رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 97 تکامل مفهوم خداوند در میان عبرانیان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 97

تکامل مفهوم خداوند در میان عبرانیان

رهبران معنوی عبرانیان کاری را انجام دادند که تا آن هنگام هیچکس پیش از آنها در انجامش موفق نشده بود― آنها ویژگیهای انسانی را در برداشتشان از خدا حذف کردند، بدون آن که آن را به یک الوهیت انتزاعی که فقط برای فیلسوفان قابل فهم باشد تبدیل کنند. حتی مردم عادی نیز قادر بودند که برداشت تکامل یافته از یهوه به عنوان یک پدر را مورد ملاحظه قرار دهند، اگر نه در رابطه با فرد، حداقل در رابطه با نژاد.

در حالی که در روزگاران ملک صادق مفهوم شخصیت خداوند به روشنی در سالیم تدریس می‌شد، در هنگام فرار از مصر مبهم و گنگ بود، و در پاسخ به آموزش رهبران معنوی، در ذهن عبرانی از نسل به نسل فقط به تدریج تکامل یافت. استنباط از شخصیت یهوه در تکامل تدریجی‌اش نسبت به بسیاری از ویژگیهای دیگر الوهیت بسیار بیشتر تداوم داشت. از موسی تا مَلاکی یک رشد تقریباً بی‌وقفۀ اندیشه‌پردازانه از شخصیت خداوند در ذهن عبرانی به وقوع پیوست، و این مفهوم سرانجام از طریق آموزشهای عیسی پیرامون پدر آسمانی اوج گرفت و جلال یافت.

سموئیل – نخستین پیامبر عبرانی

فشار خصمانۀ مردمان اطراف در فلسطین به زودی به شیخهای عبرانی آموخت که نمی‌توانند امید به بقا داشته باشند مگر این که سازمانهای قبیله‌ای خود را به صورت یک دولت مرکزیت یافته متحد سازند. و این مرکزیت بخشیدن به مرجعیت حکومتی فرصت بهتری برای سموئیل فراهم کرد که به صورت یک آموزگار و اصلاح طلب کار کند.

سموئیل از یک تیرۀ طولانی از آموزگاران سالیم برخاسته بود که به حفظ حقایق ملک صادق به عنوان بخشی از اشکال پرستشی خود اصرار داشتند. این آموزگار یک مرد قدرتمند و مصمم بود. فقط جانفشانی بزرگ او به همراه ثبات عزم خارق‌العاده‌اش وی را قادر ساخت که هنگامی که تلاش کرد تمامی اسرائیل را به پرستش یهوهِ متعال روزگاران موسی بازگرداند در رویارویی با مخالفت تقریباً سراسری ایستادگی کند. و حتی در آن هنگام نیز فقط بخشاً موفق بود؛ او فقط نیمۀ باهوش‌تر عبرانیان را به خدمت مفهوم بالاتر یهوه جلب نمود؛ و نیمۀ دیگر به پرستش خدایان قبیله‌ای سرزمین و به استنباط دون‌تر یهوه ادامه دادند.

سموئیل یک نوع مرد سرسخت و آماده بود، یک اصلاح طلب عملی که می‌توانست در یک روز با دستیارانش بیرون رود و چندین عدد از مکانهای بعل را سرنگون سازد. پیشرفتی که به دست آورد از طریق نیروی زور محض بود؛ او موعظۀ اندکی کرد و کمتر آموزش داد، اما عمل کرد. یک روز کاهن بعل را استهزا می‌کرد، روز بعد یک پادشاه اسیر را تکه تکه می‌کرد. او صادقانه به خدای یگانه باور داشت، و او یک برداشت روشنی از خدای یگانه به عنوان آفرینندۀ آسمان و زمین داشت: ”ستونهای زمین متعلق به خداوند هستند، و او دنیا را روی آن بنا نموده است.“

اما کمک بزرگی که سموئیل به توسعۀ مفهوم الوهیت کرد این اعلام طنین‌انداز او بود که یهوه تغییرناپذیر است، و برای ابد همان تجسم کمال خطاناپذیر و ربانیت است. در این روزگاران یهوه به صورت یک خدای دمدمی مزاج حسود و هوسباز تصور می‌شد، که همیشه از این که این کار و آن کار را انجام داده بود پشیمان می‌گشت؛ اما اکنون برای نخستین بار از هنگامی که عبرانیان به ناگهان از مصر خارج شدند، این عبارات تکان دهنده را شنیدند: ”قدرت اسرائیل دروغ نخواهد گفت و توبه نیز نخواهد کرد، زیرا او یک انسان نیست که توبه کند.“ ثبات در برخورد با ربانیت اعلام گردید. سموئیل پیمان ملک صادق را با ابراهیم تکرار نمود و اعلام کرد که خداوند خدای اسرائیل منبع تمامی حقیقت، ثبات، و تداوم است. عبرانیان همیشه به خدای خود به صورت یک مرد، یک ابرمرد، یک روح جلال یافتۀ دارای منشأ ناشناخته می‌نگریستند؛ اما اکنون آنها شنیدند که روح روزگار پیشین کوه حوریب به صورت یک خدای تغییرناپذیر آفرینندۀ کمال جلال یافته است. سموئیل کمک می‌کرد که برداشت خدای در حال تکامل به قللی برفراز حالت تغییرپذیر اذهان انسانها و بی‌ثباتیهای وجود انسانی فراز یابد. تحت آموزش او، خدای عبرانیان فراز یافتن از یک ایده در رستۀ خدایان قبیله‌ای را به پندار یک آفرینندۀ تماماً قدرتمند و تغییرناپذیر و سرپرست تمامی آفرینش آغاز نمود.

و او داستان صمیمیت خداوند، قابل اطمینان بودنِ پیمان نگاهداریِ او را از نو موعظه کرد. سموئیل گفت: ”خداوند مردمش را فراموش نخواهد کرد.“ ”او پیمانی جاودانه با ما بسته است، كه‌ در همه‌ چیز آراسته‌ و مستحكم‌ است.“‌ و بدین ترتیب، در سرتاسر فلسطین فراخوان مجدد برای پرستش یهوهِ متعال اعلام گردید. این آموزگارِ با انرژی همواره اعلام می‌کرد. ”ای پروردگار خداوند، تو بزرگی، چرا که هیچکس مانند تو نیست، و به غیر از تو هیچ خدایی نیست.“

عبرانیان تا آن هنگام لطف یهوه را عمدتاً به صورت رفاه مادی در نظر گرفته بودند. این برای اسرائیل یک شوک بزرگ بود، و تقریباً به قیمت جان سموئیل تمام شد، آنگاه که جرأت کرد اعلام کند: ”خداوند غنی می‌کند و فقیر می‌سازد؛ او حقیر می‌کند و تعالی می‌بخشد. فقیر را از خاك برمی‌افرازد و مسكینان را ارتقا می‌دهد تا ایشان را با امیران بنشاند و ایشان را وارث كرسی جلال گرداند.“ از زمان موسی چنین وعده‌های آرامش دهنده‌ای برای افراد بی‌نوا و کمتر خوش اقبال اعلام نشده بود، و هزاران نومید در میان فقرا شروع به امیدواری نمودند که می‌توانند وضعیت معنوی خود را بهبود بخشند.

اما سموئیل فراتر از برداشت یک خدای قبیله‌ای خیلی پیش نرفت. او یهوه‌ای را اعلام نمود که تمامی انسانها را به وجود آورده ولی عمدتاً با عبرانیان، مردم برگزیدۀ خود، مشغول بود. حتی بدین گونه نیز همچون روزگاران موسی، یک بار دیگر مفهوم خداوند الوهیتی را تصویر نمود که مقدس و درستکار است. ”هیچکس همچون خداوند مقدس نیست. چه کسی می‌تواند با این خداوند خدای مقدس مقایسه شود؟“

با گذشت سالها، رهبر کهنسال مو سفید در فهم خدا پیشرفت نمود، زیرا اعلام کرد: ”خداوند یک خدای دانا است، و اعمال توسط او سنجیده می‌شود. خداوند بر کرانه‌های زمین داوری خواهد کرد. او به بخشنده‌ها بخشش نشان خواهد داد، و با مرد درستکار نیز نیک‌منش خواهد بود.“ حتی اینجا نیز پگاهِ بخشش است، گرچه به آنهایی که بخشنده‌اند محدود است. بعدها او یک گام فراتر رفت، آنگاه که به مردمش در هنگام مشقاتشان اندرز داد: ”بگذارید اکنون به دستان خدا بیفتیم، زیرا رحمتهایش بس عظیم است.“ ”برای خداوند هیچ مانعی در نجات دادن افراد کثیر یا قلیل وجود ندارد.“

و این توسعۀ تدریجیِ مفهوم شخصیت یهوه تحت خدمت روحانی جانشینان سموئیل ادامه یافت. آنها تلاش کردند یهوه را به صورت خدایی پیمان نگاه دار ارائه کنند اما آهنگ حرکتی را که توسط سموئیل تعیین شده بود به سختی حفظ نمودند. آنها نتوانستند ایدۀ بخشش خداوند را بدان گونه که سموئیل بعدها آن را تکوین داد توسعه دهند. به رغم حفظ این نگرش که یهوه بالاتر از همه است، یک عقبگرد مداوم به سوی شناسایی خدایان دیگر به وجود آمد. ”ای خداوند پادشاهی از آنِ توست، و تو بر همگان چون سر متعال هستی.“

موضوع کلیدی این دوره نیروی الهی بود؛ پیامبران این عصر مذهبی را موعظه می‌کردند که برای نشاندن پادشاه بر روی تخت سلطنتی عبرانی طراحی شده بود. ”ای خداوند، عظمت و قدرت و جلال و پیروزی و پادشاهی از آنِ توست. قدرت و توانایی در دست توست، و تو قادری همه را بزرگ سازی و به همه قدرت بخشی.“ و این وضعیت مفهوم خدا در طول روزگار سموئیل و جانشینان بلافصل او بود.

