مقالۀ 69 سنن بدوی بشر

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 69

سنن بدوی بشر

انسان در توانش برای قدردانی از مزاح، هنر، و مذهب، از نیاکان حیوانی خویش از نظر احساسی برتر است. انسان برتری خویش را بدین لحاظ که یک ابزارساز، یک برقرار کنندۀ ارتباط، و یک سازندۀ سنت است، به صورت اجتماعی به نمایش می‌گذارد.

هنگامی که موجودات بشری مدتها گروههای اجتماعی را حفظ می‌کنند، چنین تجمعاتی همیشه به آفرینش روندهای مشخص فعالیت که به شکل نهادینه سازی به اوج می‌رسد، منجر می‌شوند. اثبات شده که بیشتر رسوم انسان کاهندۀ کار هستند، ضمن این که در همان حال به افزایش امنیت گروهی مقداری کمک می‌کنند.

انسان متمدن به کاراکتر، ثبات، و تداوم سنتهای تثبیت شدۀ خویش بسیار افتخار می‌کند، اما تمامی سنن بشری صرفاً آداب و رسوم انباشته شدۀ گذشته هستند که به وسیلۀ تابوها حفظ گردیده و توسط مذهب ارج یافته‌اند. چنین میراثهایی به سنن تبدیل می‌شوند، و سنن نهایتاً به شکل عرفها دگردیس می‌شوند.

1- سنن بنیادین بشری

کلیۀ سنن بشری پاسخگوی برخی نیازهای اجتماعی گذشته یا حال هستند. با این وجود توسعۀ بیش از حد آنها، بدین لحاظ که شخصیت را تحت‌الشعاع قرار داده و از ابتکار می‌کاهند، به طور پیوسته ارزش فرد را کم جلوه می‌دهند. انسان به جای این که به خود اجازه دهد تحت سلطۀ این آفرینشهای تمدن پیشرو قرار گیرد، باید سنن خویش را تحت کنترل درآورد.

سنن بشری شامل سه طبقۀ کلی می‌باشند:

1- سنن حفظ خود. این سنن در بر گیرندۀ آن رسومی می‌باشند که از گرسنگی برای خوراک و غرایض حفظ خودِ مربوط به آن سرچشمه گرفته‌اند. آنها شامل صنعت، دارایی، جنگ برای سودبری، و کلیۀ ساختارهای منظم کنندۀ جامعه می‌باشند. دیر یا زود غریزۀ ترس، برقراری این سنن بقا را از طریق تابو، عرف، و تحریمهای مذهبی رواج می‌دهد. اما ترس، نادانی، و خرافه نقش مهمی در منشأ آغازین و تکامل متعاقب کلیۀ سنن بشری ایفا کرده‌اند.

2- سنن تداوم بخشی خود. اینها رسوم پابرجای جامعه هستند که از میل وافر به رابطۀ جنسی، غریزۀ مادرانه، و احساسات لطیف والاتر نژادها سرچشمه گرفته‌اند. آنها در بر گیرندۀ حفاظهای اجتماعی خانه و مدرسه، زندگی خانوادگی، تحصیلات، اخلاقیات، و مذهب می‌باشند. آنها شامل رسوم ازدواج، جنگ تدافعی، و خانه‌سازی هستند.

3- سنن رضای خاطر. اینها اعمالی هستند که از گرایشات متکبرانه و احساسات غرورآمیز سرچشمه می‌یابند، و در بر گیرندۀ رسوم پوشش و تزیین شخصی، عرفهای اجتماعی، جنگ برای عزت، رقص، سرگرمی، بازیها، و جنبه‌های دیگر ارضای نفس می‌باشند. اما تمدن هرگز سنن متمایز رضای خاطر را به وجود نیاورده است.

این سه گروه از عملکردهای اجتماعی اساساً به هم مربوطند و دقیقاً یکایک به هم وابسته‌اند. در یورنشیا آنها نمایانگر یک سازمان پیچیده‌اند که به صورت یک مکانیسم اجتماعی واحد عمل می‌کند.

2- پگاه صنعت

صنعت بدوی به صورت بیمه‌ای در برابر ترورهای قحطی به کندی رشد نمود. انسان در اوایل وجود خود از برخی حیوانات که در طول برداشت وفور محصول برای روزهای کمیابی غذا ذخیره می‌کردند شروع به یادگیری نمود.

پیش از آغاز صرفه‌جویی اولیه و صنعت بدوی، سرنوشت یک قبیلۀ متوسط تهیدستی و رنج واقعی بود. انسان اولیه مجبور بود برای خوراک خویش با تمام دنیای حیوانی رقابت کند. جاذبۀ رقابت پیوسته انسان را به سوی سطح حیوانی پایین می‌کشد؛ فقر وضعیت طبیعی و ظالمانۀ او است. ثروت یک هدیۀ طبیعی نیست؛ آن در اثر کار، دانش، و سازماندهی حاصل می‌شود.

انسان بدوی در شناخت فواید معاشرت کند نبود. معاشرت به سازماندهی انجامید، و اولین نتیجۀ سازماندهی تقسیم کار بود، با صرفه‌جویی فوری آن در زمینۀ وقت و مواد. این تخصصی شدن کارها در نتیجۀ انطباق با فشار — با دنبال نمودن مسیرهای مقاومت کاهش یافته — به وجود آمد. انسانهای وحشی بدوی هرگز هیچ کار واقعی را از روی اشتیاق و میل انجام نمی‌دادند. با آنها، انطباق به سبب فشارِ ضرورت بود.

انسان بدوی از کار سخت خوشش نمی‌آمد، و عجله نمی‌کرد مگر این که با خطری مهلک روبرو بود. عنصر زمان در کار، ایدۀ انجام یک کار مشخص در ظرف یک زمان محدود، کاملاً یک پندار امروزی است. انسانهای دوران باستان هرگز عجله نمی‌کردند. این مطالبات مضاعفِ تقلای شدید برای وجود و استانداردهای پیوسته پیشروندۀ زندگی بود که نژادهای طبعاً غیرفعال انسان اولیه را به داخل مسیرهای صنعتی راند.

