مقالۀ 192 ظهورها در جلیل

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 192

ظهورها در جلیل

تا پیش از آن که حواریون اورشلیم را به مقصد جلیل ترک کنند، رهبران یهودی به قدر قابل ملاحظه‍ای آرام شده بودند. از آنجا که عیسی فقط به خانوادۀ باورمندان ملکوت خداوند ظاهر شده بود، و از آنجا که حواریون مخفی بودند و به طور علنی موعظه نمی‍کردند، حکمرانان یهودیان به این نتیجه رسیدند که جنبش هوادار مسیح در نهایت عملاً سرکوب شده است. البته آنها به واسطۀ گسترش فزایندۀ شایعات که عیسی از مرگ برخاسته است پریشان شده بودند، اما آنها به نگهبانانی که رشوه گرفته بودند متکی بودند که تمامی این گزارشات را از طریق این بازگویی داستانشان که گروهی از پیروانش بدن را برده‌اند به طور مؤثر خنثی کنند.

از این زمان به بعد، تا هنگامی که حواریون از طریق موج بالا روندۀ اذیت و آزار پراکنده شدند، پطرس رهبر عموماً شناخته شدۀ گروه حواریون بود. عیسی هرگز چنین اختیاری به او نداد، و حواریون همیار او هرگز به طور رسمی او را به چنین موضع مسئولیتی انتخاب نکردند؛ او به طور طبیعی آن را به عهده گرفت و با رضایت همه آن را حفظ نمود و همچنین بدین دلیل که واعظ اصلی آنها بود. از حالا به بعد کار اصلی حواریون موعظۀ عمومی شد. بعد از بازگشت آنها از جلیل، مَتیاس که آنان به عنوان جایگزین یهودا انتخاب کردند خزانه‍دار آنها شد.

آنها در طول هفته در اورشلیم ماندند. مریم، مادر عیسی بیشتر وقت را با زنان ایماندار که در منزل یوسف ارمته توقف کرده بودند گذراند.

در سحرگاه بامداد این دوشنبه هنگامی که حواریون عازم جلیل شدند، یوحنا مرقس به همراه آنان رفت. او آنها را به خارج از شهر دنبال نمود، و هنگامی که آنها از بتانی کاملاً فراتر رفتند، با شجاعت به میان آنها آمد، و احساس اطمینان داشت که او را باز نمی‍گردانند.

حواریون در مسیر رفتن به جلیل چندین بار توقف کردند تا داستان استاد از مرگ برخاسته‍شان را بگویند و از این رو چهارشنبه شب دیر هنگام بود که به بیت صیدا رسیدند. پنجشنبه هنگام ظهر بود که همگی بیدار شدند و آمادۀ خوردن صبحانه شدند.

1- ظهور در کنار دریاچه

در حدود ساعت شش بامداد جمعه، 21 آوریل، استاد مورانشیا سیزدهمین ظهورش را انجام داد. این اولین ظهور به ده حواری در جلیل، در حالی که قایقشان به نزدیکی مکان معمول فرود در بیت صیدا به ساحل نزدیک می‍شد بود.

بعد از این که حواریون بعد از ظهر و آغاز عصر پنجشنبه را در منزل زِبِدیها در انتظار سپری کردند، شمعون پطرس پیشنهاد کرد که آنها به ماهیگیری بروند. هنگامی که پطرس رفتن به ماهیگیری را پیشنهاد کرد، تمامی حواریون تصمیم گرفتند با او همراه شوند. آنها در سراسر شب با تورها تلاش کردند ولی هیچ ماهی نگرفتند. آنها ناکامی در ماهی گرفتن را زیاد مهم نپنداشتند، زیرا تجارب جالب بسیاری داشتند که پیرامون آن صحبت کنند، چیزهایی که به تازگی در اورشلیم برای آنها اتفاق افتاده بود. اما هنگامی که سپیده‌دم فرا رسید، آنها تصمیم گرفتند به بیت صیدا بازگردند. همینطور که آنها به ساحل نزدیک می‍شدند، کسی را در کرانۀ دریاچه در مکان بارانداز قایق دیدند که در کنار یک آتش ایستاده بود. آنها در ابتدا تصور کردند او یوحنا مرقس است که آمده به خاطر ماهیگیریشان به آنان خوشامد بگوید، اما همینطور که به ساحل نزدیکتر شدند، متوجه شدند اشتباه کردند — این مرد بسیار بلند قامت‍تر از یوحنا بود. به ذهن هیچیک از آنها خطور نکرد که شخصی که در ساحل ایستاده است استاد است. آنها در مجموع نفهمیدند که چرا عیسی می‍خواست در بحبوحۀ صحنه‍های ارتباطات پیشینشان و در فضای باز در تماس با طبیعت، به دور از محیط منزوی اورشلیم که تداعی کنندۀ سوگبار ترس، خیانت، و مرگ بود با آنها ملاقات کند. او به آنها گفته بود که اگر آنها به جلیل بروند، در آنجا با آنان دیدار خواهد کرد، و او در آستانۀ انجام آن وعده بود.

