مقالۀ 90 شمن‌گرایی ― حکیمان قبایل و کاهنان

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 90

شمن‌گرایی ― حکیمان قبایل و کاهنان

تکامل رسوم مذهبی از دلجویی، پرهیز، جن‌گیری، مجبور سازی، مصالحه، و استمالت به قربانی، کفاره، و نجات پیش رفت. تکنیک رسوم مذهبی از اشکال آیین بدوی نیایشی به بت‌واره‌ها و سپس به جادو و معجزات عبور نمود؛ و به تدریج که آیین در پاسخ به برداشت به طور فزاینده پیچیدۀ انسان از قلمروهای فوق مادی پیچیده‌تر گردید، به طور اجتناب ناپذیر تحت سلطۀ حکیمان قبایل، شمن‌ها، و کاهنان قرار گرفت.

در برداشتهای در حال پیشرفت انسان بدوی سرانجام دنیای روحی نسبت به انسان معمولی واکنش ناپذیر تلقی گردید. در میان انسانها فقط آدمهای استثنایی می‌توانستند توجه خدایان را جلب کنند؛ ارواح فقط به مرد یا زن خارق‌العاده گوش فرا می‌دادند. بدین ترتیب مذهب وارد یک مرحلۀ جدید می‌شود، مرحله‌ای که طی آن به تدریج دست دوم می‌شود. همیشه یک حکیم قبیله، یک شمن، یا یک کاهن بین مذهب‌گرا و چیز مورد پرستش مداخله می‌کند. و امروزه بیشتر سیستمهای سازمان یافتۀ اعتقادی مذهبی یورنشیا در حال عبور از این سطح از توسعۀ تکاملی هستند.

مذهب تکاملی از یک ترس ساده و بسیار قدرتمند به وجود می‌آید، ترسی که هنگام رو در رویی با ناشناخته‌ها، چیزهای غیرقابل توضیح و غیرقابل فهم در ذهن انسان موج می‌زند. مذهب نهایتاً به درک عمیقاً سادۀ یک عشق بسیار نیرومند دست می‌یابد، عشقی که هنگام وقوف به مهر بی‌حد و حصر پدر جهانی به فرزندان جهان روان انسان را به گونه‌ای غیرقابل مقاومت فرا می‌گیرد. اما بین آغاز و تکمیل تکامل مذهبی، اعصار طولانی شمن‌ها قرار دارد که به خود اجازه می‌دهند بین انسان و خداوند به عنوان رابط، مفسر، و میانجی قرار گیرند.

1- اولین شمن‌ها ― حکیمان قبایل

شمن حکیمِ صاحب رتبۀ قبیله، انسان بت‌واره‌ای تشریفاتی، و شخصیت کانونی برای تمامی کارکردهای مذهب تکاملی بود. در بسیاری از گروهها رتبۀ شمن از رتبۀ رئیس جنگ بالاتر بود، و این امر نشانگر آغاز سلطۀ کلیسا بر دولت بود. شمن گاهی اوقات به عنوان یک کاهن و حتی به عنوان یک پادشاه کاهن عمل می‌کرد. برخی از قبایل آتی هم از حکیمان پیشین شمن (غیب‌گویان) و هم از کاهنان شمن که بعدها ظاهر شدند برخوردار بودند. و در بسیاری موارد منصب شمن‌ها موروثی گردید.

از آنجا که در ایام باستان هر چیز غیرعادی به تسخیر روحی نسبت داده می‌شد، هر چیز غیرطبیعیِ ذهنی یا فیزیکی قابل توجه نشان دهندۀ برخورداری از شایستگی برای منصب حکیم قبیله بود. بسیاری از این مردان مبتلا به صرع و بسیاری از زنان مبتلا به هیستری بودند، و این دو نوع بخش عمده‌ای از الهام‌های دوران باستان و نیز تسخیر روحی یا شیطانی را تشکیل می‌دادند. تعداد قابل توجهی از این آغازین‌ترین کاهنان به طبقه‌ای تعلق داشتند که از آن هنگام پارانویایی نام یافته‌اند.

