مقالۀ 65 کنترل فراگیر تکامل
نسخۀ پیشنویس
مقالۀ 65
کنترل فراگیر تکامل
حیات بنیادین تکاملی مادی — حیاتِ پیش ذهن — فرمولبندی کنترلگران استاد فیزیکی و خدمت حیاتبخش هفت روح استاد در پیوند با معاضدت فعال حاملین منصوب شدۀ حیات میباشد. در نتیجۀ عملکرد هماهنگ این خلاقیت سهگانه، ظرفیت ارگانیسمی فیزیکی برای ذهن — مکانیسمهای مادی برای واکنش هوشمند نسبت به محرکهای بیرونی محیط، و بعدها نسبت به محرکهای درونی، تأثیراتی که در خود ذهن ارگانیسم منشأ مییابد، به وجود میآید.
بنابراین سه سطح جداگانۀ ایجاد و تکامل حیات وجود دارد:
1- حیطۀ انرژی فیزیکی — ایجاد ظرفیت ذهنی.
2- خدمت ذهنی ارواح یاور — که در ظرفیت روحی اثر میگذارند.
3- بهرهمند سازی روحی ذهن انسان — که به اعطای تنظیم کنندۀ فکر میانجامد.
سطوح مکانیکی و غیرقابل آموزش واکنش محیطی ارگانیسم، حوزههای کنترلگران فیزیکی میباشند. ارواح یاور ذهن، انواع انطباق پذیر یا غیرمکانیکی و قابل آموزش ذهن — آن مکانیسمهای واکنشی ارگانیسمها که قادرند از تجربه بیاموزند — را فعال ساخته و تنظیم میکنند. و همانطور که یاوران روحی بدین گونه پتانسیلهای ذهنی را تحت کنترل درمیآورند، حاملین حیات نیز درست تا لحظۀ پدیداری ارادۀ انسانی — توان شناخت خداوند و نیروی انتخاب برای پرستش وی — کنترل اختیاری قابل ملاحظهای روی جنبههای محیطی پروسههای تکاملی اعمال میکنند.
این کارکرد یکپارچۀ حاملین حیات، کنترلگران فیزیکی، و یاوران روحی است که مسیر تکامل ارگانیک در کرات مسکونی را تحت تأثیر قرار میدهد. و به این دلیل است که تکامل — در یورنشیا یا در جای دیگر — همیشه هدفمند است و هرگز تصادفی نیست.
1- کارکردهای حاملین حیات
حاملین حیات از پتانسیل دگرگونی شخصیت بهرهمند هستند، طوری که رستههای اندکی از مخلوقات از آن برخوردارند. این پسران جهان محلی قادرند در سه فاز متنوع وجود عمل نمایند. آنها معمولاً وظایف خود را به عنوان پسران فاز میانی اجرا میکنند؛ این حالتِ منشأ آنان میباشد. اما ممکن نیست یک حامل حیات در چنین مرحلۀ وجود بتواند در حوزههای الکتریکی - شیمیایی به عنوان یک سازندۀ انرژیهای فیزیکی و ذرات مادی عمل نماید و آنها را به واحدهای وجودِ زنده تبدیل سازد.
حاملین حیات قادرند در سه سطح زیرین عمل نمایند و مینمایند:
1- سطح فیزیکیِ الکتریکی - شیمیایی.
2- فاز میانی معمول وجود نیمه مورانشیایی.
3- سطح پیشرفتۀ نیمه روحی.
هنگامی که حاملین حیات برای کار کاشت حیات آماده میشوند، و پس از این که مکانهای انجام چنین کاری را انتخاب کردند، کمیسیون فرشتۀ اعظم برای دگردیسیِ حاملین حیات را فرا میخوانند. این گروه در بر گیرندۀ ده رسته از شخصیتهای گوناگون، شامل کنترلگران فیزیکی و همکاران آنان، میباشد و ریاست آن را رئیس فرشتگان اعظم که به فرمان جبرئیل و با اجازۀ قدمای ایامها در این مقام عمل میکند، به عهده دارد. وقتی که این موجودات به طور صحیح در ارتباط مداری قرار میگیرند میتوانند چنان تغییراتی در حاملین حیات به وجود آورند که آنها را قادر سازد فوراً در سطوح فیزیکیِ الکتریکی - شیمیایی عمل نمایند.
بعد از این که الگوهای حیات تدوین شدند و سازمانهای مادی به طور شایسته تکمیل گردیدند، نیروهای فوق مادی مربوط به تکثیر حیات بلافاصله فعال میشوند و حیات به وجود میآید. در آن هنگام حاملین حیات فوراً به فاز میانی عادی وجود شخصیت خود باز میگردند. آنها در آن حالت میتوانند واحدهای زنده را تحت کنترل درآورده و روی ارگانیسمهای در حال تکامل با مهارت دست به عمل زنند، گر چه فاقد کلیۀ تواناییها برای سازمان دادن — آفریدنِ — الگوهای جدید مادۀ زنده میباشند.
پس از این که تکامل ارگانیک مسیر مشخصی را طی نمود و ارادۀ آزاد نوع بشری در بالاترین ارگانیسمهای در حال تکامل ظاهر گشت، حاملین حیات یا باید سیاره را ترک کنند یا پیمان ترک کار ببندند، یعنی باید عهد کنند که از کلیۀ تلاشها برای اثر گذاری بیشتر روی مسیر تکامل ارگانیک خودداری میکنند. و هنگامی که آن حاملین حیاتی که به طور داوطلبانه پیمان میبندند به عنوان مشاوران آیندۀ آنهایی که شکوفایی مخلوقات ارادی به تازگی تکامل یافته به آنان محول شده، روی سیاره باقی بمانند، یک کمیسیون دوازده نفره که ریاست آن را رئیس ستارگان عصر به عهده دارد و با اتوریتۀ حکمران سیستم و اجازۀ جبرئیل عمل مینماید فرا خوانده میشود؛ و بلافاصله این حاملین حیات به سومین فاز وجود شخصیت — سطح نیمه روحی وجود — تغییر شکل میدهند. و من از ایام اندان و فانتا در این سومین فاز وجود در یورنشیا عمل کردهام.