همینطور که آنها لنگر انداختند و برای رفتن به ساحل آمادۀ ورود به قایق کوچک شدند، مردی که در ساحل بود به آنها ندا در داد: ”مردان، آیا چیزی گرفته‌اید؟“، و هنگامی که آنها پاسخ دادند، ”نه“، او دوباره سخن گفت: ”تور را در سمت راست قایق بیافکنید، و ماهی خواهید یافت.“ در حالی که آنها نمی‌دانستند این عیسی بود که آنها را راهنمایی کرده بود، به آن گونه که به آنها رهنمود داده شده بود، با هم تور را انداختند، و تور فوراً پر شد، آنقدر که آنها به سختی توانستند آن را بالا بکشند. حال یوحنا زبدی درکی سریع داشت، و هنگامی که تور سنگین‌بار را دید پی برد که این استاد بود که با آنها صحبت کرده بود. هنگامی که این اندیشه به ذهن او خطور کرد، خم شد و در گوش پطرس زمزمه کرد: ”او استاد است.“ پطرس همواره مردی با عمل بی‌فکرانه و جانفشانی شتابزده بود؛ لذا هنگامی که یوحنا این را در گوشش زمزمه کرد، به سرعت برخاست و خود را به داخل آب افکند تا سریعتر نزد استاد برسد. برادران او با فاصلۀ نزدیک به دنبال او روانه گشتند و با قایق کوچک به ساحل رسیدند، و تور ماهیان را به دنبال خود کشیدند.

تا این هنگام یوحنا مرقس بیدار شده بود و پس از این که آمدن حواریون به ساحل با تور سنگین‌بار را مشاهده کرد در امتداد ساحل دوید تا به آنها خوشامد بگوید؛ و هنگامی که به جای ده مرد یازده مرد دید، حدس زد که فرد ناشناخته عیسی از مرگ برخاسته است، و همینطور که ده فردِ بهت زده در سکوت در کنار ایستادند، فرد جوان به سوی استاد شتافت، و در برابر پاهای او زانو زد و گفت: ”خدای من و سرور من.“ و سپس عیسی سخن گفت، نه بدان گونه که در اورشلیم با ”درود بر شما“ به آنان خوشامد می‌گفت، بلکه با لحن عادی یوحنا مرقس را خطاب قرار داد: ”خوب یوحنا، من خوشحالم دوباره تو را می‌بینم و در جلیلِ بی‍دغدغه، جایی که می‌توانیم دیدار خوبی داشته باشیم. یوحنا با ما بمان و صبحانه بخور.“

همینطور که عیسی با مرد جوان صحبت می‍کرد، ده تن چنان متحیر و شگفت‍زده شده بودند که از آوردن تور ماهی به ساحل غفلت کردند. حال عیسی سخن گفت: ”ماهی خود را بیاورید و قدری را برای صبحانه آماده کنید. ما فعلاً آتش و نانِ زیاد داریم.“

در حالی که یوحنا مرقس به استاد ادای احترام کرده بود، پطرس برای یک لحظه از منظرۀ زغال آتش که در ساحل برافروخته شده بود در شوکه بود؛ صحنه برای او به گونه‍ای آشکار یادآور آتش زغالِ نیمه شب در حیاط منزل حنا بود. او در آنجا استاد را انکار کرده بود، اما خود را تکان داد، و با زانو زدن در برابر پاهای استاد فریاد برآورد: ”خدای من و سرور من!“