اکثریت عظیم شمن‌ها ضمن این که ممکن بود در موارد جزیی دست به فریب زنند به واقعیت تسخیر روحی خود اعتقاد داشتند. زنانی که قادر بودند خود را به یک خلسه یا یک تشنج کاتالپتیک فرو ببرند به شمن‌های قدرتمندی تبدیل شدند. بعدها چنین زنانی پیامبر و واسطۀ روحی شدند. خلسه‌های کاتالپتیک آنان معمولاً در بر گیرندۀ ادعای ارتباط با اشباح مردگان بود. بسیاری از شمن‌های زن رقاصه‌هایی حرفه‌ای نیز بودند.

اما همگی شمن‌ها خود فریفته نبودند؛ بسیاری حیله‌گران زیرک و توانایی بودند. به تدریج که این حرفه توسعه یافت، یک تازه‌کار الزام داشت برای ده سال با سختی و جانفشانی شاگردی کند تا به عنوان یک حکیم قبیله صلاحیت یابد. شمن‌ها یک سبک لباس حرفه‌ای به وجود آوردند و تظاهر به رفتاری اسرارآمیز می‌نمودند. آنها مکرراً با به کار گرفتن مواد مخدر حالتهای مشخص فیزیکی ایجاد می‌کردند که مردم قبیله را تحت تأثیر قرار داده و مبهوت می‌ساخت. مردم عادی چشم بندیهای ماهرانه را ماوراءالطبیعه تلقی می‌کردند، و گفتار بطنی برای اولین بار توسط کاهنان حیله‌گر مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از شمن‌های دوران باستان به گونه‌ای غیرعمدی هیپنوتیزم را به کار می‌گرفتند؛ دیگران از طریق خیره شدن طولانی به نافشان خود را هیپنوتیزم می‌کردند.

با این همه در حالی که بسیاری به این نیرنگها و فریبها متوسل می‌شدند، به دلیل موفقیت ظاهری به عنوان یک طبقه به شهرت دست می‌یافتند. هنگامی که یک شمن در کارهای خود شکست می‌خورد، اگر نمی‌توانست عذری باور کردنی را ارائه دهد، تنزل مقام می‌یافت و یا کشته می‌شد. بدین ترتیب شمن‌های صادق در همان اوایل هلاک می‌شدند؛ فقط بازیگران حیله‌گر جان به در می‌بردند.

شمن‌گرایی بود که سمت و سوی انحصاری امور قبیله را از دستان پیران و قدرتمندان خارج ساخته و آن را در دستان افراد حیله‌گر، زیرک، و دوراندیش قرار داد.

2- کارکردهای شمن‌گرایانه

احضار روح از طریق جادو یک شیوۀ خیلی دقیق و بسیار پیچیده بود که با آیینهای امروزی کلیسایی که با یک زبان باستانی اجرا می‌شود قابل مقایسه است. نژاد بشر از همان اوان به طور آشکار به دنبال یاری فوق بشری، آشکارسازی الهی بود؛ و انسانها باور داشتند که شمن‌ها در واقع چنین آشکارسازیهایی را دریافت می‌کنند. در حالی که شمن‌ها نیروی عظیم تلقین را در کارشان به کار می‌گرفتند، این کار تقریباً به طور تغییرناپذیر تلقین منفی بود. تنها در دوران بسیار اخیر تکنیک تلقین مثبت به کار گرفته شده است. شمن‌ها در ابتدای به وجود آمدن حرفه‌شان در مشاغلی همچون باران سازی، شفای بیماری، و کشف جرم شروع به خبره شدن نمودند. با این وجود کارکرد اصلی یک حکیم شمنیِ قبیله شفای بیماریها نبود، بلکه دانستن و کنترل مخاطرات زندگی بود.

هنگامی که هنر سیاه باستان، مذهبی و سکولار، هر دو، توسط کاهنان، پیشگویان، شمن‌ها، یا حکیمان قبایل به کار گرفته می‌شد هنر سفید نامیده می‌شد. کاروران هنر سیاه ساحر، شعبده‌باز، طلسم‌گر، جادوگر، افسونگر، آینده‌بین، چشم‌بند، و طالع‌بین نامیده شده‌اند. با گذشت زمان، تمامی این ارتباطات ادعایی با ماوراءالطبیعه به صورت جادوگری و یا ترفند شمن‌ها طبقه‌بندی شده است.

