مقالۀ 147 دیدار ضمنی از اورشلیم

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

کتاب یورنشیا

مقالۀ 147

دیدار ضمنی از اورشلیم

عیسی و حواریون چهارشنبه، 17 مارس به کفرناحوم رسیدند، و پیش از عزیمت به اورشلیم، دو هفته را در مقر مرکزی بیت صیدا گذراندند. حواریون در این دو هفته در کنار دریا به مردم آموزش می‌دادند، در حالی که عیسی وقتِ زیادی را برای انجام کار پدرش به تنهایی در تپه‌ها می‌گذراند. در طول این دوره، عیسی با همراهی یعقوب و یوحنا زبدی دو سفر مخفیانه به طبریه انجام داد، و آنها در آنجا با ایمانداران دیدار کردند و در رابطه با بشارت پادشاهی به آنان آموزش دادند.

بسیاری از افراد خانوادۀ هیرودیس به عیسی ایمان داشتند و در این جلسات شرکت می‌کردند. نفوذ این ایمانداران در میان خانوادۀ رسمی هیرودیس بود که به کاهش خصومت آن حاکم نسبت به عیسی کمک کرده بود. این ایمانداران در طبریه به طور کامل به هیرودیس توضیح داده بودند که آن ”پادشاهی“ که عیسی اعلام نمود ماهیتی معنوی دارد و یک اقدام سیاسی نیست. هیرودیس در واقع به این اعضای خانوادۀ خودش باور داشت و از این رو به خود اجازه نداد که با انتشار گزارشات مربوط به آموزشها و شفاگریهای عیسی در بیرون بیش از حد مضطرب شود. او با کار عیسی به عنوان یک شفا دهنده یا آموزگار مذهبی هیچ مخالفتی نداشت. به رغم برخورد مطلوب بسیاری از مشاوران هیرودیس و حتی خود هیرودیس، گروهی از زیردستان او وجود داشتند که چنان تحت نفوذ رهبران مذهبی در اورشلیم قرار داشتند که دشمنان جدی و تهدید کنندۀ عیسی و حواریون باقی ماندند، و بعدها برای مختل کردن فعالیتهای عمومی آنان کارهای زیادی انجام دادند. بیشترین خطر برای عیسی از جانب رهبران مذهبی اورشلیم بود و نه از سوی هیرودیس. و دقیقاً به همین دلیل بود که عیسی و حواریون به جای اورشلیم یا یهودیه، وقت بسیار زیادی را در جلیل صرف کردند و بیشتر موعظۀ عمومی خود را در آنجا انجام دادند.

1- خادم افسر رومی

روز قبل از این که آنها آماده شوند برای عید فصح به اورشلیم بروند، مانگوس، یک افسر رومی، یا سرفرماندۀ نگهبانان رومی که در کفرناحوم مستقر شده بود، نزد حکمرانان کنیسه آمد و گفت: ”خدمتکار وفادار من بیمار است و در نقطۀ مرگ قرار دارد. از این رو، آیا به نمایندگی از من نزد عیسی می‌روید تا از او بخواهید خدمتکار من را شفا دهد؟“ افسر رومی به این دلیل این کار را کرد که تصور می‌کرد رهبران یهودی روی عیسی نفوذ بیشتری دارند. از این رو بزرگان کنیسه به دیدن عیسی رفتند و سخنگوی آنان گفت: ”آموزگار، ما به طور جدی از شما تقاضا می‌کنیم به کفرناحوم بروی و خدمتکار محبوب افسر رومی را که شایستۀ توجه شماست نجات دهی، زیرا او ملت ما را دوست دارد و حتی همین کنیسه‌ای را که شما بارها در آن سخن گفته‌ای برای ما ساخته است.“

و هنگامی که عیسی حرفهای آنها را شنید، گفت: ”من با شما خواهم رفت.“و همینطور که او با آنان به خانۀ افسر رومی می‌رفت، و پیش از آن که آنها به حیات خانۀ او وارد شوند، سرباز رومی دوستانش را بیرون فرستاد تا به عیسی خوشامد بگویند، و به آنان رهنمود داد که بگویند: ”سرورم، برای وارد شدن به منزل من به خودتان زحمت ندهید، زیرا من لایق این نیستم که شما زیر سقف من آیید. و من خود را نیز شایسته نمی‌دانستم که نزد شما بیایم؛ از این رو بزرگان مردم خودت را فرستادم. اما من می‌دانم که تو در جایی که ایستادی می‌توانی کلمه را بگویی و خدمتکار من شفا خواهد یافت. زیرا من خودم تحت فرمان دیگران هستم، و من سربازانی زیر دست خود دارم، و من به این یکی می‌گویم برو، و او می‌رود؛ به دیگری می‌گویم بیا، و او می‌آید، و به خدمتکارانم می‌گویم این کار را انجام بده یا آن کار را انجام بده، و آنها آن را انجام می‌دهند.“

و هنگامی که عیسی این سخنان را شنید، به حواریونش و کسانی که با آنان بودند رو کرد و گفت: ”من از اعتقادات غیریهودیان در شگفتی هستم. هر آینه، به درستی به شما می‌گویم، من تاکنون چنین ایمان بزرگی نیافته‌ام، نه، نه در اسرائیل.“عیسی در حالی که از خانه برمی‌گشت گفت: ”بگذارید از اینجا برویم.“و دوستان افسر رومی به داخل خانه رفتند و آنچه را که عیسی گفته بود به مانگوس گفتند. و از آن ساعت خدمتکار شروع به بهبودی نمود و سرانجام به سلامتی و وضعیت رضایت‌بخش عادی خود بازگشت.

اما ما هرگز ندانستیم در این رویداد درست چه اتفاقی افتاد. این صرفاً ثبت این رخداد است، و در رابطه با این که آیا موجودات نامرئی خدمتکار افسر رومی را شفا دادند یا نه، این برای کسانی که عیسی را همراهی می‌کردند آشکار نشد. ما فقط از واقعیتِ بهبودی کامل خدمتکار اطلاع داریم.