ما در انتظار فرا رسیدن زمانی هستیم که جهان در نور و حیات استقرار یابد و ما به چهارمین مرحلۀ ممکن وجود که ما در آن کاملاً روحی خواهیم بود گام بگذاریم. اما هرگز برای ما آشکار نگشته که از طریق چه تکنیکی میتوانیم به این حالت مطلوب و پیشرفته دست یابیم.
2- چشمانداز تکاملی
داستان فراز انسان از گیاه دریایی به سروری آفرینش زمینی به راستی یک رمان تقلای بیولوژیک و بقای ذهن میباشد. نیاکان اولیۀ انسان عملاً گل و لای و لجن کف اقیانوس در خلیجهای راکد و دارای آب گرم و مردابهای خطوط پهناور ساحلی دریاهای باستانی درون مرزی بودند، همان آبهایی که حاملین حیات سه کاشت مستقل حیات را در آنها در یورنشیا برقرار ساختند.
انواع بسیار کمی از نمونههای اولیۀ گیاهان دریایی که در آن تغییرات دورهای شرکت کردند امروزه زنده هستند، تغییراتی که منجر به پیدایش ارگانیسمهای شبیه حیوان بینابینی گردید. اسفنجها بازماندگان یکی از این انواع اولیۀ بینابینی هستند، آن ارگانیسمهایی که از طریق آنها گذار تدریجی از گیاه به حیوان به وقوع پیوست. این اشکال اولیۀ گذرا، در حالی که همانند اسفنجهای امروزی نبودند، بسیار شبیه آنان بودند. آنها به راستی ارگانیسمهای بینابینی بودند، نه گیاه و نه حیوان. اما آنها سرانجام به پیدایش اشکال واقعی حیات حیوانی منجر شدند.
باکتریها، ارگانیسمهای سادۀ گیاهی که دارای طبیعتی بسیار ابتدایی هستند، از پگاه اولیۀ حیات تغییر بسیار اندکی کردهاند. آنها حتی درجهای از قهقرا را در رفتار انگلی خود به نمایش میگذارند. بسیاری از قارچها نیز نمایشگر یک حرکت قهقرایی در تکامل هستند. آنها گیاهانی هستند که توان کلروفیل سازی خویش را از دست دادهاند و کم و بیش انگلی شدهاند. اکثر باکتریهایی که موجب بیماری میشوند و گروههای ویروسی کمکی آنان، به راستی به این گروه از قارچهای انگلی نابکار تعلق دارند. در طول اعصار بینابین، تمامی عالم گستردۀ حیات گیاهی از نیاکانی به وجود آمده است که باکتریها نیز از آنها سرچشمه گرفتهاند.
نوع بالاتر پیشزیِ حیات حیوانی به زودی ظاهر گشت، و به طور ناگهانی ظاهر گشت. و از این ایام بسیار دور آمیب، نمونۀ ارگانیسم حیوانی تک سلولی، از گذشتهها آمده است ولی مقدار اندکی تغییر یافته است. او امروزه همانطور به جست و خیز مشغول است که در آن هنگام که آخرین و بزرگترین دستاورد در تکامل حیات بود. این موجود بسیار کوچک و عموزادههای پیشزی او برای آفرینش حیوانی چیزی هستند که باکتریها برای عالم گیاهی میباشند. آنها نمایانگر بقای نخستین گامهای اولیۀ تکاملی در تمایز حیات، به همراه شکست پیدایش بعدی میباشند.
در زمانی نه چندان زیاد نمونههای اولیۀ تک سلولی حیوانی، خود را به صورت گروهی با هم مرتبط ساختند، ابتدا در طرح جلبکهای دمدار و در مدتی کوتاه در امتداد خطوط هیدرا و چتر دریایی. باز هم بعدها ستارههای دریایی، سوسنهای سنگی، توتیان دریایی، خیارهای دریایی، هزار پاها، حشرات، عنکبوتها، سخت پوستان، و گروههای بسیار نزدیک به کرمها و زالوها که به زودی با نرم تنان — اویستر، اختاپوس، و حلزون — دنبال شدند، به وجود آمدند. صدها صد موجود در این فاصله به وجود آمده و از بین رفتند. فقط به آنهایی اشاره میشود که در این تقلای بسیار طولانی بقا یافتند. چنین نمونههای غیرپیشرو، به همراه خانوادۀ ماهیان که بعدها پدیدار گشتند، امروزه نمایانگر انواع بیحرکت حیوانات اولیه و پایینتر، شاخههای درخت حیات که نتوانستند پیشرفت کنند میباشند.
بدین ترتیب صحنه برای ظهور اولین حیوانات دارای ستون فقرات، ماهیان، آماده گشت. از این خانوادۀ ماهیان دو موجود تغییر یافتۀ بیمانند پدیدار گشت، قورباغه و سمندر. و قورباغه بود که آغازگر یک سلسله از دگرسان سازیهای حیات حیوانی که نهایتاً به ظهور خود انسان منجر شد گردید.
قورباغه یکی از آغازینترین نیاکان بقا یافتۀ نژاد بشری میباشد. ولی او نیز نتوانست پیشرفت کند و امروزه بیشتر به صورت آن ایام دور بقا یافته است. قورباغه تنها نوع نیای نژادهای آغازین اولیه میباشد که اکنون در روی زمین زندگی میکند. نژاد بشری از هیچ نیای بقا یافته بین قورباغه و مردم اسکیمو برخوردار نیست.
