی اختراع مذهب بدوی به عنوان بیمۀ فرضی در برابر این بلایا راند. مذهب از جادو و اشباح شروع نموده و با عبور از ارواح و بت‌واره‌ها به تابوها تکامل یافت. هر قبیلۀ بدوی درخت میوۀ ممنوعۀ خود را داشت، به طور مشخص سیب، اما به طور تمثیلی در بر گیرندۀ هزار شاخه‌ای بود که انواع و اقسام تابوهای سنگین از آن آویزان بودند. و درخت ممنوعه همیشه می‌گفت: ”این کار را نکنید.“

به تدریج که ذهن بدوی به نقطه‌ای تکامل یافت که هم ارواح خوب و هم ارواح بد را در نظر گرفت، و هنگامی که تابو تأیید شرعی مذهب در حال تکامل را دریافت نمود، عرصه برای ظهور برداشت جدید از گناه تماماً آماده گردید. پیش از آن که مذهب آشکار شده پا به عرصۀ وجود بگذارد ایدۀ گناه در همه جای دنیا تثبیت شده بود. فقط به واسطۀ مفهوم گناه بود که مرگ طبیعی برای ذهن بدوی منطقی گردید. گناه تخطی از تابو بود، و مرگ مجازات گناه بود.

گناه وابسته به رسوم بود، نه یک چیز عقلانی؛ یک کنش، نه یک اندیشه. و تمامی این مفهوم گناه به وسیلۀ روایات باقیمانده از شهر دیلمون و روزگاران یک بهشت کوچک در زمین رواج یافت. روایت آدم و باغ عدن نیز به رویای ”عصر طلایی“ پیشینِ سرآغاز نژادها ماده بخشید. و این تماماً اعتقادات بیان شدۀ دوران بعد به این باور را که منشأ انسان در یک آفرینش ویژه بود، و این که دوران زندگیش را در کمال آغاز نمود، و این که تخطی از تابوها — گناه — موجب سقوط او به گرفتاری تأسف‌بار بعدیش گردید، تأیید نمود.

نقض عادت‌وار یک تابو کاری زشت گردید؛ قانون بدوی کار زشت را جرم دانست؛ مذهب آن را یک گناه محسوب نمود. در میان قبایل اولیه تخطی از یک تابو ترکیبی از جرم و گناه بود. بلای وارده به جامعه همیشه تنبیهی برای گناه قبیله تلقی می‌شد. برای آنهایی که باور داشتند سعادت و درستکاری لازم و ملزوم یکدیگرند، سعادت ظاهری آدم نابکار آنقدر موجب نگرانی زیاد شد که ضروری بود برای تنبیه تخطی کنندگان از تابو جهنم‌ها اختراع شوند؛ تعداد این مکانهای تنبیه آینده از یک تا پنج تغییر کرده است.

ایدۀ اعتراف و بخشش در ابتدا در مذهب بدوی پدیدار گشت. انسانها برای گناهانی که در هفتۀ بعد قصد ارتکاب آن را داشتند در یک گردهمایی عمومی تقاضای بخشش می‌کردند. اعتراف صرفاً یک آیین بخشش بود، همچنین یک آگهداد عمومی پیرامون نجاست، مراسم فریاد برآوردن ”ناپاک، ناپاک“! سپس تمامی تدابیر آیینیِ پاکسازی به دنبال آن آمدند. تمامی مردمان دوران باستان این مراسم بی‌معنی را اجرا می‌کردند. بسیاری از رسوم به ظاهر بهداشتی قبایل اولیه عمدتاً تشریفاتی بودند.

3- چشم‌پوشی و تحقیر

چشم‌پوشی به عنوان مرحلۀ بعدی در تکامل مذهبی آمد. روزه گرفتن یک عمل رایج بود. به زودی رسم شد که از بسیاری اشکال لذت فیزیکی، به ویژه از نوع جنسی آن، صرف نظر شود. آیین روزه گرفتن ریشۀ عمیقی در بسیاری از مذاهب باستانی داشت و عملاً به تمامی سیستمهای امروزی فکری فقهی انتقال یافته است.

حدوداً هنگامی که انسان بربری داشت از عملکرد اسراف‌کارانۀ سوزاندن و دفن کردن دارایی با مردگان رهایی می‌یافت، درست هنگامی که ساختار اقتصادی نژادها شروع به شکل‌گیری می‌کرد، این دکترین جدید مذهبی چشم‌پوشی پدیدار گشت، و دهها هزار روان کوشا و صمیمی شروع به طلب فقر نمودند. دارایی به عنوان یک مانع معنوی تلقی گردید. این تصورات پیرامون مخاطرات معنویِ دارایی مادی در ایام فیلون و پولس به طور گسترده مورد باور بودند، و از آن هنگام فلسفۀ اروپا را به گونه‌ای چشمگیر تحت تأثیر قرار داده‌اند.

فقر فقط بخشی از آیین ریاضت جسم بود که متأسفانه در نوشته‌ها و آموزشهای بسیاری از مذاهب، به ویژه مسیحیت، ادغام گردید. مراسم اقرار به گناه و توبه شکل منفی این آیین اغلب ابلهانۀ چشم‌پوشی است. اما تمامی اینها به انسان بدوی کنترل نفس را یاد داد، و آن یک پیشرفت ارزشمند در تکامل اجتماعی بود. خویشتن‌داری و کنترل نفس دو تا از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی مذهب تکاملی اولیه بودند. کنترل نفس یک فلسفۀ نوین زندگی به انسان اعطا نمود. آن هنر افزایش عدد کسری زندگی را از طریق کاهش مخرج مطالبات شخصی به جای تلاش دائم در افزودن صورت ارضای خودخواهانه به او آموزش داد.