2- سفر به اورشلیم

اوایل صبح روز سه‌شنبه، 30 مارس، عیسی و گروه حواریون سفر خود به اورشلیم برای عید فصح را آغاز کردند. آنها از مسیر درۀ رود اردن رفتند. آنها در بعد از ظهر جمعه، 2 آوریل به آنجا رسیدند و طبق معمول، مقر مرکزی خود را در بتانی برقرار کردند. آنها حین عبور از اریحا توقف کردند تا استراحت کنند، ضمن این که یهودا قسمتی از وجوه مشترک آنها را در بانک یک دوست خانوادگیش واریز کرد. این نخستین باری بود که یهودا یک پول اضافه حمل کرده بود، و این سپرده دست نخورده باقی ماند، تا این که آنها در آن سفر آخر و پر رویداد به اورشلیم، درست پیش از محاکمه و مرگ عیسی مجدّداً از اریحا عبور کردند.

گروه یک سفر بی‌رویداد به اورشلیم داشت، اما آنها به سختی در بتانی استقرار یافته بودند که از دور و نزدیک، کسانی که به دنبال شفا برای بدن خود، تسکین برای ذهن آشفته، و نجات برای روان خود بودند شروع به تجمع کردند، به حدی زیاد که عیسی وقت اندکی برای استراحت داشت. از این رو آنها چادرهایی در جتسیمانی برپا کردند، و استاد از بتانی به جتسیمانی رفت و برگشت می‌کرد تا از انبوه مردمی که دائماً دور او ازدحام می‌کردند پرهیز کند. گروه حواریون تقریباً سه هفته را در اورشلیم گذراند، اما عیسی به آنها امر کرد که هیچ موعظۀ عمومی انجام ندهند، بلکه فقط آموزش خصوصی و کار شخصی.

آنها در بتانی به طور بی‌سر و صدا عید فصح را جشن گرفتند. و این نخستین بار بود که عیسی و همۀ دوازده تن در جشن عید فصحِ بدون خون شرکت کردند. حواریون یحیی غذای عید فصح را با عیسی و حواریونش نخوردند؛ آنها این جشن را با اَبنیر و بسیاری از ایمانداران آغازین به موعظۀ یحیی برگزار کردند. این دومین عید فصح بود که عیسی با حواریونش در اورشلیم برگزار کرد.

هنگامی که عیسی و آن دوازده تن عازم کفرناحوم شدند، حواریون یحیی با آنان بازنگشتند. آنها تحت هدایت اَبنیر در اورشلیم و ناحیۀ اطراف آن ماندند، و به طور بی‌سر و صدا برای گسترش پادشاهی تلاش کردند، در حالی که عیسی و دوازده تن به کار در جلیل بازگشتند. دیگر هیچگاه همۀ آن بیست و چهار تن، تا مدتی کوتاه پیش از مأموریت یافتن و اعزام هفتاد بشارت دهنده، با هم نبودند. اما این دو گروه همکاری داشتند، و به رغم اختلاف نظر آنها، بهترین احساسات غالب بود.

3- در حوض بِیت‌حِسْدا

در بعد از ظهر دومین سبت در اورشلیم، همینطور که استاد و حواریون در آستانۀ شرکت کردن در سرویسهای معبد بودند، یوحنا به عیسی گفت: ”با من بیا، می‌خواهم چیزی را به تو نشان بدهم.“یوحنا از طریق یکی از دروازه‌های اورشلیم عیسی را به حوضی از آب به نام بِیت‌حِسْدا هدایت کرد. در اطراف این حوض، ساختاری از پنج ایوان قرار داشت که زیر آنها گروه بزرگی از مبتلایان در جستجوی شفا پرسه می‌زدند. این یک چشمۀ آب گرم بود که آب قرمز رنگ آن به دلیل انباشت گاز در غارهای سنگی زیر حوض در فواصل نامرتب حباب می‌زد. بسیاری باور داشتند که این ناآرامیِ متناوب آبهای گرم به دلیل تأثیرات فوق طبیعی است، و این یک اعتقاد عمومی بود که اولین شخصی که بعد از چنین ناآرامی به آب وارد شود از هر گونه بیماری که داشت شفا می‌یابد.

حواریون تحت محدودیتهایی که توسط عیسی اعمال شده بود تا اندازه‌ای بی‌قرار بودند، و به خصوص یوحنا، جوانترین فرد از میان دوازده تن، تحت این محدودیت ناآرام بود. او با این تصور عیسی را به حوض آورده بود که دیدن مبتلایانِ گرد آمده چنان ترحم استاد را برخواهد انگیخت که او مجبور خواهد شد یک معجزۀ شفاگرانه انجام دهد، و بدین ترتیب تمام مردم اورشلیم حیرت زده خواهند شد و فوراً متقاعد خواهند شد که به بشارت پادشاهی ایمان آورند. یوحنا به عیسی گفت: ”استاد، به همۀ این افراد رنجور نگاه کن؛ آیا هیچ کاری نمی‌توانیم برای آنان انجام دهیم؟“ و عیسی پاسخ داد: ”یوحنا، چرا مرا وسوسه می‌کنی که از راهی که انتخاب کرده‌ام منحرف شوم؟ چرا همچنان مایلی که کار شگفتی‌ها و شفای بیماران را جایگزین اعلام بشارت حقیقت جاودان کنم؟ پسرم، ممکن است آنچه را که آرزو داری انجام ندهم، اما این بیماران و رنجوران را دور هم جمع کن تا بتوانم سخنان سرورانگیز و آرامش جاودان را به آنان بگویم.“