قورباغهها موجب پیدایش خزندگان شدند. خزندگان یک خانوادۀ بزرگ حیوانی هستند که عملاً از بین رفتهاند، اما پیش از نابودی موجب منشأ یافتن کل خانوادۀ پرندگان و انواع بیشمار پستانداران شدند.
احتمالاً یگانه جهش بزرگ کل تکامل پیش بشری زمانی به وقوع پیوست که خزنده به پرنده تبدیل شد. انواع پرندگان امروز — عقابها، مرغابیها، کبوتران، و شترمرغها — تماماً از خزندگان غولپیکر زمانهای بسیار دور پیشین برآمدند.
انواع خزندگان که از خانوادۀ قورباغه برآمدند امروزه توسط چهار بخش بقا یافته نمایندگی میشوند: دو نوع غیرپیشرفته، مارها و مارمولکها، به همراه عموزادههای خود، تمساحها و لاک پشتان؛ یک نوع بخشاً پیشرفته، خانوادۀ پرنده و چهارمی، نیاکان پستانداران و خط مستقیم نزول نوع بشری. اما جثۀ عظیم خزندگان پیشین که گر چه مدتهاست از بین رفتهاند، در فیل و ماستودون انعکاس یافت، در حالی که اشکال ویژۀ آنها در کانگوروهای جهنده دوام یافت.
فقط چهارده شاخه در یورنشیا پدیدار شده است، که ماهیان آخرین آنها بودند، و از دوران پرندگان و پستانداران هیچ طبقۀ جدیدی به وجود نیامده است.
از یک دایناسور خزندۀ متحرک کوچک گوشتخوار ولی دارای مغز نسبتاً بزرگ بود که پستانداران جفتدار ناگهان پدیدار گشتند. این پستانداران به سرعت و به طرق متعدد متفاوت تکامل یافتند و نه تنها موجب پیدایش اقسام معمول امروزی شدند، بلکه به صورت انواع دریایی نظیر نهنگها و فکها و به صورت هوانوردان مثل خانوادۀ خفاش نیز تکامل یافتند.
از این رو انسان از پستانداران بالاتر که اساساً از کاشت غربی حیات در دریاهای باستانی محفوظ شرقی - غربی سرچشمه گرفتند به وجود آمد. گروههای شرقی و مرکزی ارگانیسمهای زنده در ابتدا به گونهای مطلوب به سمت نیل به سطوح پیش بشری وجود حیوانی داشتند پیش میرفتند. اما با گذشت اعصار، کانون شرقی کاشت حیات نتوانست به سطح رضایتبخش وضع هوشمند پیش بشری دست یابد و چنان به طور مکرر و جبران ناپذیر بالاترین نمونههای پلاسمای جرمی خود را از دست داد که برای همیشه از توان ترمیم پتانسیلهای بشری محروم گشت.
چون کیفیت ظرفیت ذهن برای توسعه در این گروه شرقی به طور یقین پایینتر از کیفیت دو گروه دیگر بود، حاملین حیات با رضایت مسئولین خود طوری محیط را تحت کنترل قرار دادند که این تیرههای پیش بشری پست حیات در حال تکامل را هر چه بیشتر حذف کنند. برای کلیۀ نمودهای خارجی، حذف این گروههای پست مخلوقات تصادفی بود، اما در واقع تماماً هدفمند بود.
بعدها در آشکار ساختن تکاملی موجود هوشمند، نیاکان لمور نوع بشر در آمریکای شمالی بارها پیشرفتهتر از مناطق دیگر بودند و از این رو هدایت شدند که از صحنۀ غربی کاشت حیات از روی پل زمینی برینگ در امتداد ساحل به جنوب غربی آسیا مهاجرت کنند، یعنی مکانی که در آن به تکامل ادامه داده و از طریق اضافه شدن برخی تیرههای گروه مرکزی حیات بهرهمند شوند. بدین ترتیب انسان از میان برخی تیرههای غربی و مرکزی حیات، اما در نواحی مرکزی تا نزدیک به شرقی به وجود آمد.
حیاتی که در یورنشیا کاشته شد بدین طریق تا عصر یخبندان تکامل یافت. در آن هنگام خود انسان ابتدا ظاهر شد و دوران پرحادثۀ زندگانی سیارهای خویش را آغاز نمود. و این ظهور انسان بدوی در کرۀ زمین در طول عصر یخبندان تنها یک تصادف نبود، بلکه از روی طراحی صورت گرفت. شدت و سختی آب و هوای عصر یخبندان، از هر جهت با مقصود ایجاد یک نوع موجود بشری مقاوم در برابر سرما که از عطیۀ فوقالعادۀ بقا برخوردار باشد انطباق داشت.
3- شکوفایی تکامل
به سختی ممکن است بسیاری از رخدادهای عجیب و ظاهراً غیرطبیعی پیشرفت اولیۀ تکاملی را برای ذهن امروزی بشری توضیح داد. طی تمامی این تکامل ظاهراً عجیب چیزهای زنده یک طرح هدفمند عمل میکرد. اما ما اجازه نداریم که از روی دلخواه در تکامل الگوهای حیات، پس از این که شروع به عمل کردند، دخالت کنیم.
حاملین حیات میتوانند هر منبع طبیعی ممکن را به کار بندند و از هر وضعیت مناسب یا از کلیۀ آنها که پیشرفت تکاملی تجربۀ حیات را بهبود میدهد استفاده نمایند، اما ما اجازه نداریم در رفتار و مسیر تکامل گیاه یا حیوان به طور مکانیکی دخالت نموده یا از روی دلخواه آن را تحت کنترل درآوریم.