سپس حین این که یاران پطرس تور را به داخل می‍کشیدند او به آنها پیوست. هنگامی که آنها صید خود را به خشکی آوردند ماهیان را شمردند، و 153 ماهی بزرگ در آنجا بودند. و باز این به خطا یک ماهیگیری معجزه‍آسای دیگر نامیده شد. در رابطه با این رخداد هیچ معجزه‍ای صورت نگرفت. این صرفاً یک به کارگیریِ پیش آگاهی استاد بود. او می‍دانست که ماهیان در آنجا هستند و از این رو به حواریون رهنمود داد تور را در آنجا بیاندازند.

عیسی با آنها سخن گفت. او گفت: ”اکنون همگی شما بیایید صبحانه میل کنید. حتی ضمن این که من با شما دیدار می‌کنم دوقلوها باید بنشینند؛ یوحنا مرقس ماهیان را آماده خواهد کرد.“ یوحنا مرقس هفت ماهی بزرگ آورد و استاد آنها را روی آتش گذاشت، و هنگامی که آنها پخته شدند، آن مرد جوان آنها را برای ده تن سرو کرد. سپس عیسی نان را چند تکه کرد و به یوحنا داد، و او نیز به نوبۀ خود آن را به حواریون گرسنه داد. پس از این که آنها همگی مورد پذیرایی واقع شدند، عیسی از یوحنا مرقس خواست که بنشیند، ضمن این که او خودش ماهی و نان را به آن مرد جوان داد. و همینطور که آنها می‌خوردند، عیسی به سراغ آنها رفت و بسیاری از تجارب زیاد آنان را که در جلیل و در کنار همین دریاچه داشتند بازگو نمود.

این سومین بار بود که عیسی به جمع حواریون خود را نشان داد. هنگامی که عیسی در ابتدا آنها را مورد خطاب قرار داد، و از آنها پرسید که آیا هیچ ماهی دارند، آنها گمان نبردند که او کیست، زیرا برای این ماهیگیران در دریای جلیل، هنگامی که به ساحل می‌آمدند، این یک تجربۀ معمولی بود که توسط تاجران ماهی در تَریکیا بدین گونه مورد مواجهه قرار گیرند. این تاجران معمولاً در آنجا حضور داشتند تا برای دکانهای خشک سازی ماهی تازه بخرند.

عیسی با ده حواری و یوحنا مرقس برای بیش از یک ساعت دیدار کرد، و سپس حین راه رفتن در پایین و بالای ساحل دو به دو با آنها صحبت کرد — اما نه همان دو نفری را که در ابتدا برای آموزش با هم اعزام کرده بود. کلیۀ یازده حواری با هم از اورشلیم آمده بودند، اما همینطور که آنها به جلیل نزدیک می‌شدند، شمعون غیور بیشتر و بیشتر افسرده گشت، طوری که پس از رسیدن آنها به بیت صیدا او برادرانش را ترک کرد و به منزلش بازگشت.

عیسی پیش از ترک آنها در این بامداد فرمان داد که دو تن از حواریون باید داوطلب شوند و نزد شمعون غیور بروند و همان روز او را بازگردانند. و پطرس و آندریاس چنین کردند.

2- دیدار با حواریون دو به دو

پس از این که آنها صبحانه را تمام کردند، و در حالی که دیگران در کنار آتش نشسته بودند، عیسی به پطرس و به یوحنا اشاره کرد که آنها باید برای قدم زدن در کنار ساحل با او بیایند. همینطور که آنها راه می‌رفتند، عیسی به یوحنا گفت: ”یوحنا، آیا مرا دوست داری؟“ و یوحنا پاسخ داد: ”بله استاد، با تمامی قلبم.“ استاد گفت: ”پس یوحنا، از نابردباری خود دست بکش و یاد بگیر انسانها را دوست داشته باشی، به همان گونه که من تو را دوست داشته‌ام. زندگی خود را وقف اثبات این کن که عشق بزرگترین چیز در دنیا است. مهر خداوند است که انسانها را وا می‌دارد که به دنبال نجات باشند. مهر نیای تمامی نیکی معنوی و جوهر حقیقت و زیبایی است.“