کار، تلاشهای طرح‌ریزی، انسان را از حیوان که اعمالش عمدتاً غریضی است، متمایز می‌سازد. ضرورت برای کار، مهمترین برکت انسان است. پرسنل پرنس همگی کار می‌کردند. آنها برای ارجمند ساختن کار فیزیکی در یورنشیا کار زیادی انجام دادند. آدم یک باغبان بود؛ خدای عبرانیان کار می‌کرد — او آفریننده و حافظ همه چیز بود. عبرانیان اولین قبیله‌ای بودند که برای صنعت ارزش والا قائل شدند. آنها اولین مردمی بودند که مقرر داشتند ”هر کس نمی‌خواهد کار کند حق ندارد بخورد“؛ اما بسیاری از مذاهب دنیا به ایده‌آل اولیۀ بیکاری رجعت نمودند. ژوپیتر اهل عیش و عشرت بود، و بودا یک هواخواه اندیشمند رفاه و آسایش شد.

قبایل سنگیک هنگامی که دور از نواحی گرمسیری زندگی می‌کردند نسبتاً باپشتکار بودند. اما پیکاری بسیار طولانی بین هواخواهان تن‌پرور سحر و جادو و طرفداران کار — آنهایی که آینده‌نگری را به کار می‌بستند — وجود داشت.

اولین آینده‌نگری بشری به سوی حفظ آتش، آب، و خوراک معطوف گشت. اما انسان بدوی از بدو تولد طبعاً یک موجود ریسک پذیر بود. او همیشه می‌خواست در ازای هیچ چیز، چیزی به دست آورد، و روی هم رفته غالباً در طی این ایام اولیه، موفقیتی که از عمل صبورانه حاصل می‌گشت به سحر و جادو نسبت داده می‌شد. جادوگری به کندی به آینده‌نگری، ایثار، و پشتکار منتج گردید.

3- تخصصی شدن کار

تقسیمات کار در جامعۀ بدوی، ابتدا توسط شرایط طبیعی و سپس اجتماعی تعیین می‌شدند. نوع اولیۀ تخصص در کار چنین بود:

1- تخصص بر مبنای جنسیت. کار زن از وجود انتخابی بچه ناشی می‌شد؛ زنان طبعاً بیش از مردان نوزادان را دوست دارند. بدین ترتیب زن به کارکن روزانه تبدیل شد، در حالی که مرد شکارچی و جنگجو شد، و در دوره‌های مشخص کار و استراحت درگیر گشت.

طی اعصار پی در پی، تابوها اکیداً موجب نگاه داشتن زن در محدودۀ خود بوده‌اند. مرد به خودپسندانه‌ترین نحو کار مناسبتر را برگزیده، و کار طاقت فرسای روزانه را برای زن واگذاشته است. مرد همیشه از انجام کار زن خجلت زده بوده است، اما زن هرگز هیچ اکراهی برای انجام کار مرد نشان نداده است. اما شگفت‌آور است که مردان و زنان هر دو در ساختن و فراهم نمودن اسباب و اثاثیۀ منزل همیشه با هم کار کرده‌اند.

2- تغییر به دنبال کهولت و بیماری. این تفاوتها تقسیم بعدی کار را تعیین نمودند. مردان کهنسال و معلولین در دوران باستان به کار ساختن ابزار و سلاح گمارده می‌شدند. بعدها انجام کارهای آبیاری به آنان محول گردید.

3- تمایز بر مبنای مذهب. حکیمان قبیله اولین موجودات بشری بودند که از کار فیزیکی معاف گشتند؛ آنها طبقۀ پیشتاز حرفه‌ای بودند. فلزکاران گروه کوچکی بودند که به عنوان جادوگر با حکیمان رقابت می‌کردند. تخصص آنان در کار با فلزات موجب می‌شد که مردم از آنها بترسند. ”فلزکاران سفید“ و ”فلزکاران سیاه“ موجب پیدایش اعتقادات اولیه به جادوی سفید و سیاه شد. و این اعتقاد بعدها درگیر خرافۀ اشباح خوب و بد، و ارواح خوب و بد گردید.

فلزکاران اولین گروه غیرمذهبی بودند که از امتیازات مخصوص بهره‌مند گشتند. آنها در زمان جنگ بی‌طرف محسوب می‌شدند، و این امتیاز اضافه منجر به این گشت که آنان به عنوان یک طبقه، سیاستمداران جامعۀ بدوی گردند. اما فلزکاران به واسطۀ سوءِ استفادۀ فاحش از این امتیازات، عموماً مورد نفرت واقع شدند، و جادوگران در برانگیختن نفرت برای رقبای خویش هیچ فرصتی را از دست نمی‌دادند. در این اولین مسابقۀ بین علم و مذهب، مذهب (خرافه) پیروز شد. فلزکاران بعد از این که از دهکده‌ها بیرون رانده شدند، اولین مسافرخانه‌ها، مهمانسراهای عمومی، را در حول و حوش دهکده‌ها برقرار نمودند.

4- ارباب و برده. تفکیک بعدی کار از روابط فاتح با فتح شده سرچشمه گرفت، و این به معنی شروع بردگی بشر بود.

5- تفکیک بر مبنای عطایای متنوع فیزیکی و ذهنی. تقسیمات بیشتر کار از طریق تفاوتهای ذاتی در انسانها مورد طرفداری واقع می‌شد؛ تمامی موجودات بشری برابر به دنیا نیامده‌اند.

تراشکاران سنگ چخماق و سنگ‌کاران متخصصان اولیه در صنعت بودند؛ سپس فلزکاران آمدند. متعاقباً تخصص گروهی به وجود آمد. خانواده‌ها و قبایل، همگی خود را وقف انواع مشخص کار نمودند. علت شکلی‌یابی یکی از باستانی‌ترین طبقات ممتاز از کشیشان، سوا از جادوگران قبیله، ستایش خرافی یک خانواده از شمشیرسازان خبره بود.

صادر کنندگان سنگ نمک و سفالگران اولین متخصصان گروهی در صنعت بودند. زنان ظروف سفالی ساده و مردان ظروف پرنقش و نگار را می‌ساختند. در بین برخی قبایل خیاطی و نساجی توسط زنان انجام می‌شد، و در برخی دیگر توسط مردان.

بازرگانان اولیه زن بودند. آنها به عنوان جاسوس به کار گرفته می‌شدند، و تجارت را به عنوان یک حرفۀ جانبی انجام می‌دادند. در مدتی کوتاه بازرگانی گسترش یافت و زنان به عنوان واسط — کارگزار — عمل می‌کردند. سپس طبقۀ تاجر آمد، که برای خدمات خود یک کارمزد، سود، مطالبه می‌کرد. رشد مبادلۀ گروهی کالا به داد و ستد تکوین یافت؛ و به دنبال مبادلۀ کالاها، مبادلۀ کارگر ماهر آمد.