2- ایلیا و الیشع

در قرن دهم پیش از میلاد مسیح ملت عبرانی به دو پادشاهی تقسیم شد. در هر دوی این بخشهای سیاسی بسیاری آموزگاران حقیقت تلاش کردند که موج واپسگرایانۀ انحطاط معنوی را که ایجاد شده بود، و بعد از جنگ جدایی به گونه‌ای فاجعه‌بار ادامه یافت مهار کنند. اما این تلاشها برای پیشبرد مذهب عبرانی به موفقیت نیانجامید تا این که آن جنگجوی مصمم و بی‌باک برای درستکاری، ایلیا، آموزش دادن خود را آغاز نمود. ایلیا برداشتی از خداوند را به پادشاهی شمالی بازگرداند که با آن که در روزگاران سموئیل مورد اعتقاد بود قابل مقایسه است. ایلیا فرصت اندکی برای ارائۀ یک برداشت پیشرفته از خدا داشت؛ او خود را با سرنگون ساختن محرابهای بعل و منهدم کردن بتهای خدایان دروغین مشغول نگاه داشت، همانطور که سموئیل پیش از او چنین کرده بود. و او اصلاحات خود را در شرایط مخالفت یک پادشاه بت پرست پیش برد؛ کار او حتی عظیم‌تر و دشوارتر از آن بود که سموئیل با آن روبرو گشت.

پس از این که ایلیا به سوی دیگر فرا خوانده شد، الیشع، همکار وفادار او، کارش را به عهده گرفت، و با یاری پرارزش میکایا که اندکی شناخته شده بود، نور حقیقت را در فلسطین زنده نگاه داشت.

اما اینها روزگاران پیشرفت در برداشت الوهیت نبودند. عبرانیان حتی به آرمان موسی نیز هنوز فراز نیافته بودند. عصر ایلیا و الیشع با طبقات بهتری که به پرستش یهوه متعال باز می‌گشتند پایان یافت و شاهد ترمیم ایدۀ آفرینندۀ جهانی، به تقریباً آن مکانی که سموئیل آن را باقی گذاشت، بود.

3- یهوه و بعل

مباحثۀ طولانی میان باورمندان به یهوه و پیروان بعل بیش از آن که یک تفاوت در اعتقادات مذهبی باشد یک برخورد جامعه شناسانه و اقتصادی میان ایدئولوژیها بود.

ساکنان فلسطین در رویکردشان نسبت به مالکیت خصوصی زمین تفاوت داشتند. قبایل جنوبی یا سرگردان عربی (طرفداران یهوه) به زمین به صورت یک حق سلب نشدنی ― به عنوان یک هدیۀ الوهیت به قبیله ― می‌نگریستند. آنها بر این عقیده بودند که زمین نمی‌تواند فروخته یا رهن داده شود. ”یهوه سخن گفت، او گفت: ’زمین نباید فروخته شود، زیرا زمین متعلق به من است.‘“

کنعانیان شمالی و بیشتر تثبیت شده (طرفداران بعل) زمینهای خود را آزادانه می‌خریدند، می‌فروختند، و رهن می‌دادند. لغت بعل به معنی مالک می‌باشد. فرقۀ بعل بر مبنای دو دکترین اصلی بنیاد نهاده شد: اول، تأیید مبادلۀ ملک، قراردادها، و پیمانها ― حق خرید و فروش زمین. دوم، بعل موظف بود باران بفرستد ― او یک خدای باروری خاک بود. محصولات خوب به لطف بعل بستگی داشتند. این فرقه عمدتاً درگیر زمین، مالکیت آن و باروری بود.

در کل، طرفداران بعل مالک منازل، زمینها، و بردگان بودند. آنها زمین‌داران آریستوکرات بودند و در شهرها زندگی می‌کردند. هر بعل یک مکان مقدس، یک کهانت، و ”زنان مقدس“، روسپیان آیینی، داشت.

از درون این تفاوت بنیادین در توجه به زمین، آن آنتاگونیسمهای تلخ اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، و رویکردهای مذهبی به وجود آمد که توسط کنعانیان و عبرانیان به نمایش گذاشته می‌شد. این مناقشۀ اجتماعی – اقتصادی تا روزگاران ایلیا یک مسئلۀ قطعی مذهبی نشد. از روزگاران این پیامبر بی‌باک، موضوع بیشتر روی خطوط منحصراً مذهبی ― یهوه در برابر بعل ― مورد پیکار قرار می‌گرفت، و آن با پیروزی یهوه و پیشروی متعاقب به سوی یکتاپرستی پایان یافت.

ایلیا مباحثۀ یهوه – بعل را از موضوع زمین به جنبۀ مذهبیِ ایدئولوژیهای عبرانی و کنعانی تغییر جهت داد. هنگامی که اَخاب نابوتها را طی دسیسه‌ای به قتل رساند تا زمینشان را تصاحب کند، ایلیا از آداب و رسوم باستانی زمین یک مسئلۀ اخلاقی درست کرد و پیکار شدیدش بر علیه طرفداران بعل را آغاز نمود. این همچنین یک جنگ مردم برون شهر برضد استیلای مردم شهرها بود. عمدتاً تحت رهبری ایلیا بود که یهوه به الوهیم تبدیل شد. این پیامبر به عنوان یک اصلاح طلب ارضی آغاز کرد و با ستودن الوهیت پایان داد. بعلها بسیار بودند، یهوه یکی بود ― یکتاپرستی در جنگ با چندخدا پرستی پیروز شد.

4- عاموس و هوشع

یک گام بزرگ در گذار از خدای قبیله‌ای ― خدایی که برای مدتی طولانی با قربانیها و آداب و رسوم مورد خدمت واقع شده بود، یهوهِ عبرانیان پیشین ― به خدایی که جرم و لغزش اخلاقی را حتی در میان مردم خودش تنبیه می‌کرد، توسط عاموس برداشته شد. او از میان تپه‌های جنوبی پدیدار گشت تا تبهکاری، مستی، ستمگری، و لغزش اخلاقی قبایل شمالی را محکوم کند. از هنگام روزگاران موسی چنین حقایق طنین‌اندازی در فلسطین اعلام نشده بود.

عاموس صرفاً یک ترمیم کننده یا اصلاح طلب نبود؛ او یک کاشف مفاهیم نوین الوهیت بود. او چیزهای زیادی را دربارۀ خدا اعلام کرد که توسط پیشینیان او اعلام شده بود و به باورمندی به یک موجود الهی که گناه در میان مردم به اصطلاح برگزیدۀ خود را تأیید می‌کند با شهامت حمله کرد. برای نخستین بار از روزگاران ملک صادق گوشهای انسان نکوهش استاندارد دوگانۀ داوری ملی و اصول اخلاقی را شنید. گوش عبرانیان برای نخستین بار در تاریخشان شنید که خدای خودشان، یهوه، دیگر جرم و گناه را در زندگیشان همچون در میان هر مردم دیگر تحمل نمی‌کند. عاموس خدای سختگیر و عادل سموئیل و ایلیا را در ذهن تجسم نمود، اما همچنین خدایی را دید که در رابطه با تنبیه خطاکاری عبرانیان را متفاوت از هر ملت دیگر نمی‌دانست. این یک حملۀ مستقیم به دکترین خود خواهانۀ ”مردم برگزیده“ بود، و بسیاری از عبرانیان آن روزگاران از آن شدیداً آزرده خاطر بودند.

