رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ 194 اعطای روح حقیقت

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 194

اعطای روح حقیقت

در حدود ساعت یک، در حالی که یکصد و بیست ایماندار مشغول به دعا بودند، همگی متوجه یک وجود عجیب در اتاق شدند. در همان حال این حواریون همگی نسبت به یک حس نو و ژرف شادی معنوی، امنیت، و اطمینان آگاه شدند. این آگاهی جدید از قدرت معنوی فوراً با یک اشتیاق قدرتمند برای بیرون رفتن و اعلام علنی بشارت ملکوت خداوند و مژدۀ از مرگ برخاستن عیسی دنبال شد.

پطرس برخاست و اعلام نمود که این باید آمدن روح حقیقت باشد که استاد به آنها وعده داده بود و پیشنهاد کرد که به معبد بروند و اعلام مژده‌ای را که به دستان آنها سپرده شده بود آغاز کنند. و آنها درست آنچه را که پطرس پیشنهاد کرده بود انجام دادند.

به این مردان آموزش و رهنمود داده شده بود که بشارتی را که باید موعظه کنند پدر بودن خداوند و فرزند بودن انسان است، اما درست در این لحظۀ شور و شعف معنوی و پیروزی شخصی، بهترین آگاهی و بزرگترین خبری را که این مردان می‌توانستند به آن فکر کنند واقعیت استاد از مرگ برخاسته بود. و از این رو با برخورداری از عطیۀ قدرت از عالم بالا پیش رفتند، و خبر خوش را به مردم موعظه کردند — حتی نجات از طریق عیسی — اما آنها به گونه‌ای غیرعمدی به خطای جانشین ساختن برخی از واقعیات مربوط به بشارت به جای خود پیام بشارت در غلطیدند. پطرس به گونه‌ای غیرعمدی در این اشتباه پیشگام شد، و دیگران او را دنبال نمودند، تا پولس که از برداشت جدید خبر خوش یک مذهب نو به وجود آورد.

بشارت ملکوت خداوند این است: واقعیت پدر بودن خداوند، به همراه حقیقت حاصله از فرزندی و برادری انسانها. مسیحیت، آنطور که از آن روز توسعه یافت، این است: واقعیت خداوند به عنوان پدرِ خداوندگار عیسی مسیح، در ارتباط با تجربۀ همیاری روحانی ایمانداران با مسیح از مرگ برخاسته و جلال یافته.

عجیب نیست که این انسانهای روح دمیده باید از این فرصت استفاده می‌کردند تا احساسات پیروزمندانۀ خود را نسبت به نیروهایی که درصدد نابودی استادشان و پایان دادن به تأثیر آموزشهای او بودند بیان کنند. در چنین وقتی آسانتر بود که مصاحبت شخصی‌شان را با عیسی به یاد آورند و با این اطمینان هیجان زده شوند که استاد هنوز زنده بود، که دوستی‌شان پایان نیافته بود، و این که به راستی روح بر آنها وارد شده بود، حتی به آن گونه که او وعده داده بود.

این ایمانداران احساس کردند که به ناگاه به دنیایی دیگر، یک تجربۀ جدید شادی، قدرت، و شکوه انتقال یافته‌اند. استاد به آنها گفته بود که ملکوت خداوند با قدرت می‌آید، و برخی از آنها فکر کردند که شروع به فهم آنچه که او منظورش بود کرده‌اند.

و هنگامی که تمامی این امر در نظر گرفته شود، فهم آن مشکل نیست که چگونه این مردان یک بشارت جدید پیرامون عیسی را به جای پیام پیشینشان در رابطه با پدر بودن خداوند و برادری انسانها موعظه کردند.

1- موعظۀ پنطیکاست

حواریون برای چهل روز در اختفا بودند. این روز بر حسب اتفاق فستیوال یهودی پنطیکاست بود، و هزاران دیدارگر از تمامی بخشهای دنیا در اورشلیم بودند. بسیاری برای این جشن از راه رسیدند، اما اکثریت از هنگام عید پسح در شهر مانده بودند. حال این حواریون وحشتزده از هفته‌ها انزوای خود بیرون آمدند تا شجاعانه در معبد ظاهر شوند، و در آنجا شروع به موعظۀ پیام جدید یک مسیح از مرگ برخاسته نمودند. و تمامی حواریون به همین گونه نسبت به دریافت یک عطیۀ نوین معنویِ بصیرت و قدرت آگاه بودند.

در حدود ساعت دو بود که پطرس دقیقاً در همان مکانی که استادش آخرین بار در این معبد آموزش داده بود ایستاد، و آن سخنرانی گیرا و پرشوری را که منجر به جلب بیش از دو هزار روان شد ایراد کرد. استاد رفته بود، اما آنها به ناگاه کشف کردند که این داستان پیرامون او از قدرت زیادی نزد مردم برخوردار است. عجیب نیست که آنها به اعلام بیشترِ آنچه که اعتقاد پیشین آنها را به عیسی نشان می‌داد رهنمون شدند، و در همان حال انسانها را چنان به ایمان آوردن به او ملزم کردند. شش تن از حواریون در این گردهمایی شرکت کردند: پطرس، آندریاس، یعقوب، یوحنا، فیلیپ، و متی. آنها برای بیش از یک ساعت و نیم صحبت کردند و پیامهایی را به یونانی، عبرانی، و آرامی، و نیز تعدادی عبارات را حتی به زبانهای دیگری که یک آشنایی گفتاری با آن داشتند رساندند.

رهبران یهودیان به خاطر شجاعت حواریون مبهوت شدند، اما آنان از آسیب رساندن به آنها بیم داشتند زیرا تعداد زیادی به داستان آنها باور داشتند.