سپس عیسی به پطرس رو کرد و پرسید: ”پطرس، آیا مرا دوست داری؟“ پطرس پاسخ داد: ”خداوندا، تو می‌دانی که با تمامی وجودم تو را دوست دارم.“ سپس عیسی گفت: ”پطرس، اگر مرا دوست داری، بره‌های مرا خوراک بده. از خدمت کردن به ضعیفان، فقیران، و جوانان فروگذار نکن. کلام خداوند را بدون ترس یا استثنا قائل شدن موعظه کن؛ همیشه به خاطر داشته باش که خداوند از کسی جانبداری نمی‌کند. به همنوعان خود حتی به همان گونه که من به تو خدمت کرده‌ام خدمت کن. انسانهای همنوع خود را ببخش، حتی به آن گونه که من تو را بخشیده‌ام. بگذار تجربه ارزش ژرف اندیشی و قدرت تفکر هوشمند را به تو آموزش دهد.“

بعد از این که آنها قدری دورتر راه رفتند، استاد به پطرس رو کرد و گفت: ”پطرس، آیا به راستی مرا دوست داری؟“ و سپس شمعون گفت: ”آری خداوند، تو می‌دانی که تو را دوست دارم.“ و باز عیسی گفت: ”پس از بره‌های من به خوبی مراقبت کن. برای گله یک شبان نیک و راستین باش. به اعتماد آنها به خودت خیانت نکن. به دست دشمن غافلگیر نشو. در تمامی لحظات آماده و هوشیار باش — مراقب باش و دعا کن.“

پس از این که آنها چند گام دورتر رفتند، عیسی به پطرس رو کرد، و برای سومین بار پرسید: ”پطرس، آیا به راستی مرا دوست داری؟“ و سپس پطرس که به خاطر بی‌اعتمادی ظاهری استاد نسبت به خود قدری محزون گشته بود، با احساس فراوان گفت: ”خداوندا، تو از همه چیز آگاهی، و لذا می‌دانی که من واقعاً و به راستی تو را دوست دارم.“ سپس عیسی گفت: ”به گوسفندان من خوراک بده. گله را فراموش نکن. برای تمامی شبانان همتای خود یک نمونه و یک الهام باش. همانطور که من تو را دوست داشته‌ام گله را دوست بدار و خود را وقف بهروزی آنها کن، حتی به آن گونه که من زندگیم را وقف بهروزی تو کرده‌ام. و از من دنباله‌روی کن، حتی تا پایان.“

پطرس این آخرین گفته را که باید به دنباله‌روی از او ادامه دهد، عینی تلقی کرد، و به عیسی رو کرد و با اشاره به یوحنا پرسید: ”اگر من از تو دنباله‌روی کنم، این مرد چه باید کند؟“ و سپس عیسی با مشاهدۀ این که پطرس گفته‌های او را نفهمیده بود گفت: ”پطرس نگران این نباش که برادرانت چه باید کنند. اگر من بخواهم که یوحنا تا بعد از رفتن تو بماند، حتی تا آن هنگام که بازگردم، چه ربطی به تو دارد؟ فقط مطمئن باش که از من دنبال‌روی می‌کنی.“

این گفته در میان برادران پخش شد و به عنوان یک گفتۀ عیسی نگریسته شد، بدین معنی که یوحنا تا پیش از بازگشت استاد نخواهد مرد. بسیاری فکر می‌کردند و امید داشتند که استاد بازمی‌گردد تا با قدرت و جلال پادشاهی خداوند را برقرار سازد. این تفسیرِ گفتۀ عیسی بود که به بازگرداندن شمعون غیور به خدمت و در کار نگاه داشتن او بسیار تأثیر داشت.