این عقاید باستانیِ انضباط نفس، تازیانه زدن و انواع و اقسام شکنجۀ فیزیکی را مشتاقانه پذیرا گردید. کاهنان فرقۀ مادر به طور خاص در آموزش حسن رنج فیزیکی فعال بودند. آنها از طریق گردن نهادن به اخته شدن سرمشق دیگران می‌شدند. عبرانیان، هندوها، و بوداییها هواخواهان جدی و ساعی این دکترین تحقیر فیزیکی بودند.

در سراسر دوران باستان انسانها از طریق ایثار در صدد کسب اعتبار اضافه در دفتر حساب خدایان خویش برمی‌آمدند. روزگاری رسم بود که در هنگام تحت فشار عاطفی بودن، پیمان ایثار و شکنجۀ خود بسته شود. با گذشت زمان این عهد و پیمانها شکل قرارداد با خدایان را به خود گرفتند، و بدین لحاظ نمایانگر پیشرفت راستین تکاملی بودند، چرا که خدایان موظف بودند در ازای این شکنجۀ خود و ریاضت جسمانی کاری مشخص انجام دهند. عهد و پیمانها هم منفی و هم مثبت بودند. پیمانهایی با این طبیعت آسیب‌آور و افراط‌آمیز امروزه به بهترین وجه در میان برخی قبایل هندوستان مشاهده می‌شوند.

این کاملاً طبیعی بود که فرقۀ چشم‌پوشی و تحقیر به ارضای جنسی توجه کند. فرقۀ پرهیز از سکس به عنوان یک آیین در میان سربازان پیش از درگیری در نبرد به وجود آمد. در روزگاران بعد این عملکرد ”آدمهای مقدس“ گردید. این فرقه ازدواج را فقط به عنوان کاری اهریمنی که کمتر از زنا است جایز شمرد. بسیاری از مذاهب بزرگ دنیا به گونه‌ای منفی از این فرقۀ باستانی تأثیر پذیرفته‌اند، اما هیچکدام به گونه‌ای چشمگیرتر از مسیحیت از آن تأثیر نپذیرفته‌اند. پولس رسول یک هواخواه این فرقه بود، و دیدگاههای شخصی او در آموزشهایی که وی به الهیات مسیحی وصل کرد منعکس است: ”برای یک مرد خوب است که به زنی دست نزند.“ ”کاش همۀ مردان مثل من مجرد بودند“ ”پس به آنهایی که هنوز ازدواج نکرده‌اند و به بیوه زنان می‌گویم که برایشان خوب است مثل من مجرد بمانند.“ پولس به خوبی می‌دانست که این آموزشها بخشی از تعالیم عیسی نیستند، و اذعان او در رابطه با این امر به وسیلۀ این گفته نشان داده می‌شود: ”من این را با اجازه می‌گویم نه به واسطۀ فرمان.“ اما این فرقه موجب شد که پولس به زنان با دیدۀ تحقیر بنگرد. و جای تأسف است که دیدگاههای شخصی او مدتهاست که روی آموزشهای یک مذهب بزرگ دنیا تأثیر گذاشته است. اگر اندرزهای آن آموزگار چادرساز عملاً و به طور همگانی مورد اطاعت قرار می‌گرفتند، در آن صورت نژاد بشری با پایانی ناگهانی و افتضاح‌آمیز مواجه می‌شد. علاوه بر این، درگیری یک مذهب با فرقۀ باستانیِ خودداری مستقیماً به جنگ بر علیه ازدواج و تشکیل خانواده، بنیان راستین جامعه و نهاد پایه‌ای پیشرفت بشری، راه می‌بَرد. و جای شگفتی نیست که تمامی چنین اعتقاداتی شکل‌یابی کهانتهای مجرد را در بسیاری مذاهب مردمان گوناگون ترویج نمود.

روزی انسان باید یاد گیرد که چگونه از آزادی بدون مجوز، تغذیه بدون پرخوری، و لذت بدون شهوترانی بهره‌مند گردد. کنترل نفس یک سیاست بشری بهتر تنظیم رفتار نسبت به خویشتن‌داری مفرط می‌باشد. عیسی نیز هیچگاه این دیدگاههای نامعقول را به پیروان خود آموزش نداد.

4- منشأ قربانی

قربانی به عنوان بخشی از انجام مراسم مذهبی، همانند بسیاری از آیینهای نیایشی دیگر، یک منشأ ساده و یگانه نداشت. تمایل به تعظیم در برابر قدرت و سجدۀ فرد در پرستش نیایشی در شرایط وجود راز، حکایت از دم تکان دادن سگ در برابر صاحبش می‌کند. این کار از میل به پرستش تا عمل قربانی کردن تنها یک گام فاصله دارد. انسان بدوی ارزش قربانی خود را از طریق دردی که متحمل می‌شد می‌سنجید. هنگامی که ایدۀ قربانی در ابتدا خود را به مراسم مذهبی وصل نمود، هیچ هدیه‌ای که دردآور نبود در نظر گرفته نمی‌شد. اولین قربانیها اعمالی نظیر کندن مو، بریدن گوشت بدن، قطع عضو بدن، با ضربه دندانها را از جا درآوردن، و بریدن انگشتان دست بودند. با پیشرفت تمدن، این مفاهیم بدوی قربانی کردن به سطح آیین حرام کردن بر خود، ریاضت کشی، روزه گرفتن، محرومیت، و دکترین بعدی مسیحی تطهیر از طریق ندبه، تحمل رنج، و خوارسازی جسم ارتقا یافتند.

در ابتدای تکامل مذهب دو مفهوم قربانی وجود داشت: ایدۀ قربانی اهدایی، که در بر گیرندۀ نحوۀ شکرگزاری بود، و قربانی قرضی، که شامل ایدۀ نجات بود. بعدها برداشت جانشین سازی به وجود آمد.