عاموس گفت: ”آن کس که کوهها را شکل داد و باد را آفرید، که هفت ستاره و شکارچی را شکل داد، و آن کس که سایۀ مرگ را به بامداد تبدیل می‌سازد و روز را همچون شب تاریک می‌کند، به او پناه بجویید.“ و او در نکوهش هموطنان نیمه مذهبی، فرصت طلب، و گاهی اوقات غیراخلاقی خود در صدد این برآمد که عدالت بیرحمانۀ یک یهوهِ تغییرناپذیر را توصیف کند، آنگاه که در رابطه با شرارتکاران گفت: ”حتی اگر به دوزخ فرو شوند، آنها را از آنجا بیرون خواهم کشید؛ حتی اگر به آسمان صعود کنند، از آنجا آنها را به زیر خواهم آورد.“ ”و حتی اگر نزد دشمنانشان به اسارت روند، آنجا به شمشیر عدالت فرمان خواهم داد، و ایشان را خواهد کشت.“ عاموس شنوندگان خود را بیشتر متحیر ساخت، آنگاه که انگشت ملامت و اتهام را به سوی آنان نشانه گرفت و به نام یهوه اعلام کرد: ”یقیناً هیچیک از کارهای شما را هرگز فراموش نخواهم کرد.“ ”و خاندان اسرائیل را در میان همۀ ملتها اَلَک خواهم کرد، چنان که غله در غربال اَلَک شود.“

عاموس یهوه را ”خدای تمامی ملتها“ اعلام کرد و به قوم اسرائیل هشدار داد که آیین مذهبی نباید جای درستکاری را بگیرد. و پیش از آن که این آموزگارِ با شهامت سنگسار و کشته شود، آنقدر خمیر مایۀ حقیقت را پخش نمود که دکترین یهوه متعال را نجات داد؛ او تکامل بیشترِ آشکارسازی ملک صادق را تضمین نموده بود.

هوشَع، عاموس و دکترین او مبنی بر یک خدای جهانی عادل را از طریق زنده ساختن برداشت موسی‌گونۀ یک خدای با محبت دنبال نمود. هوشع بخشش از طریق توبه را موعظه کرد، نه از طریق قربانی. او یک بشارت مهربانی مهرآمیز و بخشش الهی را اعلام کرد و گفت: ”تو را تا به ابد نامزد خود خواهم ساخت؛ آری، تو را در درستکاری و عدالت و در محبت مهرآمیز و در رحمت نامزد خود خواهم ساخت. تو را حتی در وفاداری نامزد خود خواهم ساخت.“ ”من ایشان را به رایگان دوست خواهم داشت، زیرا غضب من برگشته است.“

هوشع هشدارهای اخلاقی عاموس را وفادارانه ادامه داد، و در رابطه با خدا گفت: ”خواست من این است که آنها را تنبیه کنم.“ اما قوم اسرائیل این سخن او را سنگدلی و در مرز خیانت به شمار آوردند، آنگاه که وی گفت: ”من به آنهایی که مردم من نبودند خواهم گفت، ’شما مردم من هستید‘؛ و آنها خواهند گفت، ’تو خدای ما هستی.‘“ او به موعظۀ توبه و بخشش ادامه داد، و گفت: ”من ارتداد ایشان را شفا خواهم داد؛ من ایشان را به رایگان دوست خواهم داشت، زیرا خشم من از ایشان برگشته است.“ هوشع همیشه امید و بخشش را اعلام نمود. موضوع اصلی پیام او همواره این بود: ”من برای مردم خود بخشش خواهم داشت. آنها به غیر از من خدایی را نخواهند دانست، زیرا به جز من هیچ نجات دهنده‌ای وجود ندارد.“

عاموس وجدان ملی عبرانیان را به این شناخت برانگیخت که یهوه از لغزش و گناه در میان آنها چشم‌پوشی نمی‌کند، زیرا ایشان ظاهراً مردم برگزیده‌اند، در حالی که هوشع صداهای آغازین در تارهای آتی بخشایندۀ رحم الهی و محبت مهرآمیز که توسط اشعیا و دستیارانش به گونه‌ای بدیع خوانده شد را نواخت.

5- اشعیای اول

اینها روزگارانی بودند که برخی تهدیدات تنبیه بر ضد گناهان شخصی و لغزش ملی را در میان قبایل شمالی اعلام می‌کردند، در حالی که دیگران بلا در مجازات برای تخطی‌های پادشاهی جنوبی را پیش‌بینی می‌کردند. در نتیجۀ این برانگیختگی وجدان و خودآگاهی در ملتهای عبرانی بود که اولین اشعیا ظهورش را به انجام رسانید.

اشعیا طبیعت جاودان خداوند، خرد بیکران او، و کمال تغییرناپذیرِ قابلیت اطمینان او را موعظه کرد. او با این گفتار خدای اسرائیل را نمایندگی کرد: ”من همچنین انصاف را ریسمان اندازه‌گیری و عدالت را شاقول آن خواهم ساخت.“ ”خداوند تو را از اندوه تو و از ترس تو و از بندگی طاقت‌فرسا که انسان در آن قرار گرفته رهایی خواهد بخشید.“ ”و گوشهای تو از پشت سرت آوازی خواهند شنید، که می‌گوید ’راه این است، در آن گام بردار.‘“ ”بنگر خداوند نجات دهندۀ من است؛ بر او توکل کرده و نخواهم ترسید، زیرا خداوند قدرت من و آواز من است.“ ”خداوند می‌فرماید، ’اکنون بیا و بگذار با هم استدلال کنیم. اگر چه گناهان شما چون ارغوان باشد، همچون برف سفید خواهد شد؛ گر چه همچون قرمز سرخ باشد، مانند پشم خواهد شد.‘“

این پیامبر به عبرانیانِ بیمناک و تشنۀ روح رو کرد و گفت: ”برخیز و بدرخش، زیرا نور تو آمده است، و جلال خداوند بر تو طلوع کرده است.“ ”روح خداوند بر من است، زیرا او من مرا مسح کرده است تا فروتنان را بشارت دهم؛ او مرا فرستاده تا دلشکستگان را التیام بخشم، و آزادی را به اسیران و رهایی از زندان را به آنهایی که محبوسند اعلام کنم.“ ”در خداوند شادی بسیار خواهم کرد، و جان من در خدایم شادمان خواهد بود، زیرا او مرا به جامۀ نجات ملبس ساخته و ردای پارسایی خود را به من پوشانیده است.“ ”در تمامی رنجهای ایشان، او نیز رنج کشید، و فرشتۀ حضور وی ایشان را نجات داد. در محبت و گذشت خویش فدیۀ ایشان را پرداخت نمود.“

میکاه و عوبدیا بعد از این اشعیا آمدند. آنها بشارت روح افزای او را تأیید نمودند و بر آن افزودند. و این دو پیامبر شجاع آیین عبرانیان را که زیر سلطۀ کاهنان بود به گونه‌ای بی‌باک مردود شمردند و به تمامی سیستم قربانی کردن با بی‌پروایی یورش بردند.

میکاه ”حکمرانانی را که برای پاداش داوری می‌کنند و کاهنانی را که برای مزد آموزش می‌دهند و پیامبرانی را که برای پول پیشگویی می‌کنند“ نکوهش کرد. او یک روزِ رهایی از خرافات و کهانت‌گری را آموزش داد و گفت: ”اما هر کس زیر تاک خود خواهد نشست، و هیچ کس او را نخواهد ترساند، زیرا همۀ قومها زندگی خواهند کرد، هر یک مطابق فهم خویش از خدا.“

موضوع اصلی پیام میکاه همواره این بود: ”آیا با قربانیهای سوختنی به حضور خداوند بیایم؟ آیا خداوند با یک هزار قوچ خشنود خواهد شد یا با ده هزار نهر روغن؟ آیا نخست‌زاده‌ام را به جهت گناهم بدهم، ثمرۀ بدن خویش را برای گناه جانم؟ ای مرد، او آنچه را نیکوست به من نشان داده است؛ و خداوند از تو چه می‌طلبد، جز آنکه انصاف را به جا آری و محبت را دوست بداری و با فروتنی با خدایت گام برداری؟“ و این یک عصر بزرگ بود؛ اینها به راستی روزگاران هیجان‌انگیزی بودند، که انسان فانی بیش از دو هزار و پانصد سال پیش چنین پیامهای رهایی بخشی شنید، و برخی حتی آنها را باور کردند. و اگر به خاطر مقاومت لجوجانۀ کاهنان نبود، این آموزگاران تمامی آیین خونین رسوم عبرانی پرستش را واژگون می‌کردند.

6- ارمیای بی‌باک

در حالی که چندین آموزگار به تفسیر بشارت اشعیا ادامه دادند، این کار برای ارمیا باقی ماند که گام شجاعانۀ بعد را در بین‌المللی ساختن یهوه، خدای عبرانیان، بردارد.

ارمیا با بی‌باکی اعلام کرد که یهوه در پیکارهای نظامی عبرانیان با ملتهای دیگر در سوی آنها نیست. او تأکید کرد که یهوه خدای تمامی زمین، تمامی ملتها و تمامی مردمان است. آموزشهای ارمیا نقطۀ اوج موج بالاروندۀ بین‌المللی ساختن خدای اسرائیل بود؛ سرانجام و برای همیشه این سخنور جسور اعلام کرد که یهوه خدای تمامی ملتهاست، و این که اوسیریس برای مصریان، بِل برای بابلیها، آشور برای آشوریها، یا داگان برای فلسطینیان نیست. و بدین ترتیب مذهب عبرانیان در آن رنسانس یکتاپرستی در سرتاسر دنیا، حدوداً در این هنگام و به دنبال آن، سهیم گردید؛ سرانجام مفهوم یهوه به سطح یک الوهیت سیاره‌ای و حتی حرمت کیهانی فراز یافته بود. اما بسیاری از همکاران ارمیا این را مشکل یافتند که یهوه را جدا از ملت عبرانی تصور کنند.