4- سرآغاز بازرگانی

همانطور که ازدواج به وسیلۀ قرارداد از پی ازدواج به وسیلۀ اسارت آمد، بازرگانی از طریق مبادلۀ پایاپای نیز به دنبال مصادره از طریق شبیخون آمد. اما یک دورۀ طولانی از سرقت بین رسوم اولیۀ مبادلۀ آرام کالا و بازرگانیِ دوران بعد از طریق روشهای امروزی مبادله، فاصله انداخت.

اولین مبادلۀ پایاپای توسط بازرگانان مسلح که کالاهای خود را در یک مکان بی‌طرف می‌گذاشتند انجام پذیرفت. زنان اولین بازارها را راه انداختند؛ آنها قدیمی‌ترین تجار بودند، و این به این دلیل بود که آنها بار حمل می‌کردند؛ مردان جنگجو بودند. در همان اوایل پیشخوان تجارت به وجود آمد، دیواری آنقدر عریض که از تماس بازرگانان مسلح با یکدیگر ممانعت می‌کرد.

از یک بت‌واره استفاده می‌شد که از کالاهای به جا گذاشته شده برای مبادلۀ آرام محافظت می‌کرد. چنین بازارهایی در برابر دزدی امن بودند. هیچ چیز برداشته نمی‌شد، مگر از طریق مبادلۀ کالا یا خرید. با وجود بت‌واره‌ای که به صورت نگهبان عمل می‌کرد، کالاها همیشه امن بودند. بازرگانان اولیه در درون قبایل خویش به گونه‌ای بسیار دقیق صادق بودند، اما این را کاملاً درست می‌دانستند که از بیگانگان وابسته به جاهای دور کلاهبرداری کنند. حتی عبرانیان اولیه در معاملات خود با مردم غیریهودی عرف اخلاقی جداگانه‌ای را به رسمیت می‌شناختند.

برای مدتها پیش از آن که مردان دیدار کنند، بدون سلاح، در مکان مقدس بازار، مبادلۀ آرام کالا ادامه یافت. همین میادین بازار به اولین پناهگاهها تبدیل شدند و در برخی کشورها بعدها به عنوان ”شهرهای پناهگاه“ شهرت یافتند. هر فرد فراری که به مکان بازار می‌رسید در برابر حمله امن و امان بود.

اولین وزنه‌ها دانه‌های گندم و سایر حبوبات بودند. اولین وسیلۀ مبادله یک ماهی یا یک بز بود. بعدها گاو یک واحد داد و ستد گردید.

منشأ نوشتار امروز در اسناد اولیۀ بازرگانی است. اولین ادبیات انسان یک مدرک مروج بازرگانی، یک تبلیغ نمک بود. بسیاری از جنگهای پیشین به خاطر ذخایر طبیعی، مثل سنگ چخماق، نمک، و فلزات به وقوع پیوستند. اولین قرارداد رسمی قبیله‌ای مربوط به استفادۀ بین قبایل یک ذخیرۀ نمک بود. این مکانهای قرارداد فرصتی برای رد و بدل دوستانه و مسالمت‌آمیز عقاید و معاشرت قبایل گوناگون فراهم می‌ساخت.

نوشتن تا مراحل ”ترکۀ چوب حاوی پیام“، ریسمانهای گره زده شده، نوشتار تصویری، هیروگلیف، و کمربندهای وامپوم، و تا حروف اولیۀ الفبای علائم پیش رفت. فرستادن پیام از علامت دادن بدوی با دود، تا به وسیلۀ دونده‌ها، حیوان سواران، خطوط راه‌آهن، و هواپیماها، و نیز تلگراف، تلفن، و ارتباط بیسیمی تکامل یافت.

ایده‌های جدید و روشهای بهتر از طریق بازرگانان باستان به دورتادور دنیای مسکونی منتقل شدند. تجارت در ارتباط با ماجراجویی به کاوشگری و اکتشاف انجامید. و این تماماً موجب تولد ترابری گردید. تجارت از طریق ترویج باروری فرهنگی، متمدن کنندۀ بزرگی بوده است.

5- سرآغاز سرمایه

سرمایه استعمال نیروی کار به صورت چشم‌پوشی از زمان حال به نفع آینده است. اندوخته نمایانگر شکلی از بیمۀ معاش و بقا است. ذخیرۀ غذا موجب پیدایش کنترل خود گردید و اولین مشکلات سرمایه و کار را به وجود آورد. انسانی که خوراک داشت، به شرط آن که می‌توانست آن را از دست سارقان محفوظ نگاه دارد، از مزیت بارزی نسبت به انسانی که خوراک نداشت برخوردار بود.

بانکدار اولیه، انسان دلیر قبیله بود. او گنجینه‌های گروهی را به صورت سپرده نگاه می‌داشت، در حالی که تمام قبیله در صورت وقوع حمله از کلبۀ او دفاع می‌کرد. بدین ترتیب انباشت سرمایۀ فردی و ثروت گروهی فوراً به سازمان نظامی انجامید. در ابتدا چنین احتیاطهایی به منظور دفاع از دارایی در برابر مهاجمان خارجی طرح شدند، اما بعدها چنین مرسوم گشت که سازمان نظامی از طریق تهاجم به ملک و ثروت قبایل همسایه در حال تمرین نگاه داشته شود.

تمایلات اساسی که به انباشت سرمایه انجامیدند از این قرار بودند:

1- گرسنگی در ارتباط با آینده‌نگری. ذخیره و حفظ خوراک به معنی قدرت و آسایش برای آنهایی که از آینده‌نگری مکفی برخوردار بوده و لذا برای نیازهای آینده تدارک می‌دیدند بود. ذخیرۀ غذا، بیمۀ کافی در برابر قحطی و بلا بود. و مجموعۀ آداب و رسوم بدوی به راستی چنین طرح شده بود که به انسان کمک کند حال را تابع آینده سازد.

2- عشق به خانواده. میل به تأمین خواسته‌های آنان. سرمایه نمایانگر اندوختن مال به رغم فشار خواسته‌های امروز به منظور اطمینان در برابر مطالبات فردا است. بخشی از این نیاز آینده ممکن است به نسلهای آیندۀ یک فرد مربوط باشد.