باز انسان بعدها تصور نمود که قربانی او از هر نوعی که باشد می‌تواند به عنوان پیام رسانی به خدایان عمل کند؛ آن می‌تواند در سوراخ بینی خداوند همانند بویی خوش باشد. این بخور و سایر اشکال هنری آیین قربانی کردن را آورد که به جشنهای قربانی توسعه یافت، و با گذشت زمان به طور فزاینده مفصل و پرآذین گشت.

به تدریج که مذهب تکامل یافت، مراسم قربانی کردن به منظور استمالت و خشنود سازی، جایگزین روشهای قدیمی‌تر پرهیز، دلجویی، و جن‌گیری گردید.

قدیمی‌ترین ایدۀ قربانی ایدۀ برآورد بی‌طرفی بود که توسط ارواح نیاکان مطالبه می‌شد. تنها بعدها بود که ایدۀ کفاره به وجود آمد. به تدریج که انسان از اعتقاد به منشأ تکاملی نژادی فاصله گرفت، به تدریج که حکایات روزگاران پرنس سیاره‌ای و اقامت موقت آدم از میان فیلتر زمان عبور نمود، مفهوم گناه و منشأ گناه همه جا گیر شد، طوری که قربانی برای جبران گناهِ تصادفی و شخصی به شکل دکترین قربانی برای جبران گناه انسانها تکامل یافت. کفارۀ قربانی یک تدبیر همه جانبۀ بیمه بود که حتی ناخشنودی و حسادت یک خدای ناشناخته را نیز تحت پوشش قرار می‌داد.

انسان بدوی که با بسیاری ارواح حساس و خدایان حریص محاصره شده بود، با چنان گروه بزرگی از الوهیتهای بستانکار رو در رو بود که به تمامی کاهنان، آیین، و قربانیها در سرتاسر تمامی طول عمر نیاز بود که او از دِین معنوی بیرون برده شود. دکترین گناه اولیه، یا معصیت انسانی، شروع هر شخص را در بدهکاری جدی به نیروهای روحی قرار داد.

هدایا و رشوه‌ها به انسانها داده می‌شوند؛ اما هنگامی که به خدایان تقدیم می‌شوند، به عنوان چیزهای وقفی و تقدیس یافته توصیف می‌شوند، و یا قربانی نامیده می‌شوند. انصراف شکل منفی استمالت بود؛ قربانی شکل مثبت گردید. عمل استمالت شامل ستایش، تمجید، چاپلوسی، و حتی سرگرم کردن بود. و بقایای این کارکردهای مثبت فرقۀ استمالت دوران باستان است که اشکال امروزی پرستش الهی را تشکیل می‌دهد. اشکال امروزی پرستش صرفاً به آیین تبدیل نمودن این تکنیکهای باستانی قربانیِ متعلق به استمالتِ مثبت می‌باشند.

قربانی کردن حیوان بسیار بیشتر از آنچه که بتواند برای انسانهای امروزی معنی داشته باشد برای انسان بدوی معنی‌دار بود. این انسانهای بربری حیوانات را به عنوان خویشان واقعی و نزدیک خود تلقی می‌کردند. با گذشت زمان، انسان در کار قربانی کردن خود زیرک شد. او از قربانی کردن حیوانات کاری خود دست کشید. او در ابتدا بهترین هر چیز را قربانی می‌کرد، که حیوانات اهلیش نیز شامل آن بودند.

این یک لاف زنی تو خالی نبود که یک حکمران مشخص مصری به عمل آورد هنگامی که گفت 113٫433 برده، 493٫386 رأس حیوان چهارپا، 88 قایق، 2756 مجسمۀ طلایی، 331٫702 بستو عسل و روغن، 228٫380 خمرۀ شراب، 680٫714 غاز، 6٫744٫428 قرص نان، و 5٫740٫352 کیسه ذرت قربانی کرده است. و برای انجام این کار او الزاماً بایستی شهروندان رنجبر خود را به شدت مالیات بسته باشد.

احتیاج محض سرانجام این انسانهای نیمه بدوی را مجبور ساخت که قسمت مادی قربانیهای خود را بخورند. خدایان از قسمت روحی آن بهره‌مند می‌شدند. و به بهانۀ خوردن خوراک مقدس باستانی این رسم توجیه پیدا نمود، یک خدمت اشتراکی مطابق استفادۀ امروزی آن.

5- قربانیها و آدمخواری

ایده‌های امروزی در رابطه با آدمخواری اولیه کاملاً اشتباه هستند. این کار بخشی از آداب و رسوم جامعۀ اولیه بود. در حالی که آدمخواری به طور سنتی برای تمدن امروزی وحشتناک است، آن بخشی از ساختار اجتماعی و مذهبی جامعۀ بدوی بود. منافع گروهی عمل آدمخواری را حکم می‌کرد. این کار از طریق مطالبۀ شدید ضرورت رشد نمود و به دلیل بردگی خرافات و نادانی تداوم یافت. این کار یک رسم اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، و نظامی بود.

انسان اولیه یک آدمخوار بود؛ او از خوردن گوشت انسان لذت می‌برد، و از این رو آن را به عنوان یک هدیۀ خوراکی به ارواح و خدایان بدوی خویش عرضه می‌کرد. از آنجا که ارواح شبح گونه صرفاً انسانهای تغییر یافته بودند، و چون خوراک بزرگترین نیاز انسان بود، پس به همین ترتیب باید خوراک بزرگترین نیاز یک روح باشد.

