مقالۀ 146 اولین تور موعظه در جلیل
نسخۀ پیشنویس
کتاب یورنشیا
مقالۀ 146
اولین تور موعظه در جلیل
اولین تور موعظۀ عمومی در جلیل یکشنبه، 18 ژانویه، سال 28 بعد از میلاد مسیح آغاز شد، و حدود دو ماه ادامه یافت، و در 17 مارس با بازگشت به کفرناحوم به پایان رسید. در این تور عیسی و دوازده حواری که توسط حواریون پیشین یحیی یاری میشدند، بشارت خداوند را موعظه کردند و ایمانداران را در رِمُّون، جُتاپاتا، رامه، زبولون، یِرون، گیسکالا، خورَزین، مادون، قانا، نائین، و عِیندور تعمید دادند. آنها در این شهرها اقامت کردند و آموزش دادند، در حالی که ضمن عبور از بسیاری شهرکهای کوچکتر بشارت پادشاهی را اعلام کردند.
این نخستین باری بود که عیسی به دستیارانش اجازه داد بدون محدودیت موعظه کنند. او در این تور فقط در سه رخداد به آنها هشدار داد؛ او به آنها گوشزد کرد که از ناصره دور بمانند، و در هنگام عبور از کفرناحوم و طبریه محتاط باشند. این سرچشمۀ خشنودی زیاد برای حواریون بود که سرانجام احساس کنند آزادند بدون محدودیت موعظه کنند و آموزش دهند، و آنها با جدیت زیاد و شادی به کار موعظۀ بشارت خداوند، خدمت به بیماران، و تعمید دادن ایمانداران پرداختند.
1- موعظه در رِمُّون
شهر کوچک رِمُّون روزگاری وقف پرستش یک خدای بابلیِ هوا، رامان، شده بود. بسیاری از آموزشهای پیشین بابلی و بعدها زرتشتی هنوز حاوی عقاید رمونیها بود؛ از این رو عیسی و آن بیست و چهار تن بخش عمدۀ وقت خود را به کار روشن ساختن تفاوت میان این اعتقادات قدیمیتر و بشارت جدید پادشاهی تخصیص دادند. پطرس یکی از خطبههای بزرگ دوران آغازین کار خود را پیرامون ”هارون و گوسالۀ طلایی “در اینجا موعظه کرد.
اگر چه بسیاری از شهروندان رِمُّون به آموزشهای عیسی ایمان آوردند، اما در سالهای بعد برای برادران خود دردسر بزرگی ایجاد کردند. تبدیل کردن طبیعت پرستان به همیاری کاملِ ستایشِ یک آرمان معنوی در طول مدت زمان کوتاهِ یک زندگی واحد دشوار است.
بسیاری از ایدههای بهتر بابلی و پارسی پیرامون نور و تاریکی، نیکی و شرارت، زمان و ابدیت، بعدها در دکترین به اصطلاح مسیحیت ادغام شدند، و گنجاندن آنها آموزشهای مسیحی را برای مردمان خاور نزدیک با فوریت بیشتری قابل پذیرش کرد. به همین ترتیب، گنجاندن بسیاری از تئوریهای افلاطون پیرامون روح ایدهآل یا الگوهای نامرئیِ تمام چیزهای دیدنی و مادی، که بعدها توسط فیلون با تئولوژی عبرانی انطباق یافت، آموزشهای مسیحیِ پولس را با سهولت بیشتری توسط یونانیان غربی قابل پذیرش کرد.
در رمون بود که تودان در ابتدا بشارت پادشاهی را شنید، و بعدها این پیام را به بینالنهرین و بسیار فراتر از آن رساند. او در زمرۀ نخستین کسانی بود که به آنهایی که در فراسوی رود فرات زندگی میکردند بشارت را موعظه نمود.
2- در جُتاپاتا
در حالی که مردم عادی جُتاپاتا با خشنودی به سخنان عیسی و حواریونش گوش دادند و بسیاری بشارت پادشاهی را پذیرفتند، گفتمان عیسی با بیست و چهار تن در دومین عصر اقامتشان در این شهر کوچک بود که مأموریت جُتاپاتا را متمایز میسازد. نَتَنائیل دربارۀ آموزشهای استاد در رابطه با دعا کردن، شکرگزاری، و پرستش در ذهنش سردرگم بود، و در پاسخ به پرسش او، عیسی در توضیح بیشترِ آموزش خود به تفصیل سخن گفت. به طور خلاصه در واژهشناسی امروزی، این بحث را میتوان به صورت تأکیدی بر نکات زیر ارائه نمود:
1- در بر گرفتنِ آگاهانه و مداوم شرارت در قلب انسان پیوند دعای روان انسان را با مدارهای روحیِ ارتباطی میان انسان و آفرینندهاش به تدریج نابود میسازد. طبعاً خداوند درخواست فرزندش را میشنود، اما هنگامی که قلب انسان تعمداً و مداوماً مفاهیم شرارت را جای میدهد، ارتباط شخصی میان فرزند زمینی و پدر آسمانی او به تدریج از دست میرود.