شما اطلاع یافتهاید که انسانهای یورنشیا از طریق تکامل قورباغۀ بدوی به وجود آمدند، و این که این تیرۀ در حال صعود که به طور بالقوه در یک قورباغۀ تنها حمل میشد، در یک موقعیت مشخص با فاصلۀ اندکی از نابودی جان به در برد. اما نباید چنین استنباط کرد که تکامل نوع بشر در این مقطع زمانی با یک سانحه از بین میرفت. در همان لحظه ما در حال مشاهده و پرورش حدوداً هزار تیرۀ در حال جهش و متفاوت حیات و واقع در مکانهای دور بودیم که میتوانستند به جانب الگوهای گوناگون متفاوت تکامل پیش بشری هدایت شوند. این قورباغۀ ویژۀ نیایی، نمایانگر سومین انتخاب ما بود. دو تیرۀ پیشین حیات به رغم تمامی تلاشهای ما در جهت حفظ آنها از بین رفتند.
حتی از دست دادن اندان و فانتا پیش از این که صاحب فرزند شوند، گر چه تکامل بشری را به تعویق میانداخت، از آن جلوگیری نمیکرد. به دنبال ظهور اندان و فانتا و پیش از این که پتانسیلهای در حال جهش بشری حیات حیوانی به انتها رسند، حدود هفت هزار تیرۀ مطلوب که میتوانستند به قسمی از نوع بشریِ تکامل منجر شوند به وجود آمد. و بسیاری از این تیرههای بهتر متعاقباً جذب شاخههای متنوع نوع در حال گسترش بشری شدند.
مدتها پیش از این که پسر و دختر ماتریال، ارتقا دهندگان بیولوژیک، به یک سیاره وارد شوند، پتانسیلهای بشری نوع حیوان در حال تکامل تماماً به انتها رسیده است. این وضعیت بیولوژیک حیات حیوانی از طریق پدیدۀ سومین فاز بسیج روح یاور برای حاملین حیات فاش میشود. این پدیده به طور همزمان با به انتها رسیدن ظرفیت کل حیات حیوانی برای منشأ دادن پتانسیلهای جهشی افراد پیش بشر، به طور اتوماتیک به وقوع میپیوندد.
نوع بشر در یورنشیا باید مشکلات تکامل انسانی را با تیرههای بشری که داراست حل نماید. هیچ نژاد دیگری از منابع پیش بشری در سرتاسر تمامی زمان آینده به وجود نخواهد آمد. اما این واقعیت مانع احتمال نیل به سطوح بسیار بالاتر تکامل بشری از طریق پرورش هوشمند پتانسیلهای تکاملی که هنوز در نژادهای انسانی موجودند نمیشود. انسان باید آنچه را که ما، حاملین حیات، در جهت پرورش و حفظ تیرههای حیات، پیش از پدیداری ارادۀ انسانی میکنیم، پس از چنین رخدادی و متعاقب کنارهگیری ما از شرکت فعال در تکامل، برای خود انجام دهد. به طور کلی، سرنوشت تکاملی انسان در دستان خود وی قرار دارد، و هوشمندی علمی باید دیر یا زود جانشین عملکرد اتفاقی انتخاب کنترل ناشدۀ طبیعی و بقای شانسی گردد.
و در بحث پیرامون شکوفایی تکامل، اشتباه نیست به این امر اشاره شود که در آیندۀ طولانی پیش رو، هنگامی که شما ممکن است زمانی به یک سپاه حاملین حیات ملحق شوید، فرصت فراوان و کافی خواهید داشت که در طرحها و تکنیک سرپرستی و کاشت حیات پیشنهادات خود را عرضه نمایید و دست به بهبودهای ممکن بزنید. صبور باشید! اگر شما نظرات خوبی داشته باشید، اگر افکار شما با روشهای بهتر نظارت برای هر قسمت از قلمروهای جهان خلاق باشد، قطعاً این فرصت را خواهید داشت که آنها را برای همکارانتان و سرپرستان همیارتان در اعصاری که خواهد آمد ابراز دارید.
4- ماجرای یورنشیا
از این واقعیت چشم پوشی نکنید که یورنشیا به عنوان یک کرۀ آزمایشی حیات به ما واگذار گردید. در این سیاره ما شصتمین تلاش خویش را برای تغییر، و در صورت امکان، بهبود انطباق سِتانیاییِ طرحهای حیات نبادان به عمل آوردیم، و سند آن موجود است که ما به تغییرات سودمند بیشماری در الگوهای شاخص حیات دست یافتیم. به طور مشخص، ما در یورنشیا به حدود بیست و هشت ویژگی تغییر و تبدیل حیات که در طی تمام زمان آینده در خدمت تمامی نبادان خواهد بود دست یافته و به گونهای موفقیتآمیز آنها را آشکار ساختهایم.
اما برقراری حیات در هیچ کرهای، به این مفهوم که به چیزی امتحان نشده و ناشناخته مبادرت شود، هرگز آزمایشی نیست. تکامل حیات تکنیکی است که پیوسته پیشرو، ناهمسان، و متنوع است، اما هرگز تصادفی، کنترل ناشده، و نیز کاملاً آزمایشی، به مفهوم اتفاقی بودن آن، نیست.
بسیاری از مشخصات حیات بشری نشانههای بسیار فراوانی عرضه میدارد که پدیدۀ وجود انسانی به گونهای هوشمند برنامهریزی شده است، و این که تکامل ارگانیک یک تصادف صرف کیهانی نیست. هنگامی که یک سلول زنده صدمه میبیند، دارای توان تولید برخی مواد شیمیایی است که قادرند سلولهای نرمال همسایه را تحریک و فعال نمایند، طوری که آنها فوراً شروع به ترشح برخی مواد که پروسۀ درمان زخم را تسهیل مینماید میکنند. و در همان هنگام، این سلولهای نرمال و صدمه ندیده شروع به تکثیر میکنند. آنها در واقع برای تعویض سلولهای همتا که ممکن است در اثر تصادف از بین رفته باشند، شروع به کار تولید سلولهای جدید مینمایند.