عیسی در گفتگو با آنهایی که گرد آمده بودند گفت: ”بسیاری از شما به دلیل زندگی خطاکارانۀ خود که طی سالهای زیاد داشته‌اید به صورت بیمار و رنجور اینجا هستید. برخی به دلیل حوادث زمان و دیگران در نتیجۀ اشتباهات پیشینیان خود رنج می‌برند، در حالی که برخی از شما تحت محدودیتهای شرایط ناکامل وجود موقت خود تقلا می‌کنید. اما پدر من کار می‌کند، و من نیز کار خواهم کرد تا وضعیت زمینی شما را بهبود بخشم، اما بیشتر به طور مشخص برای این که وضعیت جاودان شما را تضمین کنم. هیچیک از ما نمی‌توانیم برای تغییر دشواریهای زندگی کار زیادی انجام دهیم، مگر این که دریابیم که پدر آسمانی چنین خواسته‌ای دارد. در نهایت، ما همگی ملزم هستیم که خواست جاودان را انجام دهیم. اگر همۀ شما بتوانید از رنجهای جسمانی خود شفا یابید، به راستی حیرت‌زده می‌شوید، اما این حتی بسیار بهتر خواهد بود که از همۀ بیماریهای روحی پاک شوید و خود را از همۀ سستیهای اخلاقی شفا یافته بینید. همۀ شما فرزندان خدا هستید؛ شما فرزندان پدر آسمانی هستید. ممکن است اینطور به نظر رسد که قید و بندهای زمان شما را رنجور می‌سازند، اما خدای ابدیت شما را دوست دارد. و هنگامی که زمان داوری فرا رسد، نترسید، همگی شما، نه فقط به عدالت، بلکه به بخشش فراوان دست خواهید یافت. هر آینه به درستی به شما می‌گویم: آن کس که بشارت پادشاهی را می‌شنود و به این آموزش فرزندی خدا باور دارد، حیات جاودان دارد؛ چنین ایماندارانی از پیش، از داوری و مرگ به نور و حیات عبور کرده‌اند. و ساعتی فرا می‌رسد که حتی کسانی که در گور هستند صدای رستاخیز را خواهند شنید.“

و بسیاری از کسانی که این سخنان را شنیدند، به بشارت پادشاهی ایمان آوردند. برخی از رنجوران چنان الهام یافتند و از نظر روحی از نو جان گرفتند که اعلام کردند از بیماریهای جسمانی خود نیز درمان شده‌اند.

مردی که چندین سال محزون بود و با نقاط ضعف ذهن آشفتۀ خود به طور اندوه‌آور رنجور شده بود از سخنان عیسی شادمان شد. او رختخواب خود را برداشت و به منزل خود رفت، گر چه روز سبت بود. این مرد رنجور تمام این سالها منتظر بود که کسی به او کمک کند؛ او چنان قربانی احساس درماندگی خود بود که هرگز یک بار هم ایدۀ کمک کردن به خودش را در ذهن نپرورانده بود، و معلوم شد این همان کاری است که او برای انجام بهبودی باید انجام می‌داد، یعنی رختخواب خود را بردارد و راه برود.

سپس عیسی به یوحنا گفت: ”بگذارید پیش از آن که کاهنان ارشد و کاتبان نزد ما آیند و به خاطر این که ما سخنان زندگی را به این رنجوران گفتیم ابراز ناخشنودی کنند از اینجا برویم.“و آنها برای پیوستن به یارانشان به معبد بازگشتند، و همۀ آنها برای گذراندن شب در بتانی فوراً عزیمت کردند. اما یوحنا در رابطه با این دیدارِ خودش و عیسی از حوض بِیت‌حِسْدا در این بعد از ظهر سبت هرگز به سایر حواریون چیزی نگفت.

4- قانون زندگی

عصر همین روز سبت، در بتانی، در حالی که عیسی و آن دوازده تن، و یک گروه از ایمانداران در باغ ایلعازر دور تا دور آتش گرد آمده بودند، نتنائیل از عیسی این سؤال را پرسید: ”استاد، اگر چه شما نوع مثبت قانون قدیمی زندگی را به ما آموزش داده‌ای، و به ما آموخته‌ای که باید با دیگران همان گونه رفتار کنیم که مایلیم آنها با ما رفتار کنند، من به طور کامل درک نمی‌کنم که چگونه ما همیشه می‌توانیم از چنین فرمانی پیروی کنیم. بگذار من بحث خود را با ذکر مثالی از یک مرد هوس‌باز که به همسر آیندۀ خود به گونه‌ای شرورانه در گناه نگاه می‌کند توضیح دهم. چگونه ما می‌توانیم آموزش دهیم که این مرد بد نیت باید همانطور با دیگران رفتار کند که مایل است آنان با او رفتار کنند؟“

هنگامی که عیسی پرسش نتنائیل را شنید، فوراً روی پای خود ایستاد و با اشارۀ انگشتش به سوی آن حواری گفت: ”نتنائیل، نتنائیل! چه طرز تفکری در قلب تو جریان دارد؟ آیا آموزشهای مرا به عنوان کسی که از روح زاده شده نمی‌پذیری؟ آیا حقیقت را همچون انسانهای خردمند و دارای درک معنوی نمی‌فهمی؟ هنگامی که به تو اندرز دادم با دیگران همان گونه رفتار کن که می‌خواهی با تو رفتار شود، در مورد انسانهای دارای آرمانهای والا صحبت می‌کردم، نه کسانی که وسوسه می‌شوند آموزشهای مرا به عنوان مجوزی برای تشویق به شرارتکاری تحریف کنند.“

هنگامی که استاد سخنانش را تمام کرد، نتنائیل برخاست و گفت: ”اما استاد، نباید فکر کنی که من چنین تعبیری از تعالیم شما را تأیید می‌کنم. من به این علت این سؤال را پرسیدم که حدس زدم ممکن است بسیاری از این آدمها اندرزهای شما را به غلط مورد داوری قرار دهند، و امید داشتم که شما در رابطه با این موارد آموزشهای بیشتری به ما بدهید.“و سپس پس از آن که نتنائیل نشست، عیسی به سخن گفتن ادامه داد: ”نتنائیل، من به خوبی می‌دانم که چنین ایده‌ای از شرارت مورد تأیید ذهن تو نیست، اما من از این نظر ناامیدم که همۀ شما گاهی نمی‌توانید یک تفسیر معنوی راستین از آموزشهای معمول من انجام دهید، آموزشهایی که به زبان بشری و بدان گونه که انسانها باید صحبت کنند باید به شما داده شوند. اکنون بگذار در رابطه با سطوح مختلف معانی که به تفسیر این قانون زندگی وصل است به شما آموزش دهم، یعنی در رابطه با این اندرز که ’با دیگران همانطور رفتار کن که می‌خواهی دیگران با تو رفتار کنند‘:

”1- سطح جسمانی. چنین تفسیر صرفاً خودخواهانه و هوسبازانه توسط فرضِ پرسش تو به خوبی نشان داده می‌شود.