جادوگری در بر گیرندۀ سحر و جادویی بود که توسط ارواح پیشین بی‌قاعده و ناشناخته انجام می‌شد. ترفند شمن‌ها شامل معجزاتی بود که توسط ارواح باقاعده و شناخته شدۀ خدایان قبیله انجام می‌یافت. در ایام بعد جادوگر به اهریمن ربط داده شد، و بدین ترتیب صحنه برای بسیاری نمایشات نسبتاً اخیر تعصب مذهبی چیده شد. برای بسیاری از قبایل بدوی جادوگری یک مذهب بود.

شمن‌ها به کارکرد شانس به عنوان آشکار کنندۀ خواست ارواح عمیقاً اعتقاد داشتند؛ آنها مکرراً برای تصمیم‌گیری قرعه‌کشی می‌کردند. بقای امروزی این گرایش به قرعه‌کشی نه تنها در بسیاری از بازیهای شانسی، بلکه همچنین در قافیه‌های مشهور ”شمارش“ نمایان است. روزگاری شخصی که در شمارش خارج می‌افتاد باید می‌مرد. اکنون وی در یک بازی کودکانه فقط او شده است. آنچه که برای انسان بدوی کار جدی بود به عنوان سرگرمی کودک امروزی باقی مانده است.

حکیمان قبایل به علامت و فال بسیار اعتقاد داشتند، مثل ”هنگامی که صدای خش خش را در نوک درختان توت شنیدی، آن وقت به سرعت حرکت کن.“ در ابتدای تاریخ بشر شمن‌ها توجه خود را متوجه ستارگان نمودند. طالع بینی بدوی یک باور و عرف جهانی بود؛ تعبیر خواب نیز رواج یافت. به زودی تمامی اینها با ظهور آن شمن‌های تند مزاج زن که ادعا می‌کردند قادرند با ارواح مردگان ارتباط برقرار کنند دنبال گردید.

باران سازان یا شمن‌های آب و هوا گر چه منشأ باستانی داشتند، کاملاً طی اعصار بقا یافته‌اند. یک خشکسالی شدید به معنی مرگ کشاورزان اولیه بود. کنترل آب و هوا هدف بسیاری از جادوهای دوران باستان بود. آب و هوا هنوز موضوع معمول گفتگوی انسان متمدن است. مردمان دوران باستان همگی به قدرت شمن به عنوان یک باران‌ساز باور داشتند. اما هنگامی که وی در کارش موفق نمی‌شد مرسوم بود او را بکشند، مگر این که او می‌توانست یک عذر باور کردنی برای عدم موفقیت خود ارائه دهد.

قیصرها بارها طالع بینها را تبعید نمودند، اما آنها همواره به دلیل اعتقاد عمومی به قدرتشان باز می‌گشتند. آنها نمی‌توانستند بیرون رانده شوند، و حتی در قرن شانزدهم بعد از مسیح مدیران کلیساها و دولتهای غربی حامی طالع بینی بودند. هزاران مردم به ظاهر باهوش هنوز اعتقاد دارند که فرد ممکن است تحت سلطۀ یک ستارۀ خوشبختی یا بدبختی به دنیا بیاید؛ و این که قرار گرفتن اجرام سماوی در کنار هم فرجام ماجراهای گوناگون این دنیا را تعیین می‌سازد. انسانهای ساده لوح هنوز مشتری دائمی فالگیران هستند.

یونانی‌ها به تأثیر پندِ وحی گونه اعتقاد داشتند. چینی‌ها از سحر و جادو برای محافظت در مقابل دیوها استفاده می‌کردند. شمن‌گرایی در هندوستان شکوفا گردید، و هنوز به طور آشکار در آسیای مرکزی تداوم دارد. این کار تنها به تازگی در بیشتر نقاط دنیا ترک شده است.

گاه به گاه، پیامبران و آموزگارانی راستین بر می‌خواستند تا شمن‌گرایی را مردود شمرده و افشا سازند. حتی انسان سرخ که در حال ناپدیدی است در طول صد سال گذشته چنین پیامبری داشته است، شانی تِنسک واتاوا، که کسوف خورشید را در سال 1806 پیشگویی کرد و پلیدیهای انسان سفید را محکوم نمود. در طول اعصار طولانی تاریخِ تکامل بسیاری آموزگاران راستین در میان قبایل و نژادهای گوناگون ظهور کرده‌اند. و آنان همواره به ظهور ادامه خواهند داد تا شمن‌ها یا کاهنان هر عصری را که مخالف تحصیل عمومی هستند و برای خنثی کردن پیشرفت علمی تلاش می‌کنند به چالش بطلبند.