ارمیا همچنین در رابطه با خدای عادل و با محبت که اشعیا توصیف کرده بود موعظه نمود. او اعلام کرد: ”آری، با مهری جاودانه به تو مهر ورزیده‌ام؛ از این رو تو را با محبتی مهرآمیز جذب کرده‌ام.“ ”زیرا او مایل نیست فرزندان انسانها را به مصیبت و اندوه دچار سازد.“

این پیامبر بی‌باک گفت: ”خدای ما درستکار است، او در تدبیر بزرگ و در کار توانمند است. چشمانش روی تمامی راههای تمامی فرزندان انسانها باز است. او به هر کس مطابق راههایش و بنا بر میوۀ اعمالش عطا می‌کند.“ اما این یک خیانت کفرآمیز تلقی می‌شد، آنگاه که در طول محاصرۀ اورشلیم گفت: ”و اکنون این سرزمینها را به دست خدمتگزار خود، نبوکدنصر، پادشاه بابل سپرده‌ام.“ و هنگامی که ارمیا تسلیم شدن شهر را توصیه کرد، کاهنان و حکمرانان مدنی او را به داخل گودال گل‌آلودِ یک دخمۀ تاریک انداختند.

7- اشعیاءِ دوم

اگر به خاطر کنش مصمم کهانت ملت عبرانی نبود، نابودی و اسارت آنها در بین‌النهرین برای الهیات در حال گسترش آنها بسیار سودمند می‌بود. ملت آنها در برابر ارتشهای بابل سقوط کرده بود، و یهوهِ ملی‌گرای آنها از موعظه‌های بین‌المللی رهبران روحانی آسیب دیده بود. ناخشنودی نسبت به از دست دادن خدای ملی آنها بود که موجب شد کاهنان یهودی در تلاش برای بازگرداندن یهودیان به مرتبت مردم برگزیدۀ حتی ایدۀ جدید و بسط یافتۀ یک خدای بین‌المللی شدۀ تمامی ملتها، در ابداع افسانه‌ها و ازدیاد رخدادهای ظاهراً معجزه‌آسا در تاریخ عبرانی از هیچ اقدامی فروگذار نکنند.

یهودیان در طول اسارت بسیار تحت تأثیر روایات و افسانه‌های بابلی قرار گرفتند، گر چه باید نگاشته شود که آنها نوای اخلاقی و اهمیت روحانی داستانهای کلدانی را که پذیرفتند به طور بی‌دریغ بهبود دادند، با این وجود آنها به طور یکنواخت این افسانه‌ها را تحریف کردند تا برای نیاکان و تاریخ اسرائیل افتخار و جلال نشان دهند.

این کاهنان و نویسندگان عبرانی در اذهان خود تنها یک ایده داشتند، و آن بازسازی ملت یهودی، تمجید از روایات عبرانی، و والاسازی تاریخ نژادی آنها بود. اگر این واقعیت که این کاهنان ایده‌های خطاگونۀ خود را به چنین بخش بزرگی از دنیای باختر وصل کردند موجب ناخشنودی است، باید به خاطر آورده شود که آنها عمداً این کار را نکردند؛ آنها ادعا نکردند که از طریق الهام می‌نویسند؛ آنها ادعا نکردند که یک کتاب مقدس نگاشته‌اند. آنها صرفاً در حال آماده کردن کتابی بودند که برای تقویت روحیۀ کاهش یافتۀ همنوعانشان در اسارت طراحی شده بود. آنها به طور قطع بهبود روحیۀ ملی و روحیۀ هموطنانشان را هدف قرار داده بودند. این کار برای انسانهای روزگاران بعد باقی ماند که این نوشته‌ها و نوشتجات دیگر را به صورت یک کتاب راهنمای آموزشهای به اصلاح خطاناپذیر گردآوری کنند.

کهانت یهودی بعد از اسارت از این نوشتجات به طور وافر استفاده کرد، اما آنها به واسطۀ حضور یک پیامبر جوان و سلطه ناپذیر، اشعیاءِ دوم، که به خدای عادل، با محبت، درستکار، و بخشندۀ اشعیاءِ ارشد به طور کامل تغییر کیش داده بود در اعمال نفوذ روی اسیران همنوع خود به اندازۀ زیاد باز داشته شدند. او همچنین به همراه ارمیا باور داشت که یهوه خدای تمامی ملتها شده بود. او این تئوریهای طبیعت خداوند را با چنان تأثیر گویایی موعظه نمود که به همان اندازه در میان یهودیان و اسیر کنندگان آنها نوکیشانی به وجود آورد. و این موعظه‌گر جوان آموزشهای خود را طوری نگاشت که کاهنان مخاصم و بی‌گذشت در صدد برآمدند که تمامی ارتباطات خود را با او قطع کنند، گر چه احترام محض برای زیبایی و شکوه آنها به ضمیمه کردن آنها به نوشتجات اشعیاءِ پیشین منجر گشت. و از این رو می‌توان نوشتجات این اشعیاءِ دوم را در کتابی با آن نام که شامل فصلهای چهل تا پنجاه و پنج می‌باشد پیدا نمود.

هیچ پیامبر یا آموزگار مذهبی از ماکی‌ونتا تا روزگار عیسی به درک والای خدایی که اشعیاءِ دوم در طول این روزگاران اسارت اعلام نمود دست نیافت. خدایی که این رهبر روحانی اعلام نمود کوچک، انسان‌گونه، و ساخت انسان نبود. ”بنگر او جزیره‌ها را همچون یک گَرد برمی‌گیرد.“ ”و همانطور که آسمانها از زمین بلندترند، راههای من نیز از راههای شما بلندتر و اندیشه‌های من از افکار شما بلندتر است.“

سرانجام ماکی‌ونتا ملک صادق آموزگارانی بشری را نظاره کرد که یک خدای واقعی را به انسان فانی نشان می‌دادند. این رهبر همچون اشعیاءِ اول یک خدای آفرینش و حامی جهان را موعظه نمود. ”من زمین را ساخته‌ام و انسان را روی آن نهاده‌ام. من آن را بیهوده نیافریده‌ام؛ من آن را شکل دادم تا از سکنه پر گردد.“ ”من اول و آخرم؛ هیچ خدایی جز من وجود ندارد.“ این پیامبر جدید از سوی خداوند خدای اسرائیل چنین سخن گفت: ”ممکن است آسمانها ناپدید شوند و زمین کهنه شود، اما درستکاری من تا ابد و نجات من از نسل تا نسل پایدار خواهد بود.“ ”ترسان مباش، زیرا من با تو هستم؛ هراسان مباش، زیرا من خدای تو هستم.“ ”خدایی جز من وجود ندارد ― خدایی عادل و یک نجات دهنده.“

و شنیدن این سخنان اسرای یهودی را تسلی می‌داد، همانطور که از آن هنگام هزاران هزار تن را آرامش بخشیده است: ”خداوند می‌فرماید: ’من تو را آفریده‌ام، من فدیۀ تو را داده‌ام، تو را با نامت خوانده‌ام؛ تو متعلق به من هستی.‘“ ”هنگامی که از آبها بگذری، با تو خواهم بود، زیرا تو در دیدۀ من گرانبها هستی.“ ”آیا یک زن می‌تواند کودک شیرخوار خود را فراموش کند و برای پسرش دلسوزی نکند؟ آری، ممکن است فراموش کند، ولی من فرزندانم را فراموش نخواهم کرد، پس بنگر من آنها را بر کف دستانم نقش کرده‌ام. من حتی آنها را با سایۀ دستان خویش پوشانده‌ام.“ ”بگذار شریر راههای خود را ترک گوید و شخص بدکار افکار خویش را، و بگذار به سوی خداوند بازگردد، و او به وی رحم خواهد کرد، و به سوی خدایمان بیاید، زیرا او به فراوانی عفو خواهد کرد.“

بار دیگر به بشارت این آشکارسازی جدیدِ خدای سالیم گوش فرا دهید: ”او همچون یک شبان گوسفندانش را خواهد چرانید؛ او بره‌ها را در بازوانش گرد خواهد آورد و آنها را در آغوش خود حمل خواهد کرد. او ضعیفان را نیرو می‌بخشد، و به آنهایی که هیچ قدرتی ندارند قوت بیشتر عطا می‌کند. آنهایی که برای خداوند انتظار می‌کشند نیروی تازه خواهند یافت؛ آنها با بالهایی همچون عقابها اوج خواهند گرفت؛ آنها خواهند دوید و خسته نخواهند شد؛ آنها راه خواهند رفت و از حال نخواهند رفت.“

