مقالۀ 72 دولت در یک سیارۀ همسایه

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 72

دولت در یک سیارۀ همسایه

با اجازۀ لانافورج و با تأیید والامرتبه‌های ایدنشیا، من اجازه دارم چیزی از زندگی اجتماعی، اخلاقی، و سیاسی پیشرفته‌ترین نژاد بشری را که در یک سیارۀ نه چندان دوردست زندگی می‌کند و به سیستم سِتانیا تعلق دارد نقل کنم.

از میان کلیۀ کرات سِتانیا که به علت شرکت در شورش لوسیفر منزوی شدند، این سیاره تاریخی بسیار شبیه تاریخ یورنشیا را تجربه کرده است. شباهت دو کره بدون شک روشن می‌سازد که به چه علت اجازۀ انجام ارائۀ این داستان خارق‌العاده داده شد. زیرا بسیار غیرعادی است که حکمرانان سیستم به توصیف امور یک سیاره برای سیارۀ دیگر رضایت دهند.

این سیاره، نظیر یورنشیا، به واسطۀ خیانت پرنس سیاره‌ای آن در رابطه با شورش لوسیفر به گمراهی کشانیده شد. مدت کوتاهی پس از ورود آدم به یورنشیا آن یک پسر ماتریال دریافت کرد، و این پسر نیز دچار خطا گردید و موجب انزوای سیاره شد، زیرا به نژادهای انسانی آن هرگز یک پسر مجیستریال اعطا نشده است.

1- ملت قاره‌ای

به رغم تمامی این نارساییهای سیاره‌ای، یک تمدن بسیار برتر در یک قارۀ جدا افتاده حدوداً اندازۀ استرالیا در حال تکامل است. جمعیت این کشور در حدود 140 میلیون نفر است. مردم آن یک نژاد مختلط، عمدتاً آبی و زرد هستند، و نسبت به نژاد موسوم به سفید یورنشیا قدر بیشتری از نژاد بنفش برخوردارند. این نژادهای گوناگون هنوز به طور کامل درنیامیخته‌اند، اما به گونه‌ای قابل قبول با هم روابطی دوستانه داشته و با یکدیگر معاشرت می‌کنند. طول متوسط حیات در این قاره اکنون نود سال است، پانزده در صد بالاتر از سایر مردم سیاره.

مکانیسم صنعتی این ملت از مزیت مشخص زیادی بهره‌مند است، که از توپوگرافی بی‌نظیر قاره ناشی می‌شود. کوههای مرتفع که هشت ماه در سال بر آنها بارانهای سنگینی می‌بارد، درست در مرکز کشور واقع شده‌اند. این ترتیب طبیعی، استفاده از نیروی آب را آسان می‌سازد و آبیاری ربع غربی بایرتر قاره را به اندازۀ زیاد تسهیل می‌نماید.

این مردم خودکفا هستند، بدین معنی که بدون وارد کردن چیزی از ملتهای اطراف می‌توانند برای مدت نامحدود زندگی کنند. منابع طبیعی آنها سرشار است، و از طریق تکنیکهای علمی آموخته‌اند که چگونه کمبودهای خود را در زمینۀ ضروریات زندگی جبران کنند. آنها از یک بازرگانی درون مرزی پر رونق بهره‌مند می‌باشند، اما به سبب خصومت جهانی همسایگان کمتر مترقی خویش از داد و ستد خارجی اندکی برخوردارند.

این ملت قاره‌ای به طور کلی روند تکاملی سیاره را بدین صورت دنبال کردند: توسعه از مرحلۀ قبیله‌ای به ظهور حکمرانان و پادشاهان قدرتمند هزاران سال را در بر گرفت. انواع بسیار گوناگونی از دولتها جانشین پادشاهان مطلق شدند. جمهوریهای نافرجام، ایالات اشتراکی، و دیکتاتورها به تعداد بیشمار آمدند و رفتند. این رشد تا حدود پانصد سال پیش ادامه یافت، تا این که طی یک دورۀ به لحاظ سیاسی ناآرام، یکی از سه زمامدار قدرتمند - دیکتاتور کشور، در قلب خود دچار دگرگونی شد. او داوطلب شد که به شرط کناره‌گیری یکی دیگر از حکمرانان مستبد، فرد پایین‌تر از دوتای باقیمانده، مسند دیکتاتوری خود را ترک کند. بدین ترتیب حاکمیت قاره در دستان یک حکمران قرار گرفت. کشور متحده برای بیش از یکصد سال تحت حکومت مقتدر پادشاهی پیش رفت، و در طی این دوره یک منشور آزادی چیره دستانه به وجود آمد.

گذار متعاقب از حکومت سلطنتی به یک شکل از دولت نماینده، تدریجی بود. پادشاهان به صورت مقامات صرفاً تشریفاتی اجتماعی یا عاطفی باقی ماندند، و هنگامی که تیرۀ تبار مذکر به اتمام رسید، سرانجام ناپدید شدند. اکنون درست دویست سال است که از موجودیت جمهوری کنونی می‌گذرد. در طی این زمان پیشرفتی مداوم به سوی تکنیکهای دولتی، که نقل خواهد شد، به عمل آمده است. آخرین توسعه‌ها در حیطۀ صنعتی و سیاسی، در ظرف دهۀ گذشته صورت گرفته است.

2- سازمان سیاسی

این ملت قاره‌ای اکنون یک دولت نماینده دارد، به همراه یک پایتخت ملی که در مرکز واقع شده است. دولت مرکزی شامل یک فدراسیون قوی متشکل از یکصد ایالت نسبتاً آزاد است. این ایالات، فرمانداران و قانونگذاران خود را برای ده سال انتخاب می‌کنند، و هیچیک برای انتخاب مجدد واجد شرایط نیستند. قضات ایالتها برای سراسر طول عمر توسط فرمانداران منصوب می‌شوند و توسط پارلمانهایشان که شامل یک نماینده برای هر یکصد هزار شهروند است تأیید می‌شوند.

پنج نوع متفاوت دولت کلان شهری منوط به اندازۀ شهر وجود دارد، اما هیچ شهری اجازه ندارد بیش از یک میلیون سکنه داشته باشد. به طور کلی این طرحهای حکومتی شهری بسیار ساده، صریح، و اقتصادی هستند. والاترین انواع شهروندان مشتاقانه طالب مناصب اندک مدیریت شهری می‌شوند.

دولت فدرال شامل سه بخش همتراز می‌باشد: مجریه، مقننه، و قضاییه. رئیس اجرایی فدرال هر شش سال به وسیلۀ آرای ارضی عمومی انتخاب می‌شود. او برای انتخاب مجدد واجد شرایط نیست، مگر بنا به درخواست حداقل هفتاد و پنج قانونگذار ایالتی و توافق فرمانداران ایالتی مربوطه، و آن هم فقط برای یک دوره. او با یک ابرکابینه شامل کلیۀ رؤسای سابق اجراییِ در قید حیات مشورت می‌کند.

بخش قانونگذاری شامل سه مجلس می‌باشد:

1- مجلس فوقانی توسط گروههای صنعتی، حرفه‌ای، کشاورزی، و سایر گروههای کارگران که مطابق کارکرد اقتصادی رأی می‌دهند انتخاب می‌شود.