هنگامی که آنها نزد دیگران بازگشتند، عیسی برای قدم زدن و صحبت کردن با آندریاس و یعقوب رفت. پس از این که آنها یک مسافت کوتاه رفته بودند، عیسی به آندریاس گفت: ”آندریاس آیا به من اعتماد داری؟“ و هنگامی که رئیس پیشین حواریون شنید عیسی چنین پرسشی کرد، بی‌حرکت ایستاد و پاسخ داد: ”آری استاد، من قطعاً به تو اعتماد دارم، و تو می‌دانی که دارم.“ سپس عیسی گفت: ”آندریاس، اگر به من اعتماد داری، به برادرانت بیشتر اعتماد داشته باش — حتی به پطرس. من روزی به تو برای رهبری برادرانت اعتماد داشتم. اکنون همینطور که تو را برای رفتن نزد پدر ترک می‌کنم باید به دیگران اعتماد داشته باشی. هنگامی که برادران تو به دلیل اذیت و آزار شدید شروع به پراکندگی در خارج می‌کنند، برای یعقوب، برادر من در جسم یک مشاور باملاحظه و خردمند باش. آنها بارهای سنگینی روی او خواهند گذاشت که او به لحاظ تجربی آمادۀ تحمل آن را ندارد. و سپس به اعتماد ورزیدن ادامه بده، زیرا من از پشتیبانی تو دست نخواهم کشید. پس از این که کار تو در زمین به پایان رسید، نزد من خواهی آمد.“

سپس عیسی به یعقوب رو کرد و پرسید: ”یعقوب، آیا به من اعتماد داری؟“ و البته یعقوب پاسخ داد: ”آری استاد، من با تمامی قلبم به تو اعتماد دارم.“ سپس عیسی گفت: ”یعقوب، اگر به من بیشتر اعتماد کنی، با برادرانت کمتر ناشکیبا خواهی بود. اگر به من اعتماد کنی، این به تو کمک خواهد کرد که به برادران باورمند مهربان باشی. یاد بگیر که پیامدهای گفتار و کردارت را بسنجی. به یاد داشته باش که برداشت کردن مطابق کاشتن است. برای آرامش روح دعا کن و شکیبایی را در خود پرورش ده. هنگامی که لحظۀ نوشیدن فنجان جانبازی فرا رسید، این الطاف الهی به همراه ایمان زنده تو را قوت قلب خواهد داد. اما هرگز نومید نشو؛ پس از این که کار تو در زمین به پایان رسید، تو نیز خواهی آمد تا با من باشی.“

بعد عیسی با توما و نَتَنائیل صحبت کرد. او به توما گفت: ”توما، به من خدمت می‌کنی؟“ توما پاسخ داد: ”آری خداوند، من اکنون و همیشه به تو خدمت می‌کنم.“ سپس عیسی گفت: ”اگر به من خدمت می‌کنی، به برادرانم در جسم نیز خدمت کن، حتی همانطور که من به تو خدمت کرده‌ام. و در این کار نیک خسته نشو، بلکه به عنوان کسی که توسط خداوند برای این خدمت مهرآمیز منصوب شده است ایستادگی کن. آنگاه که تو به همراه من خدمت خود را در زمین به پایان رساندی، در جلال با من خدمت خواهی کرد. توما، تو باید از شک کردن دست بکشی؛ باید ایمان و آگاهی تو از حقیقت افزایش یابد. مثل یک کودک به خدا ایمان داشته باش اما زیاد بچه‌گانه عمل کردن را متوقف کن. شهامت داشته باش؛ در ایمان قوی باش و در ملکوت خداوند قدرتمند باش.“

سپس استاد به نَتَنائیل گفت: ” نَتَنائیل به من خدمت می‌کنی؟“ و حواری پاسخ داد: ”آری استاد، و با یک عطوفت کامل.“ سپس عیسی گفت: ”پس اگر با تمامی وجود به من خدمت می‌کنی، مطمئن شو که با عطوفت خستگی‌ناپذیر وقف بهروزی برادرانم در زمین باشی. دوستی را با رهنمود خود درآمیز و به فلسفۀ خود محبت اضافه کن. به همنوعان خود خدمت کن، حتی به آن گونه که من به تو خدمت کرده‌ام. همانطور که من مراقب تو بوده‌ام به انسانها وفادار باش. کمتر انتقاد کن؛ از برخی انسانها کمتر انتظار داشته باش و بدین ترتیب میزان ناامیدی خود را کاهش ده. و هنگامی که کار اینجا به پایان رسید، در عالم بالا به همراه من خدمت خواهی کرد.“