این اشعیا به تبلیغات گسترده‌ای پیرامون عقیدۀ مفهوم بسیط یک یهوه متعال دست زد. او در توصیف شیوای خداوند خدای اسرائیل به عنوان آفرینندۀ جهانی با موسی رقابت نمود. او در توصیف خود از ویژگیهای بیکران پدر جهانی شاعرانه بود. از آن هنگام تاکنون هیچ بیان زیبایی پیرامون پدر آسمانی انجام نشده است. نوشته‌های اشعیا همانند مزامیر، در زمرۀ والاترین و حقیقی‌ترین توصیفات پیرامون درک معنوی از خداوند هستند که تا پیش از ورود میکائیل به یورنشیا به گوشهای انسان فانی رسیده‌اند. به توصیف او از الوهیت گوش دهید: ”من آن متعال و والامرتبه هستم که در ابدیت ساکن است.“ ”من اول و آخرم. هیچ خدای دیگری جز من وجود ندارد.“ ”و دست خداوند کوتاه نیست که نتواند نجات دهد، و گوش او نیز سنگین نیست که نتواند بشنود.“ و این یک دکترین نوین در یهودیت بود آنگاه که این پیامبر مهربان ولی فرمانده‌وار به موعظۀ ثبات الهی، وفاداری خداوند، اصرار ورزید. او اعلام کرد که ”خداوند فراموش نمی‌کند، ترک نمی‌کند.“

این آموزگار پر جرأت اعلام نمود که انسان به گونه‌ای بسیار تنگاتنگ به خداوند وابسته است. او گفت: ”هر کس را که به نام من خوانده می‌شود برای جلال خویش آفریده‌ام، و آنها ستایش مرا به جا خواهند آورد. من، آری من، آن هستم که تخطیهای آنها را به خاطر خویشتن محو می‌سازم و گناهان آنها را به خاطر نخواهم آورد.“

بشنوید که این عبرانی بزرگ برداشت یک خدای ملی را از میان می‌برد، در حالی که ربانیت پدر جهانی را در جلال اعلام می‌دارد و پیرامون او می‌گوید: ”آسمانها تخت پادشاهی من است، و زمین کرسیِ زیر پایم.“ و با این وجود خدای اشعیا مقدس، با عظمت، عادل، و غیرقابل جستجو بود. مفهوم یهوهِ خشمگین، انتقام‌جو، و حسودِ چادرنشینان بیابانی تقریباً از میان رفته است.“ یک درک جدید از یهوهِ متعال و جهانی در ذهن انسان فانی پدیدار گشته است که هرگز در نگرش بشری از دست نمی‌رود. درک عدالت الهی نابودی سحر و جادوی بدوی و ترس بیولوژیک را آغاز کرده است. سرانجام انسان به یک جهان قانونمند و منظم و به یک خدای جهانی با ویژگیهای قابل اطمینان و نهایی معرفی می‌شود.

و این موعظه‌گرِ یک خدای آسمانی برای اعلام این خدای محبت هرگز متوقف نشد. ”من در مکان رفیع و مقدس ساکنم، و نیز با آن که یک روح توبه‌کار و فروتن دارد.“ و این آموزگار بزرگ با هم عصرهای خود باز سخنان آرامش دهندۀ بیشتری گفت: ”و خداوند پیوسته شما را هدایت خواهد کرد و روان شما را خشنود خواهد ساخت. شما همانند باغی سیراب خواهید بود و همانند چشمه‌ای که آبهای آن کم نمی‌شود. و اگر دشمن مثل یک سیل بیاید، روح خداوند در مقابل او یک دیوار تدافعی برخواهد افراشت.“ و بار دیگر کلام ترس - نابود کنندۀ ملک صادق و مذهب اطمینان بخش سالیم برای برکت دادن نوع بشر درخشید.

اشعیای آینده‌نگر و دلیر از طریق توصیف متعالیش از عظمت و قدرت مطلق جهانیِ یهوهِ متعال، خدای محبت، فرمانروای جهان، و پدر پرعطوفت تمامی نوع بشر، یهوهِ ملی‌گرا را به گونه‌ای مؤثر تحت‌الشعاع قرار داد. از هنگام آن روزگاران پررویداد بالاترین برداشت خداوند در باختر، عدالت جهانی، بخشش الهی، و درستکاری جاودانه را پذیرفته است. این آموزگار بزرگ با زبان عالی و با زیبایی بی‌مانند آفریدگار تماماً قدرتمند را به عنوان پدر تماماً با محبت توصیف نمود.

این پیامبرِ دوران اسارت به مردمش و به آنهایی که از ملتهای گوناگون بودند در حالی که در کنار رودخانه در بابل گوش می‌دادند موعظه نمود. و این اشعیای دوم برای خنثی کردن بسیاری مفاهیم نادرست و از نظر نژادی خودپرستانه پیرامون مأموریت مسیح موعود کار زیادی انجام داد. اما او در این تلاش به طور کامل موفق نبود. اگر کاهنان خود را وقف کار ساختن یک ملی‌گراییِ نادرست نمی‌کردند، آموزشهای دو اشعیا راه را برای شناخت و پذیرش مسیح موعود آماده می‌ساخت.

8- تاریخ مقدس و غیرمذهبی

رسم نگرش به تاریخچۀ تجارب عبرانیان به عنوان تاریخ مقدس و نگرش به رخدادهای باقیماندۀ دنیا به عنوان تاریخ غیرمذهبی، مسئول بخش عمدۀ سردرگمی موجود در ذهن بشری پیرامون تفسیر تاریخ است. و این دشواری به این سبب است که هیچ تاریخ سکولار پیرامون یهودیان وجود ندارد. بعد از این که کاهنان تبعید شده در بابل نگاشته‌های جدید خود پیرامون برخوردهای ظاهراً معجزه‌آسای خداوند با عبرانیان، یعنی تاریخ مقدس اسرائیل آنطور که در عهد عتیق توصیف شده را آماده کردند، نگاشته‌های موجود پیرامون امور عبرانیان ― مثل کتابهای ”کارهای پادشاهان اسرائیل“ و ”کارهای پادشاهان یهودا“ به همراه چندین اسناد کمابیش دقیق دیگر تاریخ عبرانی را با دقت و به طور کامل نابود کردند.

برای فهم این که چگونه فشار ویران کننده و اجبار غیرقابل گریز تاریخ سکولار چنان یهودیان اسیر و توسط بیگانه حکمرانی شده را وحشتزده ساخت که آنها به بازنویسی کامل و شکل دادن مجدد تاریخ خود مبادرت کردند، باید تاریخچۀ تجربۀ مبهوت کنندۀ ملی آنها را به طور خلاصه مرور کنیم. باید به خاطر آورده شود که یهودیان نتوانستند یک فلسفۀ کافی غیرمذهبی پیرامون زندگی را شکل دهند. آنها با برداشت آغازین و مصری خود از پاداشهای الهی برای درستکاری به علاوۀ تنبیه‌های سهمگین برای گناه تقلا کردند. ماجرای ایوب اعتراضی بر ضد این فلسفۀ خطاآمیز بود. بدبینیِ آشکار کتاب جامعه یک واکنش دنیاگرایانۀ خردمندانه به این اعتقادات بیش از حد خوشبینانه به مشیت الهی بود.

اما پانصد سال حاکمیت حکمرانان بیگانه حتی برای یهودیان شکیبا و بردبار خیلی زیاد بود. پیامبران و کاهنان شروع به فریاد کشیدن کردند: ”تا کی، ای خداوند، تا کی؟“ همینطور که یهودی صادق متون مقدس را جستجو می‌کرد، سردرگمی او بدتر می‌شد. یک پیامبر عهد عتیق وعده داد که خدا از آنها محافظت می‌کند و ”مردم برگزیده‌اش“ را نجات می‌دهد. عاموس تهدید کرده بود که خدا اسرائیل را ترک می‌کند مگر این که آنها شاخصهای خود برای درستکاری ملی را از نو بنا نهند. نویسندۀ کتاب تثنیه انتخاب بزرگ را چیزی بین خوب و بد، برکت و لعنت، تصویر کرده بود. اشعیاءِ اول یک پادشاه نجات دهندۀ نیکوکار را موعظه کرده بود. ارمیا یک عصر درستکاری درونی ― پیمانی را که روی لوحه‌های قلب نوشته شده بود ― اعلام کرده بود. اشعیای دوم پیرامون نجات از طریق قربانی و فدیه صحبت کرده بود. حزقیال نجات از طریق خدمت فداکارانه را اعلام کرده بود، و عزرا بهروزی از طریق پیروی از قانون را وعده داده بود. اما به رغم تمامی اینها آنها در اسارت باقی ماندند، و نجات به تعویق افتاد. سپس دانیال نمایش”بحرانِ“ در شرف وقوع ―در هم کوبیدن بت بزرگ و برقراری فوری حکومت جاودانۀ درستکاری، پادشاهی مسیح‌گونه ― را ارائه نمود.