2- مجلس تحتانی توسط سازمانهای مشخص جامعه که در بر گیرندۀ گروههای اجتماعی، سیاسی، و فلسفی می‌باشند و جزو صنایع یا حرفه‌ها نیستند انتخاب می‌شود. کلیۀ شهروندانی که از سابقۀ خوبی برخوردارند در انتخاب دو گروه از نمایندگان شرکت می‌کنند، اما منوط به این که انتخابات مربوط به مجلس فوقانی یا تحتانی باشد، آنها به طور متفاوت گروه‌بندی می‌شوند.

3- مجلس سوم — سیاستمداران ارشد — در بر گیرندۀ افراد پر سابقۀ خدمت مدنی می‌شود و شامل بسیاری از اشخاص برجسته که توسط رئیس اجرایی، توسط مدیران ارشد ناحیه‌ای (زیر فدرال)، توسط رئیس دیوان عالی، و توسط رؤسای هر یک از مجلسین دیگر قانونگذاری کاندیدا شده‌اند می‌باشد. این گروه محدود به یکصد نفر می‌باشد، و اعضای آن به وسیلۀ عمل اکثریت خود سیاستمداران ارشد انتخاب می‌شوند. عضویت برای سراسر طول عمر است، و هنگامی که پست خالی به وجود می‌آید، شخصی که بیشترین تعداد رأی را در میان لیست کاندیداها به دست می‌آورد بدین طریق طبق مقررات انتخاب می‌شود. محدودۀ کار این گروه صرفاً مشورتی است، اما یک تنظیم کنندۀ قدرتمند افکار عمومی است و نفوذ بسیاری در کلیۀ شاخه‌های دولت اعمال می‌کند.

بخش زیادی از کار اداری فدرال به وسیلۀ ده مسئول ناحیه‌ای (زیر فدرال) به انجام می‌رسد، و هر یک شامل مشارکت ده ایالت می‌شود. این تقسیمات ناحیه‌ای کاملاً اجرایی و اداری می‌باشند، و از کارکردهای قانونگذارانه و قضایی برخوردار نیستند. ده مسئول اجرایی ناحیه‌ای، منصوبین شخصی رئیس اجرایی فدرال می‌باشند، و دورۀ تصدی آنان مقارن با دورۀ تصدی وی — شش سال — می‌باشد. دیوان عالی فدرال منصوب شدن این ده مسئول اجرایی ناحیه‌ای را تصویب می‌کند، و در حالی که آنان نمی‌توانند مجدداً انتصاب شوند، رئیس اجراییِ در حال بازنشستگی به طور اتوماتیک همیار و مشاور جانشین خود می‌شود. در غیر این صورت، این رؤسای ناحیه‌ای مقامات اداری کابینۀ خود را خودشان انتخاب می‌کنند.

این ملت به وسیلۀ دو سیستم عمدۀ دادگاهی — دادگاههای حقوقی و دادگاههای اجتماعی - اقتصادی — مورد داوری واقع می‌شود. دادگاههای حقوقی در سه سطح زیرین عمل می‌نمایند:

1- دادگاههای فرعی مربوط به دادرسی شهری و محلی، که می‌توان تصمیمات آن را به محکمه‌های بالای ایالتی استیناف نمود.

2- دادگاههای عالی ایالتی، که تصمیمات آن در کلیۀ اموری که به دولت فدرال یا در معرض مخاطره قرار گرفتن حقوق و آزادیهای شهروندان مربوط نیستند، نهایی هستند. مسئولین اجرایی ناحیه‌ای اختیار دارند که هر پرونده‌ای را به یکباره به دادگاه عالی فدرال ارائه دهند.

3- دادگاه عالی فدرال — محکمۀ عالی برای قضاوت پیرامون مجادلات ملی و دعاوی استینافی که از دادگاههای ایالتی می‌آیند. این محکمۀ عالی شامل دوازده مرد بالای چهل سال و زیر هفتاد و پنج سال است که دو سال یا بیشتر در برخی محکمه‌های ایالتی خدمت کرده‌اند، و با تصویب اکثریت اعضای ابرکابینه و سومین شاخۀ مجلس قانونگذاری توسط رئیس اجرایی به این مقام بالا منصوب شده‌اند. کلیۀ تصمیمات این هیئت عالی قضایی حداقل به وسیلۀ دو سوم آرا اتخاذ می‌شوند.

دادگاههای اجتماعی - اقتصادی در سه بخش زیرین عمل می‌کنند:

1- دادگاههای والدین، که به بخشهای مقننه و اجرایی خانه و سیستم اجتماعی مربوطند.

2- دادگاههای آموزشی — گروههای قضایی که به سیستمهای آموزشی ایالتی و ناحیه‌‌ای مربوطند و به شاخه‌های اجرایی و قضاییِ مکانیسم اداری آموزشی وابسته‌اند.

3- دادگاههای صنعتی — محکمه‌های دادرسی که برای حل و فصل کلیۀ اختلافات اقتصادی از اختیار کامل برخوردارند.

دادگاه عالی فدرال به دعاوی اجتماعی - اقتصادی رسیدگی نمی‌کند، مگر متعاقب آرای سه چهارم شاخۀ سوم قانونگذاری دولت ملی، مجلس سیاستمداران ارشد. در غیر این صورت، کلیۀ تصمیمات دادگاههای عالی والدین، آموزشی، و صنعتی نهایی هستند.

3- زندگی خانگی

در این قاره، زندگی کردن دو خانواده زیر یک سقف غیرقانونی است. و چون اقامتهای گروهی غیرقانونی شده است، بیشتر ساختمانهای آپارتمانی خراب شده‌اند. اما مجردها هنوز در کلوپها، هتلها، و سایر اقامتگاههای گروهی زندگی می‌کنند. کوچکترین منزلگاه مجاز باید پنجاه هزار فوت مربع زمین فراهم کند. کلیۀ زمینها و سایر املاکی که برای مقاصد خانگی استفاده می‌شوند تا ده برابر حداقل سهمیۀ منزلگاه از مالیات معاف می‌باشند.

زندگی خانگی این مردم در طول قرن گذشته به قدر زیاد بهبود یافته است. حضور والدین، پدران و مادران، هر دو، در مدارس والدین برای پرورش کودک اجباری است. حتی کشاورزان که در استقرارگاههای کوچک روستایی اقامت دارند، این کار را از طریق مکاتبه انجام می‌دهند. آنها هر ده روز یکبار — هر دو هفته، زیرا هفتۀ آنان پنج روز است — برای آموزشی شفاهی به مراکزی نزدیک می‌روند.

تعداد متوسط فرزندان در هر خانواده پنج نفر است، و آنها تحت کنترل کامل والدین خویش می‌باشند، یا این که در صورت مرگِ یک یا هر دوی آنان، تحت کنترل سرپرستانی که دادگاههای والدین تعیین می‌کنند قرار می‌گیرند. این برای هر خانواده افتخار بزرگی محسوب می‌شود که سرپرستی یک یتیم کامل به آن اعطا گردد. آزمونهای رقابتی میان والدین برگزار می‌شود، و یتیم به خانۀ آنهایی اهدا می‌گردد که بهترین کیفیتهای پدرانه و مادرانه را به نمایش گذارند.