”2- سطح احساسات. این سطح یک سطح بالاتر از سطح جسمانی است و بر این دلالت دارد که دلسوزی و ترحم تفسیر فرد را از این قانون زندگی افزایش می‌دهد.

”3- سطح ذهن. حال قدرت استدلال ذهن و هوشمندیِ تجربه وارد عمل می‌شود. قضاوت خوب حکم می‌کند که چنین قانون زندگی باید متناسب با والاترین آرمان‌گراییِ تجسم یافته در اصالت عزت نفسِ عمیق تفسیر شود.

”4- سطح مهر برادرانه. باز سطح بالاتری از وقف غیرخودخواهانه به بهروزی همنوعان فرد یافت می‌شود. در این سطح بالاتر از خدمت اجتماعیِ با جان و دل که ناشی از آگاهی نسبت به پدر بودن خداوند و شناخت متعاقب برادری انسانها است، یک تفسیر نوین و به مراتب زیباتر از این قانون بنیادین زندگی یافت می‌شود.

”5- سطح اخلاقی. و سپس هنگامی که شما به سطوح راستین تفسیر فلسفی دست می‌یابید، هنگامی که نسبت به درستی و نادرستی کارها بینش واقعی دارید، هنگامی که شایستگی ابدی روابط بشری را مشاهده می‌کنید، شروع خواهید کرد که این مشکلِ تفسیر را بدان گونه ببینید که تصور می‌کنید یک شخص سومِ والا اندیش، آرمانگرا، خردمند، و بی‌طرف چنین فرمانی را به آن صورت که به مشکلات شخصیِ تعدیل و تنظیم شما نسبت به وضعیتهای زندگی شما اطلاق می‌شود، می‌بیند و تفسیر می‌کند.

”6- سطح معنوی. و سپس در آخر، اما مهمتر از همه، ما به سطح بینش روحی و تفسیر معنوی دست می‌یابیم، که ما را وادار می‌کند در این قانون زندگی این فرمان الهی را به رسمیت بشناسیم که با تمام انسانها بدان گونه رفتار کنیم که به تصور ما خدا با آنها رفتار می‌کند. این کمال مطلوب روابط بشری در جهان است. و هنگامی که بالاترین آرزوی شما همواره این است که خواست پدر را انجام دهید، این رویکرد شما نسبت به تمام این گونه مشکلات می‌شود. از این رو، می‌خواهم که شما با همۀ انسانها آنطور رفتار کنید که می‌دانید در شرایط مشابه من با آنها رفتار خواهم کرد.“

عیسی تا این هنگام هیچ چیز به حواریون نگفته بود که آنها را بیشتر شگفت‌زده سازد. آنها مدتها پس از این که استاد به استراحت رفت به بحث پیرامون سخنان او ادامه دادند. در حالی که نتنائیل در رهایی یافتن از این تصور خود که عیسی جوهر پرسش او را نفهمیده بود کند بود، دیگران از این که حواری همیار فلسفی آنها جرأت پرسیدن چنین پرسش فکر برانگیزی را داشت بیش از حد سپاسگزار بودند.

5- دیدار از شمعون فریسی

اگر چه شمعون یک عضو شورای عالی یهود نبود، یک فریسی با نفوذِ اورشلیم بود. او یک ایماندار نیم بند بود، و به رغم این که ممکن است از این بابت شدیداً مورد انتقاد قرار گیرد، جرأت کرد که عیسی و دستیاران شخصی او، پطرس، یعقوب، و یوحنا را برای صرف یک وعده غذای اجتماعی به خانۀ خود دعوت کند. شمعون مدتها استاد را مشاهده کرده بود و بسیار تحت تأثیر آموزشهای او و حتی بیشتر از آن، شخصیت او قرار گرفته بود.

فریسیان ثروتمند وقف صدقه دادن بودند، و آنها از علنی ساختن کار خیرخواهانۀ خود اجتناب نمی‌کردند. آنها وقتی در آستانۀ صدقه دادن به یک گدا بودند گاهی اوقات حتی شیپور می‌زدند. رسم این فریسیان این بود که وقتی برای مهمانان برجسته ضیافتی برگزار می‌کردند، درهای خانه را باز نگه دارند تا حتی گدایان خیابانی نیز بتوانند داخل شوند، و در حالی که در اطراف دیوارهای اتاق، پشت نیمکتهای دعوت شدگان به شام ایستاده‌اند، در موضعی باشند که بتوانند قسمتهایی از غذا را که ممکن بود توسط شرکت کنندگان در ضیافت به سمت آنان پرت شود دریافت کنند.

در این موقعیت خاص در منزل شمعون، در میان کسانی که از خیابان به داخل منزل وارد می‌شدند، زنی با شهرت ناخوشایند بود که به تازگی به خبر خوب بشارت پادشاهی ایمان آورده بود. این زن به عنوان متصدی سابق یکی از روسپی خانه‌های به اصطلاح رده بالا که درست در کنار حیات معبد غیریهودیان واقع شده بود در سرتاسر اورشلیم به خوبی شناخته شده بود. او به دنبال پذیرفتن آموزشهای عیسی، مکان کار بدکارانۀ خود را تعطیل کرده بود، و اکثر زنانی را که همکار وی بودند تشویق کرده بود که بشارت خداوند را بپذیرند و شیوۀ زندگیشان را تغییر دهند؛ با این وجود، فریسیان هنوز با دیدۀ تحقیر زیاد به او نگاه می‌کردند و او ناچار شد موهایش را به نشان روسپیگری به پایین افشاند. این زن گمنام یک بطری بزرگ از لوسیون عطرآگین مسح کردن را با خود آورده بود، و در حالی که عیسی برای صرف غذا تکیه داده بود پشت او ایستاد و شروع به مسح پاهای او نمود و همچنین پاهای او را با اشکهای قدردانی خود خیس نمود، و آنها را با موهای سر خود پاک کرد. و پس از این که این کار مسح کردن را تمام کرد، به گریه کردن و بوسیدن پاهای او ادامه داد.