و تمامی این امید کاذب به چنان درجه‌ای از ناامیدی و استیصال نژادی منجر گشت که رهبران یهودیان چنان سردرگم شدند که نتوانستند مأموریت و خدمت روحانی یک پسر الهی بهشت را هنگامی که در شکل جسم انسانی به زودی نزد آنها آمد ― به صورت فرزند انسان ظهور یافت ― بشناسند و آن را بپذیرند.

تمامی مذاهب امروزی در تلاش برای تفسیر معجزه‌آسا برای برخی از ادوار تاریخ بشری به طور جدی مرتکب خطا شده‌اند. در حالی که این امر حقیقت دارد که خداوند یک دست پدرانۀ مداخلۀ الهی را بارها به جریان امور بشری وارد کرده است، این خطاست که اصول عقاید جزمی و خرافات مذهبی را به عنوان رسوبی فوق طبیعی که در این جویبار تاریخ بشری با عمل معجزه‌آسا پدیدار گشته تلقی نمود. این واقعیت که ”والامرتبه‌ها در پادشاهیهای انسانها حکومت می‌کنند“ تاریخ سکولار را به تاریخ به اصطلاح مقدس تغییر نمی‌دهد.

نویسندگان عهد جدید و نویسندگان مسیحی دوران بعد از طریق تلاشهای صادقانۀ خود برای متعال ساختن پیامبران یهودی تحریف تاریخ عبرانی را بیشتر پیچیده کردند. بدین ترتیب تاریخ عبرانی توسط نویسندگان یهودی و مسیحی، هر دو، به گونه‌ای فاجعه‌بار مورد سوء استفاده واقع شده است. تاریخ سکولار عبرانی به طور کامل دگماتیزه شده است. آن به یک افسانۀ تاریخ مقدس تبدیل شده و با مفاهیم اخلاقی و آموزشهای مذهبیِ به اصطلاح ملتهای مسیحی به گونه‌ای سردرگم آمیخته شده است.

یک بازگویی کوتاه نقاط رفیع در تاریخ عبرانی روشن خواهد ساخت که چگونه واقعیات تاریخی چنان توسط کاهنان یهودی در بابل تغییر داده شدند که تاریخ روزمرۀ سکولار مردمشان را به صورت یک تاریخ موهوم و مقدس تبدیل سازند.

9- تاریخ عبرانی

قوم اسرائیل هیچگاه دوازده قبیله نبودند ― فقط سه یا چهار قبیله در فلسطین ساکن شدند. ملت عبرانی در نتیجۀ اتحاد به اصطلاح قوم اسرائیل و کنعانیان به وجود آمد. ”و فرزندان اسرائیل در میان کنعانیان ساکن شدند. و دختران آنها را به همسری گرفتند و دخترانشان را به پسران کنعانیان دادند.“ عبرانیان هرگز کنعانیان را از فلسطین بیرون نراندند، اگر چه نوشته‌های کاهنان پیرامون این چیزها بلادرنگ اعلام کردند که آنها چنین کردند.

آگاهی اسرائیلی منشأ در سرزمین تپه‌ای افرایم داشت؛ آگاهی دوران بعد یهودی در قبیلۀ جنوبی یهودا منشأ یافت. یهودیان (یهودایی‌ها) همیشه به دنبال این بودند که تاریخچۀ اسرائیلی‌های شمالی (افرایمی‌ها) را بدنام کنند و سیاه جلوه دهند.

تاریخ متظاهرانۀ عبرانی با گردآوری قشون توسط شائول از میان قبایل شمالی برای ایستادگی در برابر یک حملۀ عمونیان برعلیه هم قبیله‌ایهای خود، جلعادیان ― شرق اردن ― آغاز می‌شود. او با ارتشی اندکی بیش از سه هزار تن دشمن را شکست داد، و این دستاورد بود که موجب شد قبایل تپه او را پادشاه کنند. هنگامی که کاهنان تبعید شده این داستان را بازنویسی کردند، تعداد نفرات ارتش شائول را به 330٫000 نفر افزایش دادند و ”یهودا“ را به فهرست قبایلی که در نبرد شرکت کردند افزودند.

بلافاصله بعد از شکست عمونیان، شائول از طریق انتخابات عمومی توسط سربازانش پادشاه شد. هیچ کاهن یا پیامبری در این امر شرکت نکرد. اما کاهنان بعدها در نگاشته‌ها ثبت کردند که پیامبر سموئیل مطابق رهنمودهای الهی تاج پادشاهی بر سر شائول نهاده است. آنها به این علت این کار را انجام دادند که برای پادشاهی یهوداییِ داوود یک ”خط الهی تباری“ ایجاد کنند.

بزرگترین تحریف تاریخ یهودی در رابطه با داوود انجام یافته است. بعد از پیروزی شائول در برابر عمونیان (که او به یهوه نسبت داد) فلسطینیان احساس خطر کردند و حملات به قبایل شمالی را آغاز نمودند. داوود و شائول هرگز نمی‌توانستند به توافق برسند. داوود با ششصد مرد وارد یک اتحاد با فلسطینیان شد و در امتداد ساحل به سوی یزرعیل پیشروی نمود. فلسطینیان در جَت به داوود دستور دادند از منطقه خارج شود؛ آنها می‌ترسیدند که ممکن است او به شائول بپیوندد. داوود عقب نشینی کرد؛ فلسطینیان حمله کردند و شائول را شکست دادند. اگر داوود به اسرائیل وفادار مانده بود آنها نمی‌توانستند این کار را انجام دهند. ارتش داوود یک طبقه‌بندی آمیخته از ناراضیان بود، که عمدتاً از افراد ناجور و فراریان از عدالت تشکیل شده بود.

شکست سوگبار شائول در جلبوع توسط فلسطینیان یهوه را در میان خدایان در چشمان کنعانیان اطراف به یک نقطۀ پایین آورد. بر حسب معمول شکست شائول باید به ارتداد از سوی یهوه نسبت داده می‌شد، اما این بار ویرایشگران یهودایی آن را به خطاهای آیینی نسبت دادند. آنها به روایت شائول و سموئیل به عنوان زمینه‌ای برای پادشاهی داوود نیاز داشتند.

داوود با ارتش کوچکش ستاد مرکزی خود را در شهر غیرعبرانی حبرون برقرار ساخت. هم وطنان او فوراً او را پادشاه پادشاهی جدید یهودا اعلام کردند. یهودا عمدتاً از عناصر غیرعبرانی ― قینیان، کالیبیان، یبوسیان، و سایر کنعانیان تشکیل شده بود. آنها چادرنشین ― شبان ― بودند، و از این رو وقف ایدۀ عبرانی مالکیت زمین بودند. آنها ایدئولوژیهای قبایل بیابانی را داشتند.

تفاوت میان تاریخ مقدس و غیرمذهبی از طریق دو داستان متفاوت در رابطه با پادشاه کردن داوود آنطور که در عهد عتیق یافت می‌شود به خوبی توصیف شده است. بخشی از داستان سکولار از این که چگونه پیروان بلافصل او (ارتش او) او را پادشاه کردند توسط کاهنانی که متعاقباً روایت طولانی و به نثر در آمدۀ تاریخ مقدس را آماده کردند به گونه‌ای غیرعمدی در نگاشته‌ها باقی گذاشته شد. در این داستان شرح داده شده که چگونه پیامبر سموئیل با رهنمود الهی داوود را از میان برادرانش انتخاب کرد و او را به طور رسمی و با آیین مفصل و شرعی به عنوان پادشاه عبرانیان مسح نمود، و سپس او را جانشین شائول اعلام کرد.

کاهنان بعد از آماده ساختن حکایات ساختگی خود پیرامون برخوردهای معجزه‌آسای خداوند با اسرائیل بارها نتوانستند گفته‌های آشکار و مستندی را که از پیش در نگاشته‌ها بود به طور کامل حذف کنند.

داوود به دنبال این بود که ابتدا از طریق ازدواج با دختر شائول، سپس بیوۀ نابال، اَدومیِ ثروتمند، و سپس دختر تلمای، پادشاه جِشور، خود را به لحاظ سیاسی ارتقا دهد. او از میان زنان یِبوس شش همسر گرفت. همچنین باید به بَتشِبَع، همسر مرد حیتی نیز اشاره کرد.

و از طریق چنین روشها و از میان چنین مردمی بود که داوود افسانۀ یک پادشاهی الهی یهودا را به عنوان جانشین میراث و سنتهای پادشاهی در حال ناپدید شدن شمالیِ اسرائیلِ افرایمی به وجود آورد. قبیلۀ جهان شهریِ یهودای داوود بیشتر غیریهودی بود تا یهودی؛ با این وجود بزرگان ستمدیدۀ افرایم آمدند و او را ”به پادشاهی بر اسرائیل مسح کردند.“ آنگاه بعد از یک تهدید نظامی، داوود با یبوسیان یک پیمان بست و پایتخت پادشاهی متحدۀ خود را در یبوس (اورشلیم) برقرار کرد. یبوس شهری با دیوارهای مستحکم در نیمۀ راه میان یهودا و اسرائیل بود. فلسطینیان تحریک شدند و فوراً به داوود حمله کردند. آنها بعد از یک نبرد شدید شکست خوردند، و بار دیگر یهوه به عنوان ”خداوند خدای لشکرها“ تثبیت شد.