این مردم خانه را به عنوان نهاد بنیادین تمدنشان تلقی می‌کنند. انتظار بر این است که ارزشمندترین بخش تحصیل و تربیت شخصیت یک کودک از والدین او و در خانه تأمین گردد، و پدران تقریباً همانقدر به پرورش کودک توجه مبذول می‌دارند که مادران می‌کنند.

آموزش جنسی تماماً توسط والدین یا به وسیلۀ سرپرستان قانونی در خانه به اجرا در می‌آید. آموزش اخلاقی در طول دوران استراحت در کلاسهای حرفه‌ای توسط آموزگاران عرضه می‌شود، اما در رابطه با آموزش مذهبی چنین نیست؛ این امتیازِ ویژۀ والدین است. به مذهب به عنوان یک بخش جدایی ناپذیر زندگی خانگی نگریسته می‌شود. آموزش صرفاً مذهبی به طور عمومی فقط در معابد فلسفه داده می‌شود. هیچ نهاد صرفاً مذهبی مثل کلیساهای یورنشیا در میان این مردم به وجود نیامده است. در فلسفۀ آنان، مذهب تلاش برای شناخت خداوند و مهرورزی به همنوع از طریق خدمت به آنان است، اما وضعیت مذهبی ملتهای دیگر در این سیاره چنین نیست. در میان این مردم مذهب کاملاً امری خانوادگی است، به طوری که هیچ مکان عمومی به طور انحصاری به گردهمایی مذهبی اختصاص ندارد. به لحاظ سیاسی، همانطور که مردم یورنشیا عادت به گفتن آن دارند، مذهب و دولت به کلی از هم جدا هستند، اما مذهب و فلسفه تداخلی عجیب دارند.

تا بیست سال پیش، آموزگاران معنوی (که با کشیشان یورنشیا قابل مقایسه‌اند)، تحت سرپرستی دولت قرار داشتند. آنها از هر خانواده مرتباً دیدار می‌کنند و فرزندان را مورد بازبینی قرار می‌دهند تا اطمینان حاصل نمایند بچه‌ها به گونه‌ای صحیح توسط والدین خویش آموزش می‌یابند. این مشاوران و بازرسان معنوی اکنون تحت سرپرستی بنیاد پیشرفت معنوی که به تازگی ایجاد شده قرار دارند. این نهادی است که به وسیلۀ کمکهای داوطلبانه حمایت می‌شود. احتمالاً این نهاد تا بعد از ورود یک پسر بهشتی مجیستریال بیشتر از آن تکامل نمی‌یابد.

کودکان از نظر قانونی تحت سرپرستی والدین خود باقی می‌مانند تا این که پانزده ساله شوند. در این هنگام اولین ورود به مسئولیت مدنی برگزار می‌گردد. بعد از آن، هر پنج سال برای پنج دورۀ متوالی تمرینات همگانی مشابه برای چنین گروههای سنی برگزار می‌شود، و در این هنگام با کاسته شدن تعهد آنان در قبال والدین، مسئولیتهای جدید مدنی و اجتماعی در قبال کشور به عهده گرفته می‌شود. حق رأی در سن بیست سالگی اعطا می‌گردد. حق ازدواج بدون رضایت پدر و مادر تا پیش از رسیدن به سن بیست و پنج سالگی اعطا نمی‌گردد، و فرزندان با رسیدن به سن سی سالگی باید خانه را ترک کنند.

قوانین ازدواج و طلاق در سراسر کشور یکسان هستند. ازدواج پیش از سن بیست سالگی — سن بهره‌مند شدن از حقوق مدنی — مجاز نیست. اجازه برای ازدواج فقط یک سال پس از اعلان قصد ازدواج اعطا می‌شود، و آن هم بعد از این که عروس و داماد هر دو گواهینامه‌هایی را که نشان دهندۀ آموزش یافتن مناسب آنها در مدارس مربوط به والدین پیرامون مسئولیتهای زندگی زناشویی می‌باشد عرضه دارند.

مقررات طلاق تا اندازه‌ای آسان‌گیرانه است، اما فرامین جدایی، که توسط دادگاههای والدین صادر می‌شوند، تا یک سال پس از ثبت درخواستنامۀ آن تحقق نمی‌یابند، و سال در این سیاره به طور قابل ملاحظه‌ای طولانی‌تر از سال در یورنشیا می‌باشد. به رغم قوانین آسان آنان در امر طلاق، میزان کنونی طلاقها فقط یک دهم میزان طلاق نژادهای متمدن یورنشیا است.

4- سیستم آموزش و پرورش

سیستم آموزش و پرورش این ملت اجباری است و مدارس پیش از کالج که دانش‌آموزان از سنین پنج تا هجده سالگی در آنها شرکت می‌کنند مختلط هستند. این مدارس به اندازۀ زیاد با مدارس یورنشیا متفاوتند. هیچ کلاس درسی وجود ندارد، فقط مطالعۀ یک درس در آن واحد دنبال می‌شود، و پس از سه سال اول کلیۀ شاگردان کمک معلم می‌شوند، و آنهایی را که پایین‌تر از آنان هستند آموزش می‌دهند. کتابها فقط برای به دست آوردن اطلاعاتی که در حل مسائل پیش آمده در کلاسهای حرفه‌ای و مزارع آموزشی یاری دهنده است مورد استفاده قرار می‌گیرند. بخش عمدۀ ابزار و آلاتی که در این قاره به کار گرفته می‌شوند و نیز بسیاری از دستگاههای مکانیکی در این کارگاهها تولید می‌شوند؛ این عصر بزرگ اختراع و مکانیزه کردن است. در مجاورت هر کارگاه یک کتابخانۀ مربوط به کار قرار دارد و در آنجا دانشجو می‌تواند به کتابهای لازم ارجاعی مراجعه کند. همچنین کشاورزی و باغبانی در مزارع وسیعی که به هر مدرسۀ محلی متصل است طی سراسر دورۀ آموزشی تدریس می‌شود.

به افراد عقب افتاده فقط کشاورزی و پرورش حیوان آموزش داده می‌شود، و آنها در سراسر عمر به استقرارگاههای ویژۀ تحت سرپرستی اختصاص می‌یابند. آنها در آنجا از جنس مخالف جدا می‌شوند تا از پدر و مادر شدنشان که برای کلیۀ افراد زیر نرمال ممنوع است جلوگیری شود. این اقدامات محدود کننده برای هفتاد و پنج سال است که در جریان بوده است. این فرامین الزام‌آور توسط دادگاههای والدین صادر می‌شوند.

هر کس سالی یک ماه به مرخصی می‌رود. مدارس پیش از کالج برای نه ماه در سالِ ده ماهه باز هستند و ایام تعطیلات با والدین یا دوستان در سفر گذرانده می‌شود. این سفر بخشی از برنامۀ آموزش بزرگسالان است و در سراسر زندگی ادامه می‌یابد. هزینۀ چنین مخارجی از طریق همان روشهایی که در مورد بیمۀ کهنسالی به کار بسته می‌شود جمع‌آوری می‌گردد.