2- آن دعایی که با قوانین شناخته شده و تثبیت شدۀ خداوند ناسازگار باشد برای الوهیتهای بهشت نفرتانگیز است. اگر انسان به سخنان خدایان که در چهارچوب قوانین روح، ذهن، و ماده با آفرینش خود سخن میگویند گوش ندهد، همین عملِ چنین بیحرمتیِ تعمدی و آگاهانه توسط مخلوق، گوشهای شخصیتهای روحی را از شنیدن درخواستهای شخصیِ چنین انسانهای بیقانون و نافرمان به سوی دیگر میگرداند. عیسی از زکریای پیامبر برای حواریونش نقل قول کرد: ”اما آنها از گوش سپردن امتناع ورزیدند و شانه کشیدند و گوشهای خود را فرو بستند تا نشنوند. آری، آنها دلهای خویش را همچون سنگ خارا ساختند، تا مبادا شریعتِ من و کلامی را که از طریق پیامبران توسط روحم فرستادم بشنوند؛ پس نتایج اندیشۀ شریرانۀ آنها به صورت خشم عظیمی بر سرهای گناهکار آنها وارد آمد. و چنین واقع شد که آنها برای بخشش فریاد برمیآوردند، اما گوشی برای شنیدن باز نبود. “و سپس عیسی حکایت حکیمانۀ مرد خردمندی را نقل قول کرد که گفت: ”آن که گوش خود را از شنیدن شریعت الهی میگرداند، حتی دعایش نفرتانگیز خواهد بود. “
3- انسانهای فانی از طریق گشودن سمتِ بشریِ کانال ارتباطی خدا – انسان، جریان پیوسته جاریِ خدمت الهی را برای مخلوقات کرات فوراً فراهم میسازند. هنگامی که انسان به روح خداوند که در درون قلب انسان سخن میگوید گوش میدهد، در ذات چنین تجربهای این واقعیت نهفته است که خداوند به طور همزمان دعای آن انسان را میشنود. حتی بخشش گناه نیز به همین شیوۀ خطاناپذیر عمل میکند. پدر آسمانی حتی پیش از آن که فکر درخواست کردن از او را کرده باشید، شما را بخشیده است، اما این بخشش تا وقتی که شما همنوعان خود را ببخشید، در تجربۀ شخصی مذهبی شما موجود نیست. در واقع بخشش خداوند مشروط به این نیست که شما همنوعان خود را ببخشید، اما در تجربه، دقیقاً بدین گونه مشروط است. و این واقعیتِ همزمانیِ بخشش الهی و بشری در دعایی که عیسی به حواریون آموزش داد بدین ترتیب به رسمیت شناخته شد و به هم مربوط گردید.
4- یک قانون بنیادین عدالت در جهان وجود دارد که بخشش در احتراز کردن از آن ناتوان است. پذیرشِ شکوهِ عاری از خودخواهیِ بهشت توسط یک مخلوق کاملاً خودخواهِ قلمروهای زمان و فضا امکانپذیر نیست. حتی مهر بیکران خداوند نمیتواند نجاتِ بقای جاودان را به هر مخلوق فانی که بقا را انتخاب نمیکند تحمیل نماید. بخشش دامنۀ بزرگی از اعطا دارد، اما در نهایت، احکام عدالتی وجود دارند که حتی عشق توأم با بخشش نمیتواند به طور مؤثر آنها را ملغی سازد. باز عیسی از متون مقدس عبرانی نقل قول کرد: ”من ندا دادهام و شما از شنیدن آن امتناع ورزیدید؛ من دستم را دراز کردم، اما هیچکس توجه نکرد. شما تمام اندرزهای مرا ناچیز شمردهاید، و نکوهش مرا رد کردهاید، و به دلیل این رویکرد شورشگرانه اجتناب ناپذیر میشود که مرا بخوانید و پاسخی دریافت نکنید. حال که راه زندگی را رد کردهاید، ممکن است در اوقات درد و رنج خود با جدیدت مرا بجویید، ولی مرا نخواهید یافت. “
5- آنهایی که بخشش دریافت میکنند باید بخشش نشان دهند؛ داوری نکنید تا مورد داوری واقع نشوید. با روحی که دیگران را قضاوت میکنید شما نیز مورد قضاوت واقع خواهید شد. بخشش عدالت جهان را به طور کامل ملغی نمیسازد. در پایان، حقیقت این امر به ثبوت خواهد رسید: ”هر کس که گوشهایش را به روی فریاد فقیران ببندد، او نیز روزی برای کمک فریاد برخواهد آورد، و هیچکس او را نخواهد شنید. “صداقت در هر دعایی، موجب اطمینان از شنیده شدن آن میشود؛ خرد معنوی و سازگاریِ جهانیِ هر درخواستی، تعیین کنندۀ زمان، نحوه، و درجۀ پاسخ آن است. یک پدر خردمند به دعاهای نابخردانۀ فرزندان نادان و بیتجربۀ خود عملاً پاسخ نمیدهد، ولو این که ممکن است فرزندان از انجام چنین درخواستهای نامعقولی بسیار لذت ببرند و رضایت واقعی روان دریافت کنند.
6- هنگامی که شما کاملاً وقف انجام خواست پدر آسمانی شدهاید، پاسخ تمام درخواستهای شما خواهد آمد، زیرا دعاهای شما در انطباق کامل با خواست پدر خواهد بود، و خواست پدر در سرتاسر جهان پهناور او همواره تجلی مییابد. آنچه که فرزند راستین آرزو دارد و پدر بیکران خواهان آن است، تحقق مییابد. چنین دعایی نمیتواند بیپاسخ بماند، و هیچ گونه درخواست دیگر نیز امکان ندارد به طور کامل پاسخ داده شود.
7- فریاد فرد پارسا، عمل مؤمنانۀ فرزند خداوند است که درِ مخزن نیکی، حقیقت، و بخشش پدر را باز میکند و این هدایای خوب برای دستیابی و تملک شخصی فرزند مدتها در انتظار بودهاند. دعا رویکرد الهی را نسبت به انسان تغییر نمیدهد، اما قطعاً رویکرد انسان را نسبت به پدر تغییرناپذیر تغییر میدهد. انگیزۀ دعا آن را به گوش الهی تقدم میدهد، نه مرتبت اجتماعی، اقتصادی، یا ظاهریِ مذهبیِ کسی که دعا میکند.