اما یهوه الزاماً باید بخشی از این جلال را با خدایان کنعانی قسمت می‌کرد، زیرا بخش عمدۀ ارتش داوود غیرعبرانی بودند. و از این رو در نگاشته‌های شما این بیانیۀ برملا کننده (که توسط ویرایشگران یهودایی نادیده گرفته شده) پدیدار می‌شود: ”یهوه پیش روی من دشمنانم را در هم شکسته است. از این رو او نام آن مکان را بَعَل فِراصیم نامید.“ و آنها به این علت این کار را انجام دادند که هشتاد درصد از سربازان داوود از هواخواهان بَعَل بودند.

داوود شکست شائول در جلبوع را از طریق اشاره به این امر توضیح داد که شائول به یک شهر کنعانی، جبعون، که مردمش با افرایمیها قرارداد صلح داشتند حمله کرده بود. به این دلیل یهوه او را ترک کرد. داوود حتی در زمان شائول از شهر کنعانی قعیله در برابر فلسطینیان دفاع کرده بود، و سپس پایتخت خود را در یک شهر کنعانی برقرار کرده بود. داوود در حفظ سیاست سازش با کنعانیان هفت تن از نوادگان شائول را به جبعونیان داد تا به دار آویخته شوند.

داوود بعد از شکست فلسطینیان مالکیت ”صندوق یهوه“ را به دست آورد، آن را به اورشلیم آورد، و پرستش یهوه را برای پادشاهی خود رسمی نمود. سپس او به قبایل همسایه ― اَدومیان، موآبیان، عمونیان، و سوریها ― مالیات سنگین بست.

ماشین فاسد سیاسی داوود در تخطی از آداب و رسوم عبرانی شروع به تصاحب شخصی زمین در شمال نمود و فوراً کنترل تعرفۀ کاروانهایی را که سابقاً توسط فلسطینیان جمع‌آوری می‌شد به دست گرفت. و سپس یک سری از قساوتها که با قتل اوریا به اوج رسید به وقوع پیوست. تمامی استینافهای قضایی در اورشلیم تحت داوری قرار می‌گرفتند؛ دیگر ”بزرگان“ نمی‌توانستند عدالت را به جا آورند. شگفت‌آور نیست که شورش رخ داد. امروز ممکن است ابشالوم یک عوام فریب نامیده شود؛ مادر او یک کنعانی بود. برای تخت پادشاهی علاوه بر پسر بتشبع ― سلیمان ― نیم دوجین حریف وجود داشتند.

سلیمان بعد از مرگ داوود ماشین سیاسی را از تمامی نفوذهای شمالی تصفیه کرد اما به تمام بیدادگری و مالیات بستن رژیم پدرش ادامه داد. سلیمان به واسطۀ بارگاه ولخرج خود و به دلیل برنامۀ ساختمان سازی مفصلش ملت را ورشکسته کرد. تالار لبنان، قصر دختر فرعون، معبد یهوه، قصر پادشاه، و بازسازی دیوارهای بسیاری از شهرها در زمرۀ آنها بودند. سلیمان یک نیروی دریایی عظیم عبرانی به وجود آورد که توسط دریانوردان سوری به کار گرفته می‌شد و با تمامی دنیا در داد و ستد بود. تعداد زنان حرمسرای او تقریباً به هزار تن بالغ می‌شد.

تا این هنگام معبد یهوه در شیلوه بی‌اعتبار شده بود، و تمامی پرستش ملت در یبوس در نیایشگاه مجلل سلطنتی متمرکز شده بود. پادشاهی شمالی بیشتر به پرستش اِلوهیم بازگشت نمود. آنها از لطف فرعونها برخوردار بودند، که بعدها یهودا را به بردگی کشاندند، و پادشاهی جنوبی را تحت مالیات قرار دادند.

فراز و نشیبهایی وجود داشتند ― جنگهایی میان اسرائیل و یهودا. بعد از چهار سال جنگ داخلی و سه سلسله، اسرائیل تحت حکمروایی حاکمان مستبد شهری قرار گرفت که شروع به داد و ستد در سرزمین کردند. حتی شاه عُمری تلاش کرد که زمین سامَر را بخرد. اما هنگامی که شَلمناسَر سوم تصمیم گرفت که ساحل مدیترانه را کنترل کند، به سرعت پایان کار فرا رسید. شاه اَخابِ افرایم ده گروه دیگر را گرد آورد و در کَرکَر مقاومت نمود؛ نبرد مساوی بود. طرف آشوری متوقف شد اما متحدان متحمل تلفات سنگینی شدند. این جنگ بزرگ در کتب عهد عتیق حتی ذکر نیز نشده است.

هنگامی که شاه اَخاب تلاش نمود از نابوت زمین بخرد، گرفتاری جدیدی آغاز گشت. همسر فینیقی او نام اَخاب را روی کاغذهایی جعل نمود که فرمان می‌داد زمین نابوت مصادره شود، به این علت که او به نامهای ”الوهیم و پادشاه“ بی‌احترامی کرده است. او و پسرانش فوراً اعدام شدند. ایلیا قاطعانه در صحنه ظاهر گشت و اَخاب را برای قتل نابوت‌ها محکوم کرد. بدین ترتیب ایلیا، یکی از بزرگترین پیامبران، آموزش خود را به عنوان یک مدافع آداب و رسوم قدیمی زمین، برضد رویکرد زمین فروشی طرفداران بعل ، و برضد تلاش شهرها برای تسلط بر کشور، آغاز کرد. اما رفرم موفق نبود، تا این که زمین‌دار کشوری، اییهو، نیروهایش را با سرقبیلۀ چادرنشینان، یهوناداب، متحد ساخت تا پیامبرانِ بعل (کارگزاران زمین) را در سامره نابود کنند.

به تدریج که یهواَخاز و پسرش یرُبعام اسرائیل را از دست دشمنانش نجات دادند زندگی نوینی پدیدار گشت. اما تا این هنگام یک دستۀ تبهکار برجسته که چپاولشان با چپاول دودمان داوودی روزگاران کهن برابری می‌کرد در سامره حکومت می‌کردند. تلاش برای سرکوب آزادی بیان ایلیا، عاموس، و هوشع را برآن داشت که نگارش مخفیانۀ خود را آغاز کنند، و این شروع واقعی کتابهای مقدس یهودی و مسیحی بود.

اما پادشاهی شمالی از تاریخ محو نگشت تا این که پادشاه اسرائیل با پادشاه مصر تبانی کرد و از پرداختن مالیات بیشتر به آشور امتناع ورزید. سپس محاصرۀ سه ساله آغاز شد و پراکندگی کامل پادشاهی شمالی از پی آن آمد. بدین ترتیب افرایم (اسرائیل) محو گردید. یهودا ― یهودیان، ”باقیماندۀ اسرائیل“ ― شروع به تمرکز زمین در دستان تعداد اندکی نمودند، و آنطور که اشعیا گفت: ”خانه به خانه و مزرعه به مزرعه بر آن افزودند.“ در آن هنگام یک معبد بعل در کنار معبد یهوه در اورشلیم وجود داشت. این حکومت ترور با یک شورش یکتاپرستانه که توسط یوآش، پادشاهِ پسر رهبری می‌شد پایان یافت. او سی و پنج سال برای یهوه مجاهدت کرد.

پادشاه بعد، اَمَصیا، با اَدومیانِ مالیات دهندۀ شورشگر و همسایگان آنها مشکل داشت. بعد از یک پیروزی چشمگیر او بازگشت تا به همسایگان شمالی خود حمله کند و به گونه‌ای همانقدر چشمگیر شکست خورد. سپس روستانشینان شورش کردند. آنها پادشاه را به قتل رساندند و پسر شانزده سالۀ او را بر تخت سلطنت نشاندند. این عَزَریا بود که اشعیا او را عُزیا نامید. بعد از عُزیا چیزها از بد به بدتر تبدیل شدند، و یهودا از طریق پرداختن مالیات به پادشاهان آشور برای یکصد سال دوام آورد. اشعیای اول به آنها گفت که اورشلیم، که شهر یهوه بود، هرگز سقوط نمی‌کند. اما ارمیا در اعلام سقوط آن درنگ نکرد.

نابودی واقعی یهودا از طریق یک حلقۀ فاسد و ثروتمند از سیاستمدارانی که تحت فرمانروایی یک پادشاهِ پسر، منسی، عمل می‌کردند به انجام رسید. اقتصادِ در حال تغییر، بازگشتِ پرستش بعل را که معاملات خصوصی زمین آن برضد ایدئولوژی یهوه بود تسهیل نمود. سقوط آشور و سلطۀ مصر برای مدتی برای یهودا رهایی آورد، و مردم روستا حکومت را به دست گرفتند. آنها تحت حکومت یوشیا حلقۀ سیاستمداران فاسد اورشلیم را نابود کردند.