یک چهارم وقت مدرسه وقف بازی — ورزش رقابتی — می‌شود. شاگردان در این مسابقات از سطح محلی تا ایالتی و ناحیه‌‌ای، و سپس تا آزمونهای ملی مهارت و چیره‌دستی پیش می‌روند. به همین ترتیب، مسابقات سخنوری و موسیقی، و همچنین مسابقات علمی و فلسفی، توجه دانش‌آموزان را از بخشهای پایین‌تر اجتماعی تا مسابقات کسب افتخار در سطح ملی مشغول می‌سازد.

مدیریت مدرسه عین دولت ملی است و از سه شاخۀ مربوطه برخوردار است. پرسنل تدریس به صورت بخش سوم یا مشورتی قانونگذاری عمل می‌کنند. هدف عمدۀ تحصیل در این قاره این است که هر شاگرد را به یک شهروند خودکفا تبدیل سازد.

هر بچه‌ای که در هجده سالگی از سیستم آموزشی پیش کالجی فارغ‌التحصیل می‌شود یک صنعتگر ماهر است. سپس مطالعۀ کتابها و پیگیری دانش ویژه، در مدارس بزرگسالان یا در کالجها، آغاز می‌شود. هنگامی که یک دانش‌آموز با استعداد کار خود را پیش از برنامۀ زمان‌بندی شده به پایان می‌رساند، به او یک جایزۀ زمان و امکانات اهدا می‌شود که با آن می‌تواند برخی از پروژه‌های خانگی را که ابداع خود او است به اجرا درآورد. کل سیستم آموزشی طوری طراحی شده که به طور مکفی فرد را ورزیده سازد.

5- سازمان صنعتی

وضعیت صنعتی در میان این مردم از ایده‌آلهای آنها دور است. سرمایه و کار هنوز از مشکلات خود برخوردارند، اما هر دو مطابق طرح همکاریِ صمیمانه در حال تعدیل هستند. در این قارۀ بی‌نظیر، کارگران در کلیۀ شرکتهای صنعتی به طور فزاینده سهام‌دار می‌شوند. هر کارگر باهوش به کندی یک سرمایه‌دار کوچک می‌شود.

آنتاگونیسمهای اجتماعی کاهش می‌یابند، و نیکخواهی به سرعت در حال رشد است. هیچ مشکل مهم اقتصادی از الغای بردگی (بیش از یکصد سال پیش) پدیدار نگشته است، زیرا از طریق آزادی دو درصد در هر سال این تعدیل به طور تدریجی ایجاد گردید. به آن بردگانی که آزمونهای ذهنی، اخلاقی، و فیزیکی را به طور رضایتبخش گذراندند، تابعیت اعطا شد. بسیاری از این بردگان برتر اسرای جنگی یا فرزندان این اسیران بودند. در حدود پنجاه سال پیش، آنها آخرین بردگان پایین‌تر خود را اخراج کردند، و باز در ایام اخیرتر آنها کار کاهش تعداد دستجات منحط و شریر خود را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

این مردم به تازگی تکنیکهای جدیدی برای تعدیل سوءِ تفاهمات صنعتی و برای تصحیح اجحافات اقتصادی به وجود آورده‌اند. این امر نشان دهندۀ بهبودهای چشمگیری نسبت به روشهای قدیمی‌تر آنها برای حل چنین مشکلاتی است. خشونت به عنوان اسلوب تعدیل اختلافات شخصی یا صنعتی از اعتبار افتاده است. دستمزدها، سودها، و سایر مشکلات اقتصادی به طور سختگیرانه تحت قاعده در نیامده‌اند، اما به طور کلی به وسیلۀ مجالس قانونگذاری صنعتی کنترل می‌شوند، ضمن این که کلیۀ مناقشاتی که ناشی از صنعت می‌باشند، به وسیلۀ دادگاههای صنعتی مورد داوری واقع می‌شوند.

فقط سی سال از عمر دادگاههای صنعتی می‌گذرد، اما آنها به گونه‌ای بسیار رضایتبخش عمل می‌کنند. جدیدترین رویداد تصریح می‌کند که از این پس دادگاههای صنعتی اجرت قانونی را که در سه بخش زیرین می‌گنجد باید به رسمیت بشناسند:

1- نرخهای قانونی بهره روی سرمایۀ سرمایه‌گذاری شده.

2- حقوق مناسب برای تخصص به کار گرفته شده در کارهای صنعتی.

3- دستمزدهای عادلانه و منصفانه برای کار.

اینها در ابتدا باید مطابق قرارداد انجام پذیرند، یا در صورت کاهش درآمد آنان باید به طور متناسب در کاهش گذرای درآمد سهیم شوند. و از آن پس، کلیۀ عوایدِ مازاد این مخارج ثابت باید به صورت سود سهام تلقی شده و برای تمامی سه بخش — سرمایه، تخصص، و کار — باید به نسبت تقسیم شود.

هر ده سال مدیران ارشد ناحیه‌‌ای ساعات قانونی کار مفید روزانه را تعدیل و مقرر می‌دارند. اکنون صنعت روی یک هفتۀ پنج روزه عمل می‌کند، چهار روز کار و یک روز بازی. این مردم هر روزِ کاری شش ساعت و همانند دانش‌آموزان در سال ده ماهه، نه ماه کار می‌کنند. مرخصی معمولاً در سفر می‌گذرد، و با برخورداری از روشهای جدید ترابری که به تازگی به وجود آمده، تمام مردم کشور تمایل به سفر دارند. برای حدوداً هشت ماه در سال آب و هوا برای سفر مناسب است، و مردم حداکثر استفاده را از فرصتهای خویش به عمل می‌آورند.

دویست سال پیش انگیزۀ سود کاملاً در صنعت غالب بود، اما امروزه آن دارد با نیروهای انگیزانندۀ دیگر و والاتر به سرعت جایگزین می‌شود. رقابت در این قاره شدید است، اما بیشترِ آن از صنعت به بازی، مهارت، دستاورد علمی، و نیل عقلانی انتقال یافته است. این قاره در زمینۀ خدمت اجتماعی و اخلاص دولتی از همه فعالتر است. در بین این مردم خدمت به جامعه به سرعت دارد به هدف اصلی بلند پروازی تبدیل می‌شود. ثروتمندترین انسان در قاره روزی شش ساعت در دفتر کارگاه ماشین‌سازی خود کار می‌کند و سپس به سوی شاخۀ محلی مدرسۀ کشورداری، جایی که درصدد کسب صلاحیت برای خدمت اجتماعی است، می‌شتابد.

در این قاره کار دارد پر ارج‌تر می‌شود، و کلیۀ شهروندان تندرست بالای هجده سال یا در خانه و مزارع، در یک صنعت شناخته شده، در کارهای عمومی یعنی جایی که افراد موقتاً بیکار جذب می‌شوند، و یا در سپاه کار اجباری در معادن کار می‌کنند.