بعد از این استاد با متی و فیلیپ صحبت کرد. او به فیلیپ گفت: ”فیلیپ، از من اطاعت می‌کنی؟“ فیلیپ پاسخ داد: ”آری خداوند، من حتی با جانم از تو اطاعت خواهم کرد.“ سپس عیسی گفت: ”اگر از من اطاعت می‌کنی، پس برو به سرزمینهای غیریهودیان و این بشارت خداوند را اعلام کن. پیامبران به تو گفته‌اند اطاعت کردن بهتر از قربانی کردن است. تو از طریق ایمان یک فرزند خداشناس ملکوت خداوند شده‌ای. تنها یک قانون برای اطاعت کردن وجود دارد، و آن این فرمان است که پیش بروی و بشارت ملکوت خداوند را اعلام کنی. از ترسیدن از انسانها دست بکش؛ از موعظۀ مژدۀ حیات جاودان به همنوعانت که در تاریکی پژمرده شده‌اند و مشتاق نور حقیقت هستند نترس. فیلیپ دیگر هیچگاه خود را با پول و مال مشغول نکن. تو اکنون آزادی که درست مثل برادرانت خبر خوش را موعظه کنی. و من پیش از تو خواهم رفت و حتی تا پایان با تو خواهم بود.“

و سپس استاد در گفتگو با متی پرسید: ”متی تو در قلبت هست که از من اطاعت کنی؟“ متی پاسخ داد: ”آری خداوند، من کاملاً وقف انجام خواست تو هستم.“ سپس استاد گفت: ”متی، اگر از من اطاعت می‌کنی، برو این بشارت ملکوت خداوند را به تمامی مردمان آموزش ده. تو دیگر چیزهای مادی زندگی را به برادرانت نخواهی داد؛ از این پس تو نیز باید مژدۀ نجات معنوی را اعلام کنی. از حالا به بعد تنها به اطاعت از مأموریت خود برای موعظۀ این بشارت ملکوت پدر چشم بدوز. همانطور که من خواست پدر را در زمین به انجام رسانده‌ام، تو نیز مأموریت الهی را به انجام خواهی رساند. به یاد داشته باش که یهودی و غیریهودی هر دو برادران تو هستند. هنگامی که حقایق نجات دهندۀ بشارت ملکوت آسمانی را اعلام می‌کنی از هیچ انسانی نترس. و جایی که من بروم، تو به زودی خواهی آمد.“

سپس او با دوقلوهای حَلفی، یعقوب و یهودا، قدم زد و صحبت کرد، و در صحبت با هر دو آنها پرسید: ”یعقوب و یهودا، به من باور دارید؟“ و هنگامی که آنها هر دو پاسخ دادند، ”آری استاد، ما یقیناً باور داریم“، او گفت: ”من به زودی شما را ترک خواهم کرد. شما می‌بینید که من از پیش در جسم شما را ترک کرده‌ام. پیش از آن که نزد پدرم بروم من فقط مدتی کوتاه در این شکل می‌مانم. شما به من باور دارید — شما حواریون من هستید، و همیشه خواهید بود. بعد از رفتن من، و بعد از این که از قضا به کاری که پیش از زندگی کردن با من انجام می‌دادید بازگشتید، به باورمندی به من و یاد آوردن همنشینی با من ادامه دهید. هرگز اجازه ندهید تغییر در کار ظاهریتان پیمان شما را تحت تأثیر قرار دهد. تا پایان روزهایتان در زمین به خداوند ایمان داشته باشید. هرگز فراموش نکنید که هنگامی که یک فرزند با ایمان خداوند هستید تمامی کارهای نیک منشانۀ عالم مقدس هستند. هیچ کاری را که یک فرزند خداوند انجام می‌دهد نمی‌تواند عادی باشد. از این رو، از این لحظه به بعد کارتان را برای خدا انجام دهید. و هنگامی که کارتان در این دنیا به پایان رسید، من دنیاهای دیگر و بهتری دارم که به همین گونه برای من در آنجا کار خواهید کرد. و من در تمامی این کارها، در این دنیا و در دنیاهای دیگر، با شما کار خواهم کرد، و روح من در شما سکنی خواهد گزید.“