این کنش و واکنش شیمیایی که به درمان زخم و تولید مجدد سلول مربوط میباشد نمایانگر فرمولی است که حاملین حیات انتخاب نموده و شامل بیش از یکصد هزار حالت و شکل فعل و انفعالات محتمل شیمیایی و واکنشهای بیولوژیک میباشد. پیش از آن که حاملین حیات برای آزمایش حیات یورنشیا سرانجام به انتخاب این فرمول بسنده کنند، بیش از نیم میلیون آزمایش مشخص توسط آنان در آزمایشگاههایشان صورت گرفت.
وقتی که دانشمندان یورنشیا از این مواد شیمیایی شفا دهنده اطلاع بیشتری یابند، در درمان صدمات کارآمدتر میشوند و به طور غیرمستقیم در مورد کنترل برخی بیماریهای جدی بیشتر مطلع خواهند شد.
از زمانی که حیات در یورنشیا برقرار گردید، حاملین حیات این تکنیک شفا دهنده را بهبود دادهاند، طوری که این تکنیک در یک کرۀ دیگر سِتانیا عرضه شده است، و این که موجب رهایی بیشتر از درد میشود و کنترل بهتری در ظرفیت تکثیر سلولهای نرمال مربوطه اعمال میکند.
آزمایش حیات یورنشیا دارای اشکال ویژهای بود، اما دو قسمت برجستۀ آن، ظهور نژاد اندانی پیش از تکامل مردمان شش رنگه و ظهور متعاقب همزمان سنگیکهای جهش یافته در یک خانوادۀ تنها بود. یورنشیا اولین کرۀ سِتانیا است که در آن شش نژاد رنگین از یک خانوادۀ بشری پدیدار گشتند. آنها معمولاً در نژادهای گوناگون از جهشهای مستقل در درون تیرۀ پیش بشری حیوانی پدیدار میشوند و بر حسب معمول یک به یک و به طور پی در پی در طی دورههای زمانی طولانی در زمین ظاهر میشوند. این ظهور با انسان سرخ شروع شده و طی گذار از رنگها به نیلی ختم میشود.
یک دگرسانی برجستۀ دیگر از این روال، ورود دیرهنگام پرنس سیارهای بود. به عنوان یک قاعده، پرنس حدوداً در هنگام به وجود آمدن اراده در یک سیاره ظاهر میشود. و اگر چنین طرحی دنبال میشد، کلیگسشیا به جای این که تقریباً پانصد هزار سال بعد از ایام اندان و فانتا و همزمان با ظهور شش نژاد سنگیک به یورنشیا بیاید ممکن بود حتی در طی دوران زندگی آنان میآمد.
در یک سیارۀ مسکونی معمولی، به دنبال تقاضای حاملین حیات در هنگام ظهور اندان و فانتا یا مدتی بعد از آن یک پرنس سیارهای اعطا میگردد. اما از آنجا که یورنشیا به صورت یک سیارۀ تغییر و تبدیل حیات تعیین شده بود، بر طبق قرار قبلی، ناظران ملک صادق که تعدادشان دوازده نفر بود، به عنوان مشاوران حاملین حیات و به عنوان سرپرستان سیاره، تا هنگام ورود متعاقب پرنس سیارهای، اعزام گشتند. این ملک صادقها در هنگام تصمیم اندان و فانتا که تنظیم کنندگان فکر را قادر ساخت در اذهان انسانی آنان سکنی گزینند، آمدند.
در یورنشیا تلاشهای حاملین حیات برای بهبود الگوهای حیات سِتانیا ناچاراً به تولید بسیاری از اشکال ظاهراً بیفایدۀ حیات گذار انجامید. اما منافعی که تا آن زمان عاید شد، کافی است که تغییرات طرحهای استاندارد حیات را در یورنشیا توجیه نماید.
ما قصد داشتیم یک تجلی اولیۀ اراده را در حیات تکاملی یورنشیا ایجاد نماییم و موفق شدیم. معمولاً اراده پدیدار نمیگردد تا این که مدتها از موجودیت نژادهای رنگین بگذرد. معمولاً اولین آن در میان نمونههای برتر انسان سرخ پدیدار میگردد. کرۀ شما تنها سیارۀ سِتانیا است که نوع بشری اراده در یک نژاد پیش رنگین در آن پدیدار گشته است.
اما ما در تلاش خود برای ایجاد آن مجموعه و ارتباط عوامل ارثی که نهایتاً موجب ظهور نیاکان پستاندار نژاد بشری گردید، با این ضرورت مواجه شدیم که اجازه دهیم صدها و هزاران مجموعه و ارتباط عوامل ارثی دیگر و نسبتاً بیفایده به وقوع پیوندند. همینطور که در تاریخ گذشتۀ سیاره کاوش میکنید، بسیاری از این فراوردههای جانبی ظاهراً عجیب تلاشهای ما قطعاً چشمان شما را خیره خواهد کرد، و من به خوبی میتوانم درک کنم که برای نگرش محدود بشری برخی از این چیزها چقدر حیرتآور باید باشد.
5- فراز و نشیب حیات و تکامل
برای حاملین حیات مایۀ تأسف بسیار بود که تلاشهای ویژۀ ما برای تغییر حیات هوشمند در یورنشیا از طریق انحرافات فاجعهباری که خارج از کنترل ما بود — خیانت کلیگسشیا و خطای آدم — بسیار در تنگنا قرار گرفت.