3- تکبر. میل وافر به نمایش گذاشتن اندوخته‌های یک فرد. لباس اضافه یکی از اولین علائم تمایز بود. تکبر انباشته سازی در همان اوایل برای غرور انسان گیرایی داشت.

4- مقام. اشتیاق برای خرید پرستیژ اجتماعی و سیاسی. در ابتدا یک ناموری تجاری پدیدار گشت، که ورود به آن به انجام یک خدمت ویژه به مقام سلطنت بستگی داشت، یا این که صراحتاً به سبب پرداخت پول اعطا می‌گشت.

5- قدرت. اشتیاق وافر برای ارباب شدن. قرض دادن چیز گرانبها به عنوان یک وسیلۀ برده سازی انجام می‌یافت. نرخ وام این ایام باستان سالی صد در صد بود. وام دهندگان از طریق ایجاد ارتشی دائمی از مقروضان خود را پادشاه می‌کردند. افرادی که در ازای بدهی بیگاری می‌کردند جزو اولین اشکال دارایی بودند که گردآوری می‌شدند، و در روزگاران باستان بردگی به خاطر بدهی حتی تا حد کنترل بدن بعد از مرگ نیز امتداد می‌یافت.

6- ترس از اشباح مردگان. دستمزد کاهنان برای حفاظت. انسانها در ابتدا شروع کردند به کاهنان هدایای مرگ اهدا کنند، با این نگرش که با بهره‌بری از دارایی خود، پیشرفت خویش را طی زندگی بعد تسهیل می‌سازند. بدین ترتیب کاهنان بسیار ثروتمند شدند. در میان سرمایه‌داران باستان آنها سالار بودند.

7- میل وافر به سکس. میل به خریدن یک یا تعداد بیشتری همسر. اولین شکل داد و ستد انسان مبادلۀ زن بود. این کار مدتها پیش از مبادلۀ اسب انجام می‌شد. اما داد و ستد بردگان جنسی هیچگاه جامعه را به جلو سوق نداد. چنین داد و ستدی یک ننگ نژادی بوده و هست. زیرا روزگاری و به طور همزمان، مانع شکل‌یابی زندگی خانوادگی گردید و سلامت بیولوژیک مردمان برتر را آلوده ساخت.

8- اشکال گوناگون ارضای خود. برخی در صدد کسب ثروت برآمدند زیرا آن موجب به دست آوردن قدرت می‌شد. دیگران برای دارایی زحمت می‌کشیدند، زیرا آن به معنی آسایش بود. انسان دوران باستان (و برخی انسانهای دوران بعد) به هرز دادن منابع خود در تجمّلات تمایل داشت. مواد مستی‌آور و مواد مخدر نژادهای بدوی را هاج و واج می‌ساخت.

به تدریج که تمدن توسعه یافت، انسانها انگیزه‌های جدیدی برای اندوختن به دست آوردند. خواسته‌های جدید به سرعت به گرسنگی اولیه برای خوراک اضافه گشتند. فقر آن قدر مورد نفرت واقع شد که تصور می‌شد فقط ثروتمندان پس از مردن مستقیماً به بهشت می‌روند. دارایی آن قدر ارزشمند گردید که برگزاری یک ضیافت متظاهرانه موجب زدودن ننگ از نام فرد می‌شد.

اندوختن ثروت به زودی نشانگر تمایز اجتماعی گردید. افراد برخی قبایل برای سالها به انباشت دارایی می‌پرداختند تا از طریق سوزاندن آن در برخی روزهای تعطیل، یا از طریق پخش آزادانۀ آن در بین افراد قبیلۀ خویش دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. این کار، آنها را انسانهای بزرگی وانمود می‌ساخت. حتی مردمان امروزی با پخش سخاوتمندانۀ هدایای کریسمس بسیار شادی می‌کنند، در حالی که انسانهای ثروتمند مؤسسات خیریه و آموزشی بزرگی وقف می‌کنند. تکنیک انسان متنوع است، اما طبع او کاملاً تغییر نیافته باقی می‌ماند.

لیکن منصفانه است ثبت شود که بسیاری از انسانهای ثروتمند دوران باستان بخش عمدۀ ثروت خویش را به این علت پخش می‌کردند که می‌ترسیدند توسط آنهایی که چشم طمع به اندوخته‌های آنها دارند کشته شوند. انسانهای متموّل معمولاً برده‌های بسیاری را قربانی می‌کردند تا نشان دهند به ثروت با دیدۀ تحقیر می‌نگرند.

اگر چه سرمایه تمایل به آزادسازی انسان داشته است، سازمان اجتماعی و صنعتی او را بسیار پیچیده ساخته است. سوءِ استفادۀ از سرمایه توسط سرمایه‌داران غیرمنصف، این واقعیت را که سرمایه اساس جامعۀ مدرن صنعتی است از بین نمی‌برد. نسل امروز از طریق سرمایه و اختراع نسبت به هر آنچه که پیش از آن در زمین وجود داشت از درجۀ بالاتری از آزادی بهره می‌برد. این امر به صورت یک واقعیت ثبت شده است و نه به دلیل توجیه سوءِ استفاده‌های بسیار از سرمایه از طریق سرمایه‌داران بی‌فکر و خودخواه.

6- آتش در رابطه با تمدن

جامعۀ بدوی با چهار بخش آن — صنعتی، قانونی، مذهبی، و نظامی — از طریق عامل آتش، حیوانات، بردگان، و دارایی پدیدار گردید.

ایجاد آتش، با یک سرحد تنها، برای همیشه انسان را از حیوان جدا نمود. آن اختراع یا اکتشاف اساسیِ بشر است. آتش انسان را قادر ساخت که در شب روی زمین بماند، چرا که کلیۀ حیوانات از آن می‌ترسند. آتش مراودۀ اجتماعی را در هنگام شب تشویق نمود. آن نه تنها در برابر سرما و حیوانات وحشی ایجاد ایمنی کرد، بلکه همچنین به عنوان امنیت در برابر اشباح به کار گرفته شد. آن در ابتدا بیشتر برای نور مورد استفاده قرار می‌گرفت تا گرما. بسیاری از قبایل عقب مانده از خوابیدن امتناع می‌کنند، مگر این که در سراسر شب شعله‌ای بسوزد.