8- نمیتوان دعا را برای احتراز کردن از تأخیرات زمان یا برای پیشی گرفتن از محدودیتهای مکان به کار گرفت. دعا به عنوان تکنیکی برای بزرگنمایی خود یا برای به دست آوردنِ برتری غیرعادلانه نسبت به همنوعان فرد طراحی نشده است. یک روان کاملاً خودخواه به معنی واقعی کلمه نمیتواند دعا کند. عیسی گفت: ”بگذارید بالاترین شادمانی شما به خاطر سرشت خداوند باشد، و او قطعاً آرزوهای صادقانۀ قلبی شما را به شما خواهد داد.“ ”راهتان را به خدا بسپارید؛ به او اعتماد کنید، و او عمل خواهد کرد.” “زیرا خدا فریاد نیازمند را میشنود، و او دعای تهیدست را مورد توجه قرار خواهد داد. “
9- ”من از نزد پدر آمدهام؛ پس اگر در مورد آنچه از پدر میخواهید تردید دارید، به نام من تقاضا کنید، و من درخواست شما را مطابق نیازها و خواستههای واقعی شما و در انطباق با خواست پدرم ارائه خواهم کرد. “از خطر بزرگ خود محور شدن در دعاهایتان پرهیز کنید. از دعا کردن زیاد برای خود بپرهیزید؛ بیشتر برای پیشرفت معنوی برادران خود دعا کنید. از دعای مادی اجتناب کنید؛ در روح و برای وفور هدایای روحی دعا کنید.
10- هنگامی که برای بیماران و رنجوران دعا میکنید، انتظار نداشته باشید که درخواستهای شما جای خدمت مهرآمیز و هوشمندانه برای نیازهای این افراد رنج دیده را بگیرد. برای بهروزی خانوادهها، دوستان، و همنوعان خود دعا کنید، اما به ویژه برای آنهایی که به شما لعن و نفرین میکنند دعا کنید، و برای آنهایی که شما را اذیت و آزار میکنند درخواستهای مهرآمیز انجام دهید. ”اما من نخواهم گفت چه وقت دعا کنید. فقط روحی که در درون شما ساکن است میتواند شما را به گفتن آن درخواستهایی که بیانگر رابطۀ درونی شما با پدر روحها است حرکت دهد. “
11- بسیاری فقط در مواقعی که دچار مشکل میشوند به دعا متوسل میشوند. چنین عملی بیفکرانه و گمراه کننده است. درست است، هنگامی که شما مورد آزار و اذیت واقع میشوید کار خوبی میکنید که دعا میکنید، اما همچنین باید مد نظر داشته باشید که به صورت یک فرزند با پدر خود صحبت کنید، حتی هنگامی که همه چیز در رابطه با روان شما به خوبی پیش میرود. بگذارید درخواستهای واقعی شما همیشه مخفیانه باشد. اجازه ندهید انسانها دعاهای شخصی شما را بشنوند. دعاهای شکرگزاری برای گروههای نیایشگر مناسب هستند، اما دعای روان یک امر شخصی است. فقط یک شکل از دعا وجود دارد که برای تمامی فرزندان خداوند مناسب است، و آن این است: ”با این وجود، فقط خواست تو انجام شود. “
12- تمام ایمانداران به این بشارت الهی باید صادقانه برای گسترش پادشاهی آسمان دعا کنند. از میان تمام دعاهای متون مقدس عبرانی، او در رابطه با این درخواست مزمور نویس با تأیید کامل اظهار نظر نمود: ”خداوندا، قلبی پاک در من به وجود آور، و روحی راستین را در من احیا کن. مرا از گناهان پنهان پاک گردان و خدمتگذار خود را از تخطیهای جسورانه دور نگه دار. “عیسی پیرامون رابطۀ دعا با سخن نسنجیده و ناخشنود کننده به طور مفصل اظهار نظر کرد، و این را نقل قول کرد: ”خداوندا، بر دهانم نگاهبان بگذار؛ بر درِ لبهایم دیدبانی کن. “عیسی گفت: ”زبان انسان عضوی است که انسانهای اندکی میتوانند رام کنند، اما روحِ درون میتواند این عضو سرکش را به یک صدای مهربانانۀ شکیبایی و یک خادم الهامبخش بخشش دگرگون سازد. “
13- عیسی آموزش داد که دعا برای هدایت الهی طی مسیر زندگی زمینی از نظر اهمیت، بعد از درخواست برای آگاهی از خواست پدر قرار دارد. در واقع این معنای دعا برای خرد الهی است. عیسی هرگز آموزش نداد که میتوان از طریق دعا کردن، دانش انسانی و تخصص ویژه به دست آورد. اما او قطعاً آموزش داد که دعا عاملی در افزایش ظرفیت فرد برای دریافت حضور روح الهی است. هنگامی که عیسی به دستیاران خود یاد داد که در روح و در حقیقت دعا کنند، او توضیح داد که به دعا کردنِ صادقانه و مطابق با آگاهی فرد، دعا کردن با تمام وجود و هوشمندانه، جدی و با عزمی راسخ، اشاره دارد.