هنگامی که شمعون تمام اینها را دید، به خود گفت: ”اگر این مرد یک پیامبر بود، می‌فهمید که این زن کیست و چگونه زنی است که این طور او را لمس می‌کند؛ و این که او یک گناهکار بدنام است.“و عیسی که می‌دانست در ذهن شمعون چه می‌گذرد صریحاً شروع به صحبت نمود و گفت: ”شمعون، من چیزی دارم که می‌خواهم به تو بگویم.“ شمعون پاسخ داد: ”آموزگار، بگو.“سپس عیسی گفت: ”یک وام دهندۀ به خصوص ثروتمند دو بدهکار داشت. یکی پانصد دینار و دیگری پنجاه دینار به او بدهکار بود. حال، در شرایطی که هیچیک از آنها چیزی برای پرداختن نداشت، او هر دو آنها را بخشید. شمعون، فکر می‌کنی کدامیک از آنها او را بیشتر دوست دارند؟“ شمعون پاسخ داد: ”من فکر می‌کنم او را که بیش از همه بخشیده است.“ و عیسی گفت: ”تو به درستی قضاوت کردی“، و با اشاره به زن، ادامه داد: ”شمعون، به این زن خوب نگاه کن. من به عنوان یک میهمانِ دعوت شده به منزل تو وارد شدم، اما تو برای پاهای من به من آب ندادی. این زن قدرشناس پاهای مرا با اشک شسته است و آنها را با موهای سرش پاک کرده است. تو هیچ بوسۀ خوش‌آمد گویی دوستانه به من ندادی، اما این زن از وقتی که وارد شد بوسیدن پاهای مرا متوقف نکرده است. تو از مسح کردن سر من با روغن غفلت کردی، اما او پاهای مرا با لوسیونهای گرانبها مسح کرده است. و معنای همۀ اینها چیست؟ به سادگی این که گناهان بسیار او بخشیده شده‌اند، و این موجب شده است که او بسیار مهر بورزد. اما کسانی که بخشش کمی دریافت کرده‌اند گاهی اوقات قدر اندکی مهر می‌ورزند.“ و او به سوی زن چرخید، دستش را گرفت و در حالی که او را بلند می‌کرد گفت: ”تو به راستی از گناهانت توبه کرده‌ای، و آنها بخشیده شدند. به واسطۀ برخورد بی‌فکرانه و نامهربانانۀ همنوعان خود دلسرد نشو؛ در شادی و آزادی پادشاهی آسمان پیش برو.“

وقتی شمعون و دوستانش که با او در حال غذا خوردن بودند این سخنان را شنیدند، بیشتر حیرت‌زده شدند، و در میان خود شروع به نجوا کردند: ”این مرد کیست که حتی جرأت می‌کند گناهان را ببخشد؟“ و هنگامی که عیسی شنید آنها بدین گونه در حال زمزمه کردن هستند، رو به زن کرد تا او را مرخص کند، و گفت: ”ای زن، در آرامش برو؛ ایمانت تو را نجات داده است.“

همینطور که عیسی با دوستانش برخاست تا آنجا را ترک کند، رو به شمعون کرد و گفت: ”شمعون، من از قلب تو آگاهی دارم، و این که چگونه میان ایمان و تردید از هم گسیخته شده‌ای، و چگونه با ترس پریشان خاطری و با غرور آشفته هستی؛ اما من برای تو دعا می‌کنم تا بتوانی به نور تسلیم شوی و بتوانی در جایگاه خود در زندگی درست همان دگرگونیهای قدرتمند ذهن و روح را تجربه کنی که مشابه تغییرات عظیمی که بشارت پادشاهی از پیش در قلب میهمان ناخوانده و استقبال نشدۀ تو به وجود آورده است باشد. و من به همۀ شما اعلام می‌کنم که پدر درهای پادشاهی آسمانی را به روی همۀ کسانی که ایمان ورود به آن را دارند گشوده است، و هیچ انسانی یا گروهی از انسانها نمی‌توانند آن درها را حتی به روی حقیرترین روان یا ظاهراً بدترین گناهکار در زمین ببندند، به شرطی که او صادقانه در پی ورود به آن باشد.“ و عیسی، با پطرس، یعقوب، و یوحنا میزبانشان را ترک کردند و رفتند تا به سایر حواریون در اردوگاه در باغ جتسیمانی بپیوندند.

عصر همان روز عیسی خطابه‌ای را که مدتها به خاطر سپرده خواهد شد در رابطه با ارزش نسبی مرتبت نزد خدا و پیشرفت در فراز جاودان به بهشت خطاب به حواریون انجام داد. عیسی گفت: ”فرزندانم، اگر رابطه‌ای راستین و زنده میان فرزند و پدر وجود داشته باشد، به طور یقین فرزند مستمراً به سوی آرمانهای پدر پیش خواهد رفت. درست است، ممکن است در ابتدا پیشرفت فرزند کند باشد، اما با این وجود پیشرفت قطعی است. آنچه که مهم است سرعت پیشرفت شما نیست بلکه قطعیت آن است. پیشرفت واقعی شما چنان مهم نیست، بلکه این واقعیت که جهت پیشرفت شما به سوی خدا باشد. آنچه که روز به روز به آن تبدیل می‌شوید بی‌نهایت مهم‌تر از آنچه است که امروز هستید.