شمن‌های دوران باستان به طرق بسیار و با روشهای حیله‌گرانه به عنوان صداهای خداوند و نگاه دارندگان مشیت الهی شهرت خویش را تثبیت نمودند. آنها آب به روی نوزادان می‌پاشیدند و به آنان نام اهدا می‌کردند. آنها پسران را ختنه می‌کردند. آنها سرپرستی تمامی مراسم دفن را به عهده داشتند و ورود امن مردگان را به سرزمین ارواح اعلام می‌کردند.

کاهنان شمن و حکیمان قبایل از طریق انباشت دستمزدهای گوناگونشان که به ظاهر تقدیم ارواح می‌شد اغلب بسیار ثروتمند می‌شدند. بسیاری اوقات یک شمن عملاً تمامی ثروت مادی قبیلۀ خود را جمع‌آوری می‌کرد. به دنبال مرگ یک آدم ثروتمند مرسوم بود که دارایی او به طور مساوی میان شمن و یک بنگاه عمومی یا خیریه تقسیم شود. این رسم در برخی قسمتهای تبت هنوز پابرجا است. در آنجا نیمی از جمعیت مردان به این طبقۀ غیرمولد تعلق دارد.

شمن‌ها به خوبی لباس می‌پوشیدند و معمولاً چندین همسر داشتند. آنها طبقۀ اشرافیت اولیه بودند، و از تمامی محدودیتهای قبیله‌ای معاف بودند. آنها اغلب از ذهن و اخلاقیات درجۀ پایین برخوردار بودند. آنها از طریق جادوگر یا ساحر نامیدن رقبای خود آنها را سرکوب می‌کردند و به کرّات به چنان موقعیتی از نفوذ و قدرت ترقی می‌کردند که قادر بودند رئیسان قبیله یا پادشاهان را تحت سلطۀ خود قرار دهند.

انسان بدوی شمن را یک وجود اهریمنی ضروری تلقی می‌کرد. او از وی می‌ترسید اما او را دوست نداشت. انسان اولیه به دانش احترام می‌گذاشت؛ او خرد را محترم می‌شمرد و برای آن پاداش می‌داد. شمن عمدتاً فریبکار بود، اما احترام به شمن‌گرایی به خوبی نمایانگر ارجی است که خرد در تکامل بشر داشته است.

3- تئوری شمن‌گرایانۀ بیماری و مرگ

از آنجا که انسان باستان خود و محیط مادی خود را نسبت به هوا و هوسهای اشباح و تصورات ارواح مستقیماً پاسخگو تلقی می‌کرد، عجیب نیست که مذهب او می‌بایست به طور بسیار انحصاری درگیر امور مادی می‌بود. انسان امروزی به طور مستقیم به مشکلات مادی خود تهاجم می‌کند. او تصدیق می‌کند که ماده نسبت به کنترل هوشمند ذهن پاسخگو است. انسان بدوی به همین ترتیب مایل بود زندگی و انرژیهای قلمرو فیزیکی را تغییر داده و حتی کنترل کند؛ و چون درک محدود او از کیهان او را به این باور رهنمون می‌ساخت که اشباح، ارواح، و خدایان شخصاً و به طور بلافصل درگیر کنترل جزئیات زندگی و ماده هستند، منطقاً تلاشهای خود را به جلب لطف و حمایت این نیروهای فوق بشری معطوف می‌نمود.

با این نگرش بیشتر چیزهای غیرقابل توضیح و نامعقول در فرقه‌های دوران باستان قابل فهم هستند. آداب و رسوم فرقه تلاش انسان بدوی برای کنترل دنیای مادی بود که او خود را در آن می‌یافت. و بسیاری از تلاشهای او به هدف طولانی کردن زندگی و تضمین سلامتی معطوف می‌شدند. از آنجا که تمامی بیماریها و خود مرگ در ابتدا پدیده‌های روحی تلقی می‌شدند، اجتناب ناپذیر بود که شمن‌ها با وجود آن که به عنوان حکیم قبیله و کاهن عمل می‌کردند، به عنوان پزشک و جراح نیز کار کنند.