اما آنگاه که یوشیا جسارت نمود تا بیرون رود و با ارتش قدرتمند نکوه که برای کمک به آشور بر علیه بابل در امتداد ساحل از مصر حرکت می‌کرد رو در رویی کند این عصر به گونه‌ای فاجعه‌آور پایان یافت. او تار و مار شد، و یهودا تحت مالیات مصر قرار گرفت. حزب سیاسی بعل در اورشلیم به قدرت بازگشت، و بدین ترتیب اسارت واقعی مصری آغاز گردید. سپس دوره‌ای به دنبال آمد که طی آن سیاستمداران طرفدار بعل هم دادگاهها و هم کهانت را کنترل کردند. پرستش بعل یک سیستم اقتصادی و اجتماعی بود که به حقوق مالکیت و نیز باروری زمین مربوط بود.

با سرنگونی نکوه توسط نبوکدنصر، یهودا تحت حکمروایی بابل قرار گرفت و ده سال از پرداخت مالیات معاف شد، اما به زودی شورش کرد. هنگامی که نبوکدنصر بر علیه آنها وارد عمل شد، یهودایی‌ها اصلاحات اجتماعی، همچون آزاد کردن بردگان به منظور نفوذ روی یهوه را آغاز کردند. هنگامی که ارتش بابل به طور موقت عقب نشینی کرد، عبرانیان شادی کردند و چنین پنداشتند که سحر و جادوی رفرمِ آنها آنان را نجات داده است. در طول این دوره بود که ارمیا در رابطه با سرنوشت شومی که در شرف وقوع بود با آنان سخن گفت، و فوراً نبوکدنصر بازگشت.

و بدین ترتیب پایان یهودا به طور ناگهانی فرا رسید. شهر نابود شد، و مردم به بابل منتقل شدند. کشمکش یهوه – بعل با اسارت پایان یافت. و اسارت باقیماندۀ اسرائیل را شوکه نمود و به یکتاپرستی وارد ساخت.

یهودیان در بابل به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند به صورت یک گروه کوچک در فلسطین وجود داشته باشند، رسوم ویژۀ اجتماعی و اقتصادی خود را داشته باشند، و این که برای پابرجاییِ ایدئولوژی خود باید غیریهودیان را تغییر کیش دهند. بدین ترتیب برداشت جدید آنان از سرنوشت آغاز گشت ― این ایده که یهودیان باید خادمان برگزیدۀ یهوه شوند. مذهب یهودی عهد عتیق به راستی طی اسارت در بابل تکامل یافت.

دکترین فناناپذیری نیز در بابل شکل یافت. یهودیان تصور می‌کردند که ایدۀ زندگی آینده تأکید روی بشارت آنان پیرامون عدالت اجتماعی را کاهش می‌دهد. حال برای نخستین بار الهیات جایگزین جامعه‌شناسی و اقتصاد شد. مذهب به عنوان یک سیستم پنداشت و رویکرد بشری داشت شکل می‌گرفت تا بیشتر و بیشتر از سیاست، جامعه‌شناسی، و اقتصاد فاصله گیرد.

و بدین ترتیب حقیقت پیرامون مردم یهودی نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از آنچه که به صورت تاریخ مقدس پنداشته شده است فقط اندکی بیش از رویداد نگاری تاریخ معمول غیرمذهبی است. یهودیت خاکی بود که مسیحیت از آن رویید، اما یهودیان مردمی معجزه‌آسا نبودند.

10- مذهب عبرانی

رهبران آنان به قوم اسرائیل آموزش داده بودند که آنها مردمی برگزیده هستند، نه برای امتیاز ویژه و انحصار لطف الهی، بلکه برای خدمت ویژۀ رساندن حقیقت خدای یگانۀ همگان به هر ملتی. و آنها به یهودیان وعده داده بودند که آنها این سرنوشت را به تحقق خواهند رساند، آنها رهبران معنوی تمامی مردمان خواهند شد، و این که مسیح آتی بر آنها و تمام دنیا به عنوان شاهزادۀ صلح حکومت خواهد کرد.

پس از این که یهودیان توسط پارسیان آزاد شدند، به فلسطین بازگشتند و سرانجام به اسارت عرف قوانین، قربانیها، و آیین کاهن زدۀ خودشان درآمدند. و به همان گونه که قبایل عبرانی داستان شگفت‌آور خداوند را که در گفتار خداحافظی موسی برای آداب و رسوم قربانی و کفاره ارائه شده بود رد کردند، این بقایای ملت عبرانی نیز برداشت شکوهمند اشعیای دوم برای قوانین، مقررات، و آیین کهانت در حال رشد خود را رد نمودند.

خودستایی ملی، ایمان کاذب به یک مسیح موعودِ سوءِ تعبیر شده، و اسارت و استبداد فزایندۀ کهانت برای همیشه صداهای رهبران معنوی (به جز دانیال، حزقیال، حجّی، و مَلاکی) را خاموش ساخت؛ و از آن روزگار تا هنگام یحیی تعمید دهنده تمامی اسرائیل یک عقب‌گرد فزایندۀ معنوی را تجربه نمود. اما یهودیان هرگز مفهوم پدر جهانی را از دست ندادند؛ حتی تا قرن بیستم بعد از مسیح، آنها به دنبال نمودن این برداشت الوهیت ادامه داده‌اند.

از موسی تا یحیی تعمید دهنده یک خط ممتد از آموزگاران وفادار که مشعل یکتاپرستی نور را از یک نسل به دیگری منتقل کردند امتداد یافت، ضمن این که آنها حکمرانان بی‌وجدان را به طور بی‌وقفه نکوهش نمودند، کاهنان سودجو را محکوم کردند، و پیوسته مردم را ترغیب نمودند که به پرستش یهوه متعال، خداوند خدای اسرائیل، وفادار بمانند.

یهودیان به عنوان یک ملت سرانجام هویت سیاسی خود را از دست دادند، اما مذهب عبرانیِ باورمندی صادقانه به خدای یگانه و جهانی در قلوب تبعیدیان پراکنده شده به زندگی ادامه می‌دهد. و این مذهب بقا می‌یابد زیرا به گونه‌ای مؤثر عمل کرده است تا والاترین ارزشهای پیروانش را حفظ نماید. مذهب یهودی ایده‌آلهای یک مردم را حفظ نمود، اما نتوانست پیشرفت را شکوفا سازد و اکتشاف فلسفی خلاق را در قلمروهای حقیقت تشویق نماید. مذهب یهودی نقایص بسیاری داشت ― در فلسفه کمبود داشت و تقریباً فاقد کیفیتهای هنر و زیبایی بود ― اما ارزشهای اخلاقی را حفظ نمود؛ از این رو تداوم یافت. یهوه متعال، بدان گونه که با برداشتهای دیگر الوهیت مقایسه می‌شود، روشن، واضح، شخصی، و اخلاقی بود.

یهودیان عاشق عدالت، خرد، حقیقت، و درستکاری بودند، همان گونه که مردمان اندکی چنین بودند، اما آنها کمتر از تمامی مردمان به درک عقلانی و به فهم معنوی این کیفیتهای الهی کمک نمودند. اگر چه الهیات عبرانی از گسترش امتناع کرد، سهم مهمی در توسعۀ دو مذهب دیگر دنیا، مسیحیت و اسلام، ایفا نمود.

مذهب یهودی همچنین به علت نهادهای خود تداوم یافت. برای مذهب دشوار است که به عنوان کنش خصوصی افراد منزوی بقا یابد. این همواره خطای رهبران مذهبی بوده است: آنها با دیدن شرارتهای مذهب نهادینه شده، به دنبال نابودی تکنیک عملکرد گروهی هستند. آنها اگر به جای نابودی تمامی آیینها، آن را اصلاح کنند بهتر عمل می‌کنند. در این رابطه، حزقیال خردمندتر از هم‌عصرهای خود بود؛ اگر چه او در اصرار ورزیدن روی مسئولیت شخصی اخلاقی به آنها پیوست، برای تثبیت برگزاری صادقانۀ یک آیین برتر و خالص شده نیز اقدام نمود.

و بدین ترتیب آموزگاران پی در پی اسرائیل بزرگترین کاری را در تکامل مذهبی که تاکنون در یورنشیا به وجود آمده به انجام رساندند: دگرگونی تدریجی اما مداوم برداشت بربریِ یهوهِ وحشیِ اهریمنی، خدای روحیِ حسود و سنگدل آتشفشان خروشان سینا، به برداشت بعدی والا و آسمانیِ یهوهِ متعال، آفرینندۀ تمامی چیزها و پدر با محبت و بخشندۀ تمامی نوع بشر. و این برداشت عبرانی از خداوند بالاترین تجسم بشری از پدر جهانی تا آن هنگام، آنگاه که توسط آموزشهای شخصی و نمونۀ زندگی پسرش، میکائیل نبادان، بیشتر توضیح داده شد و به گونه‌ای بسیار بدیع بسط داده شد بود.

]عرضه شده توسط یک ملک صادق نِبادان[