روزگاری در میان نژادهای در حال تکامل آدمخواری تقریباً عمومیت داشت. سنگیکها همگی آدمخوار بودند، اما در ابتدا اندانیها نبودند، و نودیها و آدمیان نیز نبودند. آندیها نیز تا بعد از این که با نژادهای تکاملی به طور چشمگیر مخلوط شدند چنین نبودند.

ذائقه برای خوردن گوشت انسانی رشد می‌کند. خوردن گوشت انسان بعد از عبور از گرسنگی، دوستی، انتقام، یا آیین مذهبی، به آدمخواری عادت‌وار می‌رسد. آدمخواری از کمبود خوراک ناشی شده است، گر چه این به ندرت دلیل اصلی بوده است. با این وجود اسکیموها و اندانیهای اولیه به ندرت آدمخوار بودند، مگر در دوران قحطی. سرخپوستان به ویژه در آمریکای مرکزی آدمخوار بودند. روزگاری این یک عملکرد عام برای مادران بدوی بود که فرزندان خودشان را بکشند و بخورند تا نیرویی را که در هنگام زایمان از دست داده بودند باز یابند، و در کوینزلند اولین بچه هنوز مکرراً بدین نحو کشته و با ولع خورده می‌شود. در ایام اخیر بسیاری از قبایل آفریقایی به عنوان یک اقدام جنگی، برای انداختن نوعی ترس و وحشت در دل همسایگان، عمداً به آدمخواری دست می‌زنند.

برخی از آدمخواریها ناشی از انحطاط تیره‌هایی بود که روزی برتر بودند، اما آن بیشتر در میان نژادهای تکاملی رایج بود. آدمخواری در زمانی که انسانها احساساتی شدید و تلخ را در رابطه با دشمنانشان تجربه می‌کردند انجام می‌شد. خوردن گوشت انسان بخشی از مراسم شرعی انتقام گردید. باور می‌رفت که شبح یک دشمن بدین گونه می‌توانست نابود شود، یا با روح شخص خورنده پیوند یابد. روزگاری این یک اعتقاد رایج بود که جادوگران از طریق خوردن گوشت انسان به نیروهای خود دست می‌یافتند.

گروههای مشخصی از آدمخواران فقط اعضای قبایل خود را می‌خوردند، یک آمیزش کاذب روحانی که ظاهراً بنا بود همبستگی قبیله‌ای را تشدید سازد. اما آنها همچنین با ایدۀ افزودن قدرت خود دشمنان را به منظور انتقام می‌خوردند. این برای روان یک دوست یا هم قبیله‌ای یک افتخار محسوب می‌شد که بدنش خورده شود، در حالی که برای یک دشمن تنها چیزی بیشتر از تنبیه نبود که بدین گونه با ولع خورده شود. ذهن بدوی هیچگاه تظاهر به انسجام نمی‌کرد.

در میان برخی قبایل والدین کهنسال درخواست می‌کردند توسط فرزندانشان خورده شوند. در میان برخی دیگر رسم بود که از خوردن خویشاوندان نزدیک خودداری شود؛ بدنهای آنها فروخته می‌شدند یا با بدنهای بیگانگان معاوضه می‌شدند. داد و ستد قابل ملاحظه‌ای برای زنان و کودکانی که به منظور سلاخی فربه شده بودند وجود داشت. هنگامی که بیماری یا جنگ نمی‌توانست ازدیاد جمعیت را کنترل کند، مازاد جمعیت بدون تشریفات خورده می‌شد.

آدمخواری به دلیل تأثیرات زیرین به تدریج در حال از میان رفتن بوده است:

1- گاهی اوقات این کار یک مراسم جمعی گردید، به عهده گرفتن مسئولیت جمعی برای وارد نمودن مجازات مرگ به یک هم قبیله‌ای. گناه خونریزی هنگامی که توسط همگی، توسط جامعه، مورد مشارکت قرار گیرد، دیگر یک جرم محسوب نمی‌شود. آخرین آدمخواری در آسیا خوردن مجرمان اعدام شده بود.

2- در همان اوان این کار یک آیین مذهبی گردید، اما افزایش ترس از شبح همیشه موجب کاهش آدمخواری نمی‌شد.

3- سرانجام این کار به نقطه‌ای رسید که تنها برخی از قسمتها یا اعضای بدن خورده می‌شدند، آن قسمتهایی که به ظاهر در بر گیرندۀ روان یا قسمتهایی از روح بودند. نوشیدن خون متداول گردید، و مخلوط کردن قسمتهای ”خوردنی“ بدن با داروها مرسوم شد.

4- این کار محدود به مردان می‌شد؛ خوردن گوشت انسان برای زنان ممنوع بود.

5- این کار بعد به رئیسان قبایل، کاهنان، و شمن‌ها محدود شد.

6- سپس این کار در میان قبایل بالاتر تابو گشت. ممنوعیت آدمخواری در دلمیشیا آغاز گردید و به کندی به سراسر دنیا گسترش یافت. نودیها به منظور مقابله با آدمخواری سوزاندن اجساد را تشویق می‌کردند، زیرا روزگاری در آوردن اجساد از زیر زمین و خوردن آنها یک عملکرد عادی بود.

7- قربانی کردن انسان ناقوس مرگ آدمخواری را به صدا درآورد. گوشت انسان که خوراک انسانهای برتر، رئیسان قبایل، شده بود سرانجام برای ارواح باز هم برتر محفوظ گردید؛ و بدین ترتیب عرضه نمودن قربانیهای بشری به طور مؤثر به آدمخواری خاتمه داد، به جز در میان پست‌ترین قبایل. هنگامی که قربانی کردن انسان به طور کامل برقرار گردید، آدمخواری تابو گشت؛ گوشت انسان فقط خوراک خدایان بود؛ انسان فقط می‌توانست یک خرده نان تشریفاتی و آیینی، نان عشای ربانی را بخورد.