این مردم همچنین در حال ترویج یک شکل نوین از انزجار اجتماعی هستند — انزجار از بطالت و ثروت باد آورده، هر دو. آنها به آرامی اما با قطعیت در حال فتح ماشینهای خود هستند. روزگاری، آنها نیز برای آزادی سیاسی و متعاقباً برای آزادی اقتصادی تلاش می‌کردند. اکنون آنها در حال ورود به دوران بهره‌وری از هر دو می‌باشند، ضمن این که علاوه بر آن، شروع به قدردانی از آسایش استحقاق‌آمیز خویش، که می‌تواند وقف شکوفایی فزایندۀ خود شود، کرده‌اند.

6- بیمۀ سالمندی

این ملت در حال تلاش مصرانه برای جایگزینی نوع صدقۀ نابود کنندۀ حرمت نفس با تضمینهای بیمۀ والای دولتیِ تأمین در دوران پیری است. این کشور برای هر کودک، یک تحصیل و برای هر انسان، یک شغل فراهم می‌کند. از این رو با موفقیت می‌تواند چنین طرح بیمه‌ای را برای محافظت از افراد علیل و سالخورده به انجام رساند.

در بین این مردم کلیۀ اشخاص باید در سن شصت و پنج سالگی از کسب درآمد بازنشسته شوند، مگر این که از سرپرست کشوریِ کار اجازه کسب کنند. این اجازه آنها را مجاز می‌دارد که تا سن هفتاد سالگی در کار باقی بمانند. این محدودیت سنی شامل کارمندان دولت یا فیلسوفان نمی‌شود. آنهایی که به طور فیزیکی معلول هستند یا در فلج دائم هستند می‌توانند از طریق حکم دادگاه که توسط سرپرست حقوق بازنشستگیِ دولت ناحیه‌‌ای امضای دوم شده است، در هر سنی در لیست بازنشستگان قرار گیرند.

بودجۀ حقوق بازنشستگی دوران پیری از چهار منبع تأمین می‌شود:

1- در هر ماه درآمد یک روز به این منظور توسط دولت فدرال مطالبه می‌شود، و در این کشور همه کار می‌کنند.

2- ارثیه‌ها — بسیاری از شهروندان ثروتمند برای این مقصود وجوهی کنار می‌گذارند.

3- درآمدهای کار اجباری در معادن دولتی. بعد از این که کارگران وظیفه هزینۀ زندگی خود را تأمین کردند و پول بازنشستگی خود را کنار گذاشتند، کلیۀ سودهای اضافۀ کار آنها به این صندوق حقوق بازنشستگی واریز می‌شود.

4- درآمد از منابع طبیعی. کلیۀ ثروتهای طبیعی در قاره توسط دولت فدرال به صورت یک سپردۀ اجتماعی نگاه داشته می‌شوند، و درآمد آن به مقاصد اجتماعی نظیر پیشگیری از امراض، آموزش نوابغ، و هزینه‌های افراد دارای آتیۀ ویژه در مدارس کشورداری، به کار گرفته می‌شود. نیمی از درآمد منابع طبیعی به صندوق حقوق بازنشستگی برای دوران پیری می‌رود.

اگر چه بنیادهای آماری دولتی و ناحیه‌‌ای بسیاری از اشکال استحفاظی بیمه را تأمین می‌کنند، حقوقهای بازنشستگی دوران پیری صرفاً توسط دولت فدرال از طریق ده دپارتمان ناحیه‌‌ای پرداخت می‌شوند.

این صندوقهای دولتی مدتها است که به طور صادقانه اداره شده‌اند. بعد از خیانت و قتل، سنگین‌ترین مجازاتها که توسط دادگاهها مقرر گردیده، به خیانت به اعتماد عمومی وصل شده است. اکنون به خیانت اجتماعی و سیاسی به صورت زشت‌ترین جرایم نگریسته می‌شود.

7- مالیات گذاری

دولت فدرال فقط مسئول نظارت بر حقوق بازنشستگی دوران پیری و شکوفایی نوابغ و نوآوری خلاق است. دولتهای ایالتی قدری بیشتر درگیر تک تک شهروندان هستند، در حالی که دولتهای محلی، بسیار بیشتر پدرمدار یا سوسیالیستی هستند. شهر (یا بخشی از آن) خود را با اموری نظیر تندرستی، بهداشت، مقررات ساختمان سازی، زیباسازی، تأمین آب، نور رسانی، ایجاد گرما، تفریح، موسیقی، و ارتباطات درگیر می‌سازد.

در تمام صنایع در ابتدا توجه به تندرستی مبذول می‌شود. برخی مراحل سلامت فیزیکی به صورت امتیازات صنعتی و جامعه به شمار آورده می‌شود، اما مشکلات سلامتی فردی و خانوادگی صرفاً مربوط به امور شخصی هستند. در پزشکی، همانند سایر امور صرفاً شخصی، به طور فزاینده برنامۀ دولت است که از مداخله اجتناب کند.

شهرها قدرت مالیات‌بندی ندارند، و مقروض هم نمی‌توانند بشوند. آنها از خزانۀ ایالتی سهمیۀ سرانه دریافت می‌کنند و باید چنین درآمدی را از عواید بنگاههای سوسیالیستی خود و از طریق اعطای امتیاز رسمی به فعالیتهای گوناگون تجاری تکمیل نمایند.

وسایل سریع ترابری، که وسعت بخشیدن سرحدات شهر را به قدر زیاد عملی می‌سازند، تحت کنترل شهرداری هستند. ادارۀ آتش‌نشانی شهرها توسط بنیادهای پیشگیری آتش و بیمه حمایت می‌شوند، و کلیۀ ساختمانها در شهر یا روستا ضد آتش هستند — بیش از هفتاد و پنج سال است که چنین بوده‌اند.

هیچ افسر شهربانی که به وسیلۀ شهرداری منصوب شده باشد وجود ندارد. نیروهای پلیس توسط دولتهای ایالتی تأمین می‌شوند. این اداره تقریباً به طور کامل از مردان مجرد بین سنین بیست و پنج و پنجاه عضوگیری می‌کند. بیشتر ایالتها برای مجردها مالیاتی سنگین می‌بندند. این مالیات به کلیۀ مردانی که به پلیس ایالتی بپیوندند بازپرداخت می‌گردد. در ایالت متوسط نیروی پلیس اکنون فقط یک دهم اندازه‌ای است که در پنجاه سال پیش بود.

در بین طرحهای مالیاتی یکصد ایالات نسبتاً آزاد و مستقل همسانی اندکی وجود دارد و یا این که وجود ندارد. زیرا اوضاع اقتصادی و سایر شرایط در بخشهای مختلف قاره به اندازۀ زیاد متفاوت است. هر ایالت دارای ده مادۀ پایه‌ای در قانون اساسی است که نمی‌توانند تغییر یابند مگر با اجازۀ دادگاه عالی فدرال، و یکی از این بندها مانع مالیات‌بندی بیش از یک در صد در ارزش هر مایملک در هر یک سال می‌شود. منزلگاهها چه در شهر یا روستا مستثنی هستند.