”این زن دگرگون شده‌ای که برخی از شما امروز در منزل شمعون دیدید، در این لحظه در سطحی زندگی می‌کند که بسیار پایین‌تر از سطح زندگی شمعون و همکاران خیرخواه او است؛ اما در حالی که این فریسیان با پیشرفت کاذبِ توهم پیمایشِ دایره‌های فریبندۀ خدمات بی‌معنی آئینی مشغول هستند، این زن با جدیت کامل جستجویی طولانی و پرماجرا را برای خدا آغاز کرده است، و مسیر او به سوی بهشت با غرور معنوی و خود - خشنودی اخلاقی مسدود نشده است. این زن نسبت به شمعون از نقطه نظر بشری بسیار دورتر از خدا است، اما روان او در حرکت تدریجی است؛ او در راه رسیدن به سوی یک هدف جاودان است. در این زن امکانات معنوی فوق‌العاده‌ای برای آینده وجود دارد. برخی از شما ممکن است در سطوح واقعیِ روان و روح بالا نباشید، اما در راه زنده که از طریق ایمان به سوی خدا گشوده شده است به طور روزانه پیشرفت می‌کنید. در هر یک از شما امکانات فوق‌العاده‌ای برای آینده وجود دارد. داشتن یک ایمان اندک اما زنده و در حال رشد به مراتب بهتر از داشتن یک عقل بزرگ با ذخایر مردۀ خرد دنیوی و بی‌ایمانیِ معنوی آن است.“

اما عیسی بر ضد حماقت فرزند خدا که بیش از حد روی مهر پدر حساب می‌کند به حواریونش با جدیت هشدار داد. او اعلام کرد که پدر آسمانی یک والدۀ آسان‌گیر، سست، یا به گونه‌ای نابخردانه ملایم نیست که همیشه آماده باشد از گناه چشم‌پوشی کند و بی‌پروایی را ببخشد. او به شنوندگان خود هشدار داد که به اشتباه توصیفات او از پدر و پسر را به گونه‌ای به کار نبرند که به نظر رسد خدا مثل برخی از والدینِ بیش از حد آسانگیر و بی‌خرد است که با بی‌خردان زمین توطئه می‌کنند تا موجب نابودی اخلاقی فرزندان بی‌فکر خود شوند، و بدین طریق به طور یقین و مستقیماً به خلافکاری و گمراهی زود هنگام اولاد خودشان کمک کنند. عیسی گفت: ”پدر من به گونه‌ای آسان‌گیرانه از آن اعمال و کارکردهای فرزندان خودش که نسبت به تمام رشد اخلاقی و پیشرفت معنوی خود- نابود کننده و انتحاری هستند چشم‌پوشی نمی‌کند. این گونه کنشهای گناهکارانه از دید خداوند نفرت‌انگیز هستند.“

عیسی، پیش از آن که او و حواریونش سرانجام به کفرناحوم عزیمت کنند، در بسیاری از جلسات و ضیافتهای نیمه خصوصی دیگر با افراد والا و پست، غنی و فقیر اورشلیم شرکت کرد. و به راستی بسیاری جزو باورمندان به بشارت پادشاهی شدند و متعاقباً توسط اَبنیر و دستیاران او، که برای ترویج منافع پادشاهی در اورشلیم و حومۀ آن پشت سر باقی ماندند، تعمید یافتند.

6- بازگشت به کفرناحوم

هفتۀ آخر آوریل، عیسی و آن دوازده تن از مقر مرکزی خود در بتانی نزدیک اورشلیم عزیمت کردند و از راه اریحا و رود اردن سفر بازگشت خود به کفرناحوم را آغاز کردند.

کاهنان ارشد و رهبران مذهبی یهودیان جلسات محرمانۀ بسیاری با این هدف برگزار کردند که تصمیم بگیرند با عیسی چه کنند. همۀ آنها توافق کردند که برای متوقف ساختن آموزشهای او باید کاری انجام شود، اما نتوانستند پیرامون شیوۀ این کار به توافق برسند. آنها امیدوار بودند که مقامات مدنی به همان شکل که هیرودیس کار یحیی را یکسره کرد از دست او خلاص شوند، اما متوجه شدند که عیسی چنان کارش را انجام می‌داد که مقامات رسمی رومی از موعظه‌های او زیاد احساس خطر نمی‌کردند. از این رو، در جلسه‌ای که روز قبل از عزیمت عیسی به کفرناحوم برگزار شد، تصمیم گرفته شد که او باید به یک اتهام مذهبی دستگیر و توسط شورای عالی یهود محاکمه شود. از این رو کمیسیونی متشکل از شش جاسوس مخفی انتخاب شدند تا عیسی را دنبال کنند، سخنان و اعمال او را مشاهده کنند، و هنگامی که شواهد کافی از قانون‌شکنی و کفر جمع کردند با گزارش خود به اورشلیم بازگردند. این شش یهودی در اریحا به گروه حواریون که تعدادشان در حدود سی نفر بود رسیدند، و به بهانۀ تمایل به شاگرد شدن، به خانوادۀ پیروان عیسی ملحق شدند، و تا زمان آغاز دومین تور موعظه در جلیل با گروه ماندند؛ و در آن هنگام سه تن از آنان به اورشلیم بازگشتند تا گزارش خود را به کاهنان ارشد و به شورای عالی یهود ارائه دهند.

پطرس در نقطۀ عبور از رود اردن برای جمعیت گرد آمده موعظه کرد، و آنها در بامداد روز بعد به سمت بالای رودخانه به سوی آماتوس حرکت کردند. آنها می‌خواستند مستقیماً به کفرناحوم بروند، اما چنان جمعیتی در اینجا جمع شد که آنها سه روز ماندند، و موعظه کردند، آموزش دادند، و تعمید دادند. آنها تا اوایل صبح سبت، اولین روز ماه مه، به سوی خانه حرکت نکردند. جاسوسان اورشلیم مطمئن بودند که اکنون نخستین اتهامشان را بر ضد عیسی — اتهام شکستن سبت — کسب خواهند کرد، زیرا او به خود اجازه داده بود که سفر خود را در روز سبت آغاز کند. اما آنها محکوم به ناامیدی بودند، زیرا درست پیش از عزیمت آنها، عیسی آندریاس را به حضور خود فرا خواند و در برابر همۀ آنها به او رهنمود داد که فقط به فاصلۀ یک هزار یارد، سفر قانونی روز یهودی سبت، پیش بروند.