ذهن بدوی ممکن است به واسطۀ فقدان واقعیتها درمانده باشد، اما با این همه منطقی است. هنگامی که انسانهای اندیشمند بیماری و مرگ را مشاهده می‌کنند، در صدد یافتن علل این بلایا بر می‌آیند، و شمن‌ها و دانشمندان مطابق فهم خود تئوریهای زیرین را برای این مصائب ارائه داده‌اند:

1- اشباح — تأثیرات مستقیم روحی. قدیمی‌ترین فرضیه‌ای که در توضیح بیماری و مرگ ارائه گردید این بود که ارواح از طریق فریب دادن روان را از بدن خارج ساخته و موجب بیماری می‌شوند. اگر روان نمی‌توانست به بدن بازگردد، مرگ عارض می‌شد. مردم باستان آنقدر از عمل بدخواهانۀ اشباح بیماری‌ساز می‌ترسیدند که افراد ناخوش اغلب حتی بدون خوراک یا آب به حال خود رها می‌شدند. صرف نظر از مبنای خطاگونۀ این اعتقادات، این کارها افراد مبتلا را به طور مؤثر در قرنطینه نگاه می‌داشت و مانع گسترش بیماریهای واگیردار می‌شد.

2- خشونت — علل بدیهی. تعیین علل برخی از سوانح و مرگها آنقدر آسان بود که در همان ابتدا این علل از طبقه‌بندی عملکرد اشباح خارج شدند. تلفات و زخمهایی که در نتیجۀ جنگ عارض می‌شدند، ستیز با حیوانات، و سایر عوامل فوراً قابل تشخیص به عنوان رخدادهای طبیعی تلقی شدند. اما مدتها باور بر این بود که ارواح هنوز مسئول تأخیر التیام یا عفونت زخمهای حتی به طور ”طبیعی“ ایجاد شده هستند. اگر هیچ عامل طبیعی قابل مشاهده نمی‌توانست کشف شود، اشباح روحی هنوز مسئول بیماری و مرگ محسوب می‌شدند.

امروزه در آفریقا و جاهای دیگر ممکن است مردمانی بدوی یافت شوند که با وقوع هر مرگ غیرخشنونت‌آمیز کسی را بکشند. حکیمان قبایل آنها طرفهای مجرم را مشخص می‌کنند. اگر مادری در هنگام زایمان بمیرد، بچه بلافاصله خفه می‌شود — جان برای جان.

3- سحر و جادو — تأثیر دشمنان. تصور می‌شد علت عمدۀ بیماریها سحر و جادو، عمل چشم بد زدن، و کمان اشاره‌گر جادویی است. روزگاری با انگشت به کسی اشاره کردن به راستی خطرناک بود؛ و هنوز اشاره کردن با انگشت بی‌ادبی محسوب می‌شود. در موارد بیماری و مرگِ مشکوک مردم باستان یک رسیدگی رسمی به عمل می‌آوردند، کالبد شکافی می‌کردند، و روی یک یافته به عنوان علت مرگ به توافق می‌رسیدند؛ در غیر این صورت جادو مسبب مرگ معرفی می‌شد، و لذا اعدام جادوگری را که مسئول آن بود ضروری می‌ساخت. این تحقیقات باستانی برای یافتن علت مرگ مشکوک جان بسیاری از جادوگران را نجات داد. در میان برخی باور می‌رفت که عضو یک قبیله می‌توانست در نتیجۀ جادوگری خود بمیرد، که در این صورت هیچکس متهم نمی‌شد.

4- گناه — تنبیه تخطی از تابو. در ایام نسبتاً اخیر باور بر این بوده است که بیماری تنبیهی برای گناه شخصی یا نژادی است. در میان مردمانی که این سطح از تکامل را طی کرده‌اند تئوری غالب این است که هیچکس نمی‌تواند دچار ابتلا شود مگر این که یک تابو را نقض کرده باشد. تلقی کردن بیماری و رنج به عنوان ”تیرهای قادر مطلق در بدنشان“ نمونۀ چنین اعتقاداتی است. چینی‌ها و بین‌النهرینی‌ها مدتها بیماری را نتیجۀ عمل دیوهای خبیث تلقی می‌کردند، گر چه کلدانیها نیز به ستارگان به عنوان علت ابتلا می‌نگریستند. این تئوری بیماری به عنوان پیامد خشم الهی هنوز در میان بسیاری از گروههای به ظاهر متمدن مردم یورنشیا رایج است.