دولت فدرال نمی‌تواند مقروض شود، و پیش از آن که هر ایالتی قرض کند به رفراندومی با سه چهارم آرا نیاز است، مگر به مقاصد جنگی. چون دولت فدرال نمی‌تواند مقروض شود، در صورت وقوع جنگ، شورای ملی دفاع اختیار دارد مطابق نیاز از ایالات درخواست پول، و نیز افراد و لوازم کند. اما هیچ قرضی نمی‌تواند بیش از بیست و پنج سال تداوم یابد.

درآمد دولت فدرال از پنج منبع زیرین تأمین می‌شود:

1- مالیات بر واردات. کلیۀ واردات مشمول تعرفه هستند، که به منظور حمایت از شاخص زندگی در این قاره طراحی شده است، و بسیار فراتر از شاخص زندگی هر ملت دیگر در سیاره است. این تعرفه‌ها بعد از این که هر دو مجلس کنگرۀ صنعتی پیشنهادات رئیس اجرایی امور اقتصادی را که منصوب شدۀ مشترک این دو گروه قانونگذاری است تصویب کردند توسط بالاترین دادگاه صنعتی تعیین می‌شوند. مجلس بالایی صنعتی توسط کارگران و مجلس پایینی توسط سرمایه‌داران انتخاب می‌شود.

2- حق امتیاز. دولت فدرال اختراع و ابداعات تازه را در ده لابراتوار ناحیه‌‌ای تشویق می‌کند، و به کلیۀ انواع نوابغ — هنرمندان، نویسندگان، و دانشمندان — کمک می‌کند و حق امتیاز آنها را مورد حمایت قرار می‌دهد. در عوض، دولت نیمی از سودهایی را که از کلیۀ چنین اختراعات و ابداعاتی به دست آمده، اعم از آنچه که به ماشینها، کتابها، هنروری، گیاهان، یا حیوانات مربوط می‌شود برمی‌دارد.

3- مالیات بر ارث. دولت فدرال یک مالیات درجه‌بندی شده بر ارث را که از یک تا پنجاه درصد می‌باشد بنا به اندازۀ دارایی و نیز شرایط دیگر وصول می‌کند.

4- لوازم نظامی. دولت مبلغ قابل توجهی از اجارۀ لوازم نظامی و نیروی دریایی برای کاربرد تجاری و تفریحی به دست می‌آورد.

5- منابع طبیعی. درآمد از منابع طبیعی، هنگامی که به مقاصد مشخصی که در منشور کشور فدرال تعیین شده به طور کامل مورد نیاز نباشد، به خزانۀ ملی واریز می‌شود.

تخصیصات فدرال، به غیر از بودجه‌های جنگ که توسط شورای ملی دفاع برآورد می‌شوند، در مجلس فوقانی قانونگذاری منشأ یافته، توسط مجلس تحتاتی تصویب شده، توسط رئیس اجرایی تأیید می‌شوند، و نهایتاً به وسیلۀ کمیسیون یکصد نفرۀ فدرال بودجه تصویب می‌شوند. اعضای این کمیسیون توسط فرمانداران ایالتی کاندیدا شده و توسط مجالس قانونگذاری ایالتی انتخاب می‌شوند و برای بیست و چهار سال خدمت می‌کنند. یک چهارم آنها هر شش سال انتخاب می‌شوند. هر شش سال این گروه با سه چهارم آرا یکی از اعضای خود را به عنوان رئیس انتخاب می‌کند، و او بدین طریق سرپرست - حسابدار خزانۀ فدرال می‌شود.

8- کالج‌های ویژه

علاوه بر برنامۀ تحصیلی اجباری اولیه که از سنین پنج تا هجده سالگی ادامه می‌یابد، مدارس ویژه‌ای به صورت زیرین وجود دارند:

1- مدارس کشورداری. این مدارس از سه نوع هستند: ملی، ناحیه‌‌ای، و ایالتی. ادارات عمومی کشور در چهار بخش گروه‌بندی شده‌اند. اولین بخش از سرپرستی عمومی اساساً به نظارت ملی مربوط می‌شود، و کلیۀ صاحب منصبان این گروه باید فارغ‌التحصیلان مدارس ناحیه‌‌ای و ملی کشورداری، هر دو، باشند. افراد می‌توانند به دنبال فارغ‌التحصیلی از هر یک از ده مدارس ناحیه‌‌ای کشورداری، منصبی سیاسی، انتخابی، یا انتصابی در دومین بخش قبول کنند. سرپرستی آنان به مسئولیتهایی در مدیریت ناحیه‌‌ای و دولتهای ایالتی مربوط می‌شود. بخش سوم شامل مسئولیتهای ایالتی می‌شود، و چنین مقاماتی فقط ملزم هستند درجات تحصیلی ایالتی کشورداری داشته باشند. چهارمین و آخرین بخش از صاحب منصبان ملزم به داشتن درجات تحصیلی کشورداری نیستند، چنین مناصبی کاملاً انتصابی هستند. آنها نمایانگر مقامهای جزئی معاونت، منشی‌گری، و مدیریتهای تکنیکی هستند که به وسیلۀ حرفه‌های گوناگون اکتسابی که در سِمَتهای دولتی مدیریت عمل می‌کنند به انجام می‌رسند.

قضات دادگاههای فرعی و ایالتی دارای درجات تحصیلی از مدارس ایالتی کشورداری هستند. قضات محکمات دادرسی امور اجتماعی، تحصیلی، و صنعتی دارای درجات تحصیلی از مدارس ناحیه‌‌ای می‌باشند. قضات دادگاه عالی فدرال باید از کلیۀ این مدارس کشورداری مدارک تحصیلی داشته باشند.

2- مدارس فلسفه. این مدارس به معابد فلسفه وابسته‌اند و کم و بیش به عنوان یک کارکرد عمومی به مذهب مربوطند.

3- انستیتوهای علمی. این مدارس تکنیکی به جای هماهنگی با سیستم تحصیلی با صنعت هماهنگ هستند و تحت پانزده بخش اداره می‌شوند.

4- مدارس حرفه‌ای آموزشی. این انستیتوهای ویژه برای حرفه‌های تخصصی گوناگون که دوازده عدد هستند آموزش تکنیکی فراهم می‌کنند.

5- مدارس نظامی و نیروی دریایی. در نزدیکی ستاد مرکزی ملی و در بیست و پنج مرکز ساحلی نظامی، آن مؤسساتی که به آموزش نظامی شهروندان داوطلب از سنین هجده تا سی سالگی تخصیص یافته قرار دارند. برای ورود به این مدارس پیش از بیست و پنج سالگی به رضایت والدین نیاز است.