اما در سرتاسر این ماجرای بیولوژیک، بزرگترین ناامیدی ما به واسطۀ برگشت برخی از گیاهان بدوی گیاهی به سطوح پیش کلروفیل باکتریهای انگلی در چنین مقیاس گسترده و غیرمنتظره بود. چنین پیامدی در تکامل حیات گیاهی موجب بسیاری بیماریهای مرارتآور در پستانداران بالا، به ویژه در نوع آسیب پذیرتر بشری گردید. هنگامی که ما با این وضعیت مبهوت کننده مواجه شدیم، تا اندازهای مشکلات مربوطه را بیاهمیت تلقی کردیم، زیرا میدانستیم که در هم آمیختگی متعاقب پلاسمای حیات نوع آدم چنان نیروهای مقاوم نژاد مختلط حاصله را تقویت میکند که عملاً آن را در برابر تمامی بیماریهایی که نوع گیاهی ارگانیسم ایجاد میکند مصون میدارد. اما امیدهای ما به سبب بداقبالی خطای آدم به ناامیدی گرایید.
جهان جهانها، از جمله این کرۀ کوچکی که یورنشیا نامیده میشود طوری اداره نمیشود که صرفاً تأیید ما را به دست آورد، یا این که کار ما را تسهیل نماید، تا چه رسد به این که خواستههای ما را برآورده سازد و کنجکاوی ما را ارضا نماید. موجودات خردمند و تماماً قدرتمند که مسئول ادارۀ جهان هستند بدون شک دقیقاً میدانند که چه میکنند؛ و از این رو بر حاملین حیات است و بایستۀ اذهان انسانی است که صبورانه در انتظار باشند و صمیمانه با استیلای خرد، فرمانروایی قدرت، و حرکت پیشرو همکاری نمایند.
البته برای رنج و محنت پاداشهای مشخص، همچون اعطای میکائیل در یورنشیا، وجود دارد. اما صرف نظر از کلیۀ چنین ملاحظاتی، سرپرستان بعدی آسمانی این سیاره نسبت به پیروزی نهایی تکامل نژاد بشری و حقانیت غایی طرحهای اولیه و الگوهای حیاتی ما اطمینان کامل ابراز میکنند.
6- تکنیکهای تکاملی حیات
غیرممکن است به طور دقیق و همزمان، مکان دقیق و سرعت یک شیءِ در حال حرکت را تعیین نمود. هر تلاشی برای اندازهگیریِ هر یک، به طور اجتناب ناپذیر موجب تغییر در دیگری میشود. هنگامی که انسان دست به تجزیه و تحلیل شیمیایی پروتوپلاسم میزند، با یک قسم پارادُکس یکسان مواجه میشود. شیمیدان میتواند خواص شیمیایی پروتوپلاسم مرده را توضیح دهد، اما قادر نیست سازمان فیزیکی یا عملکرد دینامیک پروتوپلاسم زنده را تمیز دهد. دانشمند پیوسته به اسرار حیات نزدیکتر و نزدیکتر میشود، اما هرگز به آنها دست نخواهد یافت. دلیل این امر چیزی جز این نیست که برای تجزیه و تحلیل پروتوپلاسم باید آن را بکشد. پروتوپلاسم مرده دارای وزن یکسانی با پروتوپلاسم زنده است، اما یکسان نیست.
در چیزها و موجودات زنده، عطیۀ اولیۀ انطباق وجود دارد. در هر گیاه زنده یا سلول حیوانی، در هر ارگانیسم زنده — مادی یا روحی — یک میل سیری ناپذیر برای نیل به کامل سازی پیوسته فزایندۀ تعدیل در محیط، انطباق ارگانیسم و تحقق افزایش یافتۀ حیات وجود دارد. این تلاشهای پایان ناپذیر کلیۀ چیزهای زنده، در درون خود گواه وجود یک تکاپوی ذاتی برای کمال هستند.
مهمترین گام در تکامل گیاهی، پیدایش توان کلروفیل سازی بود، و دومین پیشرفت بزرگ، تکامل هاگ به تخمِ پیچیده بود. هاگ به صورت یک عامل مولد بسیار مؤثر است، اما فاقد پتانسیلهای تنوع و گردندگی به هر سو، که ذاتی تخم است، میباشد.
یکی از طولانیترین و پیچیدهترین رخدادها در تکامل نمونههای بالاتر حیوانات، شامل به وجود آمدن توان آهن در سلولهای در حال گردش خون برای ایفای نقش دوگانۀ حمل اکسیژن و زدودن دیاکسید کربن میشد. و این عملکرد سلولهای قرمز خون روشن میسازد که چگونه ارگانیسمهای در حال تکامل قادرند کارکردهای خود را با محیط در حال دگرگونی یا تغییر انطباق دهند. حیوانات بالاتر، از جمله انسان، بافتهای بدن خود را از طریق عمل آهن سلولهای قرمز خون، که اکسیژن را به سلولهای زنده منتقل میسازد و با همان راندمان دیاکسید کربن را میزداید، با اکسیژن آغشته میسازند. اما میتوان کاری کرد که فلزات دیگر به همین شیوه عمل نمایند. سپیداج برای این کارکرد از مس استفاده میکند، و آبدزدک دریایی وانادیُم را به کار میبندد.
ادامۀ چنین تعدیلات بیولوژیکی، از طریق تکامل دندانها در پستانداران بالاتر یورنشیا نمایان است. تعداد اینها در نیاکان دور انسان به سی و شش عدد میرسید و سپس در انسان اولیه و خویشان نزدیک او یک تعدیل مجدد انطباق یابنده را به سوی سی و دو عدد شروع نمود. اکنون نوع بشر به آرامی به سمت بیست و هشت عدد حرکت میکند. پروسۀ تکامل هنوز به طور فعال و انطباق یابنده در این سیاره در حال پیشرفت است.
اما بسیاری از تعدیلات ظاهراً اسرارآمیز ارگانیسمهای زنده صرفاً شیمیایی و تماماً فیزیکی هستند. در هر لحظۀ زمان، در جریان خون هر موجود بشری احتمال بیش از 15٫000٫000 فعال و انفعالات شیمیایی بین تولید هورمونی یک دوجین غدههای درون تراو وجود دارد.