تا ساعت چهار و نیم بیش از دو هزار ایماندار جدید حواریون را تا حوض سیلوحا دنبال نمودند، و در آنجا پطرس، آندریاس، یعقوب، و یوحنا آنها را به نام استاد غسل تعمید دادند. و تا هنگامی که آنها غسل تعمید این جمعیت انبوه را به پایان رساندند هوا تاریک شده بود.

پنطیکاست فستیوال بزرگ غسل تعمید بود، وقت همیاری روحانی نوکیشان دروازه، آن غیریهودیانی که مایل بودند به یهوه خدمت کنند. از این رو برای تعداد زیادی از یهودیان و غیریهودیان ایماندار هر دو آسانتر بود که در این روز به غسل تعمید تن در دهند. آنها در انجام این کار به هیچ وجه خود را از اعتقاد یهودی جدا نمی‌کردند. حتی برای مدتی بعد از این باورمندان به عیسی در درون مذهب یهود یک فرقه بودند. تمامی آنها، از جمله حواریون، هنوز به ملزومات اساسی سیستم آیینی یهودی وفادار بودند.

2- اهمیت پنطیکاست

عیسی در زمین زندگی کرد و بشارتی را آموزش داد که انسان را از این خرافات که او یک فرزند اهریمن است رها ساخت و او را به حرمت یک فرزند ایماندار خداوند ارتقا داد. پیام عیسی، آنطور که در روزگارش آن را موعظه کرد و مطابق آن زندگی کرد، یک چارۀ مؤثر برای دشواریهای معنوی انسان در آن روزِ بیانش بود. و اکنون که او شخصاً دنیا را ترک کرده است، به جای خود روح حقیقتش را می‌فرستد. روح حقیقت چنین طراحی شده که در انسان زندگی کند، و برای هر نسل جدید پیام عیسی را بازگویی کند، طوری که هر گروه جدید از انسانها که روی زمین ظاهر می‌شود یک نسخۀ نوین و به روز شدۀ بشارت خداوند را داشته باشد، درست به گونه‌ای که این روشنگری شخصی و هدایت گروهی بتواند یک چارۀ مؤثر برای دشواریهای معنوی پیوسته جدید و متنوع انسان باشد.

البته نخستین مأموریت این روح ترویج و شخصی نمودن حقیقت است، زیرا درک حقیقت است که در بر گیرندۀ بالاترین شکل آزادی بشری است. بعد، مقصود از این روح نابودی احساس یتیم بودن ایماندار است. با وجود بودن عیسی در میان انسانها، اگر روح حقیقت نمی‌آمد در قلب انسانها سکنی گزیند، تمامی ایمانداران یک احساس تنهایی می‌کردند.

این اعطای روح پسر تمامی اذهان انسانهای نرمال را برای اعطای متعاقب جهانی روح پدر (تنظیم کننده) به تمامی نوع بشر به گونه‌ای مؤثر آماده ساخت. از یک جهت مشخص، این روح حقیقت، روح پدر جهانی و پسر آفریننده هر دو است.

این اشتباه را مرتکب نشوید که انتظار داشته باشید از روح حقیقتِ افشانده شده به طور عقلانی به شدت آگاه باشید. روح هرگز از خودش یک خودآگاهی ایجاد نمی‌کند، بلکه فقط یک آگاهی از میکائیل، پسر. عیسی از آغاز آموزش داد که روح پیرامون خودش سخن نمی‌گوید. از این رو اثبات همدمی روحانی شما با روح حقیقت در آگاهی شما از این روح یافت نمی‌شود، بلکه در تجربۀ شما از همدمی روحانی افزایش یافته با میکائیل.

روح همچنین آمد تا به انسانها کمک کند کلمات استاد را به یاد آورند و بفهمند، و دیگر این که زندگی او را در زمین روشن سازد و از نو تفسیر کند.

سپس، روح حقیقت آمد به ایماندار کمک کند شاهد واقعیات آموزشهای عیسی و زندگی او آنطور که در جسم مطابق آن زندگی کرد باشد، و نیز آنطور که او اکنون دوباره مطابق آن از نو و تازه در هر ایماندار هر نسل در حال گذارِ فرزندان از روح پر شدۀ خداوند زندگی می‌کند.

از این رو به نظر می‌رسد که روح حقیقت واقعاً می‌آید تا تمامی ایمانداران را به تمامی حقیقت، به دانش در حال گسترش تجربۀ زنده و در حال رشد آگاهی معنویِ واقعیتِ فرزندی جاودانه و در حال فراز با خداوند، رهنمون شود.

عیسی حیاتی را زندگی کرد که یک آشکارسازی انسان که به خواست خداوند تسلیم شده است می‌باشد، نه یک نمونه برای هر انسانی که عملاً تلاش در دنباله‌روی می‌کند. این حیات در جسم، به همراه مرگ او روی صلیب و رستاخیز متعاقب او فوراً یک بشارت جدید فدیه شد که بدین گونه پرداخته شده بود تا انسان را از چنگال اهریمن، از محکومیت یک خدای آزرده شده، بازخرید کند. با این وجود، گر چه این بشارت به اندازۀ زیاد مورد تحریف واقع شد، این یک واقعیت باقی می‌ماند که این پیام جدید پیرامون عیسی بسیاری از حقایق بنیادین و آموزشهای بشارت پیشین او پیرامون ملکوت خداوند را با خود حمل نمود. و دیر یا زود، این حقایق پنهانِ پدر بودن خداوند و برادری انسانها پدیدار خواهد گشت تا تمدن تمامی نوع بشر را به گونه‌ای مؤثر دگرگون سازد.