سرانجام جانشینهای حیوانی به مقصود قربانی کردن وارد استفادۀ عمومی شدند، و حتی در میان قبایل عقب مانده‌تر سگخواری به اندازۀ زیاد آدمخواری را کاهش داد. سگ اولین حیوان اهلی بود و هم به این منظور و هم به منظور خوراک گرامی داشته می‌شد.

6- تکامل قربانی بشری

قربانی بشری یک نتیجۀ غیرمستقیم آدمخواری و نیز درمان آن بود. فراهم نمودن اسکورت روحی به دنیای روح نیز موجب کاهش آدمخواری گردید، زیرا خوردن این قربانیهای مرگ هرگز رسم نبود. هیچ نژادی از انجام کار قربانی ساختن انسان که به شکلی و در زمانی رخ داده به طور کامل عاری نبوده است، گرچه اندانیها، نودیها، و آدمیان در کمترین حد به آدمخواری اعتیاد داشتند.

قربانی کردن انسان کمابیش عالمگیر بوده است. این کار در رسوم مذهبی چینی‌ها، هندوها، مصریان، عبرانیان، بین‌النهرینی‌ها، یونانیان، رومیان، و بسیاری مردمان دیگر ادامه یافت، حتی تا ایام اخیر در میان قبایل عقب ماندۀ آفریقایی و استرالیایی. سرخپوستان دوران بعد تمدنی داشتند که از آدمخواری به وجود آمده بود، و از این رو، در قربانی کردن انسان غرق شده بود، به ویژه در آمریکای مرکزی و جنوبی. کلدانیان در زمرۀ اولین مردمانی بودند که قربانی کردن انسانها برای مواقع عادی را ترک کردند، و قربانی کردن حیوانات را جایگزین آن نمودند. در حدود دو هزار سال پیش یک امپراتور رئوف ژاپنی مجسمه‌های سفالی را برای جایگزینی قربانیهای انسانی عرضه نمود، اما کمتر از هزار سال پیش بود که این قربانیها در شمال اروپا منسوخ شدند. در میان برخی قبایل عقب مانده هنوز قربانی کردن انسان به وسیلۀ داوطلبان صورت می‌گیرد. این کار یک نوع خودکشی مذهبی یا آیینی است. یک شمن روزی دستور داد یک مرد کهنسال متعلق به یک قبیلۀ مشخص که بسیار مورد احترام بود قربانی شود. مردم شورش کردند و از انجام این کار سرپیچی نمودند. در نتیجه مرد کهنسال پسر خودش را وادار نمود او را بکشد. مردم دوران باستان به راستی به این رسم باور داشتند.

در تاریخِ ثبت شده هیچ تجربه‌ای غم‌انگیزتر و تأثرآورتر از روایت عبرانی یفتاح و یگانه دخترش وجود ندارد. این تجربه نمایشگر ستیزهای دلخراش دهنده بین سنتهای باستانی و ریشه‌دار مذهبی و مطالبات مغایرِ تمدن پیشرو می‌باشد. مطابق رسوم معمول، این مرد خوش نیت یک نذر ابلهانه کرده بود. او با ”خدای نبردها“ قرار گذاشته بود که در ازای پیروزی در برابر دشمنانش بهای مشخصی بپردازد. و این بها این بود که هنگامی که به خانه‌اش بازگشت از اولین کسی که برای دیدار او از منزلش خارج شد یک قربانی بسازد. یفتاح تصور می‌کرد که یکی از بردگان مورد اعتمادش که در آن نزدیکی بود به پیشواز او می‌رود، اما بر حسب اتفاق دختر و تنها فرزندش خارج شد تا به او خوشامد بگوید. و بدین ترتیب، حتی در آن تاریخ اخیر و در میان مردم به ظاهر متمدن، این دختر زیبا بعد از دو ماه گریه و زاری برای فرجامش توسط پدرش و با تأیید مردم قبیله‌اش به عنوان یک قربانی انسانی در واقع قربانی گردید. و این کار تماماً با وجود فرامین قاطع موسی بر علیه عرضۀ قربانی انسانی انجام یافت. اما مردان و زنان به انجام نذرهای ابلهانه و غیرضروری معتاد هستند، و انسانهای پیشین چنین پیمانهایی را بسیار مقدس به شمار می‌آوردند.

در ایام باستان هنگامی که بنای یک ساختمان جدید هر اندازه مهم شروع می‌شد، مرسوم بود که یک موجود بشری را به عنوان ”قربانی پی‌ریزی ساختمانی“ بکشند. این کار یک شبح روحی را فراهم می‌کرد که مراقب و محافظ ساختمان باشد. هنگامی که چینی‌ها برای قالب ریزی یک ناقوس آماده می‌شدند، سنت حکم می‌کرد که به منظور بهبود صدای ناقوس حداقل یک دختر جوان قربانی شود. دختری که انتخاب می‌شد به طور زنده به داخل فلز مذاب پرتاب می‌گردید.

مدتها برای بسیاری از گروهها رسم بود که بردگان را زنده در داخل دیوارهای مهم جاسازی کنند. در ایام بعد قبایل شمال اروپا دیوارسازی پیرامون سایۀ یک رهگذر را جانشین این رسم قرار دادن اشخاص زنده در دیوارهای ساختمانهای جدید نمودند. چینی‌ها آن کارگرانی را که حین ساختن یک دیوار می‌مردند در دیوار دفن می‌کردند.