اما نیاز نبود که جاسوسان برای متهم نمودن عیسی و دستیارانش به شکستن سبت مدتی طولانی منتظر فرصت خود بمانند. همینطور که گروه در امتداد جادۀ باریک عبور می‌کرد، گندمهای در حال نوسان که در آن هنگام تازه در حال رسیدن بودند، در هر دو سو نزدیک بودند، و برخی از حواریون که گرسنه بودند دانه‌های رسیده را چیدند و خوردند. مرسوم بود که مسافران هنگام عبور از کنار جاده از دانه‌ها برداشت کنند، و از این رو چنین رفتاری خطاکاری محسوب نمی‌شد. اما جاسوسان از این کار به عنوان دستاویزی برای حمله به عیسی استفاده کردند. وقتی که آنها دیدند آندریاس دانه را در دستش مالید، نزد او رفتند و گفتند: ”آیا نمی‌دانی که چیدن و مالیدن دانه در روز سبت غیرقانونی است؟“ و آندریاس پاسخ داد: ”اما ما گرسنه‌ایم و فقط به قدر کافی برای نیازهایمان می‌مالیم؛ و از چه زمانی خوردن دانه در روز سبت گناه شد؟“ اما فریسیان پاسخ دادند: ”تو در خوردن کار خطایی انجام نمی‌دهی، اما با چیدن و مالیدن دانه میان دستانت قطعاً قانون را می‌شکنی؛ یقیناً استاد تو چنین اعمالی را تأیید نمی‌کند.“سپس آندریاس گفت: ”اما اگر خوردن دانه خطا نیست، قطعاً مالیدن آن میان دستانمان کار بیشتری از جویدن دانه که شما مجاز می‌دانید نیست؛ چرا شما به خاطر چنین چیزهای کم اهمیتی خرده‌گیری می‌کنید؟“ هنگامی که آندریاس اعلام کرد آنها خرده‌گیر هستند آنها برآشفته شدند، و شتابان به مکانی که عیسی ضمن گفتگو با متی در امتداد آن راه می‌رفت رفتند. آنها اعتراض کردند و گفتند: ”آموزگار نگاه کن، حواریون تو کاری را انجام می‌دهند که در روز سبت غیرشرعی است؛ آنها دانه را می‌چینند، می‌مالند و می‌خورند. ما مطمئن هستیم که شما به آنها دستور خواهی داد که این کار را متوقف کنند.“و سپس عیسی به متهم کنندگان گفت: ”به راستی شما برای شریعت غیور هستید، و شما کار درستی می‌کنید که روز سبت را به خاطر بسپارید و این که آن را مقدس بدارید؛ اما آیا هرگز در کتاب مقدس نخواندید که یک روز وقتی داوود گرسنه بود، او و کسانی که با او بودند به خانۀ خدا وارد شدند و نان فطیر تبرک شده را که خوردنش برای هیچکس به جز کاهنان قانونی نبود خوردند؟ و داوود همچنین این نان را به کسانی که با او بودند داد. و آیا در شریعت ما نخوانده‌اید که انجام بسیاری از کارهای لازم در روز سبت قانونی است؟ و آیا پیش از آن که روز به پایان برسد، نخواهم دید که آنچه را که برای نیازهای امروز با خود آورده‌اید خواهید خورد؟ مردان خوب من، شما کار درستی می‌کنید که برای روز سبت غیور باشید، اما بهتر عمل خواهید کرد که مراقب سلامتی و بهروزی همنوعان خود باشید. من اعلام می‌کنم که سبت برای انسان درست شد نه انسان برای سبت. و اگر شما برای تحت نظر گرفتن سخنان من در اینجا در کنار ما حضور دارید، پس به طور آشکار اعلام خواهم کرد که فرزند انسان حتی صاحب اختیار سبت است.“

فریسیان از سخنان بادرایت و خردمندانۀ او شگفت‌زده و مبهوت شدند. آنها تا باقیماندۀ روز در تنهایی به سر بردند و جرأت نکردند سؤال بیشتری بپرسند.

درگیری عیسی با سنتها و رسوم برده‌وار یهودی همیشه مثبت بود. این شامل آنچه که انجام می‌داد و آنچه که تأیید می‌کرد بود. استاد وقت اندکی در نکوهش منفی صرف می‌کرد. او آموزش می‌داد که کسانی که خدا را می‌شناسند می‌توانند از آزادی زندگی بدون فریفتن خود از طریق بی‌بند و باری گناه کردن لذت ببرند. عیسی به حواریون گفت: ”ای مردان، اگر شما به واسطۀ حقیقت آگاه شده‌اید و به راستی می‌دانید چه می‌کنید، خوشبخت هستید؛ اما اگر راه الهی را نمی‌دانید، بداقبال هستید و از پیش قانون شکن هستید.“

7- بازگشت به کفرناحوم

در حدود ظهر دوشنبه، 3 مه بود که عیسی و آن دوازده تن با قایق از تاریچیا به بیت صیدا آمدند. آنها به این علت با قایق سفر کردند که از کسانی که با آنها سفر کردند بگریزند. اما تا روز بعد دیگران، از جمله جاسوسان رسمی اورشلیم دوباره عیسی را پیدا کردند.