اما این خطاهای عقلانی به هیچ وجه از نظر معنوی در رشد و پیشرفت بزرگ ایماندار اختلال ایجاد ننمود. در کمتر از یک ماه بعد از اعطای روح حقیقت، حواریون نسبت به تقریباً چهار سالی که در ارتباط شخصی و مهرآمیز با استاد بودند پیشرفت معنوی فردی بیشتری داشتند. این جانشین ساختن واقعیت از مرگ برخاستن عیسی به جای حقیقت نجات دهندۀ بشارت فرزندی خداوند به هیچ وجه در گسترش سریع آموزشهای آنها اختلال ایجاد نکرد. به عکس، این تحت‌الشعاع قرار گرفتن پیام عیسی با آموزشهای جدید پیرامون شخص او و از مرگ برخاستن او به نظر می‌رسد موعظۀ خبر خوش را به اندازۀ زیاد تسهیل نمود.

عبارت ”غسل تعمید با روح“ که حدوداً در این هنگام چنان به طور عمومی مورد استفاده قرار گرفت، صرفاً پذیرش آگاهانۀ این هدیۀ روح حقیقت و تصدیق شخصی این قدرت نوین روحی را به عنوان یک افزایش تمامی تأثیرات روحی که سابقاً توسط روانهای خدا شناس تجربه شده بود نشان نمود.

از هنگام اعطای روح حقیقت، انسان در معرض آموزش و هدایت یک عطیۀ روحی سه‌گانه قرار دارد: روح پدر، تنظیم کنندۀ فکر؛ روح پسر، روح حقیقت؛ روحِ روح، روح‌القدس.

از یک جهت نوع بشر تحت نفوذ مضاعف جاذبۀ هفتگانۀ تأثیرات روحی جهان قرار دارد. نژادهای تکاملی آغازین انسانها در معرض تماس تدریجی هفت روح یاور ذهنِ روح مادر جهان محلی قرار دارند. همینطور که انسان در نردبان درک عقلانی و معنوی به سوی بالا پیش می‌رود، هفت تأثیر والاتر روحی سرانجام می‌آیند بر فراز او قرار گیرند و در درون او سکنی گزینند. و این هفت روح کرات در حال پیشرفت اینها هستند:

1- روح اعطا شدۀ پدر جهانی — تنظیم کنندگان فکر.

2- حضور روحی پسر جاودان — جاذبۀ روحی جهان جهانها و برخی کانالهای همیاری روحانی تماماً روحی.

3- حضور روحی روح بیکران — روح – ذهن جهانیِ تمامی آفرینش، منبع روحی همبستگیِ عقلانیِ تمامی نیروهای هوشمند پیشرونده.

4- روح پدر جهانی و پسر آفریننده — روح حقیقت، که عموماً به عنوان روح پسر جهان به شمار آورده می‌شود.

5- روحِ روح بیکران و روح مادر جهان — روح‌القدس، که عموماً به عنوان روحِ روح جهان به شمار آورده می‌شود.

6- ذهن – روحِ روح مادر جهان — هفت روح یاور ذهنِ جهان محلی.

7- روح پدر، پسران، و روحها — روح حاوی نام جدیدِ انسانهای فراز یابندۀ عالم بعد از پیوند روان انسانِ از روح تولد یافته با تنظیم کنندۀ فکری بهشت و بعد از دستیابی متعاقب به ربانیت و جلال یافتگی وضعیت سپاه بهشتی نهایت.

و بدین ترتیب اعطای روح حقیقت آخرین عطیۀ روحی را که برای کمک کردن به جستجوی فرازگرایانه برای خداوند طراحی شده است برای دنیا و مردمانش آورد.

3- در پنطیکاست چه رخ داد

بسیاری آموزشهای عجیب و غریب با حکایات آغازین روز پنطیکاست مربوط گشت. در روزگاران بعد رخدادهای این روز که روح حقیقت، آموزگار جدید، در آن آمد تا با نوع بشر سکنی گزیند، با شیوع نابخردانۀ احساسات‌گرایی فراوان اشتباه شده است. مأموریت اصلی این روح فوران یافتۀ پدر و پسر، آموزش دادن انسانها دربارۀ حقایق مهر پدر و بخشش پسر است. اینها حقایق ربانیت است که انسانها می‌توانند بیش از تمامی ویژگیهای دیگر الهی کاراکتر به طور کامل درک کنند. روح حقیقت بدواً درگیر آشکارسازی طبیعت روحی پدر و سرشت اخلاقی پسر است. پسر آفریننده، در جسم، خداوند را به انسانها آشکار ساخت؛ روح حقیقت، در قلب، پسر آفریننده را به انسانها آشکار می‌سازد. هنگامی که انسان در زندگیش ”میوه‌های روحی“ به باور می‌آورد، او صرفاً ویژگیهایی را که استاد در زندگی زمینی خودش آشکار ساخت نشان می‌دهد. هنگامی که عیسی در زمین بود به صورت یک شخصیت زندگی کرد — عیسی ناصری. استاد از هنگام پنطیکاست به عنوان روح سکنی‌گزینِ ”آموزگار نوین“ توانسته است حیاتش را در تجربۀ هر ایماندار آموزش یافتۀ حقیقت از نو زندگی کند.