آتش یک تمدن‌ساز بزرگ بود و برای انسان اولین وسیلۀ وی را برای نوع دوستی بدون ضرر ایجاد نمود، بدین صورت که او را قادر ساخت زغال سنگ افروخته را بدون محروم ساختن خویش به یک همسایه بدهد. آتش خانگی که به وسیلۀ مادر یا مسن‌ترین دختر مورد توجه قرار می‌گرفت، اولین آموزگار بود و نیاز به مراقبت و قابلیت اطمینان داشت. اولین خانه یک ساختمان نبود، بلکه خانواده حول آتش، آتشدان خانواده، گرد می‌آمد. هنگامی که یک پسر منزل جدیدی بنا می‌نهاد، یک ترکۀ مشتعل از آتشگاه خانواده می‌برد.

اگر چه اندان، کاشف آتش، از برخورد با آن به صورت یک شیءِ پرستشی اجتناب کرد، بسیاری از نوادگان او شعلۀ آتش را به صورت یک بت‌واره یا به صورت یک روح تلقی می‌کردند. آنها نتوانستند از فواید بهداشتی آتش بهره‌مند گردند زیرا زباله را نمی‌سوزاندند. انسان بدوی از آتش می‌ترسید و همیشه سعی می‌کرد آن را به اصطلاح آرام نگاه دارد و از این رو در آن بخور می‌پاشید. تحت هیچ شرایطی قدما در آتش تف نمی‌کردند و هیچگاه از بین یک فرد و یک آتش مشتعل عبور نمی‌کردند. حتی سنگهای آهنی پیریت و سنگهای چخماق که در افروختن آتش مورد استفاده قرار می‌گرفتند توسط انسان اولیه مقدس شمرده می‌شدند.

خاموش کردن شعلۀ آتش گناه بود. اگر یک کلبه آتش می‌گرفت، گذاشته می‌شد بسوزد. آتشهای معابد و زیارتگاهها مقدس بودند و هرگز اجازه داده نمی‌شد خاموش شوند، به استثنای این که رسم بود سالانه یا بعد از یک مصیبت، شعله‌های جدیدی افروخته شوند. زنان به عنوان کاهن انتخاب می‌شدند زیرا نگاه دارندۀ آتش منازل بودند.

افسانه‌‌های باستان پیرامون این که چگونه از خدایان آتش فرو بارید، ناشی از مشاهدۀ آتش است که به وسیلۀ صاعقه ایجاد می‌شد. این عقایدی که منشأ ماوراءالطبیعه دارند مستقیماً به پرستش آتش انجامید، و پرستش آتش به رسم ”عبور از میان آتش“ منجر گردید، رسمی که تا ایام موسی ادامه یافت. و عقیدۀ عبور از میان آتش پس از مرگ هنوز پابرجا است. افسانۀ آتش عامل بزرگ نزدیکتر کردن مردم به یکدیگر در ایام پیشین بود و هنوز در نمادپردازی پارسیان پابرجا است.

آتش به پخت و پز انجامید، و ”خام خواران“ به یک عبارت تمسخرآمیز تبدیل گشت. و پختن، مصرف انرژی حیاتی را که برای هضم غذا ضروری بود کاهش داد و بدین ترتیب برای انسان اولیه توانی برای فرهنگ اجتماعی باقی گذارد، در حالی که پرورش حیوانات، از طریق کاهش کار لازم به منظور تأمین خوراک، موجب فراهم شدن وقت برای فعالیتهای اجتماعی گردید.

باید به یاد آورد که آتش درها را برای فلزکاری باز نمود و به کشف متعاقب نیروی بخار و استفاده‌های امروزی از الکتریسیته انجامید.

7- به کار بردن حیوانات

در ابتدا، تمام دنیای حیوانی دشمن انسان بود. موجودات بشری باید یاد می‌گرفتند که از خود در برابر حیوانات محافظت کنند. نخست انسان حیوانات را می‌خورد، اما بعدها یاد گرفت آنها را اهلی کرده و مجبور کند در خدمت او درآیند.

اهلی کردن حیوانات به طور تصادفی حاصل شد. کمابیش همانطور که سرخپوستان گاومیش وحشی را شکار می‌کردند، انسان وحشی گله‌ها را شکار می‌کرد. آنها از طریق محاصرۀ گله می‌توانستند حیوانات را تحت کنترل درآورند و بدین ترتیب قادر می‌شدند آنها را آنطور که برای غذا مورد نیاز بودند بکشند. بعدها حصارها ساخته شدند، و از این طریق تمامی گله‌ها غافلگیر می‌شدند.

اهلی کردن برخی حیوانات آسان بود، اما بسیاری از آنها مثل فیل نمی‌توانستند در اسارت تولید مثل کنند. باز بعدها، کشف شد که برخی از انواع حیوانات به حضور انسان تن در می‌دهند، و این که در اسارت می‌توانند تولید مثل کنند. اهلی کردن حیوانات بدین ترتیب از طریق زاد و ولد انتخابی ترویج گردید، هنری که از روزگاران دلمیشیا پیشرفت زیادی کرده است.

سگ اولین حیوانی بود که اهلی گردید، و تجربۀ دشوار اهلی کردن آن زمانی آغاز شد که یک سگ به خصوص پس از این که یک شکارچی را در سراسر طول روز دنبال نمود عملاً با او به خانه رفت. برای مدتها سگها به منظور غذا، شکار، حمل و نقل، و همدمی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در ابتدا سگها فقط زوزه می‌کشیدند، اما بعدها یاد گرفتند که پارس کنند. حس تیز بویایی سگ به این تصور راه برد که او می‌تواند ارواح را ببیند، و از این رو موجب پیدایش فرقه‌های پرستندۀ سگ بت‌واره گردید. به کار گرفتن سگهای نگهبان بدواً این را برای تمامی قبیله میسر ساخت که در شب بخوابند. سپس مرسوم گشت که به منظور حفاظت از خانه در برابر ارواح و نیز دشمنان مادی سگهای نگهبان به کار گرفته شوند. هنگامی که سگ پارس می‌کرد، انسان یا حیوان نزدیک می‌شدند، اما وقتی که سگ زوزه می‌کشید، ارواح نزدیک بودند، حتی اکنون هنوز بسیاری باور دارند که زوزه کشیدن سگ در شب حاکی از وقوع مرگ است.