5- علت طبیعی. نوع بشر در فرا گرفتن رازهای مادیِ رابطۀ متقابل علت و معلول در قلمروهای فیزیکی انرژی، ماده، و حیات بسیار کند بوده است. یونانیهای باستان که روایات آموزشهای آدمسان را حفظ کرده بودند در زمرۀ اولین کسانی بودند که تشخیص دهند تمامی بیماریها نتیجۀ علل طبیعی هستند. گشایش یک عصر علمی به کندی و با حتمیت در حال نابود ساختن تئوریهای کهنۀ انسان پیرامون بیماری و مرگ است. تب یکی از اولین بیماریهای بشری بود که از طبقه‌بندی اختلالات فوق طبیعی خارج شد، و تدریجاً عصر علم غل و زنجیرهای نادانی را که برای مدتهای طولانی ذهن بشر را حبس نمود شکسته است. فهمِ کهولت سن و سرایت ناخوشی تدریجاً در حال زدودن ترس انسان از اشباح، ارواح، و خدایان به عنوان عاملین شخصی بدبختی بشری و رنج انسانی می‌باشد.

بی‌تردید تکامل به مقصود خود دست می‌یابد: آن ترس خرافی از ناشناخته‌ها و وحشت از نادیدنیها را که چوب بست برداشت از خداوند است به انسان القا می‌کند. و همین تکنیک تکامل پس از این که از طریق عمل هماهنگ آشکارسازی الهی به تولد یک درک پیشرفته از الوهیت گواهی داد، بی‌تردید آن نیروهای فکری را به حرکت درمی‌آورد که چوب بستهایی را که به مقصودش خدمت کرده‌اند به طور بی‌امان محو می‌سازد.

4- پزشکی زیر نظر شمن‌ها

سراسر زندگی انسانهای باستان مانع بروز بیماری بود. مذهب آنها به طور محسوس تکنیکی برای پیشگیری از بیماری بود. و آنها صرف نظر از تئوریهای اشتباهشان، در به کار بستن آن صادق بودند. آنها نسبت به روشهای درمانی خود ایمانی بیکران داشتند، و این امر به واسطۀ خود یک علاج نیرومند است.

با این همه، ایمان لازم برای بهبودی تحت خدمات ابلهانۀ یکی از این شمن‌های باستان به طور مادی متفاوت از ایمان لازم برای تجربه نمودن شفا به دستان برخی از جانشینان دوران بعد او که درگیر درمان غیرعلمی بیماری می‌شوند نیست.

قبایل بدوی‌تر به اندازۀ زیاد از بیماران می‌ترسیدند، و آنها برای اعصار طولانی به دقت مورد احتراز واقع می‌شدند و به طور خجلت‌آوری مورد غفلت قرار می‌گرفتند. این یک پیشرفت بزرگ در نوع‌دوستی بود هنگامی که تکاملِ ترفند شمن‌ها کاهنان و حکیمانی را به وجود آورد که رضایت دادند بیماری را درمان کنند. سپس مرسوم شد که تمامی قبیله در اتاق بیمار تجمع کنند تا شمن را در بیرون راندن اشباح بیماری با نعره کشیدن یاری کنند. این غیرعادی نبود که یک زن، شمنِ تشخیص دهندۀ بیماری باشد، ضمن این که یک مرد بر معالجه نظارت داشته باشد. روش معمول تشخیص بیماری معاینۀ دل و رودۀ یک حیوان بود.

بیماری از طریق شعار دادن، زوزه کشیدن، دست روی فرد گذاشتن، نفس کشیدن روی بیمار، و بسیاری تکنیکهای دیگر درمان می‌شد. در ایام بعد توسل به خوابیدن در معبد، که طی آن به ظاهر شفایابی رخ می‌داد، رایج گردید. حکیمان قبایل سرانجام در ارتباط با خوابیدن در معبد به جراحی واقعی مبادرت ورزیدند. در زمرۀ اولین عملها سوراخ کردن جمجمه بود تا روح سر درد اجازه یابد بگریزد. شمن‌های مرد یاد گرفتند شکستگی‌ها و جا به جایی‌های استخوان را درمان کنند، کورکها و دملها را باز کنند؛ و شمن‌های زن در قابلگی مهارت یافتند.