فهم بسیاری چیزها که در طول یک زندگی بشری اتفاق می‌افتد سخت است، و پذیرش این ایده که این جهانی است که حقیقت در آن استیلا می‌یابد و درستکاری در آن پیروز می‌شود دشوار است. گهگاه چنین به نظر می‌رسد که افترا، دروغ، عدم صداقت، و ناپارسایی — گناه — غالب است. آیا در تحلیل نهایی ایمان بر شرارت، گناه، و بی‌عدالتی پیروز می‌شود؟ آری، می‌شود. و زندگی و مرگ عیسی گواه جاودانه‌ای است که حقیقتِ نیکی و ایمانِ مخلوقِ با روح هدایت شده همیشه محق خواهد بود. آنها عیسی را روی صلیب تمسخر کردند، و گفتند: ”بگذارید ببینیم آیا خدواند می‌آید او را نجات دهد.“ در آن روز مصلوب شدن عیسی همه چیز تاریک به نظر می‌رسید، اما در بامداد از مرگ برخاستن عیسی به گونه‌ای شکوهمند تابناک بود؛ و در روز پنطیکاست باز تابناکتر و شادمانتر بود. مذاهب نومیدیِ بدبینانه به دنبال کسب رهایی از بارهای زندگی هستند؛ آنها مشتاقند با خواب و استراحت بی‌پایان متمایز شوند. اینها مذاهب ترس و وحشت بدوی هستند. مذهب عیسی یک بشارت نوین ایمان است که باید به بشریت در حال تقلا اعلام شود. این مذهب جدید مبتنی بر ایمان، امید، و عشق است.

برای عیسی، حیات انسانی سخت‌ترین، ظالمانه‌ترین، و تلخ‌ترین ضربات خود را زده بود؛ و این مرد این نومیدیها را با ایمان، شهامت، و عزم راسخ برای انجام خواست پدرش پاسخ داد. عیسی با زندگی در تمامی واقعیت وحشتناکش روبرو شد و حتی در مرگ بر آن چیره گشت. او از مذهب به عنوان یک ابزار رهایی از زندگی استفاده نکرد. مذهب عیسی درصدد گریختن از این زندگی برنمی‌آید تا از شادکامی در حال انتظار وجودی دیگر بهره‌مند گردد. مذهب عیسی شادی و آرامش وجودی دیگر و معنوی را فراهم می‌کند تا حیاتی را که انسانها اکنون در جسم زندگی می‌کنند بهبود دهد و تعالی بخشد.

مذهبی که برای مردم یک افیون باشد، مذهب عیسی نیست. او روی صلیب از نوشیدن داروی بی‌حس کننده امتناع کرد، و روح او که روی تمامی انسانها ریخته شد یک تأثیر نیرومند جهانی است که انسان را به سوی بالا هدایت می‌کند و او را به پیش می‌راند. اشتیاق آینده نگرانۀ معنوی قدرتمندترین نیروی موجود پیش ران در این دنیا است. ایماندار فراگیرندۀ حقیقت تنها روان پیش رونده و بی‌باک در زمین است.

در روز پنطیکاست مذهب عیسی تمامی محدودیتهای ملی و قید و بندهای نژادی را شکست. این برای همیشه حقیقت دارد: ”جایی که روح خداوند وجود داشته باشد، آزادی وجود دارد.“ در این روز روح حقیقت هدیۀ شخصی استاد به هر انسان شد. این روح به این منظور عطا شد که ایمانداران باصلاحیت به گونه‌ای مؤثرتر بشارت ملکوت خداوند را موعظه کنند، اما آنها تجربۀ دریافت روح ریخته شده را به جای بخشی از بشارت جدیدی که به طور ناخودآگاه تدوین می‌کردند اشتباه گرفتند.

از این واقعیت چشم پوشی نکنید که روح حقیقت به تمامی ایمانداران صادق عطا شد. این هدیۀ روحی فقط به حواریون نیامد. تمامی یکصد و بیست مرد و زنی که در اتاق بالا گرد آمده بودند آموزگار جدید را دریافت کردند، همانطور که تمامی مردم خوش قلب سرتاسر دنیا دریافت کردند. این آموزگار جدید به نوع بشر اعطا شد، و هر روان مطابق عشق به حقیقت و ظرفیت برای فهم و درک واقعیات معنوی او را دریافت نمود. سرانجام مذهب راستین از تملک کاهنان و تمامی طبقات مقدس رها می‌شود و تجلی واقعی خود را در تک تک روانهای انسانها می‌یابد.

مذهب عیسی بالاترین نوع تمدن بشری را شکوفا می‌سازد، بدین لحاظ که بالاترین نوع شخصیت معنوی را به وجود می‌آورد و تقدس آن شخص را اعلام می‌دارد.

آمدن روح حقیقت در پنطیکاست مذهبی را میسر ساخت که نه رادیکال است و نه محافظه‌کار؛ نه کهنه است و نه نو؛ نه کهنسال بر آن سلطه دارد و نه جوان. واقعیت زندگی زمینی عیسی نقطۀ ثابتی را برای لنگرگاه زمان فراهم می‌سازد، در حالی که اعطای روح حقیقت بسط ابدی و رشد بی‌پایان مذهبی را که او مطابق آن زندگی کرد و بشارتی را که اعلام نمود فراهم می‌سازد. روح به تمامی حقیقت هدایت می‌کند؛ او آموزگار یک مذهب در حال گسترش و همیشه در حال رشدِ پیشرفت بی‌پایان و الهیِ در حال آشکارسازی است. این آموزگار جدید برای ایماندار جویندۀ حقیقت که در شخص و سرشتِ فرزند انسان به گونه‌ای بسیار الهی آشکار گشت برای ابد در حال آشکارسازی خواهد بود.