14- عیسی به پیروانش هشدار داد که فکر نکنند دعاهای آنها با تکرارهای تزیین شده، عبارات پردازی شیوا، روزه گرفتن، توبه، یا قربانیها مؤثرترند. اما او قطعاً به باورمندانش اندرز داد که دعا را به عنوان ابزاری که از شکرگزاری به پرستش راستین راه میبرد به کار گیرند. عیسی اظهار تأسف کرد که قدر بسیار اندکی از روح شکرگزاری در دعاها و پرستش پیروانش یافت میشود. او در این فرصت با نقل قول از کتاب مقدس گفت: ”سپاسگزاری کردن از خداوند و سرود نیایشی خواندن به نام والامرتبه، اذعان کردن به مهربانی مهرآمیز او در هر بامداد و وفاداری او در هر شب، چیز خوبی است، زیرا خداوند مرا از طریق کارهایش شادمان کرده است. در هر چیز من مطابق خواست خداوند سپاسگزاری خواهم کرد. “
15- و سپس عیسی گفت: ”دربارۀ نیازهای معمول خود دائماً بیش از حد نگران نباشید. در رابطه با مشکلات وجود زمینی خود بیمناک نباشید، اما در همۀ این چیزها با دعا و استغاثه، با روحیۀ شکرگزاریِ صادقانه بگذارید نیازهای شما در پیشگاه پدر آسمانی قرار داده شود. “سپس او از کتاب مقدس نقل قول کرد: ”من نام خدا را با یک سرود خواهم ستود و با شکرگزاری بزرگش خواهم داشت. و این خدا را بیشتر خشنود خواهد ساخت، تا قربانی یک گاو یا گوسالهای که شاخ و سُم دارد. “
16- عیسی به پیروان خود آموخت که وقتی آنها دعاهایشان را به پدر انجام دادند، باید برای مدتی در پذیرشِ ساکت باقی بمانند تا به روح سکنیگزین فرصت بهتری دهند که با روانِ در حالا شنیدن سخن گوید. روح پدر وقتی به بهترین نحو با انسان سخن میگوید که ذهن بشری در یک رویکردِ پرستشِ راستین باشد. ما با کمک روح سکنیگزینِ پدر و با روشن شدنِ ذهن انسان از طریق کارکرد حقیقت، خدا را پرستش میکنیم. عیسی آموخت که پرستش، فرد را به طور فزاینده شبیه کسی میکند که مورد پرستش واقع میشود. پرستش یک تجربۀ دگرگون کننده است که از طریق آن متناهی به تدریج به بیکران نزدیک میشود و سرانجام به حضور او دست مییابد.
و عیسی بسیاری حقایق دیگر را دربارۀ ارتباط انسان با خدا به حواریونش گفت، اما بسیاری از آنها نتوانستند آموزشهای او را به طور کامل درک کنند.
3- توقف در رامه
در رامه، عیسی آن بحث به یاد ماندنی را با فیلسوف کهنسال یونانی داشت که آموزش میداد که علم و فلسفه برای تأمین نیازهای تجربۀ بشری کافی است. عیسی با شکیبایی و دلسوزی به این آموزگار یونانی گوش داد، و اجازه داد حقایق بسیاری از چیزهایی که او گفت بیان شود، اما به این اشاره کرد که او پس از اتمام گفتههایش، نتوانست در بحث خود پیرامون وجود بشری توضیح دهد ”از کجا، چرا، و از چه رو“، و اضافه کرد: ”از نقطهای که شما بحث را رها میکنید، ما آغاز میکنیم. مذهب یک آشکارسازی به روان انسان است که با واقعیتهای معنوی که ذهن به تنهایی هرگز نمیتواند کشف کند یا به طور کامل درک کند سر و کار دارد. ممکن است تلاشهای فکری واقعیتهای زندگی را آشکار سازد، اما بشارت پادشاهی حقایق وجود را آشکار میسازد. تو در رابطه با سایههای مادیِ حقیقت بحث کردهای؛ حال گوش میدهی تا دربارۀ واقعیتهای جاودان و معنوی که این سایههای گذرای زمان از واقعیتهای مادیِ وجود انسانی را منعکس میسازد به تو بگویم؟“ برای بیش از یک ساعت عیسی حقایق نجات دهندۀ بشارت پادشاهی را به این یونانی آموزش داد. فیلسوف کهنسال نسبت به شیوۀ برخورد استاد مستعد بود، و از آنجا که به طور خالصانه از صداقت قلبی برخوردار بود، به سرعت به این بشارت نجات ایمان آورد.
حواریون به واسطۀ شیوۀ علنی موافقت عیسی با بسیاری از مطالب فرد یونانی قدری گیج بودند، اما عیسی بعداً به طور خصوصی به آنها گفت: ”فرزندانم، در شگفتی نباشید که من نسبت به فلسفۀ آن یونانی بردبار بودم. اطمینان راستین و اصیلِ درونی حتی در کمترین حد از تجزیه و تحلیل بیرونی نمیترسد، و حقیقت نیز از انتقاد صادقانه رنجیده نمیشود. شما هرگز نباید فراموش کنید که عدم تحمل، نقابی است که رویِ در سر پروراندنِ تردیدهای پنهان نسبت به صحتِ اعتقادات فرد سرپوش میگذارد. وقتی که انسان به حقیقت آنچه که با تمامی قلبش باور دارد اطمینان کامل دارد، نسبت به رویکرد همسایۀ خود هیچگاه برآشفته نمیشود. شجاعت، اطمینان از صداقت کامل دربارۀ آن چیزهایی است که شخص اذعان میکند به آن باور دارد. انسانهای صادق از بررسی انتقادآمیز اعتقادات راستین و آرمانهای اصیل خود نمیترسند. “
در عصر دوم در رامه، توما از عیسی این سؤال را پرسید: ”استاد، چگونه یک ایماندار جدید به آموزشهای تو واقعاً میتواند دربارۀ حقیقت این بشارت پادشاهی بداند، و به راستی از آن اطمینان داشته باشد؟“
و عیسی به توما گفت: ”اطمینان شما از این که وارد خانوادۀ پادشاهی پدر شدهاید، و این که با فرزندان پادشاهی برای ابد بقا خواهید یافت، کاملاً یک امر تجربۀ شخصی — ایمان به کلام حقیقت — است. اطمینان معنوی معادلِ تجربۀ شخصی مذهبی شما در واقعیتهای جاودانِ حقیقت الهی است، و غیر از آن برابر با فهم هوشمندانۀ شما نسبت به واقعیتهای حقیقت، به علاوۀ ایمان معنوی شما و منهای تردیدهای صادقانۀ شما است.