هنگامی که مرد یک شکارچی بود، نسبتاً با زن مهربان بود، اما بعد از اهلی کردن حیوانات، و نیز با اغتشاش کلیگسشیا، بسیاری از قبایل با زنان خویش به طرز خجلت‌آوری رفتار می‌کردند. در مجموع بیشتر همانطور با آنها رفتار می‌کردند که با حیوانات خود رفتار می‌کردند. رفتار وحشیانۀ مرد با زن در بر گیرندۀ یکی از تاریکترین فصول تاریخ بشر است.

8- بردگی به عنوان عاملی در تمدن

انسان بدوی هرگز در به بندگی درآوردن همنوع خود درنگ نکرد. زن اولین برده بود، یک بردۀ خانوادگی. مردِ شبان زن را به عنوان شریک زیردست جنسی خود به بردگی درمی‌آورد. این نوع بردگی جنسی مستقیماً ناشی از وابستگی تقلیل یافتۀ مرد به زن بود.

مدتی نه چندان پیش بردگی اقبال آن اسیران جنگی بود که از پذیرفتن مذهب نیروی فاتح امتناع می‌ورزیدند. در ایام پیش از آن اسیران را می‌خوردند، تا حد مرگ شکنجه می‌کردند، مجبور به جنگ با یکدیگر می‌کردند، برای ارواح قربانی می‌کردند، و یا به بردگی درمی‌آوردند. بردگی پیشرفت بزرگی نسبت به قتل عام و آدمخواری بود.

بردگی یک گام به جلو در رفتار بخشنده با اسیران جنگی بود. حملۀ غافلگیرانه به عای با کشتار همگانی مردان، زنان، و کودکان، و فقط با حفظ جان پادشاه برای ارضای تکبر نیروی فاتح، تصویر دقیق کشتار وحشیانه‌ای است که حتی توسط مردمان به اصطلاح متمدن به کار بسته می‌شد. حملۀ ناگهانی به عوج، پادشاه باشان، به همان اندازه وحشیانه و مؤثر بود. عبرانیان دشمنان خود را ”به کلی نابود می‌کردند“، و تمامی اموال آنان را به عنوان غنایم جنگی تصاحب می‌کردند. آنها کلیۀ شهرها را با کیفر ”نابودی کلیۀ مردان“ تحت پرداخت جزیه قرار می‌دادند. اما بسیاری از قبایل هم عصر، آنهایی که خودستایی قبیله‌ای کمتری داشتند، مدتها بود که رسم پذیرش اسرای برتر را شروع کرده بودند.

شکارچی، همانند انسان سرخ آمریکا، کسی را به بردگی نگرفت. او اسرای خود را یا در جمع خود پذیرفت و یا کشت. بردگی در میان مردمان شبان مرسوم نبود، زیرا آنها به کارکنان کمتری نیاز داشتند. در هنگام جنگ، گله‌داران کشتن کلیۀ اسیران مرد و به بردگی گرفتن تنها زنان و کودکان را مرسوم ساختند. قوانین موسی شامل دستورات مشخصی برای همسرگیری این اسرای زن بود. اگر آنها مورد رضایت نبودند، می‌توانستند بیرون انداخته شوند، اما عبرانیان اجازه نداشتند چنین همسران مطرودی را به عنوان برده بفروشند — اقلاً این یک گام به جلو در تمدن بود. اگر چه شاخصهای اجتماعی عبرانیان ابتدایی بود، به مراتب بالاتر از استانداردهای قبایل اطراف بود.

گله‌داران اولین سرمایه‌داران بودند؛ گله‌های آنان نمایانگر سرمایه بود، و آنها روی بهره — افزایش طبیعی — زندگی می‌کردند. و آنها تمایل به سپردن این ثروت تحت سرپرستی بردگان یا زنان نداشتند. اما بعدها آنها اسیران مرد را گرفته و آنان را مجبور ساختند زمین را شخم بزنند. این منشأ اولیۀ نظام ارباب و رعیتی است — انسانی که به زمین ملحق بود. آفریقاییها به آسانی می‌توانستند آموزش یابند که زمین را کشت کنند؛ از این رو آنها نژاد بزرگ برده شدند.

بردگی یک حلقۀ اجتناب ناپذیر در زنجیر تمدن بشری بود. آن، پلی بود که جامعه از روی آن از هرج و مرج و رخوت به نظم و فعالیتهای متمدنانه عبور نمود. آن، مردمان عقب مانده و تنبل را مجبور ساخت کار کنند و بدین ترتیب موجب فراهم ساختن ثروت و آسایش برای پیشرفت اجتماعی مافوقان خود گردند.

سنت بردگی انسان را مجبور ساخت که مکانیسم قانونی جامعۀ بدوی را اختراع کند. آن موجب پیدایش سرآغاز دولت گردید. بردگی طالب مقررات قوی است و در طول قرون وسطای اروپا عملاً از بین رفت، زیرا اربابان فئودال نتوانستند بردگان را کنترل کنند. قبایل عقب ماندۀ دوران باستان، همانند استرالیاییهای بومی امروز، هرگز برده نداشتند.

درست است، بردگی ظالمانه بود، اما در مدارس ظلم و ستم بود که انسان صنعت را آموخت. سرانجام بردگان در برکات یک جامعۀ والاتر که با بی‌میلی زیاد کمک به آفرینش آن نموده بودند سهیم گشتند. بردگی، سازمانی از فرهنگ و دستاورد اجتماعی به وجود می‌آوَرَد، اما به زودی به صورت مهلک‌ترین بیماری مخرب اجتماعی با نابکاری به درون جامعه یورش می‌بَرد.

اختراع مکانیکی امروزی موجب منسوخ شدن برده گردید. بردگی، همانند چند همسری دارد پشت سر گذارده می‌شود زیرا بازده ندارد. اما همیشه ثابت شده است که آزاد ساختن ناگهانی تعداد زیادی از بردگان فاجعه‌بار است. هنگامی که آنان به تدریج آزاد می‌شوند مشکلات کمتری روی می‌دهد.

امروزه انسانها بردۀ اجتماعی نیستند، اما هزاران نفر اجازه می‌دهند جاه‌طلبی آنها را بردۀ قرض سازد. بردگی غیرداوطلبانه به یک شکل جدید و بهبود یافتۀ بندگی تعدیل یافتۀ صنعتی راه برده است.