تجلیهایی که به اعطای ”آموزگار نوین“ و پذیرش موعظۀ رسولان توسط انسانهای نژادهای گوناگون و ملتهایی که در اورشلیم دور هم جمع شدند مربوط است جهانی بودن مذهب عیسی را نشان می‌دهد. بنا بود که بشارت ملکوت خداوند با هیچ نژاد، فرهنگ، یا زبان خاص تعیین هویت نشود. این روز پنطیکاست شاهد تلاش بزرگ روح برای رها ساختن مذهب عیسی از قید و بندهای به ارث رسیدۀ یهودی آن بود. حتی بعد از این نمایش ریختن روح روی تمامی انسانها، حواریون در ابتدا تلاش کردند که ملزومات دین یهود را به تغییر کیش داده‌های خود تحمیل کنند. حتی پولس با برادران اورشلیمی خود مشکل داشت، زیرا او از این که غیریهودیان را تابع این رسوم یهودی سازد امتناع می‌کرد. هیچ مذهب آشکار شده‌ای که مرتکب این خطای جدی شود که تحت نفوذ یک فرهنگ ملی قرار گیرد یا با رسوم تثبیت شدۀ نژادی، اجتماعی، یا اقتصادی مربوط شود نمی‌تواند به تمامی دنیا گسترش یابد.

اعطای روح حقیقت مستقل از تمامی اشکال، آیینها، مکانهای مقدس، و رفتار خاص توسط آنهایی بود که تمامیت تجلی آن را دریافت کردند. هنگامی که روح بر آنهایی که در اتاق بالا گرد آمده بودند آمد، آنها صرفاً آنجا نشسته بودند، و فقط مشغول دعای خاموش بودند. روح در دهکده و نیز در شهر عطا شد. ضرورتی نداشت که حواریون به طور یکه و تنها برای سالها تفکر و عبادت به یک مکان خلوت به کناری بروند تا روح را دریافت کنند. پنطیکاست برای همه وقت ایدۀ تجربۀ معنوی را از تصور محیطهای ویژۀ مطلوب جدا می‌سازد.

پنطیکاست، با عطیۀ معنوی آن برای این طراحی شده بود که مذهب استاد را از تمامی وابستگیها به نیروی فیزیکی برای همیشه رها سازد؛ آموزگاران این مذهب نوین اکنون با سلاحهای روحانی تجهیز شده‌اند. آنها باید با بخشش بی‌دریغ، خواست نیک بی‌مانند، و مهر سرشار به بیرون بروند تا دنیا را تسخیر سازند. آنها تجهیز شده‌اند که با نیکی بر شرارت چیره شوند، با عشق نفرت را مغلوب سازند؛ با یک ایمان متهورانه و زندۀ مبتنی بر حقیقت ترس را نابود سازند. عیسی از پیش به پیروانش آموزش داده بود که مذهبش هرگز منفعل نیست؛ حواریون او همیشه بنا بود در خدمت بخشایندۀ خود و در آشکار ساختن مهرشان فعال و مثبت باشند. این ایمانداران دیگر به یهوه به عنوان ”خدای لشکریان“ نگاه نمی‌کردند. آنها اکنون الوهیت جاودانه را به عنوان ”خداوند و پدر خداوندگار عیسی مسیح“ می‌نگریستند. آنها به این پیشرفت دست یافتند، حداقل، حتی اگر آنها تا اندازه‌ای نمی‌توانستند این حقیقت را که خداوند همچنین پدر روحانی هر فرد می‌باشد به طور کامل درک کنند.

پنطیکاست به انسان فانی نیرویی عطا کرد که آسیبهای شخصی را ببخشد، در بحبوحۀ شدیدترین بی‌عدالتی شیرین بودن را حفظ کند، در شرایط خطر هولناک بی‌تفاوت باقی بماند، و شرارتهای تنفر و خشم را با کنشهای بی‌پروای مهرآمیز و شکیبایی به چالش طلبد. یورنشیا در طول تاریخش از میان ویرانیهای جنگهای بزرگ و نابود کننده‌ای عبور کرده است. همۀ شرکت کنندگان در این تقلاهای وحشتناک با شکست مواجه شدند. تنها یک فرد پیروز وجود داشت؛ تنها یک تن بود که از این تقلاهای تلخ با یک آوازۀ فزون یافته بیرون آمد. او عیسی ناصری، و بشارت او چیرگی بر شرارت با نیکی بود. راز یک تمدن بهتر در آموزشهای استاد پیرامون برادری انسان، خواست نیک مهرآمیز و اعتماد متقابل نهفته است.

تا هنگام پنطیکاست مذهب فقط انسانی را که در جستجوی خدا بود آشکار ساخته بود؛ از هنگام پنطیکاست، انسان هنوز در جستجوی خداوند است، اما دورنمای خدایی بر فراز دنیا می‌درخشد که همچنین در جستجوی انسان است و هنگامی که او را یافت روحش را برای سکنی گزیدن در او می‌فرستد.

پیش از آموزشهای عیسی که به پنطیکاست منجر شد، زنان در اصول مذاهب قدیمی‌تر از مرتب معنوی اندکی برخوردار بودند و یا این که هیچ مرتبتی نداشتند. بعد از پنطیکاست، زن در برادری ملکوت خداوند در پیشگاه خداوند با مرد برابر بود. در میان یکصد و بیست نفری که این هدیۀ ویژۀ روحی آسمانی را دریافت کردند زنان حواری زیادی وجود داشتند، و آنها این برکات را به طور مساوی با مردان ایماندار قسمت کردند. مرد دیگر نمی‌تواند به خود اجازه دهد که کارکرد خدمت مذهبی را در انحصار خود درآورد. فریسی ممکن است اینطور به شکرگزاری از خدا بپردازد که ”یک زن، یک جزامی، یا یک غیریهودی به دنیا نیامده است“، اما در میان پیروان عیسی زن برای همیشه از تمامی تبعیضات مذهبی بر مبنی جنسیت رهایی یافته است. پنطیکاست تمامی تبعیضات مذهبی مبتنی بر تمایز نژادی، تفاوتهای فرهنگی، کاست اجتماعی، یا تعصب جنسی را محو ساخت. عجیب نیست که این ایمانداران در مذهب جدید فریاد برمی‌آوردند که ”جایی که روح خداوند باشد، آزادی وجود دارد.“