تقریباً ساعت ده بود که عیسی از دیدارش با دوقلوهای حَلفی بازگشت، و همینطور که حواریون را ترک می‌کرد گفت: ”بدرود، تا این که فردا در هنگام ظهر در کوه انتصابِ شما با همگی شما دیدار کنم.“ پس از این که او بدین گونه سخن گفت، از نظر آنها محو گردید.

3- در کوه انتصاب

در ظهر شنبه، 22 آوریل، یازده حواری با قرار قبلی در تپۀ نزدیک کفرناحوم گرد آمدند، و عیسی در میان آنان ظاهر گشت. این دیدار در همان کوهی رخ داد که استاد آنها را به عنوان حواریون خود و به عنوان سفیران ملکوت پدر در زمین تعیین کرده بود. و این چهاردهمین تجلی مورانشیایی استاد بود.

در این هنگام یازده حواری در یک دایره پیرامون استاد زانو زدند و از او شنیدند که مسئولیتها را تکرار کرد و دیدند او صحنۀ انتصاب را از نو به اجرا درآورد، حتی به همان گونه که در ابتدا برای کار ویژۀ ملکوت خداوند تعیین شده بودند. و تمامی این کار برای آنها به صورت یک خاطرۀ تقدیس و انتصاب پیشین آنها برای خدمت به پدر، به جز دعای استاد، بود. هنگامی که استاد — عیسی مورانشیا — اکنون دعا می‌کرد، آن با چنان نوای شکوهمند و کلام قدرتمندی بود، که نظیر آن را حواریون هرگز از پیش نشنیده بودند. استاد آنها اکنون به صورت کسی که در جهان خودش تمامی قدرت و اختیار به دستش سپرده شده بود با حکمرانان جهانها صحبت می‌کرد. و این یازده مرد هرگز این تجربۀ وقف مجدد مورانشیایی به پیمانهای پیشین سفیر بودن را فراموش نکردند. استاد درست یک ساعت را در این کوه با سفیرانش گذراند، و پس از این که به گونه‌ای پرمهر با آنها خداحافظی کرد از نظر آنان محو گردید.

و هیچکس عیسی را برای یک هفتۀ کامل ندید. حواریون به راستی هیچ تصوری از این که چه باید کنند نداشتند. آنها نمی‌دانستند که آیا استاد نزد پدر رفته است یا خیر. آنها در این وضعیت بلاتکلیفی در بیت صیدا موقتاً ماندند. آنها می‌ترسیدند که مبادا اگر به ماهیگیری بروند او به دیدار آنها بیاید و آنها نتوانند او را ببینند. در طول تمامی این هفته عیسی با مخلوقات مورانشیا در زمین و با امور گذار مورانشیا که در این دنیا تجربه می‌کرد مشغول بود.

4- گردهمایی در کنار دریاچه

خبر پدیداریهای عیسی در سرتاسر جلیل در حال پخش شدن بود، و هر روز تعداد فزاینده‌ای از ایمانداران به منزل زبدیها وارد می‌شدند تا در رابطه با از مرگ برخاستن استاد پرس و جو کنند و حقیقت را دربارۀ این پدیداریهای گفته شده دریابند. پطرس در آغاز هفته خبر داد که در سبت بعدی در ساعت سه بعد از ظهر یک گردهمایی عمومی در کنار دریاچه برگزار می‌شود.

از این رو در شنبه، 29 آوریل در ساعت 3 بیش از پانصد ایماندار از حول و حوش کفرناحوم در بیت صیدا گرد آمدند تا نخستین موعظۀ پطرس را از هنگام از مرگ برخاستن عیسی بشنوند. حواری در بهترین وضعیت روحی خود بود، و بعد از این که سخنرانی پرجاذبۀ خود را به پایان رساند، تعداد اندکی از شنوندگان او شک داشتند که استاد از مرگ برخاسته است.