یک پادشاه کم اهمیت در فلسطین در هنگام ساختن دیوارهای اریحا، ”پی‌ریزی آن را با بدن ابیرام، اولین فرزندش، انجام داد، و دروازه‌های آن را با بدن جوان‌ترین پسرش سجوب بنا نهاد.“ در آن تاریخ اخیر، نه تنها این پدر دو تن از فرزندان خود را زنده در سوراخهای پی‌ریزی دروازه‌های شهر قرار داد، بلکه عمل او نیز ”مطابق کلام خداوند“ ثبت شده است. موسی این کار قربانی کردن برای پی‌ریزی ساختمان را قدغن کرده بود، اما مردم اسرائیل مدت کوتاهی بعد از مرگ او این کار را از سر گرفتند. مراسم قرن بیستمیِ نهادن زیورآلات ارزان و چیزهای یادگاری در سنگ بنای یک ساختمان جدید یادآور قربانی کردنهای بدوی پی‌ریزی ساختمان می‌باشد.

مدتها برای بسیاری از مردمان رسم بود که اولین میوه‌هایشان را وقف ارواح کنند. و این رسوم که اکنون کم و بیش سمبلیک هستند تماماً آثار به جا مانده از رسوم اولیه‌ای می‌باشند که به قربانی انسانی مربوط بودند. ایدۀ تقدیم کردن اولین فرزند به عنوان یک قربانی در میان مردم دوران باستان رایج بود، به ویژه در میان فینیقی‌ها که آخرین کسانی بودند که آن را ترک کردند. در هنگام قربانی کردن گفته می‌شد، ”زندگی برای زندگی“. اکنون شما در هنگام مرگ می‌گویید: ”خاک به خاک.“

منظرۀ رقت‌بار الزام ابراهیم به قربانی کردن پسرش اسحاق، در حالی که برای احساسات متمدن شوکه کننده است، برای انسانهای آن روزگاران یک ایدۀ جدید یا عجیب نبود. مدتها این یک رسم رایج بود که پدران در مواقع فشار احساسی زیاد پسران ارشد خود را قربانی کنند. بسیاری از مردمان روایتی دارند که با این داستان قابل مقایسه است، زیرا روزگاری اعتقادی جهانی و عمیق وجود داشت که هنگام وقوع هر چیز خارق‌العاده یا غیرمعمول تقدیم یک قربانی انسانی ضروری است.

7- اصلاحات در قربانی ساختن انسان

موسی تلاش کرد از طریق شروع جایگزینی فدیه قربانیهای انسانی را پایان دهد. او یک برنامه‌ریزی منظم ایجاد نمود که مردمش را قادر ساخت از بدترین پیامدهای نذرهای شتابزده و ابلهانۀ خویش بگریزند. زمینها، داراییها، و فرزندان می‌توانستند بر طبق قیمتهای تثبیت شده‌ای که به کاهنان قابل پرداخت بودند بازخرید شوند. آن گروههایی که قربانی کردن اولین فرزندانشان را متوقف کردند نسبت به همسایگان کمتر پیشرفته که به این اعمال ظالمانه ادامه می‌دادند از مزیت بیشتری برخوردار بودند. بسیاری از این قبایل عقب مانده نه تنها با از دست دادن پسرانشان به اندازۀ زیاد تضعیف شدند، بلکه حتی سلسلۀ رهبریشان اغلب شکسته شد.

یک پیامد عمل رو به سپری قربانی کردن فرزند رسم مالیدن خون روی چهارچوب در ورودی خانه برای محافظت از فرزندان ارشد بود. این کار اغلب در رابطه با یکی از جشنهای مقدس سال انجام می‌شد، و این مراسم روزگاری در بیشتر نقاط جهان از مکزیک تا مصر رایج بود.

حتی بعد از این که بیشتر گروهها به کشتار آیینی کودکان پایان داده بودند، رسم شد نوزاد را در بیابان و یا در یک قایق کوچک روی آب به حال خود رها سازند. اگر کودک نجات می‌یافت، تصور می‌شد که خدایان برای حفاظت از کودک مداخله نموده‌اند، همانند روایات سَرگن، موسی، کوروش، و رمولس. سپس رسم وقف پسران ارشد به عنوان مقدس یا قربانی آمد، تا اجازه یابند به جای مردن بزرگ شده و سپس تبعید شوند؛ این منشأ کوچ نشینی بود. رومی‌ها در طرح کوچ نشینی خود به این رسم وفادار ماندند.

منشأ بسیاری از پیوندهای ویژۀ بی‌بند و باری جنسی با پرستش بدوی در ارتباط با قربانی کردن انسان بود. در ایام باستان، اگر زنی شکارچیان سر را می‌دید می‌توانست جان خود را از طریق تسلیم جنسی نجات دهد. بعدها، دختر جوانی که به عنوان قربانی وقف خدایان شده بود می‌توانست از طریق اهدای مادام‌العمر بدن خود به خدمت مقدس جنسی در معبد جان خود را بازخرید نماید. او بدین گونه می‌توانست پول بازخرید خود را به دست آورد. مردم دوران باستان داشتن روابط جنسی با زنی را که بدین گونه درگیر نجات جان خویش شده بود بسیار تعالی بخش تلقی می‌کردند. همراهی کردن با این دختران مقدس یک آداب و رسوم مذهبی بود، و علاوه بر آن، تمام این آیین یک عذر موجه برای ارضای معمول جنسی فراهم می‌کرد. این یک نوع زیرکی خود فریبانه بود که هم دختران و هم معاشران آنها از انجام آن بسیار خشنود می‌شدند. در پیشرفت تکاملی تمدن همیشه رسوم اخلاقی به کندی در عقب حرکت می‌کنند، و بدین ترتیب برای اعمال جنسی آغازین‌تر و بدوی‌تر نژادهای در حال تکامل پذیرش فراهم می‌سازند.