مادر و برادر عیسی هر دو در میان یکصد و بیست ایماندار حضور داشتند، و آنها به عنوان اعضای این گروه عادی حواریون همچنین روح برون ریخته را دریافت کردند. آنها نسبت به یاران خود هیچ هدیۀ نیک بیشتری دریافت نکردند. به اعضای خانوادۀ زمینی عیسی هیچ هدیۀ ویژه‌ای عطا نشد. پنطیکاست پایان کهانتهای ویژه و کلیۀ اعتقادات به خانواده‌های مقدس را نشان نمود.

پیش از پنطیکاست حواریون برای عیسی چیز زیادی از دست داده بودند. آنها منازل، خانواده‌ها، دوستان، اموال دنیوی، و مشاغل خود را قربانی کرده بودند. آنها در پنطیکاست خودشان را به خدا اهدا کردند، و پدر و پسر از طریق هدیه دادن خوشان به انسان واکنش نشان دادند. آنها روحشان را برای سکنی گزیدن در انسانها فرستادند. این تجربۀ از دست دادن خود و یافتن روح یک تجربۀ احساسی نبود؛ این یک عمل تسلیمِ خودِ هوشمند و وقف تمام و کمال بود.

پنطیکاست فراخوان به اتحاد معنوی در میان ایمانداران به بشارت خداوند بود. هنگامی که روح در اورشلیم بر حواریون فرود آمد، همان چیز در فیلادلفیه، اسکندریه، و در تمامی مکانهای دیگر که ایمانداران حقیقی سکنی می‌گزیدند رخ داد. این عملاً حقیقت داشت که ”تنها یک جان و روان در میان تودۀ ایمانداران وجود داشت.“ مذهب عیسی قدرتمندترین تأثیر متحد کننده است که دنیا تاکنون شناخته است.

پنطیکاست برای این طراحی شده بود که خود نشان دادن افراد، گروهها، ملتها، و نژادها را کاهش دهد. این روحِ خود نشان دادن است که آنقدر بر تنش می‌افزاید که گاه به گاه به صورت جنگهای ویران کننده نمایان می‌شود. نوع بشر فقط می‌تواند از طریق برخورد معنوی متحد شود، و روح حقیقت تأثیری جهانی است که همگانی است.

آمدن روح حقیقت قلب بشر را پاکیزه می‌سازد و دریافت کننده را به این رهنمون می‌شود که حیاتی هدفمند مطابق خواست خداوند و بهروزی انسانها تدوین کند. روح مادیِ خودخواهی در این اعطای نوین روحی فداکاری بلعیده شده است. پنطیکاست در آن هنگام و اکنون نشانگر این است که عیسیِ تاریخ پسر الهیِ تجربۀ زنده شده است. شادی این روح برون ریخته شده، هنگامی که به طور آگاهانه در زندگی بشری تجربه می‌شود، برای سلامتی یک داروی مقوی، برای ذهن یک محرک، و برای روان یک انرژی پایدار است.

دعا در روز پنطیکاست روح را نیاورد، اما به تعیین ساختن ظرفیت دریافت که تک تک باورمندان را تعیین ویژگی می‌نمود بسیار مربوط بود. دعا قلب الهی را به سخاوت در اعطا حرکت نمی‌دهد، اما اغلب اوقات کانالهای بزرگتر و عمیق‌تری را ایجاد می‌کند که ممکن است عطایای الهی به قلوب و روانهای آنهایی که بدین گونه به خاطر می‌آورند که مشارکت بی‌وقفه با آفریدگارشان را از طریق دعای صادقانه و پرستش راستین حفظ کنند جاری شوند.

4- آغازهای کلیسای مسیحی

هنگامی که عیسی به طور بسیار ناگهانی توسط دشمنانش دستگیر شد و میان دو دزد به سرعت مصلوب گردید، حواریون و رسولانش به طور کامل روحیۀ خود را باختند. فکر دستگیری، به بند کشیده شدن، تازیانه خوردن، و مصلوب شدن استاد، حتی برای حواریون بسیار گران بود. آنها آموزشها و هشدارهای او را فراموش کردند. او به راستی ممکن بود ”در پیشگاه خداوند و تمامی مردم در عمل و در کلام پیامبری قدرتمند باشد“، اما او به سختی می‌توانست نجات دهنده‌ای باشد که آنها امید داشتند پادشاهی اسرائیل را احیا می‌سازد.

سپس از مرگ برخاستن عیسی می‌آید، با رهایی بخشی آن از نومیدی و بازگشت ایمانشان به الوهیت استاد. آنها بارها او را می‌بینند و با او صحبت می‌کنند، و او آنها را به کوه زیتون می‌برد، او در آنجا به آنها بدرود می‌گوید و به آنها می‌گوید که نزد پدر بازمی‌گردد. او به آنها گفته است در اورشلیم بمانند تا این که به آنها قدرت عطا شود — تا این که روح حقیقت بیاید. و در روز پنطیکاست این آموزگار جدید می‌آید، و آنها به یک باره به خارج می‌روند تا بشارتشان را با نیرویی جدید موعظه کنند. آنها پیروان بی‌باک و شجاع یک خدای زنده هستند، نه یک رهبر مرده و شکست خورده. استاد در قلوب این بشارت دهندگان زندگی می‌کند؛ در اذهان آنها خدا یک دکترین نیست؛ او در روان آنها یک وجود زنده شده است.