اشکال پایینتر حیات گیاهی نسبت به محیط فیزیکی، شیمیایی، و الکتریکی کاملاً واکنش نشان میدهند. اما به تدریج که درجهبندی حیات بالا میرود، خدمات ذهنی هفت روح یاور یک به یک به کار میافتند، و ذهن به طور فزاینده متعادل، خلاق، هماهنگ، و مسلط میشود. توان حیوانات برای انطباق خویش با هوا، آب، و زمین، یک عطیۀ فوق طبیعی نیست، بلکه یک تعدیل فوق فیزیکی است.
فیزیک و شیمی به تنهایی نمیتوانند توضیح دهند که چگونه یک موجود بشری از پروتوپلاسم اولیۀ دریاهای باستانی تکامل یافت. توان یادگیری، حافظه، و واکنش متفاوت نسبت به محیط، عطیۀ ذهن است. قوانین فیزیک نسبت به آموزش واکنش نشان نمیدهند. آنها جهش ناپذیر و غیرقابل تغییر هستند. فعل و انفعالات شیمیایی از طریق تحصیل تغییر نمییابند؛ آنها ثابت و قابل اطمینان هستند. صرف نظر از وجودِ مطلق کامل، فعل و انفعالات الکتریکی و شیمیایی قابل پیشبینی هستند. اما ذهن میتواند از طریق تجربه سود جوید، و از عادات واکنشی رفتار در پاسخ به تکرار محرکها بیاموزد.
ارگانیسمهای از پیش هوشمند نسبت به محرکات محیطی واکنش نشان میدهند، اما آن ارگانیسمهایی که نسبت به معاضدت ذهنی واکنش نشان میدهند، میتوانند خود محیط را تعدیل نموده و بر آن مسلط شوند.
مغز فیزیکی به همراه سیستم مربوطۀ اعصاب برای پاسخ به معاضدت ذهنی از ظرفیت ذاتی برخوردار است، درست همان طور که ذهن در حال تکوین یک شخصیت برای دریافت روح از یک ظرفیت ذاتی مشخص برخوردار میباشد و لذا در بر گیرندۀ پتانسیلهای پیشرفت و نیل معنوی است. تکامل عقلانی، اجتماعی، اخلاقی، و معنوی به خدمت ذهنی هفت روح یاور و همکاران فوق فیزیکی آنها بستگی دارد.
7- سطوح تکاملی ذهن
هفت روح یاور ذهن، خادمان ماهر ذهنی برای وجودهای هوشمند پایینتر یک جهان محلی میباشند. این نوع ذهن از ستاد مرکزی جهان محلی یا از کرهای مربوط به آن مورد خدمت واقع میشود، اما راهنمایی مؤثر عملکرد پایینتر ذهن از پایتختهای سیستمها به انجام میرسد.
در یک کرۀ تکاملی بیشتر چیزها، بخش عمدۀ آن، به کار این هفت یاور بستگی دارد. اما آنها خادمان ذهن هستند؛ آنها در تکامل فیزیکی، قلمرو حاملین حیات، درگیر نیستند. با این همه، تلفیق کامل این عطایای روحی با روال مقرر و طبیعی سیستم در حال آشکار شدن و طبیعی حاملین حیات، در پدیدۀ ذهن، مسئول عدم توانایی انسان در شناخت پدیدهها است، طوری که وی چیزی جز دست طبیعت و کارکرد پروسههای طبیعی را نمیبیند، با این همه شما گاه و بیگاه در توجیه کلیۀ چیزهایی که به واکنشهای طبیعی مغز مربوط است، آنطور که به ماده ارتباط دارد، تا اندازهای مبهوت هستید. و اگر یورنشیا بیشتر مطابق طرحهای اولیه عمل میکرد، شما حتی کمتر به پدیدۀ ذهن توجه میکردید.
هفت روح یاور بیشتر همانند مدار هستند تا شبیه وجود، و در کرات معمول آنها با سایر عملکردهای یاری کننده در سرتاسر جهان محلی در مدار قرار میگیرند. با این حال در سیارات حیات آزمایشی آنها نسبتاً منزوی هستند. و در یورنشیا به سبب طبیعت ویژۀ الگوهای حیات، یاوران پایینتر نسبت به نمونۀ استاندارد شدۀ عطیۀ حیات، مشکل بسیار بیشتری را در برقراری ارتباط با ارگانیسمهای تکاملی تجربه کردند.
مجدداً، در مقایسه با یورنشیا، در یک کرۀ متوسط تکاملی، هفت روح یاور با مراحل پیشروندۀ تکامل حیوان بسیار بهتر هماهنگ هستند. اما به استثنای یک مورد تنها، یاوران، در برقراری ارتباط با اذهان در حال تکامل ارگانیسمهای یورنشیا که در سراسر جهان نبادان تا آن هنگام در کارکردهای خود در اختیار داشتند، بیشترین مشکل را تجربه نمودند. در این کره اشکال بسیاری از پدیدههای حاشیهای به وجود آمدند که شامل انواع ترکیبات آشفتۀ مکانیکی - غیرقابل آموزشی و غیرمکانیکی - آموزش پذیرِ واکنش ارگانیسم میشدند.
هفت روح یاور با انواع صرفاً مکانیکی ارگانیسم که نسبت به محیط واکنش نشان میدهند ارتباط برقرار نمیسازند. چنین واکنشهای از پیش هوشمند ارگانیسمهای زنده فقط به حوزههای انرژی مراکز نیرو، کنترلگران فیزیکی، و همکاران آنها مربوط است.