”طبعاً فرزند از عطیۀ حیات پدر برخوردار است. از آنجا که شما از عطیۀ روح زندۀ پدر برخوردار شدهاید، پس فرزندان خدا هستید. شما در زندگی خود در کرۀ مادیِ جسمانی بقا مییابید زیرا با روح زندۀ پدر، هدیۀ زندگی جاودان، تعیین هویت شدهاید. در واقع، پیش از آن که من از نزد پدر بیایم، بسیاری این زندگی را داشتند، و بسیاری بیشتر این روح را دریافت کردهاند زیرا به کلام من ایمان آوردند؛ اما من اعلام میکنم که وقتی نزد پدر بازگردم، او روحش را به قلب تمام انسانها خواهد فرستاد.
”در حالی که شما نمیتوانید روح الهی را که در ذهن شما کار میکند مشاهده کنید، یک روش عملی برای کشف درجهای که شما کنترل نیروی روان خود را به آموزش و هدایت این روح سکنیگزینِ پدر آسمانی تسلیم کردهاید وجود دارد، و آن درجۀ مهرورزی شما به همنوعان شماست. این روح پدر، مهر پدر را دارا میباشد، و همینطور که بر انسان استیلا مییابد، به طور بیوقفه در جهت پرستش الهی و توجه مهرآمیز برای همنوعان فرد هدایت میکند. در ابتدا شما باور میکنید که فرزندان خداوند هستید، زیرا آموزشهای من شما را از هدایتهای درونی حضور ساکن پدر ما آگاهتر کرده است؛ اما به زودی روح حقیقت بر روی تمام انسانها ریخته خواهد شد، و او در میان انسانها زندگی خواهد کرد و به همۀ آنها آموزش خواهد داد، حتی بدان گونه که اکنون من در میان شما زندگی میکنم و سخنان حقیقت را به شما میگویم. و این روح حقیقت که برای عطایای معنوی روان شما سخن میگوید به شما کمک خواهد کرد بدانید فرزندان خدا هستید. این به طور بیوقفه به حضور سکنیگزینِ پدر، روح شما، شهادت خواهد داد، سپس پس از سکنی گزیدن در همۀ انسانها همانطور که اکنون در برخی ساکن است، به شما میگوید که شما در واقع فرزندان خدا هستید.
”هر فرزند زمینی که هدایت این روح را دنبال کند سرانجام خواست خدا را خواهد دانست، و او که به خواست پدر من تسلیم شود تا ابد ماندگار خواهد بود. مسیر حیات زمینی تا وضعیت جاودان برای شما آشکار نگشته است، اما راهی وجود دارد، همیشه وجود داشته است، و من آمدهام تا آن راه را نو و زنده سازم. آن کس که به پادشاهی وارد میشود از پیش حیات جاودان دارد — او هرگز هلاک نخواهد شد. اما وقتی که نزد پدر بازگردم بخش عمدۀ این را بهتر خواهید فهمید، و قادر خواهید بود تجارب کنونی خود را مورد بازنگری قرار دهید. “
و همۀ آنهایی که این کلمات پربرکت را شنیدند به اندازۀ زیاد شادمان شدند. آموزشهای یهودی در رابطه با بقای صالحان سر در گم و مبهم بود، و شنیدن این کلمات بسیار قطعی و مثبتِ دلگرم کننده دربارۀ بقای جاودانِ همۀ ایمانداران راستین برای پیروان عیسی طربانگیز و الهام بخش بود.
حواریون ضمن این که روال دیدار خانه به خانه را دنبال میکردند به موعظه و تعمید ایمانداران ادامه دادند. آنها انسانهای محزون را تسکین میدادند و به بیماران و رنج دیدگان خدمت میکردند. سازمان حواریون بسط یافت، بدین گونه که هر یک از حواریون عیسی اکنون یکی از حواریون یحیی را به عنوان یک دستیار داشت؛ ابنیر دستیار آندریاس بود؛ و تا وقتی که آنها برای عید فصح بعدی به اورشلیم رفتند این طرح پابرجا بود.
رهنمود ویژهای که در طول اقامت آنها در زبولون توسط عیسی داده شده بود عمدتاً به بحثهای بیشترِ تعهدات متقابل پادشاهی مربوط بود و شامل آموزشهایی بود که برای روشن ساختن تفاوتهای میان تجربۀ شخصی مذهبی و دوستیهای تعهدات اجتماعی مذهبی طراحی شده بود. این یکی از اوقات اندکی بود که استاد تا آن هنگام جنبههای اجتماعی مذهب را مورد بحث قرار داد. عیسی در طول سرتاسر زندگی زمینی خود رهنمودهای بسیار اندکی در رابطه با اجتماعی ساختن مذهب به پیروانش داد.
مردم در زبولون یک نژاد مختلط بودند. آنها به سختی یهودی یا غیریهودی بودند، و به رغم این که راجع به شفای بیماران در کفرناحوم شنیده بودند، تعداد بسیار اندکی از آنها واقعاً به عیسی باور داشتند.