”آنها هر روزه با عزمی راسخ و یک دل در معبد ادامه دادند و در منزل نان پاره کردند. آنها خوراکشان را با شادی و یگانگی قلبی خوردند، خدا را نیایش کردند و نزد تمامی مردم مورد مهر واقع شدند. آنها همگی با روح پر بودند و کلام خداوند را با شجاعت بیان می‌کردند. و تودۀ مردمی که ایمان می‌آوردند همگی در قلب و روانشان یگانه بودند؛ و حتی گفته‌های یک تن از آنها نیز از خودش نبود، و همه چیز آنها مشترک بود.“

برای این مردانی که عیسی برای موعظۀ بشارت ملکوت خداوند، پدر بودن خداوند و برادر بودن انسانها منصوب کرده بود چه رخ داده است؟ آنها یک بشارت نوین دارند؛ آنها با یک تجربۀ جدید پر تب و تاب هستند؛ آنها با یک انرژی روحی جدید پر شده‌اند. پیام آنان به ناگهان به اعلام عیسی از مرگ برخاسته تغییر جهت داده است: ”عیسی ناصری، مردی که خدا با کارها و شگفتیهای سترگ تأیید نمود؛ شما او را که توسط شورای مصمم و با پیش آگاهی خداوند تحویل داده شد مصلوب ساختید و کشتید. او چیزهایی را که خداوند از طریق دهان تمامی پیامبران از پیش خبر داده بود بدین گونه به انجام رسانید. خداوند این عیسی را زنده کرد. خداوند او را هم خدا و هم مسیح ساخته است. او که دست راست خداوند قرار دارد، ستوده شده است و از خداوند وعدۀ روح را دریافت کرده است. او این را که شما می‌بینید و می‌شنوید افشانده است. توبه کنید تا گناهان شما زدوده شود؛ که پدر مسیح را که برای شما برگزیده شده است بفرستد، حتی عیسی که بهشت باید تا روزگاران ترمیم تمامی چیزها او را دریافت کند.“

بشارت ملکوت خداوند، پیام عیسی، به ناگاه به بشارت خداوند عیسی مسیح تغییر کرده بود. آنها اکنون واقعیتهای زندگی، مرگ، و از مرگ برخاستن او را اعلام می‌کردند و امید به بازگشت سریع او به این دنیا را برای به پایان رساندن کاری که آغاز کرد موعظه می‌کردند. بدین ترتیب پیام ایمانداران آغازین به موعظه پیرامون واقعیتهای آمدن اول او و به آموزش امید به آمدن دوم او مربوط بود، رخدادی که آنها می‌پنداشتند بسیار نزدیک است.

مسیح داشت اعتقاد کلیسای به سرعت در حال شکل گیری می‌شد؛ عیسی زنده است؛ او برای انسانها مرد؛ او روح را هدیه داد؛ او باز دارد می‌آید. عیسی تمامی اندیشه‌های آنها را پر نمود و تمامی برداشتهای نوین آنها از خداوند و هر چیز دیگر را تعیین نمود. آنها به خاطر این دکترین نوین که ”خداوند پدر خداوندگار عیسی است“ بیش از آن ذوق زده بودند که به پیام قدیمی که ”خداوند پدر با محبت تمامی انسانها“ و حتی پدر هر فرد است توجه کنند. حقیقت دارد، یک تجلی اعجاب‌آور مهر برادرانه و خواست نیک بی‌مثال در این اجتماعات آغازین ایمانداران به وجود آمد. اما این یک همیاری روحانی ایمانداران در عیسی بود، نه یک همیاری روحانی برادران در خانوادۀ ملکوت پدر آسمانی. خواست نیک آنها ناشی از مهری بود که از مفهوم اعطای عیسی سرچشمه می‌گرفت، و نه از شناخت برادری انسان فانی. با این وجود، آنها سرشار از شادی بودند، و چنان زندگی نوین و بی‌نظیری را زیستند که تمامی انسانها به آموزشهای آنها پیرامون عیسی جذب شدند. آنها مرتکب خطای بزرگ استفاده از تفسیر زنده و روشنگرانه در رابطه با بشارت ملکوت به جای آن بشارت شدند، اما حتی آن نمایانگر بزرگترین مذهبی شد که نوع بشر تا آن هنگام شناخته بود.

قطعاً در دنیا یک همدمی روحانی جدید در حال به وجود آمدن بود. ”توده‌ای که ایمان آورد با عزمی راسخ به آموزشها و همیاری روحانی با حواریون، به پاره کردن نان، و به دعا ادامه داد.“ آنها یکدیگر را برادر و خواهر صدا می‌کردند؛ آنها با بوسه‌ای مقدس به یکدیگر سلام می‌کردند؛ آنها به فقرا خدمت می‌کردند. این یک همیاری روحانی زنده و نیز یک پرستش بود. آنها به موجب فرمان زندگی جمعی نداشتند، بلکه از روی تمایل برای قسمت کردن اموالشان با ایمانداران همیارشان. آنها با اطمینان انتظار داشتند که عیسی برای تکمیل کردن برقراری ملکوت پدر در طول نسل آنها باز می‌گردد. این سهیم شدنِ خود انگیخته در داراییهای زمینی یک جنبۀ مستقیم آموزش عیسی نبود؛ این امر به این دلیل روی داد که این مردان و زنان از روی صداقت بسیار و با اطمینان زیاد باور داشتند که او هر روز می‌توانست باز گردد تا کارش را به پایان رساند و ملکوت خداوند را برقرار سازد. اما نتایج نهایی این تجربۀ خوش نیت در مهر بی‌فکرانۀ برادرانه مصیبت‌بار و اندوه‌بار بود. هزاران ایماندار صادق دارایی خود را فروختند و تمامی سرمایه‌های عمده و سایر داراییهای تولیدی خود را رد کردند. با گذشت زمان، منابع در حال کاهش مسیحی که ”به طور مساوی تقسیم شده بود“ به پایان رسید — اما دنیا به آخر نرسید. به زودی ایمانداران انطاکیه دست به جمع‌آوری پول زدند تا ایمانداران همیارشان در اورشلیم را از گرسنگی مردن نجات دهند.