روسپیگری در معبد سرانجام در سراسر جنوب اروپا و آسیا گسترش یافت. پولی که توسط روسپیان معبد کسب می‌شد در میان تمامی مردمان مقدس محسوب می‌گشت — یک هدیۀ والا برای تقدیم به خدایان. بالاترین انواع زنان بازارهای جنسی معبد را از جمعیت پر می‌کردند و درآمد خود را وقف انواع و اقسام خدمات و کارهای مقدس عام‌المنفعه می‌نمودند. بسیاری از اقشار بالای زنان مهریۀ خود را از طریق خدمت موقت جنسی در معابد جمع می‌کردند، و بیشتر مردان چنین زنانی را به عنوان همسر ترجیح می‌دادند.

8- رستگاری و میثاق

بازخرید از طریق قربانی و روسپیگری در معبد در واقع جرح و تعدیل در قربانی کردن انسان بود. بعد از آن قربانی کردن کاذب دختران آمد. این مراسم شامل خونریزی، و نیز وقف به بکارت مادام‌العمر می‌شد، و یک واکنش اخلاقی به روسپیگری قدیمی‌تر معبد بود. در ایام اخیرتر باکره‌ها خود را وقف خدمت مراقبت از آتشهای مقدس معبد نمودند.

انسانها سرانجام به این پنداشت رسیدند که تقدیم یک قسمت از بدن می‌تواند جای قربانی قدیمی‌تر و کامل انسانی را بگیرد. قطع فیزیکی یک عضو بدن نیز به عنوان یک جانشین قابل قبول تلقی می‌گشت. مو، ناخنها، خون، و حتی انگشتان دست و پا قربانی می‌شدند. رسم باستانی بعدی و تقریباً جهانی ختنه نتیجۀ فرقۀ قربانی ناقص بود. این کار تماماً یک امر قربانی کردن بود، هیچ فکر بهداشتی به آن وصل نبود. مردان ختنه می‌شدند؛ زنان گوشهایشان را سوراخ می‌کردند.

متعاقباً رسم شد که به جای قطع انگشتان، آنها به هم گره زده شوند. تراشیدن سر و کوتاه کردن مو نیز اشکال وقف مذهبی بودند. اخته کردن در ابتدا یک تعدیل ایدۀ قربانی انسانی بود. سوراخ کردن بینی و لب هنوز در آفریقا انجام می‌شود، و خال‌کوبی یک تکامل هنری زخمی کردن بدوی بدن در دوران پیشین می‌باشد.

رسم قربانی کردن، در نتیجۀ آموزشهای رو به پیشرفت، عاقبت به ایدۀ پیمان مذهبی مربوط شد. سرانجام تصور شد که خدایان به داخل توافقهای واقعی با انسان وارد شده‌اند؛ و این یک گام عمده در تثبیت مذهب بود. قانون، یک پیمان، جای خوش اقبالی، ترس، و خرافه را می‌گیرد.

انسان حتی هرگز خواب این را هم نمی‌توانست ببیند که به داخل یک قرارداد با الوهیت وارد شود، تا این که درک او از خداوند به سطحی رسید که بر حسب آن کنترل کنندگان جهان قابل اعتماد پنداشته شدند. و برداشت اولیۀ انسان از خداوند آنقدر انسان انگارانه بود که وی قادر نبود به الوهیتی قابل اعتماد باور داشته باشد، تا این که او خود نسبتاً قابل اعتماد، اخلاقی، و نیک کردار گردید.

اما اندیشۀ پیمان بستن با خدایان نهایتاً فرا رسید. انسان تکاملی سرانجام به چنان شایستگی اخلاقی دست یافت که جرأت یافت با خدایان خود چانه زند. و بدین ترتیب کار تقدیم قربانی به تدریج به بازی چانه زدن فلسفیِ انسان با خداوند تکامل یافت. و تمام این کار نمایانگر یک تدبیر جدید برای بیمه کردن در مقابل بداقبالی یا، به جای آن، یک تکنیک بهبود یافته برای خرید حتمی‌تر نیکبختی بود. این ایدۀ اشتباه را نپذیرید که این قربانیهای اولیه یک هدیۀ مجانی به خدایان، یک عطای خود انگیختۀ سپاس یا شکرگزاری بودند؛ آنها نشانگر پرستش حقیقی نبودند.

اَشکال بدوی دعا چیزی بیشتر یا کمتر از چانه زدن با ارواح، جدل با خدایان، نبودند. این نوعی مبادلۀ پایاپای بود که در آن التماس و متقاعد سازی جانشین چیزی ملموس‌تر و گرانبهاتر شده بود. بازرگانی در حال توسعۀ نژادها روح داد و ستد را پرورش داده و زیرکی مبادلۀ پایاپای را به وجود آورده بود؛ و اکنون این ویژگیها شروع به پدیدار شدن در روشهای پرستشی انسان نمودند. و همانطور که برخی از انسانها نسبت به سایرین بازرگانان بهتری بودند، به همان ترتیب برخی نسبت به دیگران نیایشگران بهتری محسوب می‌شدند. دعای یک انسان درستکار از حرمت بالا برخوردار بود. یک انسان درستکار کسی بود که تمامی حسابهای خود را با ارواح تسویه نموده، و هر وظیفۀ آیینی خود را نسبت به خدایان به طور کامل به جا آورده بود.

دعای اولیه به سختی پرستش بود؛ آن یک درخواست توأم با چانه زدن برای سلامتی، ثروت، و زندگی بود. و از بسیاری جهات دعاها با گذشت اعصار تغییر زیادی نکرده‌اند. آنها هنوز از کتابها خوانده می‌شوند، به طور رسمی قرائت می‌گردند، و برای قرار دادن روی چرخها و برای آویزان کردن از درختان نوشته می‌شوند، جایی که وزش بادها انسان را از دردسر صرف انرژی برای نجوا کردن رها خواهد ساخت.