در حالی که آرمان جامعه آزادی همگانی است، عاطل و باطل بودن هرگز نباید تحمل گردد. کلیۀ اشخاص توانمند باید ملزم گردند اقلاً به اندازۀ تأمین خود کار کنند.

جامعۀ امروزی رو به قهقرا می‌رود. بردگی تقریباً از بین رفته است. حیوانات اهلی پشت سر گذاشته می‌شوند. تمدن دارد برای قدرت به دورۀ آتش — دنیای غیرآلی — بازگشت می‌کند. انسان از طریق آتش، حیوانات، و بردگی از دوران توحش ارتقا یافت؛ او امروزه به گذشته سیر می‌کند و کمک بردگان و یاری حیوانات را دور می‌ریزد، ضمن این که درصدد دستیابی اسرار و منابع جدید ثروت و قدرت از انبار عناصر طبیعت می‌باشد.

9- مالکیت خصوصی

در حالی که جامعۀ بدوی عملاً اشتراکی بود، انسان بدوی پیرو دکترین امروزی کمونیسم نبود. کمونیسم این ایام پیشین، یک تئوری صرف یا دکترین اجتماعی نبود؛ آن یک تعدیل ساده و عملی اتوماتیک بود. کمونیسم از فقر و تنگدستی جلوگیری می‌کرد؛ گدایی و فحشا در میان این قبایل باستانی تقریباً ناشناخته بود.

کمونیسم بدوی خصوصاً سطح انسانها را پایین نمی‌آورد، و میان مایگی را نیز نمی‌ستود، اما برای عدم فعالیت و عاطل و باطل بودن بها قائل می‌شد، و موجب از بین بردن صنعت و نابودی بلندپروازی می‌گردید. کمونیسم در رشد جامعۀ بدوی، چهارچوب ضروری بود، اما به تکامل یک نظم اجتماعی بالاتر راه برد، زیرا در مقابل چهار گرایش قوی بشری قرار گرفت:

1- خانواده. انسان نه تنها میل شدید به انباشت دارایی دارد، بلکه آرزومند است که اموال خود را برای نوادگان خود به ارث باقی گذارد. اما در جامعۀ اشتراکی اولیه، سرمایۀ یک فرد در هنگام مرگ وی یا فوراً نابود می‌شد و یا میان گروه تقسیم می‌شد. دارایی به ارث نمی‌رسید — مالیات بر ارث صد در صد بود. انباشت بعدی سرمایه و آداب و رسوم وراثت در رابطه با دارایی، یک پیشرفت بارز اجتماعی بود. و به رغم سوءِ استفاده‌های فاحش دوران بعد که مربوط به کاربرد غلط سرمایه بود، این امر صحت دارد.

2- گرایشات مذهبی. انسان بدوی همچنین خواهان این بود که برای شروع زندگی در وجود بعد، به صورت هستۀ مرکزی، مال اندوزی کند. این انگیزه روشن می‌سازد که چرا مدتها رسم بر این بود که متعلقات شخصی یک فرد را با وی دفن سازند. قدیمی‌ها باور داشتند که فقط ثروتمندان با لذت فوری و حرمت از مرگ نجات می‌یابند. آموزگاران مذهب آشکار شده، بیشتر به ویژه آموزگاران مسیحی، اولینهایی بودند که اعلام داشتند که فقرا می‌توانند در شرایط یکسان با ثروتمندان از نجات برخوردار شوند.

3- میل به آزادی و رفاه. در روزهای نخستین تکامل اجتماعی، توزیع درآمدهای جداگانه در میان گروه عملاً یک شکلی از بردگی بود؛ کارگر بردۀ آدم بیکاره می‌شد. این ضعف انتحاری کمونیسم بود: آدم ولخرج از روی عادت از طریق آدم صرفه‌جو زندگی می‌کرد. حتی در دوران امروز، افراد ولخرج برای مراقبت از خویش به دولت (افراد مالیات دهندۀ صرفه‌جو) اتکا دارند. آنهایی که هیچ سرمایه‌ای ندارند، هنوز انتظار دارند آنهایی که دارند به آنان غذا دهند.

4- تمایل شدید برای امنیت و قدرت. کمونیسم از طریق عملکردهای فریب‌آمیز افراد پیشرو و موفق که در تلاش برای فرار از بردگی به دست افراد تنبل بیکارۀ قبایل خود دست به ترفندهای گوناگون می‌زدند سرانجام نابود گشت. اما در ابتدا اندوختن مال تماماً مخفیانه صورت می‌گرفت؛ عدم امنیت بدوی مانع از انباشت آشکار سرمایه می‌شد. حتی در یک دورۀ بعد انباشت کلان ثروت بسیار خطرناک بود. پادشاه اطمینان حاصل می‌کرد که بتواند برای مصادرۀ اموال یک مرد ثروتمند اتهامی ساختگی جعل نماید، و هنگامی که یک مرد ثروتمند می‌مرد، از مراسم کفن و دفن جلوگیری به عمل می‌آمد تا این که خانوادۀ وی یک مبلغ زیاد به عنوان مالیات بر ارث برای رفاه عمومی یا به پادشاه اهدا می‌کرد.

در ایام بسیار دور پیشین، زنها اموال جامعه بودند، و مادر بر خانواده مسلط بود. رئیسان اولیه مالک تمامی زمینها و صاحب کلیۀ زنها بودند؛ ازدواج به رضایت حاکم قبیله نیاز داشت. با سپری شدن کمونیسم، زنها به صورت انفرادی در اختیار گرفته شدند، و پدر به تدریج کنترل خانواده را به دست گرفت. از این رو خانواده آغاز گشت، و سنتهای غالب چند همسری به تدریج با تک همسری جایگزین شدند. (چند همسری بقای عنصر بردگی جنس مؤنث در ازدواج است. تک همسری ایده‌آلِ عاری از بردگیِ پیوند بی‌همتای یک مرد و یک زن در کار بدیع ساختن خانه، پرورش فرزندان، آموزش متقابل، و بهبود خویش می‌باشد.)

در ابتدا کلیۀ اموال، از جمله ابزار و سلاحها، دارایی مشترک قبیله بودند. مالکیت خصوصی بدواً شامل کلیۀ چیزهایی که شخصاً لمس می‌شد بود. اگر بیگانه‌ای از یک فنجان می‌نوشید، فنجان از آن پس متعلق به او بود. بعدها، هر مکانی که خون در آن ریخته می‌شد ملک شخص یا گروه زخمی می‌گشت.