عصر سه‌شنبه عیسی در حال برگزاری یکی از کلاسهای متداول پرسش و پاسخ خود بود که رهبر شش جاسوس به او گفت: ”امروز با یکی از شاگردان یحیی که در جلسۀ آموزشی شما اینجا حضور دارد داشتم صحبت می‌کردم، و ما در فهم این امر درمانده بودیم که چرا شما هرگز به شاگردان خود دستور نمی‌دهید که همانطور که ما فریسی‌ها روزه می‌گیریم و همانطور که یحیی به پیروانش دستور داد، روزه بگیرند و دعا کنند.“و عیسی با اشاره به یک گفتۀ یحیی به این پرسش کننده پاسخ داد: ”آیا پسران تالار عروس، مادامی که داماد با ایشان است، روزه می‌گیرند؟ تا وقتی که داماد با آنها می‌ماند، آنها به سختی می‌توانند روزه بگیرند. لیکن ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته خواهد شد، و در طول آن ایام فرزندان تالار عروس بدون شک روزه خواهند گرفت و دعا خواهند کرد. برای فرزندان نور، دعا کردن طبیعی است، اما روزه گرفتن بخشی از بشارت پادشاهی آسمان نیست. به خاطر داشته باشید که یک خیاط خردمند یک تکه پارچۀ نو و آب نرفته را روی یک جامۀ کهنه نمی‌دوزد، مبادا وقتی خیس شد آب برود و پارگی بدتری ایجاد کند. به همین ترتیب، کسی شراب تازه را در مشکهای کهنۀ شراب نمی‌ریزد، مبادا شراب نو مشکها را بترکاند، طوری که شراب و مشکها هر دو از بین بروند. فرد خردمند شراب تازه را در مشکهای نو شراب می‌ریزد. از این رو شاگردان من قطعاً خرد نشان می‌دهند، بدین لحاظ که نظم کهنه را زیاد در آموزشهای نوین بشارت پادشاهی وارد نمی‌کنند. روزه گرفتن شما که آموزگار خود را از دست داده‌اید ممکن است برای مدتی موجه باشد. ممکن است روزه گرفتن بخش مناسبی از شریعت موسی باشد، اما در پادشاهی آینده فرزندان خدا رهایی از ترس و شادی در روح الهی را تجربه خواهند کرد.“و هنگامی که شاگردان یحیی این سخنان را شنیدند تسکین یافتند، در حالی که خود فریسیان بیشتر هاج و واج شدند.

سپس استاد در برابر داشتن این تصور که دکترینهای جدید باید کاملاً جایگزین تمام آموزشهای قدیمی شوند به شنوندگان خود هشدار داد. عیسی گفت: ”آنچه که قدیمی است و نیز حقیقت دارد باید باقی بماند. به همین ترتیب، آنچه که جدید اما نادرست است باید رد شود. اما ایمان و شهامت داشته باشید که آنچه را که جدید است و نیز حقیقت دارد بپذیرید. به خاطر بیاورید که نگاشته شده: ’یک دوست قدیمی را ترک مکن، زیرا دوست جدید با او قابل مقایسه نیست. یک دوست جدید مثل شراب نو است؛ اگر کهنه شود، با شادی آن را خواهی نوشید. ‘“

8- جشن نیکی معنوی

آن شب، مدتها پس از رفتن شنوندگانِ معمول، عیسی به آموزش دادن حواریونش ادامه داد. او این آموزش ویژه را با نقل قولی از اشعیای نبی آغاز کرد:

”’چرا روزه گرفته‌اید؟ به چه دلیل جان خویش را رنجور می‌سازید، در حالی که همچنان از ستمگری لذت می‌برید و از بی‌عدالتی خشنود می‌شوید؟ اینک به جهت نزاع و کشمکش روزه می‌گیرید، و برای این که با مشتِ شرارت به یکدیگر مشت بزنید. اما با این گونه روزه گرفتن نمی‌توانید صدای خود را در عرش برین به گوش کسی برسانید.

”’آیا روزه‌ای که من می‌پسندم مثل این است، روزی که آدمی جان خود را رنجور سازد؟ سر خود را همچون یک نی خم کند، و بر پلاس و خاکستر بخوابد؟ آیا جرأت خواهید کرد این را یک روزه و یک روز قابل قبول در نظر خداوند بنامید؟ آیا روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشایید، گره‌های بارهای سنگین را باز کنید، ستمدیدگان را آزاد سازید، و هر یوغ را بشکنید؟ مگر این نیست که نانم را با گرسنگان تقسیم نمایم و آنهایی را که بی‌خانمان و فقیرند به خانه‌ام بیاورم؟ و هنگامی که برهنگان را می‌بینم، آنها را بپوشانم.

”’آنگاه نور تو همچون سپیده دم طلوع خواهد کرد، و در همان حال سلامتی تو به سرعت پدیدار خواهد شد. پارسایی تو پیشاپیش تو خواهد خرامید، در حالی که جلال خداوند از پشت نگاهبان تو خواهد بود. آنگاه به خداوند دعا خواهی کرد، و او پاسخ خواهد داد؛ تو یاری خواهی طلبید، و او خواهد گفت: اینک حاضرم. و او تمام این کارها را خواهد کرد، اگر از ظلم، نکوهش، و تکبر احتراز کنی. پدر ترجیح می‌دهد که تمامی همّ خود را وقف گرسنگان کنی، و به جانهای رنجور خدمت کنی؛ آنگاه نور تو در تاریکی خواهد درخشید، و حتی تاریکیِ تو همچون نیم‌روز روشن خواهد بود. آنگاه خداوند پیوسته تو را هدایت خواهد کرد، جان تو را خرسند خواهد کرد و قدرت تو را احیا خواهد نمود. تو چون باغی خواهی شد سیراب، و همچون چشمه‌ای که آبش کم نشود. و کسانی که این کارها را انجام می‌دهند جلال و جبروت ویران شده را به حالت نخست باز خواهند گرداند؛ آنها بنیانهای بسیاری نسلها را برپا خواهند کرد؛ آنها بازسازان دیوارهای شکسته و مرمت‌گران جاده‌های امن برای سکونت خوانده خواهند شد.‘“

و سپس بعد از مدتی طولانی که از شب گذشت، عیسی این حقیقت را با حواریونش در میان گذاشت که این ایمان آنهاست که آنان را در پادشاهیِ حال و آینده ایمن می‌سازد، و نه رنجوری جان و روزه گرفتن بدن آنها. او حواریون را تشویق کرد که حداقل از آرمانهای پیامبر باستان پیروی کنند و ابراز امیدواری کرد که حتی فراتر از آرمانهای اشعیا و پیامبران قدیمی‌تر پیشرفت کنند. آخرین سخنان او آن شب این بود: ”با آن ایمان زنده که این واقعیت را درک می‌کند که شما فرزندان خدا هستید، و در عین حال هر انسان را به عنوان یک برادر می‌شناسد، در فضل رشد کنید.“

بعد از ساعت دو بامداد بود که عیسی سخن گفتن را متوقف کرد و هر کس برای خوابیدن به مکان خود رفت.

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©