9- قربانیها و خوراکهای مذهبی

قربانی انسانی، در طول مسیر تکامل آیینهای مردم یورنشیا، از عمل خونین آدمخواری به سطوح بالاتر و سمبلیک‌تر پیش رفته است. آیینهای اولیۀ قربانی کردن مراسم بعدی خوردن خوراک مذهبی را ایجاد نمودند. در ایام اخیرتر فقط کشیش قدری از قربانی آدمخوارانه یا یک قطره از خون انسان را می‌خورد، و سپس همگی جانشین حیوانی را می‌خورند. این ایده‌های اولیۀ فدیه، بازخرید، و میثاقها به سرویسهای خوراک عشای ربانی در دوران بعد تکامل یافته‌اند. و تمامی این تکامل آیینی یک تأثیر نیرومند اجتماعی سازی اعمال نموده است.

در رابطه با فرقۀ مادر خداوند، در مکزیک و جاهای دیگر، یک خوراک ربانی کیک و شراب سرانجام به جای گوشت و خون متعلق به قربانیهای قدیمی‌تر بشری به کار گرفته شد. عبرانیان مدتها این آیین را به عنوان قسمتی از مراسم عید پسح خود اجرا می‌کردند، و از این آیین بود که نوع بعدی مسیحی نان عشای ربانی به وجود آمد.

بنیاد برادریهای اجتماعی دوران باستان روی آیین نوشیدن خون بنا شده بود. برادری اولیۀ یهودی یک امر قربانی خونی بود. پولس ساختن یک آیین جدید مسیحی را روی ”خون عهد و پیمان جاودان“ آغاز نمود. و در حالی که او ممکن است به گونه‌ای غیرضروری با آموزشهایی پیرامون خون و قربانی سد راه مسیحیت شده باشد، یک بار و برای همیشه به دکترینهای نجات از طریق قربانیهای بشری یا حیوانی پایان داد. سازشهای فقهی او نشان می‌دهد که حتی آشکارسازی آسمانی نیز باید به کنترل تدریجی تکامل تن در دهد. به گفتۀ پولس، مسیح آخرین و کامل‌ترین قربانی بشری گردید. داور آسمانی اکنون به طور کامل و برای همیشه راضی است.

و بدین ترتیب، بعد از اعصار طولانی آیین قربانی به آیین نان عشای ربانی تکامل یافته است. از این رو نانهای عشای ربانی مذاهب امروزی جانشینان مشروع آن مراسم شوکه کنندۀ پیشین قربانی بشری و باز آیینهای باستانی‌تر آدمخواری می‌باشند. بسیاری هنوز برای نجات به خون متکی هستند، اما حداقل این کار تمثیلی، سمبلیک، و اسرارآمیز شده است.

10- بخشش گناه

در ذهن انسان دوران باستان فقط از طریق قربانی لطف خداوند به دست می‌آمد. انسان امروزی باید تکنیکهای جدید دستیابی به خود آگاهی نسبت به نجات را به وجود آورد. آگاهی نسبت به گناه در ذهن انسان پابرجا است، اما الگوهای فکری او پیرامون رستگاری فرسوده و کهنه شده‌اند. واقعیتِ نیاز معنوی پابرجا است، اما پیشرفت عقلانی راههای کهن کسب آرامش و تسلی برای ذهن و روان را نابود ساخته است.

گناه باید به صورت بدپیمانی عمدی نسبت به الوهیت از نو تعریف شود. درجاتی از بدپیمانی وجود دارد: وفاداری ناقص دودلی؛ وفاداری تقسیم شدۀ متضاد؛ وفاداری میرای بی‌تفاوتی؛ و مرگ وفاداری که در وقف به ایده‌آلهای بی‌خدایی به نمایش گذارده می‌شود.

حس یا احساس گناه، آگاهی نسبت به نقض سنتهای اجتماعی است؛ آن لزوماً گناه نیست. در فقدان بدعهدی آگاهانه نسبت به الوهیت هیچ گناه واقعی وجود ندارد.

امکان شناخت حس گناه نشان تمایز متعال برای نوع بشر است. آن انسان را به صورت موجودی بی‌ارزش نشان نمی‌کند، بلکه او را به عنوان مخلوقی دارای بزرگی بالقوه و سرفرازی دائماً بالا رونده متمایز می‌سازد. این حس بی‌ارزشی محرک اولیه‌ای است که باید به سرعت و با اطمینان به آن گشایشهای ایمانی رهنمون شود که ذهن انسان را به سطوح شکوهمند بزرگ منشی اخلاقی، بصیرت کیهانی، و زندگی معنوی دگرگون می‌سازد. تمامی معانی وجود بشری بدین طریق از گذرا به جاودانه تغییر می‌کنند، و تمامی ارزشها از بشری به الهی ارتقا می‌یابند.

اعتراف به گناه باطل شمردن شجاعانۀ بدعهدی است، اما پیامدهای این بدعهدی را در زمان و مکان به هیچ وجه تخفیف نمی‌دهد. اما اعتراف — شناخت صادقانۀ سرشت گناه — برای رشد مذهبی و پیشرفت معنوی ضروری است.

بخشش گناه توسط الوهیت بازسازی روابط وفادارانه به دنبال یک دورۀ آگاهی بشری از وقفه افتادن در این روابط به عنوان پیامد شورش آگاهانه است. نباید به دنبال بخشش رفت، بلکه به عنوان آگاهی از برقراری مجدد روابط وفادارانه میان آفریده و آفریدگار فقط باید آن را دریافت نمود. و تمامی فرزندان وفادار خداوند در مسیر صعود به بهشت شاد، دوستدار خدمت، و پیوسته در حال پیشرفت می‌باشند.

[عرضه شده توسط یک ستارۀ تابناک عصر نبادان.]

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©