پطرس با این گفتار موعظۀ خود را به پایان رساند: ”ما تصدیق می‌کنیم که عیسی ناصری نمرده است؛ ما اعلام می‌کنیم که او از قبر برخاسته است. ما اعلام می‌داریم که او را دیده‌ایم و با او صحبت کرده‌ایم.“ درست در هنگامی که او این اعلام ایمان را به پایان رساند، آنجا در کنار او، در دید کامل تمامی این مردم استاد در شکل مورانشیا ظاهر گشت، و با لحن آشنا با آنها سخن گفت. او گفت: ”درود بر شما، و من آرامش خود را به شما می‌دهم.“ هنگامی که او بدین گونه پدیدار گشت و با آنها چنین سخن گفت، از نظر آنها محو گردید. این پانزدهمین تجلی مورانشیایی عیسیِ از مرگ برخاسته بود.

وقتی که یازده تن در کوه انتصاب با استاد در گفتگو بودند به دلیل برخی چیزها که به آنها گفته شد، حواریون چنین برداشت کردند که استادِ آنها در برابر یک گروه از ایمانداران جلیل فوراً یک ظهور علنی به عمل می‌آورد، و این که بعد از این که او چنین کرد، آنها باید به اورشلیم بازگردند. از این رو، در سحرگاه روز بعد، یکشنبه 30 آوریل، یازده تن بیت صیدا را به مقصد اورشلیم ترک کردند. آنها در مسیر رفتن به اردن آموزش و موعظۀ زیادی انجام دادند، طوری که نتوانستند پیش از دیر وقت چهارشنبه، سوم مه به منزل مرقسها در اورشلیم برسند.

این برای یوحنا مرقس یک بازگشت غمناک به منزل بود. درست چند ساعت پیش از آن که او به منزل برسد، پدرش، ایلیا مرقس، به خاطر یک خون‌ریزی مغزی به طور ناگهانی درگذشت. اگر چه فکر حتمی بودنِ از مرگ برخاستن مرده برای تسکین اندوه حواریون بسیار مؤثر بود، در همان حال آنها به خاطر از دست دادن دوست خوبشان که حتی در لحظات دشواری و ناامیدی زیاد حامی استوار آنها بود به راستی سوگواری کردند. یوحنا مرقس برای تسکین مادرش هر کاری را که می‌توانست انجام داد، و با سخن گفتن از جانب او، از حواریون دعوت کرد تا منزل او را همچنان منزلگاه خود تلقی کنند. و یازده تن تا بعد از روز پنطیکاست این اتاق بالا را ستاد مرکزی خود ساختند.

حواریون عمداً بعد از فرارسیدن شب وارد اورشلیم شدند تا توسط مراجع یهودی دیده نشوند. آنها همچنین در رابطه با مراسم ختم ایلیا مرقس به طور علنی ظاهر نشدند. آنها در تمامی روز بعد در این اتاق پر رویداد بالا در انزوای خاموش باقی ماندند.

در پنجشنبه شب حواریون در این اتاق بالا یک گردهمایی بسیار خوب داشتند و همگی به جز توما، شمعون غیور، و دوقلوهای حَلفی پیمان بستند که به موعظۀ عمومی بشارت نوین عیسیِ از مرگ برخاسته دست زنند. نخستین گامهای تغییر بشارت ملکوت خداوند ­— فرزندی با خدا و برادری با انسان — به اعلام از مرگ برخاستن عیسی از پیش آغاز شده بود. نَتَنائیل با این تغییر در بار مسئولیتِ پیام عمومیِ آنها مخالفت می‌ورزید، اما او نمی‌توانست در برابر کلام زیبای پطرس مقاومت کند، و همچنین نمی‌توانست بر شور و شوق حواریون به ویژه زنان ایماندار چیره شود.

و بدین ترتیب، تحت رهبری قاطع پطرس و پیش از آن که استاد به پدر صعود کند، نمایندگان خوش نیت او آن روند حساس تغییر تدریجی و قطعی مذهب عیسی به یک شکل نوین و اصلاح شدۀ مذهبی پیرامون عیسی را آغاز کردند.

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©