کسب پتانسیل توان یادگیری از طریق تجربه نشانگر آغاز عملکرد ارواح یاور است، و آنها در پایینترین اذهان موجودات بدوی و نامرئی تا بالاترین نمونهها در طبقهبندی تکاملی موجودات بشری عمل مینمایند. آنها برای رفتار کم و بیش اسرارآمیز و واکنشهای کاملاً فهم ناشدۀ سریع ذهن نسبت به محیط مادی منبع و الگو میباشند. پیش از این که ذهن حیوانی به سطوح بشری دریافت معنویت نائل شود، این موجودات مؤثر وفادار و همیشه قابل اعتماد باید برای مدتی طولانی خدمت مقدماتی روحانی خویش را پیش برند.
یاوران در مسیر تکامل ذهنِ تجربهاندوز تا سطح فاز ششم، روح پرستش، به طور اختصاصی عمل میکنند. در این سطح، آن تداخل اجتناب ناپذیر خدمت روحانی به وقوع میپیوندد، این پدیده که موجود بالاتر برای هماهنگ سازی سعی به ارتباط با موجود پایینتر میکند، با این آینده نگری که وی متعاقباً به سطوح پیشرفتۀ تکامل دست یابد. و با این حال، خدمت بیشتر روحانی با عمل هفتمین و آخرین یاور، روح خرد، توأم میشود. در سرتاسر خدمت روحانی دنیای روح، فرد هرگز گذار ناگهانی تشریک مساعی روحی را تجربه نمیکند. این تغییرات همیشه تدریجی و دوجانبه هستند.
همیشه حوزههای واکنش فیزیکی (الکتریکی - شیمیایی) و ذهنی در برابر محرکهای محیطی باید از هم متمایز گردند، و آنها به نوبۀ خود باید همگی به عنوان پدیدههایی جدا از فعالیتهای معنوی شناخته شوند. حوزههای جاذبۀ فیزیکی، ذهنی، و معنوی، به رغم روابط متقابل درونیشان، قلمروهای مشخص واقعیت کیهانی میباشند.
8- تکامل در زمان و فضا
زمان و فضا به طرزی ناگسستنی به هم مربوطند، و یک رابطۀ ذاتی میان آنها وجود دارد. تأخیرات زمان در وجود برخی شرایط فضایی اجتناب ناپذیر است.
اگر در تأثیرگذاری بر تغییرات تکاملی پیدایش حیات، صرف وقت زیاد موجب دشواری شود، من باید بگویم که ما نمیتوانیم پروسههای پیدایش حیات را سریعتر از آن که دگرگونی فیزیکی یک سیاره اجازه میدهد زمانبندی کنیم. ما باید برای توسعۀ طبیعی و فیزیکی یک سیاره صبر کنیم. ما مطلقاً هیچ کنترلی در تکامل ژئولوژیک نداریم. اگر شرایط فیزیکی اجازه دهد، ما میتوانیم ترتیب تکامل تکمیل یافتۀ حیات را در زمانی بسیار کمتر از یک میلیون سال بدهیم. اما ما همگی تحت حوزۀ اقتدار حکمرانان متعال بهشت هستیم، و در بهشت زمان وجود ندارد.
مقیاس فرد برای اندازهگیری زمان، طول عمر وی میباشد. از این رو تمامی مخلوقات مشروط به زمان هستند، و لذا به تکامل به صورت یک پروسۀ بیش از اندازه طولانی مینگرند. برای آن تعداد از ما که طول عمرشان به واسطۀ یک وجود گذرا محدود نیست، تکامل به نظر نمیرسد چنان کاری طولانی باشد. در بهشت که در آن زمان وجود ندارد، این چیزها در ذهن بیکرانی و در اعمال جاودانگی تماماً زمان حال هستند.
همانطور که تکامل ذهن به پیدایش کُند شرایط فیزیکی بستگی دارد و توسط آن به تأخیر میافتد، پیشرفت معنوی نیز به توسعۀ ذهن وابسته است، و به طور پیوسته توسط عقب افتادگی فکری به تعویق میافتد. اما این بدین معنی نیست که تکامل معنوی به تحصیلات، فرهنگ، یا خرد بستگی دارد. روان میتواند صرف نظر از فرهنگ ذهنی تکامل یابد، اما نه در فقدان ظرفیت ذهنی و آرزومندی — یعنی انتخاب بقا و تصمیم به کسب کمال فزاینده، و انجام خواست پدر آسمانی. اگر چه بقا ممکن است به داشتن دانش و خرد بستگی نداشته باشد، پیشرفت قطعاً به آنها بستگی دارد.
در آزمایشگاههای تکاملی کیهانی، ذهن همیشه بر ماده چیره است، و روح پیوسته به ذهن وابسته است. شکست این عطایای گوناگون در ایجاد هماهنگی و همارایی ممکن است موجب تأخیرات زمانی گردد، اما اگر فرد به راستی خداشناس است و در آرزوی یافتن خداوند و همانند او شدن است، در آن صورت صرف نظر از محدودیتهای زمان، بقا تضمین شده است. وضعیت فیزیکی ممکن است ذهن را دچار نارسایی سازد، و انحراف ذهنی ممکن است نیل به معنویت را به تأخیر اندازد، اما هیچیک از این موانع نمیتواند انتخاب ارادۀ تماماً روحانی شده را شکست دهد.
هنگامی که شرایط فیزیکی آمادهاند، تکاملهای ناگهانی ذهنی ممکن است رخ دهند؛ هنگامی که وضعیت ذهن مساعد است، دگرگونیهای ناگهانی معنوی ممکن است به وقوع پیوندند؛ وقتی که ارزشهای معنوی مورد پذیرش صحیح قرار گیرند، در آن صورت معانی کیهانی قابل تشخیص میشوند، و شخصیت به طور فزاینده از نارساییهای زمان رها میشود و از محدودیتهای مکان نجات مییابد.
[عرضه شده توسط یک حامل حیات نبادان مقیم یورنشیا.]