4- بشارت در یرون
در یِرون، مانند بسیاری از شهرهای حتی کوچکترِ جلیل و یهودیه، یک کنیسه وجود داشت، و عیسی در طول ایام آغازین خدمت روحانی خود عادت داشت که در روز سبت در این کنیسهها سخنرانی کند. او گاهی اوقات در سرویس بامداد سخنرانی میکرد، و پطرس یا یکی از حواریون دیگر در هنگام بعد از ظهر موعظه میکرد. عیسی و حواریون نیز اغلب در گردهماییهای عصر روزهای هفته در کنیسه آموزش میدادند و موعظه میکردند. اگر چه رهبران مذهبی در اورشلیم به طور فزاینده نسبت به عیسی خصمانه شدند، هیچ کنترل مستقیمی بر کنیسههای خارج از آن شهر اعمال نمیکردند. بعدها در خدمت عمومی روحانی عیسی بود که آنها توانستند چنان احساسات گستردهای بر ضد او ایجاد کنند که موجب بستن تقریباً تمام کنیسهها بر روی آموزشهای او شدند. در این هنگام تمام کنیسههای جلیل و یهودیه به روی او گشوده بودند.
یِرون در آن روزها مکان معادن گستردۀ معدنی بود، و از آنجا که عیسی هرگز در زندگی یک معدنچی سهیم نشده بود، در طول اقامت در یِرون بیشتر وقت خود را در معادن سپری کرد. در حالی که حواریون از منازل دیدار میکردند و در مکانهای عمومی موعظه میکردند، عیسی با این کارگران زیرزمینی در معادن کار میکرد. شهرت عیسی به عنوان یک شفا دهنده حتی تا این دهکدۀ دوردست پخش شده بود، و بسیاری از بیماران و رنجوران جویای کمک توسط دستان او بودند، و بسیاری به واسطۀ خدمت شفا دهندۀ او به اندازۀ زیاد سود بردند. اما در هیچیک از این موارد به جز در مورد یک جزامی، استاد یک معجزۀ به اصطلاح شفا دهنده را انجام نداد.
اواخر بعد از ظهر سومین روز در یِرون، همینطور که عیسی از معادن بازمیگشت، در مسیر رفتن به مکان اقامتش بر حسب اتفاق از میان یک خیابان فرعی باریک عبور کرد. همینطور که او به آلونک کثیف یک مرد جزامی مشخص نزدیک میشد، مرد رنجور که در رابطه با شهرت او به عنوان یک شفا دهنده شنیده بود، هنگام عبور او از برابر درب خود جرأت یافت که به او نزدیک شود. او در حالی که در برابر عیسی زانو زده بود، گفت: ”سرورم، اگر فقط بخواهی، میتوانی مرا پاک گردانی. من پیام آموزگاران تو را شنیدهام، و اگر بتوانم پاک شوم، به پادشاهی وارد میشوم. “و جزامی به این علت بدین گونه سخن گفت که در میان یهودیان حتی حضور یافتنِ جزامیان در کنیسه یا جدا از آن، شرکت آنها در پرستش عمومی ممنوع بود. این مرد به راستی باور داشت که نمیتواند به داخل پادشاهی آینده پذیرفته شود مگر این که بتواند درمانی برای جزام خود پیدا کند. و هنگامی که عیسی او را در رنج خود دید و سخنان آکنده از ایمان مستحکم او را شنید، قلب انسانی او متأثر گردید، و ذهن الهی او با ترحم برانگیخته شد. همینطور که عیسی به او مینگریست، آن مرد روی صورتش بر زمین افتاد و پرستش کرد. سپس استاد دستش را دراز کرد و با لمس او گفت: ”چنین میخواهم — پاک شو. “و او فوراً شفا یافت؛ جزام دیگر او را رنجور نساخت.
هنگامی که عیسی مرد را از روی پاهایش بلند کرد، این را از او خواست: ”به هیچکس دربارۀ شفای خود چیزی نگو، بلکه در عوض به آرامی به دنبال کار خود برو، خود را به کاهن نشان بده و آن قربانیهایی را که به گواه پاک شدن تو توسط موسی فرمان داده شده تقدیم کن. “اما این مرد آنطور که عیسی به او رهنمود داده بود عمل نکرد. در عوض، او شروع به انتشار این خبر در سرتاسر شهر کرد که عیسی جزام او را درمان کرده است، و از آنجا که او برای تمامی دهکده شناخته شده بود، مردم توانستند به طور آشکار ببینند که او از بیماری خود پاک شده است. او آنطور که عیسی به او اندرز داده بود نزد کاهنان نرفت. در نتیجۀ پخش این خبر توسط او که عیسی او را شفا داده بود، استاد چنان با انبوه بیماران احاطه شد که ناچار شد صبح روز بعد برخیزد و دهکده را ترک کند. اگر چه عیسی دگر بار به آن شهرک وارد نشد، دو روز در حومۀ نزدیک به معادن ماند، و در رابطه با بشارت پادشاهی به رهنمود دادنِ بیشتر به معدنچیان ایماندار ادامه داد.
این پاکسازی جزامی نخستین به اصطلاح معجزهای بود که عیسی به طور عمدی و آگاهانه تا این زمان انجام داده بود. و این یک مورد جزام واقعی بود.