از این رو مالکیت خصوصی در ابتدا مورد حرمت بود، زیرا گمان می‌رفت با بخشی از شخصیت مالک بارمند است. امانت بر مالکیت با ایمنی بر این نوع از خرافه استوار بود؛ برای حفاظت از متعلقات شخصی به پلیس نیاز نبود. در درون گروه هیچگونه دزدی وجود نداشت، گر چه انسانها برای تصاحب کالاهای قبایل دیگر درنگ نمی‌کردند. روابط مالکیت با مرگ خاتمه نمی‌یافت؛ در ابتدا اموال شخصی سوزانده می‌شدند، سپس با مرده دفن می‌شدند، و بعدها توسط خانوادۀ به جا مانده یا توسط قبیله به ارث برده می‌شدند.

نوع زینتی اموال شخصی منشأ در آویختن اشیاءِ جادویی دارد. تکبر به علاوۀ ترس از شبح موجب شد انسان اولیه در برابر کلیۀ تلاشها برای رهایی وی از اشیاءِ مورد علاقۀ جادویی وی مقاومت کند. ارزش چنین مالی بالاتر از کلیۀ ملزومات تلقی می‌شد.

مکان خوابیدن یکی از اولین داراییهای انسان بود. بعدها، منزلگاهها توسط رئیسان قبیله که کلیۀ املاک را به صورت امانت برای گروه نگاه می‌داشتند تعیین می‌شدند. پس از آن برقراری یک آتشکده موجب اهدای مالکیت می‌گشت؛ و باز بعد از آن، یک قبالۀ به خوبی سندیت یافته برای سرزمین مجاور موجب چنین مالکیتی می‌شد.

سوراخهای آب و چاهها در زمرۀ اولین متعلقات خصوصی بودند. بت‌واره‌ها تماماً در محافظت از سوراخهای آب، چاهها، درختان، محصولات کشاورزی، و عسل به کار گرفته می‌شدند. به دنبال از دست رفتن اعتقاد به بت‌واره، قوانینی به منظور پاسداری از متعلقات خصوصی به وجود آمدند. اما قوانین مربوط به حیوانات شکاری، حق شکار کردن، مدتها پیش از قوانین سرزمین وجود داشتند. انسان سرخ آمریکا هرگز مالکیت خصوصی زمین را نفهمید؛ او نمی‌توانست دیدگاه انسان سفید را درک کند.

مالکیت خصوصی در همان ابتدا با نشان خانوادگی مشخص می‌شد، و این منشأ اولیۀ نشانهای خانوادگی است. ملک نیز می‌توانست تحت مراقبت ارواح قرار گیرد. کاهنان یک قطعه زمین را ”تقدیس و تبرک می‌کردند“ و در آن هنگام بود که آن تحت محافظت تابوهای جادویی که روی آن افراخته می‌شد قرار می‌گرفت. از آن رو گفته می‌شد که مالکان دارای ”سند مالکیت کاهن“ هستند. عبرانیان برای این نشانه‌های خانوادگی احترام زیادی قائل بودند: ”لعنت بر کسی که نشانۀ همسایۀ خود را از جای بر می‌دارد.“ این نشانهای سنگی در بر گیرندۀ حروف اول نام کاهن بودند. حتی درختان، هنگامی که حروف اول نامها روی آنان حک می‌گردید، اموال خصوصی می‌شدند.

در روزگاران نخستین فقط محصولات خصوصی بودند، اما محصولات متوالی موجب اهدای سند مالکیت می‌شدند. از این رو کشاورزی موجب پیدایش مالکیت خصوصی زمین شد. در ابتدا فقط در طول زندگی افراد به آنها مالکیت داده می‌شد؛ در هنگام مرگ زمین به قبیله باز می‌گشت. اولین سندهای مالکیت زمین که به وسیلۀ قبایل به افراد اهدا می‌شد، برای قبر — زمین دفن خانوادگی — بود. در ایام بعد، زمین به کسانی تعلق داشت که دور آن حصار می‌کشیدند. اما شهرها همیشه برخی زمینها را مختص چراگاههای عمومی و استفاده در موقع محاصره قرار می‌دادند. این ”چیزهای اشتراکی“ نمایانگر بقای شکل پیشین مالکیت جمعی هستند.

عاقبت کشور به فرد ملک تخصیص داد، و حق مالیات را برای خود حفظ نمود. مالکان بعد از این که سند مالکیتشان را محفوظ داشتند، توانستند اجاره بها وصول کنند، و زمین به یک منبع درآمد — سرمایه — تبدیل گشت. سرانجام زمین در رابطه با فروش، انتقال، رهن، و بازستانی ملک رهنی به راستی قابل داد و ستد گردید.

مالکیت خصوصی آزادی فزاینده و ثبات زیاد آورد، اما تنها پس از این که کنترل و ادارۀ اشتراکی به شکست انجامید، مالکیت خصوصی زمین پذیرش اجتماعی به دست آورد، و به زودی با تسلسلی از بردگان، سرفها، و طبقات فاقد زمین دنبال شد. اما ماشین‌آلات پیشرفته به تدریج انسانها را از رنج برده‌وار آزاد می‌سازند.

حق مالکیت مطلق نیست؛ آن کاملاً اجتماعی است. اما کل دولت، قانون، نظم، حقوق مدنی، آزادیهای اجتماعی، آداب و رسوم، آرامش، و شادی، آنطور که مردمِ امروز از آنها بهره‌مندند، حول مالکیت خصوصی مال رشد کرده‌اند.

نظم اجتماعی کنونی لزوماً درست — الهی یا مقدس — نیست، اما نوع بشر در حرکت کند خود برای ایجاد تغییرات، خوب عمل خواهد کرد. آنچه که شما دارید، بسیار بهتر از هر سیستمی است که برای نیاکان شما شناخته شده بود. اطمینان یابید هنگامی که نظم اجتماعی را تغییر می‌دهید، در جهت بهتر آن را تغییر دهید. بر آن نشوید که با فرمولهای دور ریخته شدۀ نیاکانتان دست به آزمایش زنید. به پیش بروید، نه به عقب! بگذارید تکامل به جلو رود! به عقب گام برندارید.

[عرضه شده توسط یک ملک صادق نبادان.]

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©