9- طرح رأی دادن عمومی

اگر چه کاندیداها برای کلیۀ مناصب عمومی به فارغ‌التحصیلان مدارس ایالتی، ناحیه‌‌ای، یا فدرال کشورداری محدود هستند، رهبران مترقی این ملت، ضعفی جدی در طرح رأی گیری همگانی خویش کشف کردند و در حدود پنجاه سال پیش تبصره‌ای به قانون اساسی اضافه کردند که طرح رأی گیری را تغییر داد. این طرح شامل مواد زیرین می‌شود:

1- هر مرد و زن بیست ساله یا مسن‌تر دارای یک رأی می‌باشد. به دنبال رسیدن به این سن، کلیۀ شهروندان باید عضویت در دو گروه رأی دادن را بپذیرند: آنها مطابق کارکرد اقتصادی خویش — صنعتی، حرفه‌ای، کشاورزی، یا بازرگانی — به گروه اول خواهند پیوست. آنها مطابق تمایلات سیاسی، فلسفی، و اجتماعی خویش به گروه دوم وارد خواهند شد. کلیۀ کارگران بدین ترتیب به یک گروه اقتصادی دارای حق رأی تعلق دارند، و این اصناف، مثل انجمنهای غیراقتصادی، همانطور که دولت ملی با سه بخش قوه‌های آن تحت قاعده قرار دارد، تحت نظارت هستند. ثبت نام در این گروهها برای دوازده سال قابل تغییر نیست.

2- به دنبال کاندیدا شدن توسط فرمانداران ایالتی یا به وسیلۀ مسئولین اجرایی ناحیه‌‌ای و با حکم شوراهای عالی ناحیه‌‌ای، افرادی که به جامعه خدمت بزرگی کرده‌اند، یا در خدمت دولتی درایت خارق‌العاده از خود نشان داده‌اند ممکن است از آرای بیشتری برخوردار گردند که زودتر از هر پنج سال به آنان اعطا نمی‌شود و از نه عدد از چنین فوق حق رأی‌هایی فراتر نمی‌رود. حداکثر آرای هر رأی دهندۀ چند باره ده عدد است. دانشمندان، مخترعان، آموزگاران، فلاسفه، و رهبران معنوی نیز بدین گونه با قدرت سیاسی افزایش یافته قدردانی شده و ارج نهاده می‌شوند. این امتیازات پیشرفتۀ مدنی توسط شوراهای عالی ایالتی و ناحیه‌‌ای اعطا می‌گردند، عمدتاً همانطور که درجات تحصیلی توسط کالج‌های ویژه داده می‌شوند، و دریافت دارندگان مفتخرند که چنین سمبلهای قدردانی مدنی را به همراه درجات دیگر خود به لیستهای دستاوردهای شخصی خود اضافه کنند.

3- کلیۀ افرادی که در معادن به کار اجباری محکوم می‌شوند و کلیۀ خادمان دولتی که به وسیلۀ وجوه مالیاتی تأمین می‌شوند، برای دوران چنین خدماتی، از حق رأی محروم می‌شوند. این امر شامل اشخاص سالخورده که در سن شصت و پنج سالگی با حقوق بازنشستگی بازنشسته می‌شوند نمی‌شود.

4- پنج گروه‌بندی حق رأی وجود دارد که منعکس کنندۀ حد متوسط مالیاتهای سالانه‌ای است که برای هر دورۀ پنج ساله پرداخت می‌شود. آنهایی که مالیاتهای سنگین می‌پردازند مجاز به آرای بیشتر تا پنج رأی می‌باشند. این عطیه مستقل از کلیۀ قدردانیهای دیگر است، اما در هیچ حالتی شخص نمیتواند بیش از ده رأی به صندوق بریزد.

5- در هنگامی که این طرح حق رأی پذیرفته شد، از روش ارضی رأی دادن به نفع سیستم اقتصادی یا کارکردی صرف نظر شد. اکنون کلیۀ شهروندان صرف نظر از محل سکونت خود به عنوان اعضای گروههای صنعتی، اجتماعی، یا حرفه‌ای رأی می‌دهند. بدین ترتیب رأی دهندگان شامل گروههای یکپارچه، متحد، و هوشمندند که فقط بهترین اعضای خود را برای مقامهای سرپرستی و مسئولیت دولتی انتخاب می‌کنند. در این طرح رأی دادن کارکردی یا گروهی یک استثنا وجود دارد: انتخاب یک رئیس اجرایی فدرال هر شش سال توسط انتخابات سراسری صورت می‌گیرد، و هیچ شهروندی بیش از یک رأی نمی‌ریزد.

بدین ترتیب به جز در امر انتخاب رئیس اجرایی، رأی دادن به وسیلۀ گروه‌بندیهای اقتصادی، حرفه‌ای، عقلانی، و اجتماعی شهروندان انجام می‌شود. کشور ایده‌آل ارگانیک است، و هر گروه آزاد و هوشمند از شهروندان نمایانگر یک اندام حیاتی و کارکن در درون ارگانیسم بزرگتر دولتی است.

مدارس کشورداری از قدرت شروع اقدامات قانونی در دادگاههای ایالتی برخوردارند و می‌توانند هر فرد معیوب، بیکاره، بی‌تفاوت، یا جنایتکار را از حق رأی دادن محروم کنند. این مردم تشخیص می‌دهند که هنگامی که پنجاه درصد از یک ملت پست یا معیوب باشد و از حق رأی برخوردار باشد، چنین ملتی محکوم به فنا است. آنها معتقدند که استیلای میان مایگی به سقوط هر ملتی می‌انجامد. رأی دادن اجباری است. کلیۀ کسانی که رأی نمی‌دهند به طور سنگین جریمه می‌شوند.

10- طرز برخورد با جرم

روشهای این مردم در برخورد با جرم، بی‌عقلی، و انحطاط، ضمن این که از برخی جهات خوشایند است، بدون شک از جهات دیگر برای بیشتر مردم یورنشیا شوکه کننده است. مجرمان معمولی و معیوبین از روی جنسیت در کُلُنیهای گوناگون کشاورزی قرار داده می‌شوند و بیش از حد خودکفا هستند. مجرمان جدی‌تر عادتی و بی‌عقلان علاج ناپذیر توسط دادگاهها در اتاقهای اعدام با گاز کشنده به مرگ محکوم می‌شوند. جرمهای بیشمار سوا از قتل، شامل خیانت به اعتماد دولتی نیز مجازات مرگ را به همراه می‌آورند، و اجرای عدالت قطعی و سریع است.

این مردم در حال گذار از عصر منفی به دوران مثبت قانون هستند. اخیراً آنان تا آنجا پیش رفته‌اند که از طریق محکوم کردن آنهایی که معتقدند قاتلان بالقوه و مجرمان عمده هستند به خدمت مادام‌العمر در کلنیهای زندان سعی در پیشگیری از جرم می‌کنند. اگر چنین محکومانی متعاقباً نشان دهند که نرمال‌تر شده‌اند، ممکن است که به قید ضمانت آزاد شده یا بخشوده شوند. میزان آدمکشی در این قاره فقط یک در صد مقدار آن در میان سایر ملتها است.

تلاش برای ممانعت از تولید مثل جنایتکاران و معیوبین بیش از یکصد سال پیش آغاز گشت و تاکنون نتایج خشنود کننده‌ای به بار آورده است. برای دیوانگان هیچ زندان یا بیمارستانی وجود ندارد. یک دلیل آن این است که فقط در حدود ده درصد از این گروهها نسبت به آنچه که در یورنشیا یافت می‌شود وجود دارد.