آنها از یِرون به گیسکالا رفتند، و دو روز را صرف اعلام بشارت کردند، و سپس عازم خورَزین شدند، و در آنجا تقریباً یک هفته را صرف موعظه پیرامون بشارت کردند؛ اما آنها نتوانستند در خورَزین ایمانداران زیادی را برای پادشاهی جلب کنند. در هیچ مکانی که عیسی آموزش داده بود با چنین رد کلی پیامش مواجه نشده بود. اقامت در خورَزین برای بیشتر حواریون بسیار ناامید کننده بود، و آندریاس و ابنیر در حفظ روحیۀ همکاران خود دشواری زیادی داشتند. و از این رو، آنها پس از عبور آرام از میان کفرناحوم به دهکدۀ مادون رفتند، و در آنجا قدری وضعیت بهتری داشتند. در ذهن اکثر حواریون این ایده غالب بود که ناتوانی آنها در کسب موفقیت در این شهرهایی که به تازگی از آنها بازدید کردند به سبب این اصرار عیسی بود که آنها در آموزشها و موعظههای خود از اشاره کردن به او به عنوان یک شفا دهنده خودداری کنند. چقدر آنها آرزو میکردند که او یک جزامی دیگر را پاک سازد یا به شیوهای دیگر قدرتش را به گونهای نشان دهد که توجه مردم را جلب نماید! اما اصرار جدی آنها بر استاد بیتأثیر بود.
5- بازگشت به قانا
هنگامی که عیسی اعلام کرد، ”فردا به قانا میرویم“، گروه حواریون بسیار شادمان شدند. آنها میدانستند که یک شنود دلسوزانه در قانا خواهند داشت، زیرا عیسی به خوبی در آنجا شناخته شده بود. آنها در کارشان برای آوردن مردم به داخل پادشاهی موفق بودند، تا این که در روز سوم، یک شهروند برجستۀ کفرناحوم، تیتوس، که یک ایماندار نیم بند بود، و پسرش به شدت بیمار بود، به قانا وارد شد. او شنید که عیسی در قانا است؛ از این رو برای دیدار او شتابان به آنجا رفت. ایمانداران در کفرناحوم فکر میکردند که عیسی میتواند هر گونه بیماری را شفا دهد.
وقتی که این مرد نامور عیسی را در قانا پیدا کرد، از او عاجزانه استدعا کرد که با عجله به کفرناحوم برود و پسر رنجورش را شفا دهد. در حالی که حواریون نفس نفس زنان منتظر ایستادند، عیسی با نگاه کردن به پدرِ پسرِ بیمار گفت: ”تا کی شما را تحمل کنم؟ قدرت خدا در میان شماست، اما شما از ایمان آوردن امتناع میکنید، مگر این که علائمی را ببینید و شگفتیهایی را مشاهده کنید. “اما مرد نامور به عیسی التماس کرد و گفت: ”سرورم، من قطعاً ایمان دارم، اما پیش از آن که فرزندم هلاک شود بیا، زیرا وقتی که او را ترک کردم حتی در آن موقع در نقطۀ مرگ بود. “و پس از این که عیسی سرش را لحظهای در مراقبۀ ساکت خم کرد، ناگهان سخن گفت: ”به خانهات برگرد؛ پسرت زنده خواهد ماند. “تیتوس سخن عیسی را باور کرد و شتابان به کفرناحوم بازگشت. و همینطور که او در حال بازگشت بود، خادمانش برای استقبال از او بیرون آمدند، و گفتند: ”شادی کن، زیرا حال پسرت بهبود یافته — او زنده میماند.“ سپس تیتوس از آنها پرسید در چه ساعت پسر شروع به بهبود یافتن نمود، و هنگامی که خادمان پاسخ دادند ”دیروز در حدود ساعت هفتم تب او قطع شد،“ پدر به یاد آورد که در حدود آن ساعت بود که عیسی گفته بود: ”پسر تو زنده خواهد ماند. “و تیتوس از آن پس با تمام قلبش ایمان آورد، و تمام خانوادهاش نیز ایمان آوردند. این پسر یک خادم قدرتمند پادشاهی شد و بعدها به همراه آنهایی که در روم رنج بردند جانش را داد. اگر چه تمام خانوادۀ تیتوس، دوستانشان، و حتی حواریون این رخداد را به عنوان یک معجزه تلقی میکردند، اما چنین نبود. حداقل این یک معجزۀ شفای بیماری فیزیکی نبود. این صرفاً یک مورد از پیش آگاهی در رابطه با سیر قانون طبیعی بود، و درست این گونه آگاهی بود که عیسی پس از تعمیدش مکرراً به آن دسترسی داشت.
باز عیسی مجبور شد که به دلیل توجه بیش از حد به شرکت در کار خدماتی او در این دهکده، که به دلیل دومین رخداد از این گونه به آن گرایش ایجاد شده بود شتابان از قانا خارج شود. مردم شهر آب و شراب را به یاد داشتند، و اکنون که او ظاهراً پسر آن مرد نامدار را در چنان فاصلۀ زیادی شفا داده بود، نزد او آمدند، و نه فقط بیماران و رنجوران را آوردند بلکه همچنین پیامآورانی فرستادند و تقاضا کردند که او مبتلایان را از یک فاصله شفا دهد. و هنگامی که عیسی دید تمام حومۀ شهر برانگیخته شده است، گفت: ”بگذارید به نائین برویم. “
6- نائین و پسر بیوهزن
این مردم به علائم اعتقاد داشتند؛ آنها یک نسل جویای شگفتی بود. تا این هنگام مردم مرکز و جنوب جلیل در رابطه با عیسی و کار خدماتی شخصی او دارای ذهنیت معجزهجو شده بودند. تعداد کثیر، صدها تن از اشخاص صادق که از اختلالات صرفاً عصبی رنج میبردند و دچار شوریدگیهای احساسی بودند به حضور عیسی میآمدند و سپس نزد دوستانشان به خانه بازمیگشتند و اعلام میکردند که عیسی آنها را شفا داده است. و این مردم نادان و ساده ذهن چنین مواردی از شفای ذهنی را شفای فیزیکی، و درمانهای معجزهآسا تلقی میکردند.