در این روزها آنها شام خداوند را مطابق آیین برقرار شدۀ آن جشن می‌گرفتند؛ بدین معنی که آنها به منظور خوردن یک وعدۀ غذایی گروهی که با همیاری روحانی خوبی همراه بود گرد هم می‌آمدند و در پایان شام آیین عشای ربانی را به جا می‌آوردند.

در ابتدا آنها به نام عیسی غسل تعمید می‌دادند؛ تقریباً بیست سال طول کشید تا این که آنها ”به نام پدر، پسر، و روح‌القدس“ شروع به غسل تعمید نمودند. غسل تعمید تنها چیزی بود که برای پذیرش به همیاری روحانی ایمانداران لازم بود. آنها هنوز از هیچ سازمانی برخوردار نبودند؛ این صرفاً یک برادری عیسی بود.

این فرقۀ عیسی به سرعت در حال رشد بود، و یک بار دیگر صدوقیان متوجه آنها شدند. فریسیان قدر اندکی در رابطه با این وضعیت نگران شدند. آنها مشاهده کردند که هیچیک از آموزشها به هیچ وجه در رعایت قوانین یهودی اختلال ایجاد نمی‌کند. اما صدوقیان شروع به زندانی کردن رهبران فرقۀ عیسی نمودند، تا این که قانع شدند اندرز یکی از آموزگاران یهودی به نام غمالائیل را بپذیرند، که به آنها توصیه کرد: ”از این مردان دست بردارید و آنها را تنها بگذارید، زیرا اگر این اندرز و یا این کار از سوی انسانها باشد، تباه خواهد شد؛ اما اگر از طرف خدا باشد، قادر نخواهید بود جلو آن را بگیرید. مبادا معلوم شود که با خدا منازعه می‌کنید.“ آنها تصمیم گرفتند اندرز غمالائیل را دنبال کنند، و به دنبال آن یک وقت آرامش و سکون در اورشلیم پدید آمد، که طی آن بشارت نوین پیرامون عیسی به سرعت گسترش یافت.

و بدین ترتیب تا زمان آمدن تعداد زیادی از یونانیها از اسکندریه همه چیز در اورشلیم به خوبی پیش رفت. دو تن از شاگردان رودن به اورشلیم وارد شدند و از میان یونانیها تغییر کیش دهندگان زیادی به وجود آوردند. استفان و برنابا در زمرۀ تغییر کیش دهندگان آغازین آنها بودند. این یونانیهای توانمند آنقدر به اندازۀ زیاد دیدگاه یهودی نداشتند، و از شیوۀ یهودیِ پرستش و سایر رسوم آیینی آنقدر به طول کامل پیروی نمی‌کردند. و کارکردهای این ایمانداران یونانی بود که روابط صلح‌آمیز میان برادری عیسی و فریسیان و صدوقیان را خاتمه داد. استفان و همکار یونانی او بیشتر به آن گونه که عیسی آموزش می‌داد شروع به موعظه کردند، و این امر آنها را به تضاد فوری با حکمرانان یهودی وارد ساخت. در یکی از موعظه‌های عمومی استفان، هنگامی که او به بخش قابل مخالفت موعظه رسید، آنها تمامی تشریفات محاکمه را به کنار گذاشتند و در همان نقطه اقدام به سنگسار کردن او کردند تا این که بمیرد.

بدین ترتیب استفان، رهبر کلنی یونانی ایمانداران به عیسی در اورشلیم، نخستین شهید کیش جدید و انگیزۀ مشخص برای سازماندهی رسمی کلیسای آغازین مسیحی شد. این بحران جدید با این شناخت که ایمانداران دیگر نمی‌توانند در داخل کیش یهودی به صورت یک فرقه پیش بروند روبرو گشت. آنها همگی موافقت کردند که باید خود را از ناباوران جدا سازند؛ و ظرف یک ماه از مرگ استفان کلیسای اورشلیم تحت رهبری پطرس سازمان یافت، و یعقوب برادر عیسی به عنوان رهبر افتخاری آن منصوب گشت.

و ناگهان اذیت و آزار جدید و بی‌امان توسط یهودیان آغاز گشت، طوری که آموزگاران فعال مذهب جدید پیرامون عیسی، که متعاقباً در انطاکیه مسیحیت نامیده شد، به کرانه‌های امپراتوری عزیمت کردند و عیسی را جار زدند. در حمل این پیام، پیش از زمان پولس رهبری در دستان یونانیها بود؛ و این میسیونرهای آغازین، همچون مبلغان آتی، مسیر حرکت اسکندرِ روزگاران پیشین را دنبال نمودند، و از راه غزه و صور به انطاکیه و سپس به آسیای صغیر به مقدونیه، و بعد به روم و به دورترین بخشهای امپراتوری رفتند.