11- آمادگی نظامی

فارغ‌التحصیل مدارس نظامی فدرال ممکن است به عنوان ”نگاهبانان تمدن“ در هفت رسته، مطابق توان و تجربه، توسط رئیس شورای ملی دفاع به خدمت گمارده شوند. این شورا شامل بیست و پنج عضو است، که توسط بالاترین دادگاههای والدین، تحصیلی، و صنعتی کاندیدا شده و به وسیلۀ دادگاه عالی فدرال تأیید می‌شوند، و ریاست آن را رئیس ستاد امور هماهنگ شدۀ نظامی به عهده دارد. چنین اعضایی تا سن هفتاد سالگی خدمت می‌کنند.

درسهایی که به وسیلۀ این افسران کادر دنبال می‌شود، چهار سال طول می‌کشد و به گونه‌ای یکنواخت با تخصص در برخی کارها و حرفه‌ها مربوط است. آموزش نظامی هرگز بدون این تدریس مربوطۀ صنعتی، علمی، یا حرفه‌ای داده نمی‌شود. هنگامی که آموزش نظامی پایان می‌یابد، فرد در طول درس چهار ساله‌اش نیمی از آموزشی را که در هر مدرسۀ ویژه داده می‌شود و دروس آن نیز چهار سال طول دارد، دریافت کرده است. بدین ترتیب از طریق فراهم ساختن این فرصت برای یک تعداد زیاد از مردان که بتوانند ضمن کسب نیمۀ اول یک آموزش تکنیکی یا حرفه‌ای خود را تأمین سازند، از ایجاد یک طبقۀ حرفه‌ای نظامی اجتناب می‌شود.

خدمت نظامی در طول دوران صلح صرفاً داوطلبانه است، و ثبت نام در کلیۀ شاخه‌های خدمت چهار سال است. در طی این مدت هر مرد علاوه بر فراگیری ماهرانۀ تاکتیکهای نظامی، یک خط ویژۀ یادگیری را دنبال می‌کند. آموزش در موسیقی یکی از پیگیریهای عمدۀ مدارس مرکزی نظامی و بیست و پنج اردوی آموزشی است که در حول و حوش قاره پراکنده‌اند. در طول دوران رکود صنعتی هزاران فرد بیکار در ساختن استحکامات نظامی قاره در زمین و دریا و در هوا به طور اتوماتیک به کار گرفته می‌شوند.

اگر چه این مردم برای دفاع در برابر تهاجم مردمان متخاصم اطراف از تأسیسات نیرومند جنگی برخوردار هستند، می‌توان در تحسین از آنان ثبت کرد که بیش از یکصد سال است که این منابع نظامی را در یک جنگ تهاجمی به کار نگرفته‌اند. آنها تا آن نقطه متمدن شده‌اند که بدون گردن نهادن به وسوسۀ به کار گرفتن نیروهای جنگی خود در تجاوز، می‌توانند به طور قدرتمندانه از تمدن دفاع کنند. از هنگام برقراری کشور متحدۀ قاره‌ای، هیچ جنگ داخلی رخ نداده است، اما در طی دو قرن گذشته این مردم برای شرکت در نُه جنگ تدافعی بی‌امان که سه‌تای آن بر ضد اتحادیه‌های نیرومند قدرتهای کره بوده است فرا خوانده شده‌اند. اگر چه این ملت در برابر تهاجم همسایگان متخاصم از دفاع مکفی برخوردار است، توجه بسیار بیشتری به آموزش سیاستمداران، دانشمندان، و فلاسفه مبذول می‌دارد.

در هنگامی که این ملت با دنیا در صلح به سر می‌برد، کلیۀ مکانیسمهای تدافعی سیار نسبتاً به طور کامل در بازرگانی، تجارت، و تفریح به کار گرفته می‌شوند. هنگامی که جنگ اعلام می‌شود، تمامی ملت بسیج می‌شود. در سراسر دورۀ مخاصمات، در کلیۀ صنایع حقوق نظامی پرداخت می‌شود، و رؤسای کلیۀ بخشهای نظامی اعضای کابینۀ رئیس اجرایی می‌شوند.

12- ملتهای دیگر

اگر چه جامعه و دولت این مردم بی‌همتا از بسیاری جهات از جوامع و دولتهای ملتهای یورنشیا برترند، باید ذکر شود که در قاره‌های دیگر (یازده قاره در این سیاره وجود دارد) دولتها از ملتهای پیشرفته‌تر یورنشیا به طور آشکار پست‌ترند.

همین حالا این دولت برتر در حال طرح‌ریزی برای برقراری روابط به صورت سفیر با مردمان پست‌تر می‌باشد، و برای اولین بار یک رهبر بزرگ مذهبی برخاسته است که از فرستادن مبلغین مذهبی به این ملتهای اطراف حمایت می‌کند. ما نگران این هستیم که آنها همان اشتباهی را مرتکب شوند که بسیاری از دیگران، هنگامی که سعی در تحمیل یک فرهنگ و مذهب برتر به سایر نژادها کرده‌اند، مرتکب شده‌اند. چه کار شگفت‌انگیزی در این کره می‌توان انجام داد، اگر این ملت قاره‌ایِ دارای فرهنگ پیشرفته صرفاً به خارج رود و بهترینهای مردمان همسایه را نزد خود آورد، و بعد از آموزش دادن آنها، آنان را به عنوان فرستادگان فرهنگی نزد برادران تاریک اندیش خویش بازگرداند! البته اگر یک پسر مجیستریال به زودی نزد این ملت پیشرفته آید، ممکن است سریعاً کارهای بزرگی در این کره به وقوع پیوندد.

این شرح امور مربوط به یک سیارۀ همسایه، از طریق اجازۀ مخصوص با هدف پیش بردن تمدن و شتاب بخشیدن به تکامل دولتی در یورنشیا انجام پذیرفته است. مطالب بسیار بیشتری می‌توان نقل کرد که بدون شک موجب علاقۀ مردم یورنشیا گشته و کنجکاوی آنان را بر خواهد انگیخت، اما این آشکارسازی محدودۀ حکم مجاز ما را در بر می‌گیرد.

با این وجود یورنشیاییها باید توجه داشته باشند که کرۀ همتای آنها در خانوادۀ سِتانیا نه از مأموریتهای مجیستریال و نه اعطایی پسران بهشت بهره‌مند گشته است. همچنین مردمان گوناگون یورنشیا با چنین تفاوت فرهنگی، آنطور که ملت قاره‌ای را از همقطاران سیاره‌ای آن جدا می‌سازد، از یکدیگر منفک نیستند.

باریدن روح حقیقت، بنیاد معنوی را برای تحقق دستاوردهای بزرگ به نفع نژاد بشری دنیای اعطایی فراهم می‌سازد. از این رو یورنشیا برای تحقق فوری‌تر یک دولت سیاره‌ای با قوانین، مکانیسمها، سمبلها، آداب و رسوم، و زبان آن به مراتب آماده‌تر است، و اینها تماماً می‌توانند به برقراری صلح جهانی تحت قانون به طور بسیار زیاد کمک کنند و می‌توانند به طلوع یک عصر واقعیِ تلاش معنوی در آینده راه برند؛ و چنین عصری آستان سیاره‌ای به اعصار اوتوپیایی نور و حیات می‌باشد.

[عرضه شده توسط یک ملک صادق نبادان.]

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©