هنگامی که عیسی درصدد بر آمد که قانا را ترک کند و به نائین برود، تعداد کثیری از ایمانداران و بسیاری از مردم کنجکاو به دنبال او راه افتادند. آنها مایل به دیدن معجزات و شگفتیها بودند، و بنا نبود آنها ناامید شوند. همینطور که عیسی و حواریونش به دروازۀ شهر نزدیک شدند، با یک گروه مشایعت کننده رو به رو شدند که در راه رفتن به قبرستان مجاور بود و تنها پسر یک مادر بیوۀ نائین را حمل میکرد. این زن بسیار مورد احترام بود، و نیمی از دهکده حمل کنندگان تابوت این ظاهراً پسر مرده را دنبال میکردند. هنگامی که گروه تشییع جنازه به عیسی و پیروانش رسید، آن بیوهزن و دوستانش استاد را شناختند و به او التماس کردند که پسر را به حیات بازگرداند. برای آنان انتظار معجزه به قدری بالا بود که تصور میکردند عیسی میتواند هر بیماری بشری را درمان کند، و چرا چنین شفا دهندهای نتواند حتی مردگان را زنده کند؟ در حالی که عیسی بدین گونه تحت فشار قرار گرفته بود، به جلو گام برداشت و پس از برداشتنِ درِ تابوت پسر را معاینه کرد. او که متوجه شد مرد جوان واقعاً نمرده است، به فاجعهای پی برد که حضور او میتوانست از وقوع آن پیشگیری کند؛ لذا به مادر رو کرد و گفت: ”گریه نکن. پسر تو نمرده است؛ او خوابیده است. او به تو باز خواهد گشت. “و سپس دست مرد جوان را گرفت و گفت: ”بیدار شو و برخیز. “و مرد جوان که به ظاهر مرده بود فوراً راست نشست و سخن گفتن آغاز کرد، و عیسی آنها را به خانههای خود بازگرداند.
عیسی تلاش کرد که جمعیت را آرام کند و بیهوده سعی کرد توضیح دهد که آن پسر واقعاً نمرده بود، و این که او را از گور باز نگردانده است، اما بیفایده بود. جمعیتی که او را دنبال میکردند، و تمام دهکدۀ نائین تا بالاترین حد شوریدگی احساسی برانگیخته شده بود. بر بسیاری ترس، و بر دیگران سراسیمگی مستولی گشت، در حالی که عدهای دیگر به زمین افتادند و برای گناهانشان دعا و زاری کردند. و تا مدتی طولانی بعد از فرا رسیدن شب بود که سرانجام جمعیت پرهیاهو پراکنده شدند. و البته، به رغم این گفتۀ عیسی که پسر نمرده است، همه اصرار داشتند که معجزهای انجام شده، و حتی مرده از مرگ برخاسته. اگر چه عیسی به آنها گفته بود که پسر صرفاً در یک خواب عمیق بود، آنها توضیح دادند که این شیوۀ سخن گفتن اوست و توجه همه را به این واقعیت جلب کردند که او همیشه با فروتنی زیاد تلاش میکرد که معجزاتش را پنهان سازد.
بدین ترتیب این خبر در سرتاسر جلیل و داخل یهودیه پخش شد که عیسی پسر بیوهزن را از عالم مردگان بازگردانده است، و بسیاری که این گزارش را شنیدند آن را باور کردند. عیسی هرگز نتوانست حتی به تمام حواریونش به طور کامل تفهیم کند که وقتی او به پسر بیوهزن گفت بیدار شو و برخیز، او واقعاً نمرده بود. اما او آنقدر آنها را تحت تأثیر قرار داد که این رخداد را در تمام نوشتههای بعدی به غیر از نوشتۀ لوقا درج نکردند. لوقا به گونهای آن را ثبت کرد که گویا به عیسی مربوط بوده است. و باز عیسی چنان به عنوان یک درمانگر تحت احاطه قرار گرفت که در سحرگاه روز بعد به عِیندور عزیمت نمود.
7- در عِیندور
عیسی در عِیندور برای چند روز از جمعیت پرهیاهو که به دنبال شفای جسمی بودند گریخت. استاد در طول اقامت موقت آنها در این مکان داستان شاه شائول و جادوگر عِیندور را برای آموزش حواریون بازگو کرد. عیسی به طور آشکار به حواریونش گفت که بینابینیهای منحرف و شورشگر که اغلب به شکل ارواح فرضیِ مردگان نقش بازی کرده بودند به زودی تحت کنترل در خواهند آمد، طوری که دیگر نتوانند این کارهای عجیب را انجام دهند. او به پیروان خود گفت که، بعد از بازگشت خود نزد پدر، و بعد از این که آنها روح خود را به روی تمام انسانها ریختند، دیگر این موجودات نیمهروحی — به اصطلاح ارواح ناپاک — نخواهند توانست در میان انسانها، افراد ضعیف و دارای ذهن اهریمنی را تسخیر کنند.
عیسی به حواریونش بیشتر توضیح داد که ارواح موجودات بشریِ مرده برای برقراری ارتباط با همنوعان زندۀ خود به دنیای مبدأ خویش باز نمیگردند. فقط بعد از گذشت یک عصر قضاوت الهی برای روح پیشروندۀ انسان فانی ممکن خواهد بود که به زمین بازگردد و آن هم فقط در موارد استثنایی و به عنوان بخشی از دولت روحیِ سیاره.
هنگامی که آنها دو روز استراحت کردند، عیسی به حواریونش گفت: ”در حالی که حومۀ شهر آرام میگیرد بگذارید فردا به کفرناحوم بازگردیم تا در آنجا بمانیم و آموزش دهیم. تا این هنگام، آنها در خانه از این گونه شور و هیجان تا حدی بهبود خواهند یافت. “