این یک روش معمول درمان بود که چیزی جادویی روی نقطۀ عفونی یا آسیب دیده روی بدن مالیده شود، طلسم دور ریخته شود، و به ظاهر یک درمان تجربه شود. اگر کسی بر حسب تصادف طلسم دور ریخته شده را برمی‌داشت، باور می‌رفت که فوراً دچار عفونت یا آسیب می‌شد. مدتها طول کشید تا گیاهان دارویی یا داروهای واقعی دیگر ارائه گردیدند. ماساژ در ارتباط با جادو، مالیدن بدن برای خروج روح، ایجاد گردید. پیش از آن تلاش می‌شد دارو روی بدن مالیده شود، همانطور که امروزیها تلاش می‌کنند روی بدن روغن مالی کنند. تصور می‌شد بادکشی و مکیدن قسمتهای آسیب دیده به همراه خون‌گیری به منظور خلاصی از دست یک روح بیماری‌ساز ارزشمند است.

از آنجا که آب یک طلسم نیرومند بود، در درمان بسیاری از بیماریها به کار گرفته می‌شد. مدتها باور می‌رفت که از طریق عرق‌ریزی می‌توان روحی را که سبب بیماری می‌شود از بین برد. حمامهای بخار بسیار مورد توجه بودند؛ چشمه‌های داغ طبیعی به زودی به عنوان چارۀ بدوی سلامتی رونق پیدا نمودند. انسان اولیه کشف کرد که حرارت موجب فرو نشاندن درد می‌شود؛ او از نور آفتاب، اعضای تازۀ بدن حیوان، گِل داغ، و سنگهای داغ استفاده می‌کرد، و بسیاری از این روشها هنوز به کار گرفته می‌شوند. در تلاش برای تأثیر گذاری روی ارواح آهنگ موزون نواخته می‌شد؛ طبل زدن یک کار جهانی بود.

در میان برخی مردم تصور می‌شد بیماری نتیجۀ یک همدستی شرورانه بین ارواح و حیوانات است. این امر موجب این اعتقاد شد که برای هر بیماریِ حیوان ساخته یک علاج مفید گیاهی وجود دارد. سرخپوستان به ویژه به تئوری علاج گیاهی برای همه چیز عمیقاً اعتقاد داشتند. آنها همیشه در سوراخی که با از جا کندن گیاه از ریشه بر جا می‌ماند یک قطره خون می‌انداختند.

روزه، رژیم غذایی، و ضد محرکها اغلب به عنوان تدابیر درمانی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. تراوشات انسانی، که قطعاً سحرانگیز بودند، بسیار مورد توجه واقع می‌شدند. از این رو خون و ادرار در زمرۀ قدیمی‌ترین داروها بودند و به زودی با ریشه‌ها و نمکهای گوناگون تقویت گردیدند. شمن‌ها باور داشتند که ارواح بیماری را می‌توان از طریق داروهای بدبو و بدمزه از بدن بیرون راند. در همان اوان پاکسازی یک درمان عادی گردید، و ارزشهای کاکائوی خام و گنه گنه در زمرۀ آغازین‌ترین اکتشافات دارویی بود.

یونانیها اولین کسانی بودند که روشهای به راستی منطقی درمان بیماری را به وجود آوردند. یونانیها و مصریها هر دو دانش پزشکی خود را از درۀ رودخانۀ فرات کسب کردند. روغن و شراب یک داروی بسیار قدیمی برای درمان زخمها بودند. روغن کرچک و تریاک توسط سومریها مورد استفاده قرار می‌گرفتند. بسیاری از این درمانهای اسرارآمیز باستانی و مؤثر هنگامی که شناخته شدند نیروی خود را از دست دادند. در کاربرد موفقیت‌آمیز فریبکاری و خرافه همیشه نهانکاری ضروری بوده است. فقط واقعیتها و حقایق خواستار نور کامل ادراک هستند و برای روشنگری و ارشاد ناشی از پژوهش علمی شادی می‌کنند.

5- کاهنان و آیین‌ها

جوهر آیین به کمال رسانیدن اجرای آن است. آن باید در میان انسانهای بدوی با دقت کامل به انجام رسد. فقط هنگامی که آیین به طور صحیح اجرا شود مراسم از نیرویی گیرا روی ارواح برخوردار می‌شود. اگر آیین ناقص باشد، تنها موجب خشم و رنجش خدایان می‌شود. از این رو از آنجا که ذهن به کندی در حال تکامل انسان درک کرد که تکنیک آیین عاملی سرنوشت‌ساز در تأثیر آن است، اجتناب ناپذیر بود که شمن‌های اولیه دیر یا زود به کهانتی که در هدایت اجرای بسیار دقیق آیین آموزش یافته بود تکامل یابند. و بنابراین برای دهها هزار سال آیین‌های بی‌پایان در جامعه اختلال ایجاد نموده، مصیبتی برای تمدن شده، و برای هر عمل زندگی و هر تعهد انسانی باری تحمل ناپذیر بوده‌اند.

آیین تکنیکِ تقدیسِ رسوم است. آیین اساطیر را می‌آفریند و آنها را تداوم می‌بخشد، و نیز به حفظ رسوم اجتماعی و مذهبی کمک می‌کند. باز، خود آیین توسط اساطیر بنا نهاده شده است. آیین‌ها اغلب در ابتدا اجتماعی هستند، بعدها اقتصادی می‌شوند و سرانجام تقدس و حرمت مراسم مذهبی را به دست می‌آورند. اجرای آیین ممکن است فردی یا گروهی — یا هر دو — باشد، همانطور که توسط دعا کردن، رقصیدن، و نمایش نشان داده می‌شود.

کلمات بخشی از آیین می‌شوند، نظیر استفاده از عباراتی همچون آمین و متبارک باد. عادت سوگند خوردن و ناسزاگویی نمایانگر بی‌مقدار سازیِ تکرارِ آیینیِ سابقِ نامهای مقدس است. زیارت حرمهای مقدس یک آیین بسیار باستانی است. آیین سپس به مراسم مفصل تطهیر، پاکسازی، و تقدیس رشد یافت. مراسم عضویت در جوامع مخفی قبیله‌ای بدوی در واقع یک آداب مذهبی ابتدایی بود. تکنیک پرستشی فرقه‌های مرموز دوران باستان تنها یک اجرای طولانی آیین گردآوری شدۀ مذهبی بود. آیین سرانجام به شکل انواع امروزی مراسم اجتماعی و پرستش مذهبی، خدمات در بر گیرندۀ دعا، آواز، خواندن مشتاقانه، و سایر دعاهای معنوی فردی و گروهی توسعه یافت.

کاهنان از شمن‌ها تا غیب‌گویان، فالگیران، آواز خوانان، رقاصان، تغییر دهندگان آب و هوا، نگاهبانان آثار مذهبی، سرپرستان معبد، و پیشگویان رخدادها، به منزلت هدایت کنندگان واقعی پرستش مذهبی تکامل یافتند. سرانجام این مقام ارثی گردید؛ یک کاست مداوم کهانتی به وجود آمد.

به تدریج که مذهب تکامل یافت، کاهنان مطابق استعدادهای فطری یا تمایلات ذاتی ویژه شروع به تخصص یابی نمودند. برخی آواز خوان، دیگران دعاگو، و باز سایرین قربانی‌گر شدند. بعدها سخن پردازان — واعظان — آمدند. و هنگامی که مذهب نهادینه شد، این کاهنان ادعا به ”در دست داشتن کلیدهای بهشت“ نمودند.

کاهنان همیشه در صدد تأثیر گذاری و در حیرت نگاه داشتن مردم عادی برآمده‌اند. آنها این کار را از طریق انجام آیین مذهبی به یک زبان باستانی و به وسیلۀ فتواهای سحرانگیز گوناگون طوری که پرستشگران را حیران نموده و پارسا منشی و اقتدار خودشان را افزایش دهد انجام می‌دادند. خطر بزرگ در تمامی اینها این است که آیین به جانشینی برای مذهب تبدیل شود.

کهانتها در به تأخیر انداختن توسعۀ علمی و ممانعت از پیشرفت معنوی کار زیادی کرده‌اند، اما به تثبیت تمدن و بالا بردن انواع مشخصی از فرهنگ کمک نموده‌اند. لیکن بسیاری از کاهنان امروزی دیگر به عنوان هدایت کنندگان آیین پرستش خداوند عمل نمی‌کنند. آنها توجه خود را به سوی الهیات — تلاش برای تعریف خداوند — معطوف ساخته‌اند.

در این انکاری نیست که کاهنان بار سنگینی روی دوش انسانها بوده‌اند، اما رهبران راستین مذهبی در نشان دادن راه به سوی واقعیتهای والاتر و بهتر فوق‌العاده گرانبها بوده‌اند.

[ارائه شده توسط یک ملک صادق نبادان.]

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©